پاک آیین در گفتگوی تفصیلی با تابناک مطرح کرد:

جنگ جهانی آینده در دریا یا فضا رخ می‌دهد/طوفان الاقصی در امتداد نظم جدید جهانی است/حماس نابود شدنی نیست

سفیر اسبق ایران در جمهوری آذربایجان معتقد است که جنگ‌ها و رقابت‌های آینده جهان میان قدرت‌های بزرگ، عمدتاً در دریا و فضا رخ خواهد داد و حملات زمینی دیگر چندان جذابیتی برای رقابت قدرت‌ها ندارد.
کد خبر: ۱۳۳۴۱۵۵
| |
2127 بازدید

پاک آیین

کارشناس ارشد مسایل بین الملل تاکید دارد که آمریکایی‌ها دوست کشورهای حوزه خلیج فارس یا کشورهای مسلمان نیستند و در چارچوب نگاه آخرالزمانی خود، این کشورها را صرفاً ابزار می‌بینند و پیمان منعقد شده بین آمریکا و قطر نیز بیشتر نمادین است.

به گزارش سرویس بین الملل تابناک، ارزیابی تحولات منطقه به‌ویژه پس از حمله هفتم اکتبر ۲۰۲۳ حماس به رژیم صهیونیستی(طوفان الاقصی) و بررسی پیوستاری که میان مسائل مختلف پس از این حمله شکل گرفته و اینکه آیا ارتباط منطقی میان این تحولات وجود دارد یا خیر. موضوعی است که همچنان مطرح است و مربوط می‌شود به توافق آمریکا و قطر و فرمان اجرایی‌ای که ترامپ صادر کرد، مبنی بر تعهدی مشابه ماده ۵ ناتو؛ به این معنا که هرگونه حمله یا تهدید علیه قطر، به منزله تهدید علیه آمریکا تلقی می‌شود.

در واقع این مساله حضور آمریکا را در قطر از جنبه حقوقی جدی‌تر می‌سازد. از سوی دیگر، بحث «کریدور موسوم به زنگزور» مطرح است که بعدها به «مسیر ترامپ» تغییر نام داد و براساس توافق، یک شرکت آمریکایی به مدت صد سال آنجا حضور خواهد داشت، هر چند که حاکمیت آن منطقه همچنان در اختیار ارمنستان باقی می‌ماند. موضوع دیگر ابراز فراتر از تمایل، به شکل اجبار و تهدید از سوی طالبان برای پذیرش مجدد حضور آمریکا در پایگاه بگرام است.

این موضوعات پایه‌های اصلی گفتگوی تفصیلی و تصویری پایگاه خبری تابناک با محسن پاک آیین کارشناس ارشد مسایل بین الملل است که در ادامه می خوانید:

تعداد بازدید : 53
کد ویدیو

** آیا جنابعالی ارتباطی میان سه مؤلفه حضور امریکا در قطر، زنگزور و بگرام افغانستان می‌بینید؟ یعنی در راستای مهار بیشتر ایران و اعمال فشار بر جمهوری اسلامی ایران است یا خیر؟

به اعتقاد من ابتکار حماس در حمله هفتم اکتبر به رژیم صهیونیستی که به «طوفان الاقصی» موسوم است، مقدمه‌ای برای شکل‌گیری نظمی جدید در خاورمیانه محسوب می‌شود. این نظم جدید می‌تواند بر نظم جهانی تأثیرگذار باشد و در واقع در امتداد آن باشد. پس از طوفان الاقصی، اتفاقاتی که رخ داد نشان داد که رژیم صهیونیستی رژیمی شکست‌ناپذیر نیست. برخلاف ادعاهایی که پیش‌تر مطرح می‌شد مبنی بر اینکه این رژیم ماندنی است و می‌تواند بر نظم آینده منطقه تأثیرگذار باشد. ترامپ در قالب طرح‌هایی مانند پیمان ابراهیم و «معامله بزرگ غرب» به دنبال این بود که مقدماتی این را فراهم کند که پس از جلب نظر کشورهای عربی، کرانه باختری را به تدریج به اسرائیل ملحق کنند و در نهایت نوبت به غزه برسد، اما این اتفاق هرگز رخ نداد. 

در واقع می‌توان گفت که حماس با این حمله، بازی آمریکا و رژیم صهیونیستی، حتی بازی غرب را بر هم زد و اوضاع را به‌طور کامل دگرگون کرد. این طوفان خسارات سنگینی به رژیم صهیونیستی وارد کرد. هر چند این رژیم با اعمال خشونت، جنایت و نسل‌کشی، ادعای پیروزی دارد، اما واقعیت این است که تمامی شواهد نشان از شکست آن پس از گذشت دو سال دارد.

در بُعد نظامی، اسرائیل هنوز نتوانسته حماس را نابود کند؛ وعده‌ای که از همان روزهای نخست حمله به غزه مطرح کرده بود. آنان به هر ترفندی دست زدند؛ از حملات نظامی گسترده گرفته تا کشتار مردم بی‌دفاع، قطع مواد غذایی و حتی کشتن کودکان و جوانان بر سر دیگ غذا هنگام تقسیم مواد غذایی، در حالیکه تمامی موازین و مقررات بین‌المللی و انسانی را نادیده گرفتند. با وجود همه این اقدامات، حماس همچنان پابرجاست و اکنون به عنوان طرف مذاکره با رژیم صهیونیستی و آمریکا مطرح است.

در بُعد بین‌المللی، بیش از ۱۵۰ کشور خواستار به‌رسمیت شناختن دولت فلسطین شده‌اند. اگرچه این مسیر ساده‌ای نیست و باید در شورای امنیت نیز مطرح شود و با وتوی امریکا مواجه خواهد شد اما همین اقدام ضربه‌ای حیثیتی سنگین بر اسرائیل وارد کرده و آمریکا را نیز در مجامع بین‌المللی، از جمله در شورای امنیت سازمان ملل، در انزوا قرار داده است.

ترامپ در قالب طرح‌هایی مانند پیمان ابراهیم و «معامله بزرگ غرب» به دنبال این بود که مقدماتی این را فراهم کند که پس از جلب نظر کشورهای عربی، کرانه باختری را به تدریج به اسرائیل ملحق کنند

در بُعد اقتصادی حملات به زیرساخت‌های رژیم صهیونیستی از سوی جنبش‌های فلسطینی نظیر حماس و جهاد اسلامی و سایر اعضای محور مقاومت مانند حزب‌الله، انصارالله یمن و حشدالشعبی عراق و در نهایت در جریان جنگ ۱۲ روزه با ایران موجب شد ساختارهای اصلی اقتصادی رژیم صهیونیستی به‌شدت آسیب ببیند. به عنوان نمونه، بیش از نیمی از پالایشگاه حیفا از بین رفته است. شهر صنعتی عسقلان ویران و به سنگر نظامیان صهیونیستی تبدیل شده است. بندر ایلات، سومین بندر مهم رژیم صهیونیستی که روزانه ۵۰ تا ۶۰ کشتی در آن بارگیری می‌کردند، امروز به‌طور کامل غیرفعال شده است. نخبگان، سرمایه‌گذاران و صاحبان صنایع نیز از اسرائیل خارج شده‌اند. اینها همگی نشان می‌دهد که در بُعد اقتصادی نیز رژیم صهیونیستی ضربات سنگینی متحمل شده است.

افزون بر این، در بُعد اقتصادی با تحریم‌های مردمی علیه کالاها و شرکت‌های وابسته به این رژیم، که از سال‌ها پیش توسط نهادهای اروپایی و تحت عنوان بایکوت (BDS) آغاز شده بود که برای تحریم کالاهای رژیم صهیونیستی طراحی شده که بعد از طوفان الاقصی شدت یافته است. بر اساس آمارهای موجود، در بسیاری از کشورها، مردم به‌صورت داوطلبانه از خرید و مصرف کالاهای مرتبط با رژیم صهیونیستی خودداری می‌کنند. در واقع، ملت‌ها از دولت‌ها جلوتر آمدند و اقدام به تحریم کردند. ترکیه تا مدتی پیش با رژیم صهیونیستی روابط تجاری داشت، اما از همان روزهای نخست «طوفان الاقصی»، تمامی اغذیه‌فروشی‌ها و مراکز وابسته به رژیم صهیونیستی تعطیل شدند و کالاهای تولیدی این رژیم دیگر خریداری نشد. این موضوع، یک ضربه سنگین در بُعد اقتصادی محسوب می‌شود.

در بسیاری از کشورها، مردم به‌صورت داوطلبانه از خرید و مصرف کالاهای مرتبط با رژیم صهیونیستی خودداری می‌کنند. در واقع، ملت‌ها از دولت‌ها جلوتر آمدند و اقدام به تحریم کردند.

در بُعد افکار عمومی وضعیت کاملاً روشن است. امروز رژیم صهیونیستی به‌عنوان منفورترین رژیم جهان شناخته می‌شود. زمانی در کشورهای اروپایی و حتی در آمریکا، کسی نمی‌توانست سخنی از فلسطین بر زبان بیاورد یا از آن حمایت کند اما امروز پرچم فلسطین همه‌جا در دست مردم است و همه پرچم رژیم صهیونیستی را می‌سوزانند. رژیم صهیونیستی و رسانه‌های وابسته به آن تبلیغ می‌کنند که حماس و محور مقاومت تضعیف شده‌اند، اما اگر واقعیت‌ها را بنگریم، خواهیم دید که آنچه تضعیف، تخریب و به تعبیر رهبر انقلاب «بیچاره» شده، خودِ رژیم صهیونیستی است.

با توجه به این وضعیت، به‌ویژه پس از حمله رژیم به ایران و وقوع جنگ ۱۲ روزه، از روز هفتم به بعد کاملاً مشخص بود که برتری با ایران است و رژیم صهیونیستی در آستانه دریافت ضربه‌ای مهلک قرار داشت. در همین مقطع، آمریکا مداخله و به ایران تجاوز کرد و بعد از اینکه العُدید را زدیم سپس تقاضای پایان همان تجاوز را مطرح کرد. در این مرحله، آمریکایی‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که دیگر نمی‌توانند صرفاً با حفظ رژیم صهیونیستی، منافع خود را در غرب آسیا تأمین کنند؛ از این رو به اندیشه‌ها و راهبردهای دیگری متوسل شده‌اند. هدف اصلی آنان این است که به نوعی از معرکه طوفان الاقصی خارج شوند، البته به نحوی که در خدمت منافع رژیم صهیونیستی باشد. طرح صلح ترامپ نیز در همین راستا قرار دارد. البته حماس بسیار هوشمندانه با این طرح برخورد کرده است.

آمریکا در پی آن است که بتواند از مسیر دریا و فضا، چین را محاصره و تهدید کند و قدرت ابتکار عمل را از آن بگیرد.

براساس تحلیل کارشناسان امنیتی و نظامی، جنگ‌ها و رقابت‌های آینده جهان میان قدرت‌های بزرگ، عمدتاً در دریا و فضا رخ خواهد داد؛ دیگر حملات زمینی چندان جذابیتی برای رقابت قدرت‌ها ندارد. آمریکا، به‌عنوان یک قدرت جهانی، چین را دشمن اصلی و راهبردی خود معرفی کرده است؛ در این زمینه هر دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات اتفاق نظر دارند. آمریکا در پی آن است که بتواند از مسیر دریا و فضا، چین را محاصره و تهدید کند و قدرت ابتکار عمل را از آن بگیرد. به همین دلیل، تقویت توان خود در عرصه دریایی و فضایی را در دستور کار قرار داده است. 

در بحث پایگاه بگرام نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است؛ آمریکا در پی آن است که فضا را نیز در اختیار خود بگیرد. در حال حاضر فضای سوریه و عراق را در کنترل دارد و به دنبال این است وارد بگرام شود و اکنون در تلاش است وارد فضای افغانستان شود تا ضمن همسایگی با چین به غرب چین هم نزدیک شود. در واقع این تحرکات همان مقدمه نظمی است که آمریکایی‌ها علاقه‌مندند در مسیر تحقق آن، ایران را نیز حال به هر شکل، چه از طریق تجاوز نظامی و چه با شیوه‌های دیگر تحت فشار قرار دهند تا مانعی برای سلطه‌طلبی و تمرکز این کشور بر مهار چین نباشد.

یکی از دلایلی که چین به ایران علاقه‌مند است، صرفاً بر پایه دوستی یا روابط عاطفی نیست؛ زیرا در عرصه دیپلماسی، دوستی و دشمنی مفاهیم ثابتی ندارند، بلکه آنچه اهمیت دارد منافع ملی کشورهاست.

در حال حاضر، ایران به‌عنوان کشوری ثبات‌ساز، هم در دریا و هم در فضا، مانعی جدی برای آمریکا به شمار می‌رود. یکی از دلایلی که چین به ایران علاقه‌مند است، صرفاً بر پایه دوستی یا روابط عاطفی نیست؛ زیرا در عرصه دیپلماسی، دوستی و دشمنی مفاهیم ثابتی ندارند، بلکه آنچه اهمیت دارد منافع ملی کشورهاست. منافع چین ایجاب می‌کند که به ایران، به‌عنوان کشوری قدرتمند و با ثبات که می‌تواند مانع جدی در برابر آمریکا باشد، نگاه ویژه‌ای داشته باشد و روابط خود را با تهران تقویت کند. روسیه نیز دقیقاً همین نگاه را نسبت به ایران دارد. از این‌رو، اتحادی که میان ایران، روسیه و چین به‌عنوان سه کشور محوری در منطقه اوراسیا شکل گرفته، یک اتحاد تصادفی نیست، بلکه بر مبنای منافع مشترک این کشورها ایجاد شده تا بتوانند در نظم آینده جهان، نقش مؤثری ایفا کنند.

نظمی که ما می‌توانیم برای آینده جهان متصور شویم ـ نظمی که حادثه طوفان الاقصی روند شکل‌گیری آن را تسریع کرد ـ مبتنی بر دو رویکرد است: از یک‌سو، یک‌جانبه‌گرایی به رهبری آمریکا که هدف آن تسلط بر فضا و دریا برای تأمین اهداف خود است و از سوی دیگر، چندجانبه‌گرایی که محور اصلی آن ایران، چین و روسیه هستند. اکنون اگر به عملکرد ترامپ نگاه کنیم، وی از همان ابتدا به مناطق راهبردی دریایی توجه ویژه‌ای نشان داد؛ از جمله خلیج مکزیک، دریای کارائیب و کانال پاناما. تمرکز بر این مسیرها نشان می‌دهد که آمریکا قصد دارد تمامی خطوط مواصلاتی دریایی جهان را تحت نفوذ خود درآورد.

** خطرات جدی برای سلطه دریایی آمریکا در آینده!

شرایط جدیدی شکل گرفته که نگرانی‌های عمیقی برای غرب ایجاد کرده است. تنگه باب‌المندب در اختیار نیروهای یمنی است؛ تنگه هرمز تحت کنترل ایران است؛ دماغه امید نیک تحت کنترل آفریقای جنوبی در مسیر جنوبی آبراه‌های بین‌المللی نقش فعالی دارد و در شرق نیز تنگه مالاکا تحت تسلط چین و متحدانش است. در نتیجه، سلطه دریایی آمریکا در آینده ممکن است با خطرات جدی مواجه شود. در این نظم، یک‌سو آمریکا و متحدانش ـ شامل سه کشور اروپایی و رژیم صهیونیستی ـ قرار دارند که اگرچه میان‌شان تقسیم کار وجود دارد، اما عملاً در یک مسیر واحد حرکت می‌کنند. در سوی دیگر نیز کشورهای مدافع چندجانبه‌گرایی، به محوریت ایران، چین و روسیه، صف‌آرایی کرده‌اند تا نظمی نوین در جهان ایجاد کنند؛ نظمی که می‌تواند بر پایه چندجانبه‌گرایی یا تک‌جانبه‌گرایی شکل گیرد. این رقابت جهانی، زمینه‌ساز بسیاری از حوادث است.

** حمله به قطر از اشتباهات فاحش رژیم صهیونیستی

در ارتباط با بحث قطر و پیمانی که میان آمریکا و این کشور مطرح شد، باید گفت یکی از اشتباهات فاحش رژیم صهیونیستی حمله به قطر بود. این حمله، نگرانی عمیقی در میان کشورهای عربی ایجاد کرد. ما پیش از این همواره به کشورهای منطقه یادآوری می‌کردیم که مفهوم «اسرائیل بزرگ‌تر» محدود به کشورهای سوریه، اردن، عراق و فلسطین نیست بلکه اگر این رژیم مجال یابد، دامنه تجاوزات خود را تا کشورهای حاشیه خلیج فارس و حتی عربستان نیز گسترش خواهد داد. در آن زمان، بسیاری از کشورهای عربی این هشدار را باور نمی‌کردند، اما پس از حمله رژیم صهیونیستی به قطر، کاملاً دریافتند که این رژیم برای تجاوزات خود هیچ حد و مرزی قائل نیست. ترکیه نیز این واقعیت را به‌خوبی درک کرد.

** ترکیه یکی از اهداف رژیم صهیونیستی است

وقتی مقامات صهیونیستی اعلام کردند ترکیه برای ما در سطح حماس است کاملا روشن بود که یکی از اهداف رژیم صهیونیستی، ترکیه است. کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نیز پس از این وقایع متوجه شدند. در همین راستا، عربستان سعودی با پاکستان پیمان نظامی منعقد کرد و قطر نیز برای حفظ امنیت خود به همکاری با آمریکایی‌ها روی آورد. به نظر من در این مقطع، آمریکا به یاری رژیم صهیونیستی شتافت و تلاش کرد با جلب حمایت قطر، نوعی اطمینان خاطر به دیگر کشورهای خلیج فارس بدهد تا احساس نکنند نقطه اتکای خود به آمریکا را از دست داده‌اند. این روند را نیز می‌توان در چارچوب تحولات اخیر منطقه تحلیل کرد. 

ترامپ می‌خواست خود را به‌عنوان سیاستمداری صلح‌طلب معرفی کند، اما عملکردش چهره‌ای جنگ‌طلب از او ساخت.

درخصوص نشست سه‌جانبه واشنگتن با حضور ارمنستان و آذربایجان نیز به نظر می‌رسد یکی از اهداف آمریکا این بود که با توجه به شرایط کنونی و با توجه به اینکه رئیس‌جمهور آمریکا در دور دوم ریاست خود ادعا کرده بود قصد دارد صلح و ثبات را در جهان برقرار کند اما در عمل در این هدف ناکام ماند، اکنون با طرح چنین ابتکاراتی بتواند خود را از وضعیت موجود خارج سازد. ترامپ در موضوع اوکراین مدعی بود که ظرف ۲۴ ساعت بحران را حل خواهد کرد، اما موفق نشد؛ در مورد ایران نیز در حالی‌که در مسیر مذاکره بود که طی نامه ای خودش مطالبه کرده بود وارد جنگ شد و حتی پیش‌تر با تحریک رژیم صهیونیستی یا دست‌کم با چراغ سبز خود، تجاوز به ایران را تسهیل کرده بود. این رویدادها چهره‌ای برخلاف آنچه ترامپ می‌خواست در جهان از خود بسازد، ایجاد کرد؛ او می‌خواست خود را به‌عنوان سیاستمداری صلح‌طلب معرفی کند، اما عملکردش چهره‌ای جنگ‌طلب از او ساخت. از این‌رو، ترامپ نیاز داشت اقدامی انجام دهد که این چهره جنگ طلبی خود را ترمیم کند؛ این موضوع از جمله منافع شخصی و سیاسی او محسوب می‌شد.

در همین راستا، ارمنستان نیز علاقه‌مند بود که در صورت گشایش مسیر زنگزور، سایر مسیرهای مواصلاتی خود را نیز به شرق، غرب و ایران متصل سازد؛ از جمله از مسیر نخجوان به جلفا، از آنجا به آستارا و میله‌سوار در ایران، درخصوص مسیر زنگزور دو تعریف متفاوت وجود دارد: آذری‌ها این مسیر را «رنگو» می‌نامند، به‌معنای مسیری که شرق و غرب جمهوری آذربایجان را به هم متصل می‌کند و دسترسی آذربایجان به نخجوان را فراهم می‌سازد. طبق تعریف آذری‌ها، این مسیر نوعی کریدور محسوب می‌شود.اما واژه «کریدور» در ادبیات اتحاد جماهیر شوروی، هنگامی که ارمنستان و آذربایجان هنوز کشورهای مستقلی نبودند، مفهومی متفاوت داشت و به مسیرهایی اشاره می‌کرد که هر دو کشور می‌توانستند از آن به‌طور مشترک استفاده کنند.

پیش‌تر هم مسیر زنگزور میان ارمنستان و آذربایجان قرار داشت و نیازی به اعمال حاکمیت ملی ارمنستان بر آن نبود، اگرچه از نظر ارمنستان، دولت مرکزی هدایت‌کننده بود و اجازه داده بود که این مسیر تحت کنترل آذربایجان نیز باشد. اما پس از فروپاشی شوروی، به طور طبیعی این مسیر در تمامیت ارضی ارمنستان قرار گرفت و در استان سیونیک واقع شد.

منافع ارمنستان این بود که آذربایجان را پای میز مذاکره بیاورد و در مقابل باز کردن مسیر زنگزور، آذربایجان مسیرهای خود را نیز باز نگه دارد.

آذربایجان تلاش داشت اعمال حاکمیت ملی این مسیر را از ارمنستان بازپس گیرد، در حالی که ارمنستان اصرار داشت حاکمیت ملی خود حفظ شود. بدین معنا که اگر آذربایجان می‌خواست مسیر زنگزور باز شود و به نخجوان متصل گردد، ارمنستان نیز باید به صورت متقابل، مسیرهای خود را به شرق و غرب و مرزهای ایران باز کند. آذربایجان زیر بار این مسئله نمی‌رفت و تنها اصرار داشت مسیر زنگزور باز شود تا به نخجوان متصل شود، در حالی که ارمنستان در محاصره سرزمینی و تنگنای ژئوپولیتیک باقی بماند و به شرق و غرب دسترسی نداشته باشد. منافع ارمنستان این بود آذربایجان را پای میز مذاکره بیاورد و در مقابل باز کردن مسیر زنگزور،  آذربایجان، در مقابل، مسیرهای خود را نیز باز نگه دارد و حاکمیت ملی آن رعایت شود.

به نظر من، پیش از این، یک رایزنی یا لابی اولیه میان ارمنستان و آمریکا ایجاد شده بود. منافع ارمنستان و همچنین منافع ترامپ در این مقطع ایجاب می‌کرد که اقدامی در منطقه‌ای که مناقشه وجود دارد صورت گیرد و پرچم صلح بلند شود. در این راستا، با آذربایجان نیز مذاکراتی صورت گرفت و آذربایجان در مجموع پذیرفت. آذربایجانی‌ها، حتی اگر به صراحت بیان نکنند، به تدریج متوجه شدند که پیش از این مذاکرات اولیه‌ای با ارمنستان صورت گرفته و توافقات مهمی حاصل شده بود. جلسه‌ای که برگزار شد، توسط ترامپ به نوعی مصادره شد، زیرا صلح در منطقه از قبل در سال ۲۰۲۰ در مسکو شکل گرفته بود. در آن سال، آذربایجان و ارمنستان نشست کرده  و منافع ارمنستان بیشتر در این توافق تامین شد؛ قره‌باغ آزاد شد و مسیر زنگزور نیز در تمامیت ارضی ارمنستان قرار گرفت.

در اجلاس پراگ ۱۴۰۱ و در حضور اتحادیه اروپا، ارمنستان پذیرفت که تمامیت ارضی آذربایجان را به رسمیت بشناسد و از ادعای اشغال قره‌باغ صرف نظر کند. هم‌زمان، آذربایجان نیز تمامیت ارضی ارمنستان را به رسمیت شناخت. مسیر زنگزور در تابعیت ارضی ارمنستان باقی ماند و صلح منطقه پیش از ورود ترامپ شکل گرفته بود. ترامپ این صلح را به نحوی صادره و مصادره کرد و تلاش نمود آن را به نام خود به جهانیان معرفی کند. خدمتی که در واقع آمریکا و ارمنستان انجام دادند، این بود که ارمنستان نیز پذیرفت شرکت‌های آمریکایی وارد شوند و خط آهن زنگزور را احداث کنند. در این مرحله، ما وارد صحنه شدیم و اعتراض خود را اعلام کردیم، زیرا نگران بودیم شرکت‌های آمریکایی در منطقه‌ای که درست در مرز ایران قرار دارد، اهداف دیگری را دنبال کنند و یا اینکه به نام شرکت‌های آمریکایی، اهداف سیاسی و نظامی دیگری در این منطقه پیگیری شود. اعتراضات ما به ارمنستان آغاز شد و در ادامه، در سفر دکتر پزشکیان، ارمنستان قول داد اجازه ندهد شرکت‌های آمریکایی در منطقه زنگزور پروژه‌ای اجرا کنند. در صورتی که بخواهند پروژه‌ای در عمق ارمنستان و نه در مرز ایران اجرا کنند، این امر منوط به توافق ایران خواهد بود. تاکنون نیز وضعیت به همین شکل باقی مانده است؛ هیچ شرکتی وارد ارمنستان نشده و مذاکرات ادامه دارد.

** اشاره فرمودید به بحث «اسرائیل بزرگ‌تر» که نتانیاهو مطرح کرده و «خاورمیانه جدید». این مسائل به نوعی نظم آمریکایی را به چالش کشید؛ به گونه‌ای که پس از حمله به قطر، آمریکا ناگزیر شد تعهد امنیتی به قطر بدهد. این تعهد برای نخستین بار در این سطح مطرح شد و حتی اگر به صورت نمادین باشد و هنوز به قانون تبدیل نشده باشد، اهمیت زیادی دارد. متعاقب آن، شاهد پیمان دفاعی مشترک میان عربستان و پاکستان بودیم. وزیر دفاع پاکستان اعلام کرد که عربستان تحت چتر هسته‌ای پاکستان قرار می‌گیرد، اگرچه بعداً این موضوع تکذیب شد، اما نشان‌دهنده پیام سیاسی و نظامی مهمی بود. این حمله که در چارچوب طرح «اسرائیل بزرگ‌تر» انجام شد، نظم آمریکا را به چالش کشید. این موضوع ما را به بحث ایران باز می‌گرداند: مسیر اسرائیل و تهدیداتی که مطرح می‌کند، نشان می‌دهد که احتمال حمله دیگری علیه ایران وجود دارد. با توجه به تجربه اخیر منطقه، سوال این است که آیا ایران باید این موضوع را جدی تلقی کند؟ و اینکه میان آمریکا و اسرائیل در این زمینه اختلاف وجود دارد یا نه؟ 

به اعتقاد من، آمریکایی‌ها دوست کشورهای حوزه خلیج فارس یا کشورهای مسلمان نیستند. در چارچوب نگاه آخرالزمانی خود، این کشورها را صرفاً ابزار می‌بینند. پیمان منعقد شده بین آمریکا و قطر نیز بیشتر نمادین است و هدف آن دلجویی از قطر و حفظ موقعیت آن در میان متحدین آمریکا و غرب است. اما اگر روزی لازم شود که آمریکا منافع اسرائیل را در نظر بگیرد، قطعاً به منافع قطر توجه نخواهد کرد. این پیمان نمادین همچنین پاسخی بود به ضربه حیثیتی که قطر از حملات رژیم صهیونیستی متحمل شد و آمریکا تلاش کرد آن را جبران کند. به این ترتیب، حمله به قطر مسیر آمریکا برای ایجاد نظم جدید در جهت منافع خود را کند کرد و آن را به چالش کشید.

آمریکایی‌ها دوست کشورهای حوزه خلیج فارس یا کشورهای مسلمان نیستند. در چارچوب نگاه آخرالزمانی خود، این کشورها را صرفاً ابزار می‌بینند.

در خصوص پیمان نظامی عربستان و پاکستان، می‌توان گفت این اقدام هم از بعد پیام سیاسی و هم از بعد عملی مهم است. از یک منظر، این پیمان نمادین است و پیام روشنی به آمریکا و رژیم صهیونیستی دارد که اگر اقدام مشابهی علیه قطر انجام شود، کشورهای مسلمان متحد خواهند شد. از منظر دیگر، جدی است، زیرا پاکستان که همواره متحد عربستان بوده و در ماجرای طوفان الاقصی و بخصوص تجاوز رژیم صهیونیستی و امریکا به ایران در این دوره کاملاً از ایران حمایت کرده و حتی در بُعد نظامی با ایران همکاری کرده است. بنابراین عربستان احساس می‌کند که پاکستان هم منافعی دارد که با این پیمان‌ نظامی می‌تواند قدرت خود را در چارچوب رقابت‌های منطقه‌ای افزایش دهد و همچنین این همکاری می‌تواند رقابت‌های داخلی و منطقه‌ای پاکستان با دیگر بازیگران را نیز تحت تأثیر قرار دهد.

درگیری‌های اخیر میان هند و پاکستان نشان‌دهنده اهمیت پیمان نظامی عربستان و پاکستان است. به همین دلیل، من این پیمان را جدی می‌دانم و بر این باورم که ممکن است با یک یا دو خطای رژیم صهیونیستی، سایر کشورهای منطقه نیز به این اتحاد ملحق شوند. در حال حاضر، برخی دغدغه‌ها و رایزنی‌ها در این مسیر ادامه دارد.

** فکر می کنید آمریکا ممکن است با چراغ سبز خود، اجازه دهد اسرائیل حمله‌ای انجام دهد و حتی ممکن است خود آمریکا نیز در یک عملیات جدید مشارکت کند؟ 

به اعتقاد من در شرایط فعلی، این رژیم بسیار ضعیف شده است. رژیم صهیونیستی در شرایط داخلی و خارجی دشواری به سر می‌برد و یکی از دلایل طرح صلح اخیر، تلاش آمریکا برای نجات این رژیم از بحران‌های داخلی و منطقه‌ای آن است. در این شرایط، اقدام به باز کردن جبهه‌های جدید علیه ایران، اقدامی غیرعاقلانه خواهد بود؛ زیرا ایران توانایی دفاع از خود را نشان داده و هرگونه جنگ جدید به ضرر رژیم صهیونیستی خواهد بود و حتی می‌تواند فروپاشی آن را تسریع کند. از این جهت، احتمال حمله مجدد رژیم صهیونیستی به ایران را ضعیف می‌دانم. با این حال، بعد دیگر مساله، شخص نتانیاهوست. وی ادعا می‌کند که برای موجودیت اسرائیل می‌جنگد، اما واقعیت آن است که او برای بقای خود تلاش می‌کند و به دنبال گسترش حوزه جنگ است تا آمریکا را نیز وارد درگیری‌ها کند؛ مانند جنگ ۱۲ روزه که در نهایت آمریکا را برای نجات رژیم وارد کرد. با توجه به این موضوع و رفتار شرورانه نتانیاهو و چندین فرمانده و عضو افراطی کابینه او، باید احتمال حمله را در نظر گرفت و آمادگی کامل برای هرگونه اتفاقی وجود داشته باشد. خوشبختانه، نیروهای نظامی و امنیتی ایران چنین آمادگی لازم را دارند.

** از دیدگاه شما اولویت آمریکا در این مقطع، مسائل هسته‌ای ایران و موضوعاتی مانند غزه چیست ایران نسبت به تبعات این مسائل هشدار داده بود و پذیرش اقدامات لازم را نیز اعلام کرده سوال اصلی این است که آیا آمریکایی‌ها قصد دارند این مسائل را با دیپلماسی و تفسیر خود حل و فصل کنند یا پرونده را کاملاً به اسرائیل بسپارند؟

به نظر شخصی من، آمریکایی‌ها به میزانی که رژیم صهیونیستی عجله دارد برای ضربه زدن به ایران، عجله ندارند. آن‌ها تلاش می‌کنند ابتدا از مسیر دیپلماسی ـ البته نه با ایران مستقیم، زیرا مسیر دیپلماسی با ایران توسط خود آمریکا تخریب شده ـ بلکه با بقیه کشورهای منطقه و از طریق ارائه طرح‌هایی مانند طرح صلح اخیر یا انعقاد پیمان‌هایی مثل پیمان با قطر، در وهله اول کشورهای منطقه را همراه کنند. پس از آن، اگر بخواهند اقدامی علیه ایران انجام دهند، به دنبال آن خواهند بود. من بر این باورم که آمریکایی‌ها در این مسئله تعجیل نخواهند کرد.

پاک آیین

** در روزهای اخیر، خانم کایا کالاس، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، ابراز تمایل کرده که مذاکره با ایران ادامه یابد و تأکید کرده که مکانیزم «اسنپ‌بک» به معنای مسدود شدن مسیر دیپلماسی نیست. سوال این است که آیا این ابراز تمایل، یک اقدام اروپایی مستقل است یا طبق فرمایش شما، تحت تأثیر آمریکاست و آن‌ها می‌خواهند مسیر دیپلماسی ادامه پیدا کند و اولویتشان این مسیر باشد؟

باید گفت که موضع خانم کایا کالاس، مستقل از سه کشور انگلیس، آلمان و فرانسه است؛ البته نمی‌خواهم بگویم کاملاً جداست، اما کالاس به دنبال آن است که وجه اتحادیه اروپا را ترمیم کند. دلیل این اقدام نیز آن است که در اتحادیه اروپا بحثی مطرح است مبنی بر اینکه این اتحادیه دچار نوعی دیکتاتوری سه‌کشوری شده است؛ یعنی انگلیس، فرانسه‌ و آلمان دیدگاه‌های خود را به اتحادیه اروپا تحمیل می‌کنند. این موضوع به ما نیز منتقل شده که در برخی موارد با ایران همکاری کنند و ما مخالف تحریم هستیم. اروپا تنها سه کشور نیست، اما به دلیل نیاز به هماهنگی با دیدگاه‌های اتحادیه، مجبور هستیم وارد این فضا شویم. رویکرد تروئیکای اروپایی نسبت به ایران کاملاً خصمانه است و به نظر من، اتحادیه اروپا بدون نقش سه کشور تأثیرگذار انگلیس، آلمان و فرانسه، نمی‌تواند با ایران وارد مذاکره شود، چرا که این سه کشور اعضای بانفوذ اتحادیه هستند. سوال این است که این اتحادیه چرا قصد دارد وارد مذاکره شود، به ویژه پس از فعال شدن مکانیزم اسنپ‌بک و بازگشت قطعنامه‌ها؛ اگرچه قطعنامه‌ها از نظر ما اعتباری ندارند و بسیاری از کشورها نیز آن‌ها را اجرا نمی‌کنند. لذا موضوع مذاکره چیست، به اعتقاد من، این موضع کالاس بیشتر نمادین است تا استقلال اتحادیه اروپا را نشان دهد و اینکه باب دیپلماسی هنوز باز است. چنین گفته‌ای معمولاً توسط همه دیپلمات‌ها مطرح می‌شود، اما دیپلماسی واقعی چه مشکلی را می‌تواند حل کند؟ به نظر من، مکانیسم ماشه آخرین تیر ترکش اروپایی‌ها بود و دست آن‌ها اکنون کاملاً خالی است. آن‌ها می‌دانند با امارات مذاکره می‌کنند و عملاً اقدام غیرقانونی انجام می‌دهند و با ادعای امارات همراهی می‌کنند. این نشان‌دهنده آن است که اروپا دیگر راهکاری برای حل مشکلات خود با ایران ندارد.

** اگر مذاکره صورت گیرد و با توجه به این‌که حمله به تاسیسات هسته‌ای و غنی‌سازی ایران در حال حاضر رخ نداده، چه چیزهایی حاضرند بپذیرند و در مقابل، چه تحریم‌هایی را رفع کنند؟

 آمریکایی‌ها از اروپا به عنوان ابزاری استفاده کردند. هدف آمریکا این است که وارد مذاکره با ایران شود تا به اهداف خود دست یابد، نه برای دستیابی به منافع متقابل. آن‌ها از دو اهرم استفاده کردند: یکی اهرم سخت: تهدید رژیم صهیونیستی علیه ایران، تلاش برای حفظ وضعیت نه جنگ و نه صلح و با این تهدید ایران را به پای میز مذاکره بکشاند و نتیجه ی آن را آمریکا تعیین کنند. دیگری اهرم نرم: استفاده از مسیر مکانیزم اسنپ‌بک و دیپلماسی رسمی. واقعیت این است که اکنون دیپلماسی با آمریکا و اروپا، کاربرد عملی چندانی ندارد.

ما باید دیپلماسی خود را به طور جدی با کشورهای دوست و متحد فعال کنیم؛ شامل چین، روسیه، همسایگان، کشورهای آمریکای لاتین، شرق اروپا و آفریقا. باید آن‌ها در مقابل اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت حمایت کنند و به این قطعنامه‌ها اعتنا نکنند؛ همان‌طور که روسیه و چین عمل کرده و اعلام کردند که قطعنامه‌ها بی‌اعتبار است. در عین حال، همکاری اقتصادی خود با ایران را ادامه دهند. چند اقدام باید انجام شود: اول بی‌اعتبار کردن قطعنامه‌ها، که هم اکنون برخی کشورها این کار را انجام می‌دهند. دوم بهره‌برداری از بی‌اعتباری قطعنامه‌ها برای تقویت روابط با کشورهای دوست، به ویژه کشورهایی که در دوره تحریم‌ها با ایران همکاری و کمک کردند. قبلاً انرژی اصلی دیپلماسی ما روی آمریکا و اروپا متمرکز بود، اما اکنون باید تمرکز خود را روی کشورهای شرق نه تنها از نظر جغرافیایی بلکه کشورهای همسو و همفکر بگذاریم. این کشورها می‌توانند در شرق جغرافیایی ما باشند یا دورتر، در آمریکای لاتین، اما با ما هم‌سو و متحد باشند. به نظر من، وزارت امور خارجه نیازمند طرح جدید و چرخش دیپلماسی است تا آن را فعال کند تا با کشورهایی که در دوره تحریم‌ها با ما همکاری کردند، روابط خود را تقویت کند.

** در بحث نگاه به شرق، با توجه به شرایط فعلی، چین، روسیه و دیگر کشورهای همفکر ایران تا چه حد حاضرند کمک کنند تا نیازهای اقتصادی ایران تأمین شود و برون‌رفت از شرایط تحریمی فراهم شود؟ تحریم‌ها اکنون تحت فصل هفت سازمان ملل و حساسیت شورای امنیت قرار دارد و رعایت نکردن آنها ممکن است تبعات حقوقی برای کشورها داشته باشد. در جنگ 12 روزه انتقاداتی به رویکرد چین و روسیه وارد شد. در شرایط فعلی در نظم جدید بین المللی آنها هم نیاز به ایران دارند. فکر می‌کنید با توجه به تحریم‌ها حاضرند چقدر خود را به خطر بیندازند؟ به هر حال یک بحث سیاسی مساله است و یک بحث حقوقی هم وجود دارد و ممکن است برای آنها تبعاتی داشته باشد. در این شرایط فکر می‌کنید آیا حاضر خواهند که کمک‌هایشان به ایران به نوعی باشد که بتواند در حال حاضر به شرایط ایران کمک کند؟

اگر به تجربه ارتباطات اقتصادی ایران پس از انقلاب اسلامی نگاه کنیم، بیشتر تعاملات اقتصادی ما با کشورهای شرق بوده، نه با آمریکا یا اروپا. حتی در طول پس از انقلاب، در مقاطعی محدود روابطی با اروپایی‌ها داشتیم، اما بخش اعظم فعالیت اقتصادی ایران با کشورهای شرق و همسو بوده است. پس از انقلاب اسلامی، روابط اقتصادی ایران با غرب بسیار محدود بود. اروپایی‌ها عمدتاً نه نفت خریداری می‌کردند، نه کالا صادر می‌کردند، نه همکاری بانکی داشتند. آمریکا نیز وضعیت مشابهی داشت. بنابراین به طور طبیعی، ایران چه ایران اسلامی و چه ایران ملی، باید مسیر خود را با کشورهایی دنبال کند که تاکنون همکاری اقتصادی با ما داشته‌اند. گزینه دیگری وجود ندارد.

اروپایی‌ها عمدتاً نه نفت خریداری می‌کردند، نه کالا صادر می‌کردند، نه همکاری بانکی داشتند. آمریکا نیز وضعیت مشابهی داشت. بنابراین به طور طبیعی، ایران چه ایران اسلامی و چه ایران ملی، باید مسیر خود را با کشورهایی دنبال کند

ما اکنون چاره‌ای جز ادامه همکاری با این کشورها نداریم. همکاری با این کشورها، نه یک همکاری تاکتیکی؛ به این معنا که چون با غرب این وضعیت را داریم به سوی این کشور برویم بلکه با توجه به وضعیت فعلی و محدودیت روابط با غرب، به سمت این کشورها حرکت می‌کنیم، بلکه همکاری کاملاً راهبردی باشد، همان‌گونه که با روسیه، چین، عراق و سایر کشورها داریم. ممکن است همکاری‌ این کشورها با ما تبعاتی نیز داشته باشد و غربی‌ها ناراضی شوند؛ مثلاً فشارهایی به چین وارد می‌کنند که نفت ایران را نخرد یا به روسیه، محدودیت‌هایی تحمیل کنند. با این حال، این کشورها در مسیر ایجاد نظم چندجانبه‌گرایی که به نفع‌شان است، این تبعات را می‌پذیرند. چینی‌ها معیارهای اقتصادی خود را برای روابط با ایران دارند، در عین حال تلاش می‌کنند درگیری مستقیم با غرب نداشته باشند و وضعیت را مدیریت کنند.

روسیه به دلیل تحریم‌ها و فشارهای غرب، مجبور است با کشورهایی مانند ایران، ترکیه، هند و چین همکاری کند. گزینه روسیه برای تعامل، همکاری با ایران و دیگر کشورهای همسو است و نه اروپا و آمریکا. چینی‌ها همواره خریدار نفت ایران بوده‌اند. این کشور صنعتی در حال پیشرفت است و به نفت نیاز دارد و به دنبال پروژه‌های فنی و مهندسی برای شرکت‌های خود است. ایران نیز آماده ارائه پروژه‌ها است و نیازمند بازار بزرگ ایران است. این منافع اقتصادی و ژئوپولیتیکی، از جمله ثبات‌ ایران در حوزه ترانزیت و دریا برای چین منافع دارد و باید تبعاتش را بپذیرد که همکاری میان ایران و این کشورها ادامه یابد و پذیرش آن منطقی باشد. اقدامات تاکتیکی این کشورها، که با توجه به ایجاب منافع‌شان شکل می‌گیرد مانند حمایت‌های محدود از مواضع کشورهای خلیج فارس در جلسات منطقه‌ای، نباید با روابط راهبردی ما یکسان در نظر گرفته شود.

برخی اقدامات تاکتیکی کشورها به دلیل منافع و تنگناهای آنها انجام می‌شود و اعتراضاتی در داخل ایران نیز صورت می‌گیرد، اما این اقدامات مانع ادامه روابط راهبردی ما با این کشورها نخواهد شد.

روابط راهبردی ما با روسیه، چین، عراق و سایر کشورها برقرار است و ما هم به لحاظ تاکتیکی مخالف جنگ اکراین هستیم و گاهی مواضعی را اتخاذ می‌کنیم که ممکن است روس‌ها آن را نپذیرند اما به صورت راهبردی با روس‌ها در حال همکاری هستیم و درک متقابلی بین ما و این کشورها وجود دارد. به عنوان مثال، عراق گاهی در جلسات با کشورهای عرب از اصطلاح «خلیج عربی» استفاده می‌کند، که مشابه آن‌چه حافظ اسد در زمان خود گفته بود، که با خلیج عربی کاری نداشته باشید چون نمی‌توانم در تعامل با عراق این کار را انجام ندهم. اما رابطه با سوریه و حافظ اسد یک رابطه استراتژیک بود. بنابراین، برخی اقدامات تاکتیکی کشورها به دلیل منافع و تنگناهای آنها انجام می‌شود و اعتراضاتی در داخل ایران نیز صورت می‌گیرد، اما این اقدامات مانع ادامه روابط راهبردی ما با این کشورها نخواهد شد. ما هم تبعات این روابط را می‌پذیریم. مثلاً در مسئله اوکراین، ما با اروپا اختلاف داریم و اروپا به دلیل همکاری ما با روسیه، خصومت نشان می‌دهد که چرا کنار روسیه هستیم با این حال، ما منافع خود را دنبال می‌کنیم و تبعات آن را می‌پذیریم، زیرا می‌دانیم از اروپا کمکی به ما نخواهد رسید. ما در تحلیل‌های خود میان راهبرد و تاکتیک تفاوت‌هایی را قائل می‌شویم.

** تفات‌هایی در بحث چین پس از جنگ ۱۲ روزه بوجود آمد مبنی بر این‌که با توجه به رویکرد روسیه، به ویژه در زمینه کمک‌های نظامی تحلیل‌هایی مطرح شده که ممکن است ایران به چین نزدیک‌تر شود. اخباری هم منتشر شد که ممکن است صحیح نباشد، از جمله اینکه چین جنگنده‌ای به ایران داده یا می‌خواهد بدهد، آیا چینی‌ها حاضرند، با توجه به اهمیت رابطه استراتژیک ایران و چین، برای ایجاد موازنه قوا در مقابل اسرائیل در حملات احتمالی آینده، تسلیحات پیشرفته‌ای مانند جنگنده به ایران بدهند یا خیر؟

به نظر من، چین یک ایران قوی و مقتدر در منطقه غرب آسیا و خلیج فارس را مهم می‌داند، زیرا ایران می‌تواند منافع چین را تأمین کند. ایران نیز با توجه به تهدیدات موجود از سوی اسرائیل و آمریکا، طبیعی است که توان نظامی خود را تقویت کند. بنابراین، هر کشوری که آمادگی همکاری داشته باشد، ایران با آن کشور همکاری خواهد کرد. با توجه به این مسئله، همکاری‌های نظامی ایران و چین می‌تواند آینده روشنی داشته باشد.

** پس از جنگ ۱۲ روزه، برخی اندیشکده‌های آمریکایی مطرح کردند که ایران، روسیه، چین و حتی کره شمالی تبدیل به یک محور شده‌اند؛ هر چند این تعبیر نادرست بود. بعد از جنگ ۱۲ روزه، برخی اندیشکده‌های آمریکایی نشان دادند که این محور آن‌طور که ادعا می‌شد وجود ندارد و روابط استراتژیک ایران با روسیه و چین همچنان پابرجاست. آیا بعد از جنگ 12 روزه تغییری در ذهنیت چین یا روسیه نسبت به رابطه با ایران  بوجود آمده یا خیر و کماکان منافع قبلی را دنبال می کنند؟

یکی از اهداف دیپلماسی عمومی آمریکا که توسط اندیشکده‌هایشان دنبال می‌شود، ایجاد اختلال بین روابط ایران با چین و روسیه است. آنها با طرح سؤالاتی مانند این‌که «چرا چین در جنگ ۱۲ روزه به ایران کمک نظامی نکرد؟» یا «چرا روسیه وارد این جنگ نشد؟»، قصد دارند این روابط را تضعیف کنند. در حالی که ایران با چین و روسیه هیچ پیمان نظامی الزام‌آوری ندارد؛ اگر در آینده چین با تایوان وارد جنگ شود ایران تعهدی ندارد که به کمک چین بشتابد یا در رابطه با روسیه که در حال جنگ با اکراین است، ما تعهدی نداریم که به لحاظ نظامی کنار چین و روسیه با تایوان یا اکراین بجنگیم. کشورها براساس پیمان‌هایی که با یکدیگر دارند با هم همکاری می‌کنند بنابراین نباید انتظار داشت که اگر ایران با رژیم صهیونیستی وارد جنگ شد، چین یا روسیه به کمک ایران بیایند. بحثی که در داخل کشور مطرح می‌شود، بیشتر در جهت جلوه دادن چین و روسیه به عنوان کشورهایی غیرقابل اعتماد است و باید مراقب این نوع تحلیل‌ها باشیم.

** آقای پزشکیان در سخنرانی خود در هشتادمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل به پیمان دفاعی عربستان و پاکستان اشاره و از آن استقبال کردند. برخی معتقدند این پیمان می‌تواند موازنه‌ای علیه ایران ایجاد کند، به ویژه پس از حمله اسرائیل به قطر. مصری‌ها نیز به صراحت اظهار کردند و ایران نیز اعلام کرد که این پیمان می‌تواند به نوعی «ناتوی اسلامی» علیه پیشروی و تجاوزات رژیم صهیونیستی تعبیر شود. تحلیل هایی هم وجود داشت که کشورهایی مثل عربستان، مصر و پاکستان حاضر نیستند اگر اتحاد یا ائتلافی شکل بگیرد ایران را بپذیرند با توجه به این مسائل، دلیل اصلی استقبال ایران از این پیمان چیست؟ با توجه به اینکه برخی معتقدند موازنه سازی علیه ایران هم وجود دارد.

به نظر من، ایران یک اعتقاد اصولی دارد و آن این است که امنیت منطقه باید توسط کشورهای منطقه تأمین شود و کشورهای فرامنطقه‌ای نباید در این موضوع دخالت کنند. بنابراین، پیمان عربستان و پاکستان نیز در همین چارچوب ارزیابی می‌شود. دلیل حمایت آقای پزشکیان از این پیمان نیز همین موضوع بوده است. اگر این پیمان بین سایر کشورها هم شکل بگیرد و هدف آن تأمین امنیت منطقه توسط خود کشورهای منطقه باشد، اقدام خوبی خواهد بود و ایران نیز آمادگی مشارکت در چنین پیمان‌هایی را دارد. اگر اما و اگرهایی مطرح شود، بیشتر برای ایجاد اختلال در روابط ایران با همسایگان و جلوه دادن تهدید همسایگان علیه ایران است. ایران سیاست اصولی خود را بر تقویت روابط با همسایگان استوار کرده و این سیاست ادامه خواهد داشت. یکی از اهداف آمریکایی‌ها و غربی‌ها این است که این رویکرد را مختل کنند و اقدامات خود را در مناطق مختلف مانند قفقاز، جنوب آسیا و خلیج فارس دنبال می‌کنند. اما ما در جریان جنگ 12 روزه شاهد بودیم که کشورهایی که در دوران جنگ تحمیلی اول طرفدار صدام بودند، کنار ما قرار گرفتند. این نشان‌دهنده یک رویکرد مثبت در منطقه است. دیپلماسی ما باید تلاش کند که این رویکرد تقویت شود.

** آیا این پیمان را عدول از سیاست اصولی ایران نمی‌دانید؟ زیرا اگر تعریف منطقه را براساس محدوده‌ای که ایران مدنظر دارد در نظر بگیریم، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، ایران و عراق در این تعریف قرار می‌گیرند. حتی اگر یک کشور فرامنطقه‌ای مانند پاکستان در پیمانی با کشور منطقه مشارکت کند، آیا این را عدول از سیاست اصولی ایران نمی‌دانید؟

در واقع، ایران یک منطقه بزرگتر را مدنظر دارد؛ منطقه‌ای که تنها به خلیج فارس محدود می‌شود. این منطقه گسترده شامل جنوب آسیا با کشورهایی مانند افغانستان و پاکستان، آسیای مرکزی و قفقاز، کشورهای عربی خلیج فارس و در نهایت غرب آسیا تا سوریه و لبنان است. حتی می‌توان کشورهای دورتر مانند مصر را نیز در این منطقه لحاظ کرد.

هماهنگی و تنظیم گفتگو: مهتاب بهرامی آسترکی

اشتراک گذاری
برچسب ها
سلام پرواز
سفرمارکت
گزارش خطا
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# آتش بس غزه # خروج از ان پی تی # جنگ ایران و اسرائیل # عملیات وعده صادق 3 # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # حمله آمریکا به ایران # حمله اسرائیل به ایران # مکانیسم ماشه # اسنپ بک
نظرسنجی
مهم‌ترین اولویت دولت چه باید باشد؟
الی گشت