استفاده از ظرفیتهای سوژه ازدواج اجباری در ساخت سریال
قسمت چهارم «هزار و یکشب»، در ادامه روایت درباره زنانی که ناگهان ناپدید میشوند یا آسیب میبینند، تمرکز خود را بر شخصیت سمیر قرار داده است؛ مردی مرموز که انگیزهاش از این ازدواج همچنان در هالهای از ابهام باقی میماند. سوالی هم که برای مخاطب به وجود میآید، این است که آیا او از سر مهر و گذشته مشترکش با مادر نیلوفر قدم در این مسیر گذاشته یا هدفش انتقام و تسویهحسابی قدیمی است؟
کد خبر: ۱۳۴۷۸۰۱
| | 936 بازدید

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، خیلیها معتقدند خشونت علیه زنان همیشه چهرهای صریح و فیزیکی ندارد. همیشه به شکل ضربوشتم، زندانی شدن در خانه یا تسلط آشکار یک مرد بروز نمیکند. گاهی این خشونت آرام، پنهان و خزنده است؛ آنقدر نرم و تدریجی که حتی قربانی هم در ابتدا متوجه عمق فاجعه نمیشود. خشونتی که به روح، روان و حق انتخاب یک زن نفوذ میکند و او را بهتدریج از خودِ واقعیاش تهی میکند. ازدواج اجباری یکی از مصادیق این نوع خشونت است؛ پدیدهای که فعالان حقوق زنان درباره آن هشدار میدهند، اما همچنان قربانی میگیرد و زنان بسیاری را در چرخهای از رنج، سکوت و اجبار گرفتار میکند.
سریال «هزار و یک شب» به کارگردانی مصطفی کیایی که این روزها در حال پخش است، تلاش کرده در قسمت چهارم خود اینواقعیت اجتماعی را نشان دهد و از ظرفیتهای داستانپردازی و روایت آن استفاده کند. یکی از خطوط داستانی فرعی اما پررنگ اینقسمت از سریال نامبرده، ازدواج اجباری است؛ روایتی که اگرچه تازه نیست، اما همچنان واجد اهمیت است. شخصیت نیلوفر، دختری جوان که قربانی خطاها و بدهیهای پدرش میشود، در موقعیتی قرار میگیرد که انتخاب از او سلب شده است. او نه از سر عشق و نه از سر میل، بلکه برای نجات خواهرش و جلوگیری از فروپاشی خانواده، بهنوعی «مبادله» میشود.
شخصیت نیلوفر مجبور میشود با مردی به نام سمیر ازدواج کند؛ مردی که نهتنها اختلاف سنی قابلتوجهی با او دارد، بلکه وارث کینهای قدیمی میان دو خانواده است. این ازدواج، بیش از آنکه پیوندی انسانی باشد، معاملهای است مبتنی بر قدرت، ترس و بدهبستان. درحالیکه نیلوفر دل در گرو فرد دیگری دارد، راهی برای رهایی پیدا نمیکند. تلاش او برای خروج از کشور و فرار از این سرنوشت نیز با ممنوعالخروجیاش در فرودگاه ناکام میماند؛ نقطهای که نشان میدهد حتی مرزهای جغرافیایی هم برای زن در بند، گشایشی به همراه ندارند.
قسمت چهارم «هزار و یکشب»، در ادامه روایت درباره زنانی که ناگهان ناپدید میشوند یا آسیب میبینند، تمرکز خود را بر شخصیت سمیر قرار داده است؛ مردی مرموز که انگیزهاش از این ازدواج همچنان در هالهای از ابهام باقی میماند. سوالی هم که برای مخاطب به وجود میآید، این است که آیا او از سر مهر و گذشته مشترکش با مادر نیلوفر قدم در این مسیر گذاشته یا هدفش انتقام و تسویهحسابی قدیمی است؟ این دوگانگی، یکی از ترفندهای شخصیتپردازی اینسریال است، هرچند که سریال هنوز پاسخ روشنی به آن نمیدهد.
اینمیان، طاها، برادرزاده سمیر، به حلقه اتصال نیلوفر با خواهر گمشدهاش، آشیان، تبدیل میشود. گمشدن شخصیت آشیان موتور محرک تصمیم نیلوفر برای تن دادن به این ازدواج است؛ تصمیمی که از سر استیصال گرفته میشود، نه اختیار. سمیر مدعی است که تنها در صورت ازدواج با نیلوفر میتواند آشیان را پیدا کند و همین وعده، نیلوفر را به بنبست میکشاند.
نقطه اوج قسمت چهارم سریال مورد اشاره، جایی است که سمیر در شبی که در کنار نیلوفر میگذراند، بهطور ناگهانی کشته میشود؛ پایانی شوکآور که بناست معادلات داستان را به هم بزند. اما این مرگ با محاسبات نویسنده فیلمنامه، بیش از آنکه رهایی شخصیت نیلوفر باشد، آغاز پرسشهای تازه برای مخاطب اثر است؛ اینکه قاتل چه کسی است؟ آیا نیلوفر از چرخه خشونت آزاد شده یا حالا باید بهای سنگینتری بپردازد؟
گزارش خطا
نظرسنجی
آیا به عنوان زن حاضرید با مهریه 14 سکه «بله» را بگویید؟




