به گزارش تابناک، هفته منتهی به جنگ ۱۲ روزه را میتوان نمونهای کلاسیک از «جنگ روانی چندلایه» دانست؛ الگویی که در آن دیپلماسی، رسانه و عملیات اطلاعاتی دست در دست هم گذاشتند تا هزینههای سیاسی حمله کاهش یابد. با این حال، واکنش سریع ایران – از جمله حملات موشکی و پهپادی – نشان داد که این الگو نتوانست تمام اهداف طراحیشده را محقق کند.
تحولات و اظهارنظرها در هفته منتهی به جنگ
۱. هماهنگی دیپلماتیک و نظامی در ۱۶ خرداد ۱۴۰۴ (۶ ژوئن ۲۰۲۵)، تماس تلفنی میان نتانیاهو و ترامپ برگزار شد که محور آن برنامه هستهای ایران و مذاکرات جاری بود. اکسیوس گزارش داد که اسرائیل مذاکرات هستهای را از نزدیک رصد میکرد و همزمان با آمریکا هماهنگیهایی برای آمادگی نظامی انجام میداد.
این تماس ظاهراً برای حفظ مذاکرات دیپلماتیک بود، اما منابع آگاه بعداً فاش کردند که این بخشی از یک استراتژی فریب در جهت تلاش برای کاهش هوشیاری ایران بود. برای مثال، اظهارات یک مقام ناشناس کاخ سفید در ۸ مه ۲۰۲۵ (۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴) به اکسیوس نشان داد که ترامپ به نتانیاهو هشدار داده بود تا از اقدامات تحریکآمیز خودداری کند، اما این هشدار فقط یک حرکت از عملیات روانی برای پنهان کردن هماهنگی نظامی بود.
انتشار اطلاعات گمراه کننده، حرکت دومی بود که از سوی رسانههای غربی در هفته ماقبل از جنگ اول ایران و اسرائیل انجام شد، در هفته منتهی به جنگ، رسانههای غربی، بهویژه بیبیسی و سیانان، گزارشهایی منتشر کردند که ایران را بهعنوان کشوری در آستانه فروپاشی داخلی و ناتوان در پاسخ نظامی نشان میدادند.
بهعنوان مثال، بیبیسی در ۱۶ خرداد ۱۴۰۴ گزارش داد که «ایران در برابر فشارهای اقتصادی و سیاسی در حال تضعیف است» و به نقل از الکس یانگر، رئیس پیشین MI ۶، ادعا کرد که رهبران ایران احتمالاً شایعه قصد اسرائیل برای ترور را باور کرده اند، این گزارشها با هدف کاهش اعتماد به نفس ایران و تقویت روایت برتری اسرائیل منتشر شدند.
مقامات رژیم صهیونیستی در هفته منتهی به جنگ، لحن ویژهای را در لفاظی علیه جمهوری اسلامی ایران به کار گرفتند، در ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، اسرائیل کاتس، وزیر دفاع اسرائیل، سندی منتشر کرد که ادعا میکرد ارتباط مالی میان ایران و حماس را اثبات میکند. این سند، که ظاهراً نامهای از رهبران حماس به سردار اسماعیل قاآنی بود، توسط سیانان و بیبیسی بهطور گسترده پوشش داده شد، بدون آنکه صحت آن بهطور کامل بررسی شود. این اقدام بخشی از استراتژی مظلومنمایی اسرائیل و توجیه حملات پیشدستانه بود، شیوه همیشگی و تکراری اسرائیل در آستانه شرارتهای نظامی!
پخش ویدئوهای جعلی در شبکههای اجتماعی راهبرد دیگر روانی و رسانهای صهیونیستها پیش از حمله نظامی بود، اسرائیل از ویدئوهای جعلی تولیدشده با هوش مصنوعی برای ایجاد هراس روانی استفاده کرد.
بهعنوان مثال، در ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، ویدئویی جعلی از انفجار در زندان اوین منتشر شد که توسط حسابهای منتسب به موساد در پلتفرم X بیش از ۳ میلیون بازدید کسب کرد. بیبیسی این ویدئو را ابتدا بدون تأیید صحت بازنشر کرد و بعداً مجبور به اصلاح گزارش خود شد.
در هفته اول جنگ، برخی محدودیتهای ارتباطی در داخل کشور برای جلوگیری از نفوذ دشمن شکل گرفت که با وجود تاثیرگذاری مقطعی، اما باعث، اما افزایش شایعات در داخل ایران شد، باید توجه کرد که "شایعه" سلاح بسیار مخرب اسرائیلیها در جنگ روانی است، شایعه به زیرساختهای فکری و ارتباطی یک کشور، صدمات جدی میزند، تقریبا مثل بمبها و موشک در عرصه نظامی.
جریان قلابی اختلاف ظاهری میان ترامپ و نتانیاهو راهبرد دیگری بود که با دقت بسیار اجرا شد، در ۸ مه ۲۰۲۵، منابع عبری گزارش دادند که ترامپ از اقدامات خودسرانه نتانیاهو برای کشاندن آمریکا به جنگ با ایران خشمگین است. این اختلاف ظاهری احتمالاً برای فریب ایران و کاهش حساسیتها نسبت به هماهنگی نزدیک دو طرف طراحی شده بود. بیبیسی این اختلاف را بهعنوان نشانهای از «عدم هماهنگی» میان دو متحد گزارش کرد، اما رویدادهای بعدی نشان داد که این بخشی از استراتژی روانی بود.
ابراز آمادگی آمریکا برای میانجگری حربه دیگر رسانهای و سیاسی بود که در هفته منتهی به جنگ مورد استفاده قرار گرفت، در ۱۶ خرداد، سخنگوی وزارت خارجه ایران اعلام کرد که تهران منتظر پاسخ آمریکا به پیشنهاد مذاکره غیرمستقیم است. سیانان این اظهارات را با تیتر «ایران در جستوجوی دیپلماسی» پوشش داد، در حالی که منابع آگاه بعداً تأیید کردند که آمریکا همزمان با اسرائیل برای حمله هماهنگ میکرد. این پوشش رسانهای به ایجاد توهم مذاکره کمک کرد.
رسانههای بزرگ چه نقشی داشتند؟
شبکه بی بی سی که به ظاهر از منتقدان ترامپ محسوب میشود، در هفته منتهی به جنگ، گزارشهایی با تمرکز بر «تهدید هستهای ایران» و «ضعف داخلی این کشور» منتشر کرد. بهعنوان مثال، در ۱۶ خرداد، بیبیسی به نقل از رئیس پیشین MI ۶ ادعا کرد که ایران در برابر فشارهای اسرائیل و آمریکا آسیبپذیر است. همچنین، بیبیسی در پوشش جنگ، تصاویر و گزارشهایی از حملات موشکی ایران به اسرائیل را با تأخیر منتشر کرد، در حالی که حملات اسرائیل به ایران بهسرعت و با جزئیات پوشش داده شد. این عدم توازن به تقویت روایت برتری اسرائیل کمک کرد.
شبکه سی ان. ان نقش مهمی در بازنشر دقیق و به موقع و سرنوشت ساز اظهارات مقامات آمریکایی و اسرائیلی داشت. بهعنوان مثال، در ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، سیانان به نقل از یک مقام کاخ سفید گزارش داد که پیام ترامپ به ایران مبنی بر «ترک فوری تهران» بهمنظور فشار برای مذاکره بوده است. این پوشش، همراه با تأکید بر موفقیت سامانههای پدافندی اسرائیل، به القای حس پیروزی اسرائیل کمک کرد. سیانان با انتخاب گزینشی اطلاعات، دقیقا همان رویکرد کاخ سفید علیه ایران را پیگیری کرد.
نکته جالب دیگر پیوند حسابهای مرتبط با موساد با شبکههای بزرگ است، تحلیل آزمایشگاه علوم اجتماعی دیجیتال MIT نشان داد که ۶۰ درصد حسابهای فعال در کمپینهای رسانهای حامی اسرائیل در پلتفرم X الگوهای رفتاری مشابه باتها داشتند. بیبیسی و سیانان با بازنشر محتواهای تولیدشده توسط این حسابها، بهطور غیرمستقیم به تقویت این کمپینها کمک کردند. برای مثال، انتشار گسترده تصاویر سامانههای پدافندی اسرائیل در برابر موشکهای ایرانی، حس برتری نظامی اسرائیل را در افکار عمومی غرب تقویت کرد.
اتاقهای فکر غربی هم در هفته منتهی به جنگ، کاملا در خدمت ایده جنگ بودند، مثلا مؤسسه بروکینگز و مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی (CSIS) نقش مهمی در توجیه حملات اسرائیل داشتند. مایکل اوهانلون از بروکینگز پس از جنگ اظهار داشت که تضعیف برنامه هستهای ایران از طریق حملات اسرائیل و پشتیبانی آمریکا ضروری بود، اما فقدان توافق صلح دائمی شکنندگی آتشبس را نشان میدهد.
ویل تادمن از CSIS نیز تأکید کرد که حملات اسرائیل مذاکرات هستهای را مختل کرد، اما این اختلال به نفع استراتژی بلندمدت اسرائیل بود. این تحلیلها در رسانههای بزرگ مانند بیبیسی و سیانان بازتاب یافت و به مشروعیتسازی حملات کمک کرد.
از نظر تحلیلی میتوان چنین برداشت کرد که آمریکا و اسرائیل با هماهنگی کامل، از مذاکرات دیپلماتیک بهعنوان پوششی برای هماهنگی نظامی استفاده کردند. برای مثال، اظهارات ظاهری ترامپ در حمایت از مذاکره با ایران، همزمان با آمادهسازی حملات، نمونهای از این فریب بود، در کنار این رویکرد، نمایش مداوم اختلاف میان ترامپ و نتانیاهو برای کاهش هوشیاری ایران، با پوشش رسانهای گمراهکننده در بیبیسی، مکمل این رویکرد نخست بود.
با توجه به فضاسازیهای مجدد رسانهای و روانی علیه کشورمان و هشدارهای مسئولان، به نظر میرسد شرارت دوباره صهیونیستها دور از انتظار نباشد، اما قطعا الگوی این شرارت تازه با جنگ دوازده روزه متفاوت است.
ستون اصلی دکترین نظامی اسرائیل چیست؟
اسرائیل از بدو تأسیس توام با اشغالگری خود در سال ۱۹۴۸، به دلیل محدودیتهای جغرافیایی و جمعیتی، به استراتژیهای غافلگیرانه برای غلبه بر دشمنان خود وابسته بوده است. جنگ ششروزه ۱۹۶۷ نمونهای کلاسیک است که در آن اسرائیل با حملات پیشدستانه به نیروی هوایی مصر، برتری استراتژیک به دست آورد. غافلگیری برای اسرائیل نهتنها یک تاکتیک، بلکه بخشی از فلسفه نظامی این کشور است.
اما رژیم اسرائیل در صورت تصمیم به یک درگیری جدید، با توجه به تجربه جنگ ۱۲ روزه و تقویت احتمالی تمهیدات دفاعی ایران در برابر حملات هوایی، ناچار است از روشهای غیرهوایی یا ترکیبی از تاکتیکهای نوآورانه استفاده کند.
یکی از گزینههای کلیدی اسرائیل، استفاده از حملات سایبری پیشرفته است. اسرائیل سابقهای طولانی در جنگ سایبری علیه ایران دارد. برای مثال، ویروس استاکسنت در سال ۲۰۱۰ تأسیسات هستهای نطنز را مختل کرد و خسارات قابلتوجهی به برنامه هستهای ایران وارد آورد. در یک درگیری جدید، اسرائیل میتواند از حملات سایبری برای فلج کردن زیرساختهای حیاتی ایران، مانند شبکههای برق، سیستمهای فرماندهی و کنترل نظامی، یا حتی سامانههای مالی استفاده کند.
گزارش کارنگی نشان میدهد که اسرائیل از فناوریهای پیشرفته برای هدفگیری زیرساختهای غیرنظامی و نظامی ایران بهره برده است. بهعنوان نمونه، در ژوئن ۲۰۲۵، گروه هکری "Predatory Sparrow"، که به اسرائیل منتسب است، با حمله به صرافی کریپتو Nobitex، حدود ۹۰ میلیون دلار از داراییهای مرتبط با ایران را منتقل کرد.
این نوع حملات نهتنها اقتصاد ایران را تحت فشار قرار میدهد، بلکه با ایجاد اختلال در سیستمهای مالی، فشار روانی و اقتصادی قابلتوجهی به دولت و جامعه ایران وارد میکند.
حملات سایبری اسرائیل میتوانند با هدفگیری سیستمهای فرماندهی نظامی ایران، واکنش ایران را کند کنند. این حملات، به دلیل ماهیت غیرفیزیکی خود، میتوانند بدون ردپای آشکار، غافلگیری ایجاد کنند.
گزینه دیگر، عملیات ویژه زمینی و نفوذ مخفیانه و ترکیبی است، باید توجه داشت که جنگ ایران و اسرائیل، آوردگاه و آزمایشگاه آخرین فن آوریهای نظامی، بخصوص فن آوریهای بسیار جدید و مخفی است، استفاده از نسل جدید پهپادهای پیشرفته و زیرپرندههایی با مقیاس بسیار کوچکتر از آنچه که تا قبل این به کار گرفته شد، میتواند گزینه صهیونیستها باشد.
پهپادهای رادارگریز و مجهز به هوش مصنوعی میتوانند از پایگاههای مخفی در کشورهای همسایه یا حتی داخل ایران پرتاب شوند.
هدفگیری زیرساختهای اقتصادی و صنعتی ایران نیز میتواند بخشی از استراتژی اسرائیل باشد. با هدفگیری بنادر کلیدی مانند بندرعباس یا میدانهای گازی پارس جنوبی، اسرائیل میتواند فشار اقتصادی و روانی شدیدی به ایران وارد کند.
این حملات میتوانند بهصورت غیرمستقیم، از طریق عملیات مخفی یا سایبری، انجام شوند تا ردپای اسرائیل کمتر آشکار شود. بااینحال، اسرائیل با چالشها و محدودیتهای متعددی روبهروست. ایران پس از جنگ ۱۲ روزه احتمالاً سامانههای دفاعی خود را بازسازی کرده و هوشیاری بیشتری دارد، که غافلگیری را دشوارتر میکند.
برای مثال، ایران ممکن است شبکههای راداری پیشرفتهتری مستقر کرده یا سیستمهای دفاع سایبری خود را تقویت کرده باشد. علاوه بر این، حملات غافلگیرانه، بهویژه علیه زیرساختهای اقتصادی، میتواند واکنش شدید ایران، مانند بستن تنگه هرمز، را در پی داشته باشد، که تأثیرات جهانی قابلتوجهی خواهد داشت.
نکته مهمی که نباید قراموش کرد این است که رژیم اسرائیل در جنگ دوم احتمالی با ایران، قاعدتا باید ریسک لو رفتن شبکه داخلی ماموران مخفی اش در ایران را هم به جان بخرد، مهمترین سرمایه امنیتی صهیونیستها که با صرف هزینههای فراوان ساخته شده و اینک کارکرد خود را تا حد زیادی از دست داده است.
نظر شما چیست؟
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید