درگیری میان اسرائیل و ایران آسیبپذیری شدید کشورهای خلیج فارس در برابر بیثباتی منطقهای را برجسته کرده است. اما این بحران همچنین فضای دیپلماتیکی را که این کشورها اکنون در آن قرار دارند، آشکار ساخته است. عربستان سعودی و امارات متحده عربی در حال شروع به ایفای نقشهایی فراتر از واکنش به بیثباتی هستند و به عنوان گرداننده، میانجی و تثبیتکننده احتمالی منطقه ظاهر میشوند.
به گزارش سرویس بین الملل تابناک، «نشنال اینترست» در مقالهای به بررسی نقش کشورهای منطقه در نظم امنیتی بعد از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل پرداخته که در ادامه آمده است.
لازم به ذکر است انتشار مقالات خارجی به معنای تایید محتوای آن از سوی تابناک نیست.
درگیریهای ژوئن بین اسرائیل و ایران بار دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (GCC) را در معرض خطرات شدید بیثباتی منطقهای قرار داد.
با این حال، این موضوع پرسش عمیقتری را مطرح میکند: آیا کشورهای شورای همکاری خلیج فارس — به ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی که اغلب به عنوان «قدرتهای متوسط» در حال ظهور دیده میشوند — همراه با همسایگان کوچکتر، اما به لحاظ دیپلماتیک چالاک خود، میتوانند فراتر از دیپلماسی واکنشی بحران عمل کنند و نقش استراتژیکتر و تقویتکننده امنیتی در شکلدهی به آینده منطقه ایفا کنند؟
عربستان سعودی و امارات متحده عربی ظرفیتهای رو به رشد در جاهطلبی و نفوذ دیپلماتیک نشان دادهاند. در همین حال، سایر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس مانند قطر و عمان، هرچند از نظر تعاریف معمول قدرتهای متوسط محسوب نمیشوند، از طریق میانجیگری در منازعات و دیپلماسی بشردوستانه نفوذ قابل توجهی داشتهاند.
اما توانایی آنها برای پاسخ به این موقعیت محدودیتهایی دارد که ناشی از شرایط آشناست: ادامه وابستگی به چتر امنیتی آمریکا (حتی در میان تردیدها درباره قابل اعتماد بودن آن)، بیاعتمادی عمیق نسبت به ایران و نگرانی از جسارت نظامی اسرائیل.
با این حال، این موقعیت فعلی ممکن است فرصتی نادر فراهم کند — نه برای تغییر کامل نظم منطقهای در یک شب، بلکه برای برداشتن گامهای تدریجی که ریسک را کاهش داده، کانالهای ارتباطی را باز کرده و شروع به شکلدهی محیط امنیتی مقاومتری کنند. این بلندپروازی به طور فزایندهای نه تنها در شعارها، بلکه در تغییرات واقعی اقتصادی و دیپلماتیک نیز منعکس شده است.
عربستان سعودی و امارات متحده عربی: قدرت اقتصادی و جاهطلبی دیپلماتیک
در سالهای اخیر، کشورهای خلیج فارس — به ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی — فراتر از نقش سنتی خود به عنوان تأمینکنندگان انرژی حرکت کردهاند و به بازیگران اقتصادی پرقدرت در صحنه جهانی تبدیل شدهاند. آنها از ثروت حاکمیتی، موقعیت مرکزی و محیطهای کسبوکار دوستانه خود بهره بردهاند تا جایگاه خود را به عنوان مراکز مالی، لجستیکی و فناوریهای نوظهور تثبیت کنند.
شرکت مبادله ابوظبی و صندوق سرمایهگذاری عمومی عربستان سعودی (PIF) به یکی از فعالترین سرمایهگذاران دولتی جهان تبدیل شدهاند و در پروژههایی در حوزه انرژیهای تجدیدپذیر، هوش مصنوعی، بیوتکنولوژی و خودروهای برقی سرمایهگذاری میکنند.
تلاش ریاض برای میزبانی رویدادهای ورزشی جهانی، جذب عرضههای اولیه بزرگ و تثبیت جایگاه خود به عنوان دروازه مالی بین شرق و غرب، تنها یک کمپین تغییر برند نیست، بلکه نشاندهنده بلندپروازی عمیقتر برای شکلدهی روندهای اقتصادی جهانی است.
این قدرت اقتصادی رو به رشد با موضع دیپلماتیکی مستقلتر و با اعتماد به نفس بیشتر همراه شده است. افزایش جاهطلبی دیپلماتیک کشورهای خلیج فارس تا حدی واکنشی به کاهش اعتماد به چتر امنیتی آمریکا و همچنین عدم قطعیتهای منطقهای ناشی از ماجراجوییهای ایران و جسارت نظامی اسرائیل است.
به ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی تمایل خود را برای همکاری با شرکای جدید و بازنگری در ائتلافهای موجود نشان دادهاند.
توافق نزدیکی عربستان و ایران که به واسطه چین در سال ۲۰۲۳ صورت گرفت، نقطه عطفی بود — که نه تنها باز بودن به دیپلماسی با رقباء را نشان داد، بلکه آمادگی برای تنوعبخشی به شراکتهای استراتژیک فراتر از غرب را نیز آشکار ساخت. نقشهای فعال میانجیگری خلیج فارس در سودان، مذاکرات غلات اوکراین و مناقشه اسرائیل و غزه، نمایانگر تمایل جدید این کشورها برای ایفای نقش کارآفرینان دیپلماتیک منطقهای است که هدفشان شکلدهی نتایج به جای واکنش صرف به آنها است.
کشورهای خلیج فارس همچنین خود را به عنوان بازیگران کلیدی در معماری در حال تحول زیرساختهای دیجیتال جهانی مطرح میکنند. امارات و عربستان سعودی سرمایهگذاریهای سنگینی در توسعه مسیرهای کابلهای زیردریایی، مراکز داده و همکاریهای رایانش ابری با شرکتهای فناوری جهانی انجام دادهاند.
در عین حال، آنها به طور فزایندهای در گفتوگوها درباره حاکمیت هوش مصنوعی، هنجارهای امنیت سایبری و بررسی سرمایهگذاریهای فناوری مشارکت دارند که نشان میدهد چگونه سیاست اقتصادی و بلندپروازی استراتژیک اکنون به طور عمیقی در هم تنیده شدهاند.
این بلندپروازی رو به افزایش — که از ناامیدی نسبت به تضمینهای امنیتی خارجی و تحت تأثیر تحولات جهانی برانگیخته شده است — آغاز به شکلدهی به نحوه تعامل کشورهای خلیج فارس با بحرانها کرده است، از جمله تشدید درگیری بین اسرائیل و ایران.
آسیبپذیری استراتژیک کشورهای خلیج فارس و اهمیت جهانی آنها
موقعیت جغرافیایی و ساختار اقتصادی، کشورهای خلیج فارس را به شدت در برابر هر گونه تشدید تنش بین اسرائیل و ایران آسیبپذیر میکند. تنگه هرمز که نزدیک به ۳۰ درصد از نفت جهان از آن عبور میکند، یک گلوگاه حیاتی است که امنیت آن برای ثبات اقتصادی جهانی اهمیت فراوانی دارد. هر گونه رویارویی نظامی در این منطقه، نه تنها جریان انرژی بلکه تمامیت بازارهای جهانی را نیز تهدید میکند.
تأثیر تشدید تنشهای ژوئن فوری و چندلایه بود. شرکتهای هواپیمایی بزرگ مانند امارات و قطر ایرویز شاهد لغو یا تغییر مسیر پروازها بودند. حتی پیش از حملات آمریکا، درگیری رو به افزایش بین اسرائیل و ایران باعث افزایش نرخ حملونقل دریایی در مسیر شانگهای-جبل علی شده بود، مسیری که به بزرگترین بندر خلیج فارس ختم میشود.
رویترز گزارش داد که اگرچه حملات مستقیمی در تنگه هرمز رخ نداد، اما تنشها پس از برخورد و آتشسوزی دو نفتکش در نزدیکی آن منطقه افزایش یافت.
این حادثه همزمان با افزایش اختلالات الکترونیکی بود که سیستمهای ناوبری کشتیها در سراسر خلیج فارس را تحت تأثیر قرار داد، ارسال سیگنالهای AIS را مختل کرد و عملیات دریایی را پیچیدهتر ساخت. قیمت نفت خام برنت افزایش یافت، اما پس از آتشبس تثبیت شد، که نشاندهنده سرعتی است که تنشهای خلیج فارس میتوانند باعث نوسانات قیمتی شوند.
اتحاد شکسته: واکنشهای متفاوت کشورهای خلیج فارس به جنگ ایران و اسرائیل
کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (GCC) با ترکیبی از محکومیت، محاسبه و دیپلماسی محتاطانه پاسخ دادند. در جلسات فوقالعاده ۴۸ و ۴۹ شورای وزرای خارجه GCC، وزرای خارجه این کشورها موضع متحدی اتخاذ کردند و حمله اسرائیل به ایران را محکوم کردند و آن را نقض آشکار منشور سازمان ملل و حقوق بینالملل و تهدید جدی برای ثبات منطقهای دانستند.
با وجود روابط پرتنش با ایران، وزرای خارجه GCC مخالفت خود را با حملات اسرائیل به خاک ایران که آنها را تحریکآمیز و بیثباتکننده میدانستند، به وضوح اعلام کردند. موضع جمعی آنها نگرانی مشترک درباره گسترش درگیری، تهدیدات به زیرساختهای انرژی و تشدید کلی تنشهای منطقهای را منعکس میکرد. اما در پس این نمایش اتحاد، اختلافات استراتژیک آشکار بود.
عمان که مدتها به عنوان میانجی مورد اعتماد میان تهران و واشنگتن شناخته میشود، میزبان پنج دور مذاکرات هستهای آمریکا و ایران بوده است. حملات اسرائیل عملاً دور ششم برنامهریزیشده را مختل کرد و این امر باعث شد مسقط واکنشی تند نشان دهد و این حمله را به عنوان بیمبالاتی که تلاشهای میانجیگری آن را زیر سؤال برده و ضربهای بیثباتکننده به دیپلماسی منطقهای وارد کرده است، محکوم کند.
قطر که مستقیماً از پیامدهای حمله به پایگاه هوایی العدید متأثر شد، نقش دوگانهای ایفا کرد — هم به عنوان هدف و هم به عنوان میانجی. دوحه به سرعت پیشنهاد میانجیگری برای آتشبس بین تهران و تلآویو را داد و جایگاه خود را به عنوان یک میانجی دیپلماتیک معتبر تقویت کرد و خود را بالاتر از درگیریها قرار داد.
واکنش عربستان سعودی حاکی از یک تغییر لحن بود. ولیعهد عربستان، محمد بن سلمان در تماس تلفنی با رئیسجمهور ایران، مسعود پزشکیان، بر همبستگی اسلامی تأکید کرد و تجاوز اسرائیل را به عنوان تهدیدی فوریتر برای ثبات منطقه و به تبع آن موفقیت طرح چشمانداز ۲۰۳۰ معرفی کرد. با این حال، این موضعگیری احتمالاً بیشتر تاکتیکی بود تا تحولآفرین.
در واقع، یک زیرمتن قابل تصور این است که برخی رهبران خلیج فارس، در حالی که به طور علنی حملات را محکوم کردند، به طور خصوصی از تخریب زیرساختهای هستهای ایران استقبال کردند. برای ریاض و ابوظبی، این حمله ممکن است منافع راهبردی دیرینهای — مهار جاهطلبیهای هستهای ایران — را تأمین کرده باشد، بدون آنکه نیاز به حمایت آشکار یا دخالت مستقیم داشته باشد.
مشاور دیپلماتیک امارات، انور قرقاش، با درخواست از ایران برای «بازسازی اعتماد با همسایگان خلیج فارس» به طور ضمنی به تردید در دوام روند کاهش تنشها اشاره کرد. همچنین این پیام را داد که مسئولیت ثبات روابط بر عهده تهران باقی میماند.
در همین حال، بحرین و کویت که هر دو میزبان پایگاههای نظامی مهم آمریکا هستند، واکنشهای محتاطانهتری نشان دادند و تمرکز خود را بر برنامهریزی برای شرایط اضطراری و کاهش تنشها گذاشتند، در حالی که از پیوستن آشکار به هیچ یک از طرفها خودداری کردند.
این تفاوت در لحن و تأکید، تنش گستردهتری را در داخل شورای همکاری خلیج فارس نشان میدهد، جایی که اعضا مشتاقند نقش منطقهای خود را به اثبات برسانند، اما همچنان به تضمینهای امنیتی خارجی وابستهاند و در دیدگاههای خود درباره نیات ایران و روشهای اسرائیل اختلاف نظر دارند.
مدیریت بحران کشورهای خلیج فارس تا ساختن تابآوری
آتشبس پس از تشدید تنشهای ژوئن تاکنون برقرار مانده است. با این حال، منطقه همچنان در حالت هشدار قرار دارد. فروپاشی آتشبس میتواند به درگیریهای تازهای منجر شود که پیامدهای اقتصادی و انسانی شدیدی به همراه خواهد داشت.
حملات اسرائیل و آمریکا به تأسیسات هستهای ایران هشدارهای فوری شورای همکاری خلیج فارس (GCC) به آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) را به دنبال داشت. در حالی که بسیاری از کشورهای خلیج فارس در گذشته فروپاشی برجام را خوش آمد گفته بودند، اکنون به صورت عملگرایانه از از سرگیری مذاکرات حمایت میکنند، چرا که آن را کمبدترین گزینه میدانند. با این حال، بیاعتمادی عمیق باقی مانده و خطر بروز دوباره درگیری همچنان بالاست.
بنابراین، کشورهای خلیج فارس خود را در محیط منطقهای ناپایداری میبینند که عقبنشینی آمریکا، هم محدودیتهای اتکا به تضمینهای امنیتی خارجی و هم چالشهای مدیریت دفاع خودشان را آشکار کرده است. اگرچه آنها همچنان با محدودیت ظرفیت، وابستگی و پیچیدگی رقابتهای منطقهای مواجه هستند، این موضوع به معنای ناتوانی آنها نیست.
بلکه برعکس، بحران کنونی میتواند تفکر عملی و بلندمدت را به پیش براند. حتی گامهای کوچک میتوانند به ایجاد پایههایی برای ترتیبات امنیتی پایدارتر کمک کنند.
یکی از این گامها، ایجاد مکانیزم منطقهای هشدار زودهنگام و پاسخ به حوادث است. این چارچوب که بر پروتکلهای مشترک برای تبادل داده در زمان واقعی بنا شده، میتواند شامل کشورهای GCC، ایران و احتمالا اسرائیل باشد و از پشتیبانی فنی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، سازمان جهانی بهداشت و سایر نهادهای مرتبط سازمان ملل بهرهمند شود.
دامنه این مکانیزم میتواند شامل حوادث رادیولوژیکی، نفوذهای سایبری یا وضعیتهای اضطراری بهداشتی عمومی باشد. اگرچه این اقدامات از نظر بلندپروازی کوچک به نظر میرسند، اما میتوانند تأثیری عمیق و تثبیتکننده بر امنیت منطقهای داشته باشند.
ابتکار گستردهای برای ایمنی و شفافیت هستهای در سراسر خلیج فارس فرصت دیگری را فراهم میکند. با گسترش برنامههای انرژی هستهای غیرنظامی در امارات متحده عربی و عربستان سعودی و با توجه به فعالیتهای هستهای مداوم ایران، نیاز به پروتکلهای ایمنی منطقهای و متناسب با شرایط منطقه افزایش یافته است.
تحت راهنمایی آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA)، شورای همکاری خلیج فارس (GCC) میتواند پیشگام ایجاد بستری برای انجام تمرینات ایمنی مشترک، بازبینیهای همتا و برنامهریزی اضطراری هماهنگ شود. این اقدام نه تنها هنجارهای عدم اشاعه را تقویت میکند، بلکه کانالهای گفتگوی فنی بیطرف را حتی میان دشمنان سیاسی ایجاد میکند.
تشکل منطقهای برای آمادگی بهداشتی و مقابله با پاندمی شاید قابل دسترسترین نقطه شروع برای همکاری فراگیر باشد. این پلتفرم که کشورهای GCC، ایران و اسرائیل را تحت نگرانی مشترک درباره امنیت بهداشت عمومی گرد هم میآورد، میتواند با تسهیل سازمان جهانی بهداشت (WHO) یا مرکز بهداشت عمومی مستقر در خلیج فارس، هماهنگیهایی در زمینه پایش بیماریها، توزیع واکسن و پاسخ به بحرانها ایجاد کند. چنین چارچوب همکاری نه تنها جانها را نجات میدهد، بلکه عادات همکاری را ایجاد میکند که میتوانند به حوزههای دیگر نیز گسترش یابند.
این نوع ابتکارات عملی و غیرسیاسی نمیتوانند عمیقترین رقابتهای منطقه را حل کنند، اما میتوانند خطرات اشتباه محاسباتی را کاهش دهند، کانالهای ارتباطی را باز کنند و به تدریج پایههای ترتیبات امنیتی پایدارتر را بسازند.
صندوقهای ثروت ملی کشورهای خلیج فارس و کمکهای توسعهای ابزارهای قدرتمندی برای انگیزش هستند. این منابع میتوانند برای ارائه مشوقهای اقتصادی هدفمند به ایران و دیگران — مانند بازگشایی مسیرهای تجاری یا حمایت از شراکتهای فناوری انرژی — به ازای خویشتنداری یا همکاری به کار گرفته شوند.
به طور مشابه، ابتکاراتی مانند «اتحاد جهانی برای اجرای راهحل دو کشور» منعکسکننده آرزوهای خلیج فارس برای تأثیرگذاری بر دیپلماسی از طریق سیاست اقتصادی هستند. اگر این پیشنهادات به منافع مادی برای هر دو طرف ایران و اسرائیل پیوند داده شوند، میتوانند به بازتعریف دیپلماسی حول محور فرصت به جای تقابل کمک کنند.
در حالی که فضای سیاسی امروز ممکن است هنوز اجازه اجرای چنین مکانیزمهایی را ندهد، مطرح کردن این پیشنهادها در حال حاضر میتواند نقش کاهش تنش را ایفا کند. پیشنهاداتی که بر مبنای ریسک مشترک و همکاری فنی شکل گرفتهاند، فرصتهای نادری برای ایجاد عادات گفتوگو و اعتماد بدون سیاسیکاری فراهم میکنند.
کشورهای خلیج فارس: از واکنشگران به تثبیتکنندگان
درگیری میان اسرائیل و ایران آسیبپذیری شدید کشورهای خلیج فارس در برابر بیثباتی منطقهای را برجسته کرده است. اما این بحران همچنین فضای دیپلماتیکی را که این کشورها اکنون در آن قرار دارند، آشکار ساخته است. عربستان سعودی و امارات متحده عربی در حال شروع به ایفای نقشهایی فراتر از واکنش به بیثباتی هستند و به عنوان گرداننده، میانجی و تثبیتکننده احتمالی منطقه ظاهر میشوند.
همزمان، دیگر کشورهای خلیج فارس مانند قطر و عمان، هرچند از نظر اندازه و نفوذ کوچکترند، توانمندی دیپلماتیک خاصی نشان دادهاند، به ویژه در زمینه میانجیگری و دیپلماسی پشتپرده. این بازیگران با هم یک بلوک چندوجهی را در خلیج فارس شکل میدهند که تمایل فزایندهای برای مواجهه با چالشهای پیچیده منطقهای دارد.
با این حال، تنها بلندپروازی کافی نیست. آزمون اصلی اکنون این است که آیا این کشورهای خلیج فارس میتوانند نفوذ خود را به ابتکار عمل تبدیل کنند، آیا میتوانند اقدامات عملی و احتمالاً تقویتکننده امنیت را طراحی و اجرا کنند که نمایانگر افزایش نقش و توانمندی آنها باشد، حتی در حالی که همچنان به تضمینهای امنیتی آمریکا وابستهاند و نسبت به مخلان منطقهای محتاط باقی ماندهاند.
همکاری عملی، مشوقهای اقتصادی و دیپلماسی مستمر راهی به جلو ارائه میدهند — نه برای حل همه درگیریها، بلکه برای ساختن تابآوری و کمک به ایجاد نظم منطقهای پایدارتر.
این نقطه عطف میتواند تغییر قابل توجهی برای عربستان سعودی و امارات متحده عربی به عنوان قدرتهای متوسط نوظهور باشد، و همچنین فرصتی گستردهتر برای گشایش دیپلماتیک در خلیج فارس ایجاد کند. اما بدون هماهنگی مستمر، وضوح راهبردی و اراده برای پذیرش ریسکهای حسابشده، این پتانسیل به راحتی میتواند از بین برود.
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.