یک بار گفت؛ وقتی تو آب استخر مجموعه انقلاب با آب بازی می کرد، شوخی می کرد؛ وقتی که خیلی سرحال بود و اخم نمی کرد. گفت که بلند کردن وزنه مثل رفتن زیر آب می ماند، باید در نفس کشیدن خسیس باشی، باید هر ثانیه که اکسیژن را میدهی بیرون را محاسبه کنی. گفتم این که همه اش نیست؛ عضله های بازو کجاست. گفت وقتی که وزنه را بالا می بری روی سینه بالا بردی اما وقتی پایین می آید آن وقت می توانی یک نفس بلند بکشی؛ همه اش به نفس ربط دارد. نفس کار قهرمان هم این بود، وقتی وزنه را بالا می برد، انگار کاهی را بالا می برد،به قول معروف پر کاه 400 کیلویی. این جا بود که قهرمان شده بود پهلوان، شاید.
یک بار در یک مراسمی قهرمانی از جنس دایره طلایی رفت بالا و او را که آن پایین لم داده بود را مورد خطاب غیر مستقیم قرار داد، خیلی ها که در ان سالن پر از جمعیت نشسته بودند و نفس نمی کشیدند می دانستند خطاب آقا رسول به اوست. آن بالا رفته بود که از تختی بگوید: «پهلوان یك وجود مستقل از میان مردم است و برای حفظ این استقلال تاوانهای سنگینی میدهد. درجامعهآی كه معاویه است، پهلوانی كردن و مسوولیت علی بودن، علی (ع) را الگوی پهلوانی میكند و این مسوولیت به قدری سنگین است كه در هنگام شهادتش میگوید «فزت و رب الكعبه» به خدای كعبه سوگند رستگار شدم.» اینجا بود که پهلوان نفس نمی کشید، مثل زمانی که وزنه اش را در مسابقات جهانی انداخت و خندید؛ اما او دوباره قهرمان شد.
***
برای اولین بار همه فهمیدند که انگار یک مشکلی است؛شب قهرمانی بود در قطر. وقتی وزنه را زد و قهرمانی جهان را تکرار کرد، مدیر یکی از شبکه های تلویزیونی که انگار تنها برای این رفته بود که ناظر قهرمانی او باشد، اولین نفری بود که به او تبریک گفت. شب قهرمانی، شب میهمانی است، به دعوت یکی از ایرانیان ساکن دوحه به یکی از مجلل ترین رستوران های این شهر رفتند و قهرمان چقدر خورد از بس وزنه زده بود؛ یک نفس.
شب، جمعی همراه با او به هتل محل اقامت اش رفتند روی پله های بود که ان حادثه رخ داد؛ قهرمان سکندری رفت روی جمعیت. دکتر ایرانی وقتی علائم او را دید گفت که کبدش به شدت آسیب دیده است و باید هر چه سریعتر در تهران به پزشک متخصص مراجعه کند. اینجا بود که آقای رضازاده دیگر در هیچ مسابقه ای شرکت نکرد، بهانه اش اين بود كه آسيب ديده است و براي المپيك پكن تمرين مي كند.
رضازاده از ابتدا روي يك مسير پرتناقض در حركت بود كه خودش راه آن را نمي رفت،چه آنكه قهرماني كه در ادبيات رسمي به جهان پهلوان شهره بود،بازو بند جهان پهلواني را نبست گويي او مجبور بود كه جهان پهلوان باشد،همين را مي شد در رفتارهاي قديم و جديد او ديد. در سال ۲۰۰۲ پیشنهاد نعیم سلیمان اوغلو قهرمان سه دوره وزنهبرداری المپیک و رئیس وقت فدراسیون وزنهبرداری ترکیه را مبنی بر تغییر تابعیت خود به ترکیه و دریافت ۱۰ میلیون دلار پاداش در صورت قهرمانی در المپیک آتن و دریافت ماهیانه ۲۰ هزار دلار رد کرد. وی در جواب سلیمان اوغلو در فرودگاه استانبول گفت: «من ایرانیام و وطن و ملتم را دوست دارم.» او پیشنهاد مشابهای را نیز از سوی جمهوری آذربایجان رد کرده است. او با این کار محبوبیت خود را نزد ایرانیان چندین برابر کرد.
حالا 6 سال بعد او از ورزشکارانی است که همواره در تبلیغات شرکتهای مختلف حاضر بودهاست. (قول معروف درباره رد پيشنهاد شركت تجاري توسط آقا تختي را به ياد بياوريد.) اما اينها هيچ گاه اعتراضي جهاني را در بر نداشت؛ بازی وی در یک فیلم تبلیغاتی برای املاک رابینسون در شهر دوبی باعث اعتراض بسیاری در ایران شد. وبگاههای خبری وی را متهم کردند که همچون یک بنگاهدار از مردم میخواهد تا سرمایههای خود را از کشور خارج کنند و به کشوری دیگر ببرند. این واکنشهای منفی به حدی بود که وزارت ارشاد قانونی در راستای ممنوعیت حضور ورزشکاران در تبلیغات ماهوارهای تصویب كرد.
قهرماني كه روزي به خاطر رد پيشنهاد 10 ميليون دلاري تركيه محبوب همه بود در بورس ساخت و ساز و سرمايه گذاري در دبي به روي شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان لس آنجلسي رفت و تبليغ بازار مسكن دبي را كرد،اينجا بود كه در نزد بسياري، اسطوره در حد يك قهرمان ميداني بود تا جهان پهلواني مثل تختي. تازه اين همه ماجرا نبود.
***
مديرعامل، اعضاي هيات مديره و خبرگزاري ها و روزنامه نگارها جمع هستند تا به قهرمان يك دستگاه ماشين زانتيا بدهند. همه خوشحال و قهرمان خوشحال تر، گويي كه او بار ديگر تنها ورزشكاري است كه در پيچ و خم اداري كسب جوايز قهرمانان رشته هاي ورزشي قرار نگرفته است و بعد از هر قهرماني جايزه اش را تحويل مي گيرد؛ هنوز مراسم به پايان نرسيده است كه مجري از او مي خواهد كه براي ا

جراي سمبليک دريافت جايزه سوار خودروي شيك و آخرين مدل كارخانه شود و دوري بزند.
قهرمان هم مي نشيند پشت رول و مي راند و مديران كارخانه شادي كنان از سوار شدن يك قهرمان ملي پشت اتومبيبل شان... وقتي از محوطه جشن خارج مي شود، همه بيشتر مي خندند و شادي مي كنند اما وقتي هرچه منتظر مي شوند و از قهرمان خبري نمي شود،يكي از مديران مياني شركت كه خود نيز قهرماني در سال هاي دور بود و متولي اين مراسم به موبايل اش زنگ مي زند و مي شنود كه قهرمان با ادامه مراسم حال نمي كرده و رفته است به شهرشان. همين، مراسم به هم مي خورد.
***
دوسالي كه وزنه نزد به راحتي نفس كشيد.راحت و هراز چندگاهي مصاحبه مي كرد و مي گفت براي افتخارسومين مدال المپيك حتما باز مي گردد،اما همه در دنيا مي دانستند كه باز نمي گردد. اين را يك بار يكي از مسئولان فدراسيون جهاني به خبرنگاري كه در مسابقات آسيايي كانازاواي ژاپن گفت كه زياد دلتان خوش نباشد به رضازاده. او تمام شد: «hossein rezazadeh is finished» بعد دست را تكاند.خبرنگار هم كه خيلي خوش بين بود گفت كه شما دلتان خوش باشد كه او مي آيد. خبرنگار كه وقتي اين را مي گفت خيلي مطمئن بود اما وقتي به تهران بازگشت و به ديدار رييس فدراسيون رفت همه اميدهايش به يكباره تمام شد مثل حسين رضازاده كه تمام شده بود از درد كبد.
اين قولي مشهور است و نزد اهالي وزنه برداري ، يک بار از دهان سعيد علي حسيني كه حسين را متهم به دوپينگي كردن اش كرده است(مثل اين كي ماند كه دوستي ،دوستي را عملي كند!) آمد بيرون كه خودش دوپينگي بوده است: «آن زمانی که دوپینگ 9 وزنهبردار مثبت شد و حسین رضازاده هم عضو آن تیم بود، او در آسمانها تمرین میکرد. او هم جزو این ده نفر بود. چرا رضازاده دوپینگش درنیامد، اما سعید علی حسینی دوپینگش مثبت شد؟ این چرا برای من مهم است، چون که مربی تیم ملی در آن وقت آقای "ژنیا ساراندالیف" به جای او نمونه ادرار داده بود. واگرنه رضازاده هم جزو این ده نفر بود. آن موقع شاهین نصیرینیا میخواست در این مورد صحبت کند، اما نگذاشتند که او حرفهایش را بزند. نکته دیگری که میگویند این است که هر کدام از این وزنهبردارانی که دوپینگشان مثبت شده، خودشان دارو مصرف کردند. مگر میشود همه یک داروی یکسان را مصرف کنند و مسوولان تیم ملی نفهمند؟»
خبرنگارها چيز فهم ترين ها نيستند اما نزديك ترين آدم ها هستند به خبر و رويدادي؛ اتفاقا پاسخ سوال سعيد علي حسيني را خبرنگاري كه با حسين رضازاده به سانتادومینگو دومينكين رفته بود گفت كه در آن سال سياه مرگ وزنه برداري ايران كه 9 نفر دوپينگي شده بوند، رضازاده تنها براي اين زنده ماند كه آقاي تاماش آيان با اسپانسرها بر سر حسين بسته بودند كه اگر نمي آمد 500 هزار تايي مي پريد.
***
به قول يكي از پيشكسونان ورزشي، ورزشكاران مرغ عزا و عروسي اند؛بايد باشند؛اما بعضي هاشان مثل حبيبي و برومند وكيل مجلس مي شوند بعضي هاشان هم مثل تختي مي روند روي دست مردم وقتي در المپيك مدال طلا نگرفت. آرايش جناح سياسي در ورزش هم حركت تاندولي دارد، رفت و برگشت؛ مثل پاسخ گل هاي خداداد به علي دايي. يكي ميگيرد و گل مي شود و يكي هوای بالای دروازه را مي شكافد با يك فرياد اوف كه از سكوهاي ورزشگاه مي زند بيرون.
يك بار مثل رضازاده كه مي رود بغل دست آيت الله رفسنجاني براي انتخابات عكس مي اندازد گل نمي شود، اما يك بار هم مي رود در ستاد رييس جمهور احمدي نژاد يك گل طلايي را مي زند وزنه بردار. كلا ورزشكاران پرنسيب سياسي ندارند، مثل علي پروين كه در هفته انتخابات همه جا هستند. اما رضازاده در انتخابات دهم روي مواضع سياسي اش مقاوم بود. بسياري از دوستان نزديك او در زمان انتخابات مي گفتند كه حسين اگر فلاني پيروز نشود بيچاره ايم. اما او جواب اش به همه يكي بود، پيروز مي شود؛ كلا ورزشكاران پيش گوهاي خوبي هستند، مثلا رضازاده مي گفت كه مدال مي اورم و مي آورد. تنها يك باز پيش گويي اش درست از كار نيامد اينكه در المپيك مدال سوم را مي آورم كه نياورد.
گفته بود که به دلیل علاقهٔ قلبی به احمدینژاد، حاضر است مسئولیت افتخاری ستاد ورزشی او را بر عهده گیرد: «به عقیده من، دکتر احمدینژاد با استقامت شجاعانه مقابل زورگویان و قلدرهای جهان و حمایت مردانه از مظلومان عالم نشان داد یکی از قویترین مردان جهان در عرصهٔ سیاست است ... به برکت سفرهای استانی دولت محترم به ویژه شخص رئیسجمهور، امروز در دورترین مناطق ایران و بیبضاعتترین نقاط کشور فضاهای مجهز ورزشی برای جوانان این مرزوبوم وجود دارد. هنر دولت نهم سفر به مناطق دوردست و محروم ایران است چرا که تا پیش از این هیچ دولتی در اندیشه سفر به مناطق دورافتاده و محروم ایران عزیز نبود و جوانان این مناطق هیچگاه به حق واقعی خود نرسیدند.» شايد به همين دليل بود كه جناح مقابل در انتخابات او را مورد انتقاد قرار مي داد. يك بار صادق زیباکلام در مقالهای وی را فاقد خصوصیات جوانمردی که لازمه پهلوانی است دانسته بود.
***
حسين رضازاده بي شك نام آورترين قهرمان تمام تاريخ ورزش ايران است، نام آورتر از امامعلي حبيبي و شمس الدين سيدعباسي و حتي محمد نصيري خروس وزن. نامآورتر از آقا تختي هم هست از نظر مدال، اما همين دوگانگي كه در مملكت وجود دارد، يكي به احمدي نژاد راي نداده او را مستحق همه جور اتهام مي داند و كسي كه به او راي داده وي را جهان پهلوان (روزنامه ها و سايت هاي طرفدار دولت در هنگامه انتقادات سعيد علي حسيني از رضازاده در مورد دوپينگي كردن ورزشكاران تيم ملي به دفاع صددرصدي از او مي پرداختند...) در مورد رضازاده هم صادق است. حسين رضازاده هيچ كس نيست، خودش است. نه انتظار تختي بودن بايد از او داشت در عصر حرفه اي گري اقتصاد و سياست و ورزش و نه انتظار امامعلي حبيبي بودن كه وكيل مجلس شد.
حتي اگر قبول كنيم كه سرپرستي در فدراسيون وزنه برداري هم با اين رانت طرفداري است نيز بايد قواعد بازي را قبول كنيم كه رضازاده با اين پتانسيل بايد در اين مسير مي آمد. حتي اگر راي كميته فني فدراسيون مبني بر محروميت اش از همه وزنه برداري و ثابت شدن اتهام دوپينگي كردن وزنه برداران هم بايد پذيرفت كه عرصه امروز عرصه واقع گرايي است و واقعيت مي گويد حمايت ديروز رضازده، حمايت امروز را طلب مي كند. رضازاده اين روزها هم نميتواند نفس بكشد از بس نفس اش را بند آورده اند؛ اين رسم قهرمان كشي و اسطوره سوزي وقتي باب شد كه نتوانستيم اسطوره ها را تربيت كنيم. همه اسطوره ناتمام هستند از تختي تا رضازاده؛ چه فرقي مي كند در اين نادانستگی تاريخي كه جماعتي مرده پرست، زنده كشي را باب مي كنند.
دبیر گروه ورزشی مجله مثلث