در مقاله‌ای مطرح شد

اعراب خلیج فارس اکنون اسرائیل را تهدید اصلی می‌بینند نه ایران/ حالا امریکا «سواری مجانی» می‌گیرد

حمله اسرائیل به قطر بنیان فرضیات راهبردی را که دولت‌های عربی خلیج فارس طی نیم‌قرن بر اساس آن دکترین‌های امنیتی خود را بنا نهاده بودند، به لرزه انداخته است.
کد خبر: ۱۳۲۸۶۲۸
| |
2605 بازدید

اعراب خلیج فارس اکنون اسرائیل را تهدید اصلی می‌بینند نه ایران/ حالا امریکا «سواری مجانی» می‌گیرد

در دههٔ گذشته، تفکر امنیتی اعراب خلیج فارس بر این فرض استوار بوده که اگرچه اسرائیل به‌طور تاریخی تهدیدی به شمار می‌رفته، اما می‌توان با جلب حمایت پنهان و آرام آن، خصومتش را مهار کرد. 

به گزارش سرویس بین الملل تابناک، «امواج مدیا» در مقاله‌ای به بررسی تاثیرات حمله اسرائیل به قطر بر نظم امنیتی خلیج فارس پرداخته که در ادامه آمده است.

خلیج فارس از دیرباز به‌عنوان مرز ژئو‌استراتژیک میان شرق و غرب، شمال و جنوب جهانی شناخته شده است. این منطقه در چهارراهی حیاتی از تأمین انرژی، تجارت دریایی و رویارویی‌های ایدئولوژیک قرار دارد. از زمان آغاز اعتراضات بهار عربی در سال ۲۰۱۱، خلیج فارس بیش از پیش به کانون توجه و علاقهٔ بین‌المللی تبدیل شده است.

تحولات ماه‌های اخیر نشانه‌ای از تغییر در فضا هستند. حملات به قطر—ابتدا از سوی ایران در ژوئن و سپس از جانب اسرائیل در ماه جاری—حاکی از یک دگرگونی عمیق در محیط امنیتی منطقه است. 

این حملات بنیان فرضیات راهبردی را که دولت‌های عربی خلیج فارس طی نیم‌قرن بر اساس آن دکترین‌های امنیتی خود را بنا نهاده بودند، به لرزه انداخته است

این حملات بنیان فرضیات راهبردی را که دولت‌های عربی خلیج فارس طی نیم‌قرن بر اساس آن دکترین‌های امنیتی خود را بنا نهاده بودند، به لرزه انداخته است. 

این امر در زمانی دشوار برای کل منطقه، موجب بازاندیشی عمیق شده و پیامد‌هایی غیرقابل پیش‌بینی به همراه دارد—از جمله برداشت‌های متفاوت نسبت به ایران و اسرائیل.

فرضیات بنیادین

دهه‌هاست که فرض راهبردی اصلی در خلیج فارس این بوده که ایالات متحده ضامن نهایی امنیت است. واشنگتن به‌عنوان بازیگری حیاتی و غیرقابل جایگزین در تأمین امنیت خلیج فارس دیده می‌شد. حضور نظامی آمریکا، به‌ویژه پس از جنگ خلیج فارس ۱۹۹۰-۹۱، همواره به‌عنوان بازدارندهٔ نهایی در برابر تجاوز خارجی و تضمین بقای رژیم‌ها تلقی شده است.

میزبانی پایگاه‌های آمریکایی، خرید تجهیزات نظامی ایالات متحده و همسویی سیاست خارجی با منافع واشنگتن، برای تضمین حفاظت کافی دانسته می‌شد. اما حملات به خاک قطر اکنون این باور را زیر سؤال برده‌اند. 

ایالات متحده نتوانست اقدام خصمانه علیه نزدیک‌ترین شریک امنیتی عرب خلیج فارس را که به‌عنوان «هم‌پیمان عمدهٔ غیرناتویی» شناخته شده، بازدارندگی کند. سکوت و بی‌عملی واشنگتن نه به‌عنوان غفلت، بلکه به‌عنوان نوعی همدستی تفسیر شده است.

فرض دوم کشور‌های عربی خلیج فارس این بود که با درگیر شدن عمیق در ساختار‌های غربی، به‌ویژه آمریکایی، می‌توانند همچنان نقش‌آفرین باقی بمانند و وابستگی امنیتی خود را مدیریت کنند. 

بازار‌های نفت و گاز زمانی ابزار اصلی این درهم‌تنیدگی بودند، اما از دههٔ ۲۰۰۰ به بعد، عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی بیش از پیش خود را به‌عنوان بازوی نیابتی قدرت‌نمایی آمریکا مطرح کرده‌اند.

از مبارزه با تروریسم گرفته تا دیپلماسی منطقه‌ای، خلیج فارس از یک مصرف‌کنندهٔ خالص امنیت آمریکا به یک تأمین‌کنندهٔ خالص قدرت آمریکا تبدیل شد.

 «توافق‌نامه‌های ابراهیم» در سال ۲۰۲۰، که در چارچوب آن بحرین و امارات نخستین کشور‌های عربی بودند که روابط خود را با اسرائیل رسمی کردند، لایهٔ دیگری از این درهم‌تنیدگی به شمار می‌رفت.

در ابوظبی و منامه، عادی‌سازی روابط با اسرائیل به‌مثابه بلیتی برای حفظ جایگاه در واشنگتن دیده می‌شد. اما حمله به دوحه محدودیت‌های این منطق را آشکار کرده است—چرا که این درهم‌تنیدگی نه امنیت را تضمین کرده و نه مانع از آزادی عمل اسرائیل از سوی آمریکا شده است

در ابوظبی و منامه، عادی‌سازی روابط با اسرائیل به‌مثابه بلیتی برای حفظ جایگاه در واشنگتن دیده می‌شد. اما حمله به دوحه محدودیت‌های این منطق را آشکار کرده است—چرا که این درهم‌تنیدگی نه امنیت را تضمین کرده و نه مانع از آزادی عمل اسرائیل از سوی آمریکا شده است.

تغییر درک تهدید‌ها

در دههٔ گذشته، تفکر امنیتی اعراب خلیج فارس بر این فرض استوار بوده که اگرچه اسرائیل به‌طور تاریخی تهدیدی به شمار می‌رفته، اما می‌توان با جلب حمایت پنهان و آرام آن، خصومتش را مهار کرد. 

در همین حال، ایران همچنان دشمن اصلی باقی مانده و پیوستن به معماری دفاعی تحت رهبری آمریکا سپر اصلی در برابر تهران بوده است. اکنون به نظر می‌رسد این توازن تغییر کرده است.

اسرائیل که زمانی تحت نظارت آمریکا به‌عنوان شریکی بالقوه دیده می‌شد، اکنون به بازیگری مستقل تبدیل شده است—توانمند در اعمال قدرت در خلیج فارس بدون هراس از پیامد. 

ایران همچنان به‌عنوان تهدیدی درک می‌شود، اما دست‌کم تهدیدی که اقداماتش در گذشته تا حدی توسط غرب مهار شده است. در مقابل، اسرائیل به نظر می‌رسد از مصونیت راهبردی برخوردار است، بی‌آنکه حتی توسط اصلی‌ترین متحدش محدود شود.

روابط دیپلماتیک منطقه‌ای با اسرائیل، ۲۰۲۳

اسرائیل روابط خود را با بحرین، مصر، اردن، ترکیه و امارات متحده عربی عادی‌سازی کرده است.

نکتهٔ مهم این است که عقب‌نشینی آمریکا همواره موقتی فرض می‌شد. نخبگان عرب خلیج فارس امیدوار بودند که تغییر دولت یا بازتنظیم راهبردی، نقش آمریکا را به‌عنوان ضامن امنیت بازگرداند. این باور اکنون فرو ریخته است. خلیج فارس امروز، جدایی آمریکا را دائمی می‌بیند.

واشنگتن معامله‌گر—که بیشتر از اتحاد‌های پایدار، تحت تأثیر منافع متغیر است—هیچ تضمینی ارائه نمی‌دهد. ضعف آشکار دونالد ترامپ در برابر ماجراجویی اسرائیل گواه این امر است: رئیس‌جمهور آمریکا نتوانست از مهم‌ترین میانجی واشنگتن در منطقه حمایت کند، حتی در حالی که کشور‌های عربی خلیج فارس متعهد به سرمایه‌گذاری نزدیک به ۳.۶ تریلیون دلار در اقتصاد آمریکا شده بودند. 

در عمل، امروز این خلیج فارس است که قدرت آمریکا را تأمین مالی می‌کند، در حالی که واشنگتن امنیت خلیج فارس را تضمین نمی‌کند.

ظهور خودمختاری خلیج فارس

حملات ایران و اسرائیل به خاک قطر در سال جاری رویداد‌هایی منفرد نبودند، بلکه نقاط عطفی تاریخی محسوب می‌شوند. این وقایع بر تجربهٔ تلخ حملهٔ ۲۰۱۹ به بقیق بنا شده‌اند؛ حمله‌ای که هرچند توسط جنبش انصارالله یمن اعلام شد، اما به‌عنوان ضربهٔ ایران به قلب زیرساخت‌های نفتی عربستان تلقی گردید، در حالی که آمریکا تنها واکنشی کم‌رنگ نشان داد. این حادثه بیدارباشی تلخ برای پادشاهی بود.

قطر در ژوئن سال جاری تجربه‌ای مشابه داشت، زمانی که واشنگتن نتوانست ایران را بازدارندگی کند. در سپتامبر نیز دولت ترامپ نتوانست اسرائیل را مهار کند. برای کشور‌های عربی خلیج فارس، این تحولات تأیید دیگری است بر اینکه ایالات متحده دیگر تضمین‌های امنیتی قابل‌اعتماد ارائه نمی‌دهد. 

پایتخت‌های خلیج فارس اکنون باور دارند که سکوت واشنگتن در عمل تأیید راهبرد جدید اسرائیل است: فراتر رفتن از «چمن‌زنی» در غزه و شخم زدن کل منطقه—حتی کشور‌های عربی دوست—به نام منافع امنیتی کوتاه‌مدت و خودمحور

بدتر آنکه پایتخت‌های خلیج فارس اکنون باور دارند که سکوت واشنگتن در عمل تأیید راهبرد جدید اسرائیل است: فراتر رفتن از «چمن‌زنی» در غزه و شخم زدن کل منطقه—حتی کشور‌های عربی دوست—به نام منافع امنیتی کوتاه‌مدت و خودمحور.

از منظر خلیج فارس، اسرائیل به یک دولت مطرود دیگر بدل شده است—خطرناک‌تر از ایران، زیرا با پوشش غربی عمل می‌کند. 

تهران تحریم، محدود و تحت نظارت است؛ اما تل‌آویو آزاد و تقویت‌شده است. بنابراین، حس خیانت عمیق است. کشور‌های عربی خلیج فارس که زمانی خود را تأمین‌کنندگان قدرت آمریکا می‌دانستند، اکنون به این نتیجه رسیده‌اند که آمریکا یک «سواری‌بگیر رایگان» است؛ بهره‌مند از خزانه‌ها و فعالیت‌های دیپلماتیک آنان، بی‌آنکه در مقابل چیزی ارائه دهد.

این تحولات کشور‌های خلیج فارس، به‌ویژه قطر را وادار می‌کند تا راهبرد‌های کلان خود را بازاندیشی کنند. 

قطر برای دهه‌ها دکترین «بی‌طرفی فعال» را دنبال می‌کرد؛ میزبان پایگاه‌های آمریکایی بود و همزمان گفت‌و‌گو با ایران را حفظ می‌کرد؛ میانجی میان اسرائیل و حماس بود و در عین حال با واشنگتن تعامل داشت. این راهبرد به‌شدت آزموده شد. درس امروز این است که بی‌طرفی به‌تنهایی تضمین‌کنندهٔ حفاظت نیست؛ بنابراین کشور‌های عربی خلیج فارس باید به سمت خودمختاری راهبردی بیشتر حرکت کنند. این شامل توسعهٔ توان بازدارندگی بومی—از جمله دفاع موشکی و گزینه‌های تلافی‌جویانه—است تا تجاوز بدون هزینه نباشد. 

افزون بر این، نیاز به تقویت همکاری‌های امنیتی درون‌خلیج فارس و احیای شورای همکاری خلیج فارس وجود دارد؛ نه به‌عنوان محفلی برای گفت‌و‌گو، بلکه به‌عنوان یک سازوکار واقعی دفاع جمعی. 

همچنین باید شراکت‌های خارجی متنوع شوند؛ اروپا، ترکیه و حتی هند باید درگیر شوند تا خروج آمریکا خلأیی ایجاد نکند. علاوه بر این، بی‌طرفی باید در قالب چندجانبه تعریف شود، به‌گونه‌ای که میانجی‌گری خلیج فارس توسط نهاد‌های بین‌المللی و طیف گسترده‌تری از بازیگران جهانی پشتیبانی شود، نه صرفاً حسن‌نیت آمریکا.

به سوی قطب سوم ثبات

نقش قطر به‌عنوان میانجی همچنان محوری است، اما این نقش باید در معماری امنیتی گسترده‌تری جای گیرد. این چارچوب تازه باید مقاوم‌تر و راهبردی‌تر از روایت «ائتلاف راهبردی خاورمیانه» (MESA) باشد که ترامپ در دورهٔ نخست ریاست‌جمهوری‌اش (۲۰۱۷-۲۰۲۱) نیم‌بند پیش برد.

وظیفهٔ پیش‌ِ رو، ساخت یک معماری امنیتی به رهبری خلیج فارس است که قطب سومی از ثبات را تشکیل دهد. چنین ترتیبی باید بر خوداتکایی خلیج فارس، دفاع جمعی و شراکت‌های راهبردی فراتر از واشنگتن استوار باشد

تل‌آویو نشان داده که آماده و مایل به ضربه زدن به کشور‌های خلیج فارس است. آمریکا دیگر سپری قابل‌اعتماد نیست. 

وظیفهٔ پیش‌ِ رو، ساخت یک معماری امنیتی به رهبری خلیج فارس است که قطب سومی از ثبات را تشکیل دهد. چنین ترتیبی باید بر خوداتکایی خلیج فارس، دفاع جمعی و شراکت‌های راهبردی فراتر از واشنگتن استوار باشد. 

تنها در این صورت است که کشور‌های عربی خلیج فارس می‌توانند از حاکمیت خود محافظت کنند، نقش خود را به‌عنوان مرکز جهانی انرژی پاس دارند و جایگاهشان را به‌عنوان چهارراه حیاتی میان شرق و غرب حفظ کنند.

اشتراک گذاری
برچسب ها
سلام پرواز
سفرمارکت
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# خروج از ان پی تی # مرگ ترامپ # مکانیسم ماشه # جنگ ایران و اسرائیل # عملیات وعده صادق 3 # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # پل ترامپ # حمله آمریکا به ایران
نظرسنجی
آیا اسنپ بک فعال می‌شود؟
الی گشت