
خاطرم هست در دهه هشتاد که بچه تر بودم( فکر نکنید الان بزرگ شدم ها الان هم بچه ام ) ، وقتی برای اولین بار با داییام که آن روزها اغلب بنز سوار میشد، به نمایندگی سایپا رفتیم. بین تمام خودروهایی که آنجا پارک شده بودند، یک ماشین توجه من را گرفت؛ سیتروئن زانتیا. ظاهرش با خطوط نرم و متفاوتش، با آن طراحی اروپایی، مثل چیزی بود که در آن زمان در خیابانهای تهران به سختی میشد دید. همان روز، کنار داییام، حس کردم که زانتیا چیزی فراتر از یک خودرو معمولی است. دایی همان روز یک دستگاه از همان مدل را خرید، اما دقیقاً سه روز بعد آن را فروخت، چون به قول مادربزرگم «این ماشین خلافکارها بود!» و فکر میکردند که برای آدمهای معمولی زیادی «خاص» و خطرناک است.
روزها و سالها گذشت، اما خاطره آن اولین دیدار با زانتیا در ذهنم زنده ماند. وقتی بزرگ شدم و خودم رانندگی یاد گرفتم، همیشه به این فکر میکردم که یک روز، پشت فرمان این ماشین بنشینم و تجربهاش کنم. تا چند روز پیش، این فرصت نصیبم شد؛ توانستم پشت فرمان یک زانتیا تقریباً صفر کیلومتر با کارکرد ۲۰۰۰ کیلومتر بنشینم. حسش مثل دیدن دوباره یک دوست قدیمی بود که مدتها ندیدهای و حالا دوباره روبهرویش ایستادهای.
موتور این ماشین در نسخههای ایرانی عمدتاً ۱٫۸ و ۲ لیتری بود؛ ترکیبی از قدرت معقول و مصرف سوخت قابل مدیریت. وقتی پشت فرمان نشسته بودم و آرام آرام حرکت میکردم، متوجه شدم که سواری نرم و پایدار آن همان چیزی است که سالها انتظارش را داشتم. تعلیق جلو مکفرسون و تعلیق عقب چندمیلهای باعث میشود ماشین در بزرگراه آرام و در دستاندازها مطمئن باشد؛ البته نه آنقدر نرم که حس رانندگی مکانیکی از بین برود، نه آنقدر خشک که سواری آزاردهنده باشد.

داخل کابین جادار بود و فاصله بین صندلیها مناسب؛ صندلی عقب برای سرنشینان بزرگسال راحت بود و داشبورد طراحی کلاسیک و منطقی داشت. وقتی در جادههای اطراف تهران با آن حرکت کردم، صدای موتور قابل شنیدن بود، اما آزاردهنده نبود. تجربه رانندگی با زانتیا حس کنترل و آرامش را با هم میداد؛ مثل اینکه هر بخش از ماشین میدانست چه کاری باید انجام دهد و شما فقط باید فرمان را در دست میگرفتید و لذت میبردید.
یکی از نکات جالب زانتیا این است که با وجود ظاهر اروپایی و سواری نرم، هزینه نگهداری و تأمین قطعاتش همیشه یک چالش بوده است. بسیاری از دارندگان قدیمی، با لبخند و کمی حسرت میگفتند: «عاشقش بودم، ولی وقتی قطعهای پیدا نمیشد، تازه میفهمیدی چه انتخاب خاصی کردهای.» تجربه شخصی من هم همین حس را داشت؛ هرچقدر که ماشین نرم و دلپذیر بود، نگاه به بعضی جزئیات نشان میداد که مراقبت و نگهداری آن نیازمند دقت و صبر است.
قدرت موتور زانتیا کافی است تا شتاب معقولی ارائه دهد، اما نه آنقدر که حس اسپرت و مسابقهای بدهد؛ تعادل خوبی بین قدرت و راحتی برقرار است. در تستهایی که انجام دادم، شتاب در سربالاییها مناسب بود و کنترل خودرو راحت و مطمئن. به طور کلی زانتیا ماشینی است که برای رانندگی روزمره و گشتوگذارهای طولانی طراحی شده، نه برای رقابت یا حرکات تند و سریع.
سواری زانتیا تجربهای چندوجهی است. در مسیرهای شهری، نرمی و آرامش فرمان، حس راحتی و اطمینان را منتقل میکند. در بزرگراه، ماشین به لطف تعلیق مناسب و مرکز ثقل پایین، احساس پایداری و تسلط کامل میدهد. حتی وقتی روی مسیرهای ناهموار یا دستاندازهای جادههای اطراف تهران حرکت میکردم، زانتیا بدون لرزش شدید یا صداهای آزاردهنده ادامه مسیر میداد. این تجربه مرا به یاد صحبتهای دارندگان قدیمی انداخت؛ کسانی که میگفتند: «با زانتیا، رانندگی فقط حرکت نیست؛ یک تجربه است.»

زانتیا خودرو شخصیت های سیاسی شد و معروف ترین آنها آقای محسن رضایی بود که در خودرو زانتیا دیده شد، همچنین به عنوان خودرو پلیس در نائوگان پلیس استفاده شد و البته که ماشین خلافکارها و قاچاقچی ها هم بود!
با گذشت زمان، خطوط تولید زانتیا در سایپا کمرنگ شدند. تأمین قطعات اروپا دشوار شد و قیمتها بالا رفت، اما برای عاشقان این خودرو، هر مدل دست دوم هنوز ارزشمند بود. وقتی پشت فرمان نشستم، حس کردم که حتی نسخهای با کارکرد ۲۰۰۰ کیلومتر میتواند همان تجربه سالهای پیش را به من بدهد؛ حسی از ارتباط نسلها با یک ماشین خاص.
امروز وقتی بازار خودرو را نگاه میکنیم، خیلیها زانتیا را فقط به عنوان یک ماشین قدیمی میبینند. برخی میگویند تعمیراتش سخت است، قطعاتش گران است، و ارزش اقتصادیاش با خودروهای مدرن قابل مقایسه نیست. حق دارند. اما تجربه من از رانندگی با زانتیا این بود که هیچ ماشینی مثل آن، ترکیبِ منطق و احساس را به این شکل به من نداده است.
زانتیا برای من نه فقط یک خودرو، بلکه یک تجربه تاریخی در صنعت خودروی ایران بود. وقتی پشت فرمان آن مینشینید، فقط یک ماشین نیست؛ خاطرهها، نسلها و تجربههای شخصی در آن جریان دارند. تجربهای که من با داییام شروع شد و تا امروز، با نشستن پشت فرمان نسخهای تقریباً صفر کیلومتر، ادامه یافته است.
پشت فرمان زانتیا حس میکردم که به نوعی یک میراث زنده را لمس میکنم؛ میراثی که از دهه هشتاد شروع شد، تجربه نسلها را در خود جمع کرده و حالا همچنان میتواند لحظههای خاصی بسازد. این خودرو هنوز هم میتواند به رانندهاش آرامش، حس کنترل و لذت سواری بدهد؛ چیزی که در بسیاری از خودروهای مدرن با ظاهر شیک و امکانات زیاد، کمتر یافت میشود.