احساس تحقیر ملی در ایران مدرن طی حداقل یک قرن گذشته، صرفاً یک پدیده عاطفی یا فرهنگی نبوده؛ بر اساس نظر بسیاری از پژوهشگران، این احساس یکی از ریشههای اصلی انقلاب ۱۳۵۷ نیز بود.
به گزارش سرویس بین الملل تابناک، اندیشکده آمریکایی استیمسون در مقالهای به بررسی ناکام ماندن اهداف رژیم صهیونیستی از جنگ با ایران پرداخته که در ادامه آمده است.
برای کشوری مانند ایران که تاریخ مدرن آن مملو از اشغال نظامی مکرر، تغییر نظام با حمایت خارجی، تهدیدهای ارضی از سوی همسایگان و فرسایش حاکمیت سیاسی است، هر رویدادی که این زخمهای تاریخی را دوباره باز کند، میتواند پیامدهای جدی برای امنیت منطقهای و جهانی داشته باشد.
این خاطرات، منبعی انفجاری از رنجش جمعی را تشکیل میدهند که اگر تحریک شود، میتواند بی ثباتیهای گستردهای را شعله ور کند. در چنین سناریویی، پیامدها ممکن است به مراتب فاجعه بارتر از آنچه در سالهای اخیر در غزه یا سوریه رخ داده، باشد.
حالا که آتش بس موقتی پس از ۱۲ روز درگیری بین اسرائیل و ایران و همچنین آمریکا و ایران برقرار شده، ضروری است که سیاستگذاران درک کنند که برای ایران، امنیت ملی صرفاً در چارچوب نظامی یا استراتژیک تعریف نمیشود. بلکه عمیقاً با حافظه جمعی تحقیر ناشی از تاریخ طولانی مداخله خارجی و خیانتِ تلقی شده گره خورده است.
میتوان استدلال کرد که ظهور جمهوری اسلامی—و موضعگیری تقابلی آن در برابر غرب—تحت تأثیر همین روایت تاریخی پایدار شکل گرفته است. نادیده گرفتن این بُعد عاطفی و روانشناختی، خطر سوءبرداشت از واکنشهای ایران و دستکم گرفتن پیامدهای گستردهتر تشدید تنشها را در پی دارد.
ریشههای زخم
احساس تحقیر ملی در ایران مدرن طی حداقل یک قرن گذشته، صرفاً یک پدیده عاطفی یا فرهنگی نبوده؛ بر اساس نظر بسیاری از پژوهشگران، این احساس یکی از ریشههای اصلی انقلاب ۱۳۵۷ نیز بود.
در هر دو جنگ جهانی، ایران علیرغم اعلام بی طرفی، مورد حمله و اشغال نیروهای خارجی قرار گرفت. پس از اشغال ایران توسط نیروهای شوروی و بریتانیا در جنگ جهانی دوم، رضاشاه پهلوی—پدر آخرین شاه—به دلیل گرایشهای ظاهری به آلمان مجبور به کناره گیری شد.
با وجود تعهد متفقین به احترام به تمامیت ارضی و استقلال ایران و خروج نیروهایشان پس از جنگ، ارتش شوروی نه تنها از ترک خاک ایران خودداری کرد، بلکه فعالانه تلاشهای ایران برای بازگرداندن نظم در استان آذربایجان را تضعیف نمود.
این دوره، خاطرهای زنده از تهدیدهای تجزیه طلبی و الحاق با حمایت خارجی برجای گذاشت و کینه عمیقی نسبت به روسیه در وجدان جمعی ایرانیان ایجاد کرد که تا امروز باقی است.
محمدرضا پهلوی، که پس از کناره گیری اجباری پدرش بر تخت نشست، این تجربه را اینگونه توصیف کرد: «دو بار کشور ما در جنگهای اول و دوم جهانی اشغال شد... و چه مصائبی را در آن اشغال تحمل کردیم... این دو، هرگز به سه تبدیل نخواهد شد. بگذارید توضیح دهم، یعنی با رضایت ما هرگز سه نخواهد شد. اگر اتفاق بیفتد، بر جنازههای ما خواهد بود.».
اما مداخلات خارجی در ایران پایان نیافت و شاه جوان در ابتدا خود از آن بهره برد. دولت محمد مصدق، نخست وزیر ملی گرایی که به دنبال استقلال سیاسی و اقتصادی ایران بود، در سال ۱۳۳۲ با کودتایی مشترک از سوی سیا و MI۶ سرنگون شد و شاه—که از کشور گریخته بود—دوباره به قدرت بازگردانده شد. فراتر از بازگشت سلطنت، اعتماد عمومی به امکان اصلاحات تدریجی و مستقل ناشی از تلاشهای سیاسی داخلی بهشدت تضعیف شد.
پس از کودتا، وابستگی نظامی، فرهنگی و اطلاعاتی ایران به آمریکا به طور چشمگیری افزایش یافت. برای بسیاری از ایرانیان، این وابستگی فزاینده، ادامه تحقیر ملی بود.
یکی از نمادهای جنجالی این تبعیت، قانون مصونیت مستشاران آمریکایی (SOFA) در سال ۱۳۴۲ بود که به نظامیان و کارشناسان غیرنظامی آمریکا مصونیت از پیگرد قانونی در ایران اعطا میکرد.
این توهین به حاکمیت ایران، خشم عمومی گستردهای را برانگیخت. در همین فضای ملتهب بود که آیت الله روح الله خمینی—که به چهرهای محوری در مخالفت با شاه تبدیل میشد—انتقاد خود را متوجه مفهوم «کاپیتولاسیون» کرد.
با نشان دادن این موضوع به عنوان خیانت به حیثیت ملی، آیت الله خمینی از رنجشهای عمیق جامعه بهره برد. این موضع، به عاملی کلیدی در افزایش شتاب جنبش انقلابی تبدیل شد که نهایتاً سلطنت را سرنگون کرد.
حاصل این احساس تحقیر ملی و ترس از سلطه خارجی، شعار «نه شرقی، نه غربی» به عنوان اصل بنیادین سیاست خارجی جمهوری اسلامی بود. این شعار مستقیماً از پس زمینه روانیِ شرم، اضطراب نسبت به قدرتهای خارجی و نگرانی از وابستگی به بیگانگان سر برآورد. این شعار، نشان دهنده گسستی عمدی از اتحادهای گذشته و تأکیدی بر هویت مستقل در عرصه بین المللی بود.
با این حال، امتناع ایران از اتحاد با قدرتهای خارجی—و تسخیر سفارت آمریکا در جریان تثبیت حکومت پس از انقلاب—منجر به انزوا شد؛ به ویژه پس از حمله عراق در سال ۱۳۵۹.
در طول این جنگ هشت ساله، قدرتهای غربی، اکثر کشورهای عربی و حتی اتحاد جماهیر شوروی به طور گسترده از صدام حسین، دیکتاتور عراق، حمایت کردند. عراق از سلاحهای پیشرفته غربی—از جمله سلاحهای شیمیایی به ویژه از فرانسه و آلمان—علیه نیروها و غیرنظامیان ایرانی استفاده کرد، در حالی که از حمایت اطلاعاتی آمریکا نیز بهره میبرد.
علیرغم نقض فاحش حقوق بشر، جامعه بین المللی عمدتاً چشم خود را بر این جنایات بست. برای ایرانیان، این دوره به عنوان لحظهای از مقاومت تنها در دفاع از حاکمیت و حیثیت در حافظه ملی حک شد و روایت غالب را تقویت کرد که ایران همیشه باید آماده دفاع از خود در برابر خیانت و تجاوز خارجی باشد.
خطر مداخله خارجی و پیامدهای احتمالی
در شرایطی که هر تغییری در ساختار سیاسی ایران ممکن است از درون شتاب گیرد یا توسط قدرتهای خارجی تحریک شود، تمام ذینفعان باید با دقت به تاریخ، فرهنگ و بافت اجتماعی-سیاسی ایران توجه کنند.
فراتر از هدف قرار دادن برنامههای هستهای و موشکی ایران، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در مقطعی جنگ علیه ایران را جنگ «آزادی بخش» توصیف کرد و یک سخنگوی دولت اسرائیل نیز اذعان داشت که تغییر رژیم میتواند پیامد جانبی این عملیات باشد.
بمباران پایگاه ثارالله—مسئول حفاظت از مقامات ارشد و نهادهای کلیدی جمهوری اسلامی—می تواند نشانهای از قصد اسرائیل برای تضعیف دولت مرکزی ایران و سقوط نظام باشد.
دیاکو حسینی، تحلیلگر ایرانی، در شبکههای اجتماعی هشدار داد که گزارشهای متعددی حاکی از آن است که سلاحهای سبک «مناسب برای جنگ شهری» به کشور قاچاق شدهاند... که ظاهراً به معنای [طرح اسرائیل برای]تجزیه ایران از طریق جنگ داخلی است.
اظهارات دونالد ترامپ، رئیس جمهور پیشین آمریکا، در ۲۲ ژوئن درباره امکان تغییر رژیم در ایران، به گمانه زنیها دامن زد که سقوط دولت ایران نیز هدف آمریکاست.
کارولین لوویت، سخنگوی کاخ سفید، در توضیح موضع ترامپ گفت: «اگر رژیم ایران از پذیرش یک راه حل صلح آمیز و دیپلماتیک—که رئیس جمهور همچنان به آن علاقهمند است—خودداری کند، چرا مردم ایران قدرت این رژیم را از آن نگیرند؟»
اگرچه ممکن است اظهارات ترامپ تاکتیکی برای اعمال فشار تفسیر شود، اما در دهههای اخیر از سوی یک رهبر آمریکایی بی سابقه بوده است.
با این حال، مداخله خارجی خطر ایجاد نتیجهای به مراتب وخیمتر از وضعیت فعلی را دارد. چنین سناریویی میتواند شرایطی مشابه—یا حتی فراتر از—جنگ داخلی سوریه ایجاد کند و نفرت و خواست انتقام از متجاوزان و مداخله گران را شعله ور سازد. این امر به نوبه خود منطقه را به مرحلهای جدید از بی ثباتی عمیق فرو خواهد برد.
هشدار تاریخ
تاریخ مدرن ایران شاهد دورههایی است که تحقیر ملی، جامعه را به سمت واکنشهای رادیکال سوق داده است. تسخیر سفارت آمریکا در آبان ۱۳۵۸، تا حدی واکنشی به ضربه روانی کودتای ۱۳۳۲ و همچنین تلاش نظام تازه تأسیس روحانیت برای حذف جناحهای سیاسی طرفدار غرب و پیشی گرفتن از چپ بود. امروز، هر فشار برای تغییر سیاسی رادیکال در ایران ممکن است نتیجه معکوس داشته و مردم را بیگانه کند.
اکنون بیش از هر زمان دیگری، ضروری است که با درکی ظریف و مبتنی بر احترام به هویت تاریخی ایران، پذیرش آلام گذشته و ترسیم مسیری آینده نگر با تکیه بر همدلی و بینش فرهنگی به ایران نزدیک شد.
چنین فرآیندی باید—و میتواند—به طور طبیعی از درون ساختارهای سیاسی موجود ظهور کند و به نسبت مسالمت آمیز پیش رود. تاریخ فروپاشیهای اجباری رژیمها در منطقه به وضوح نشان میدهد: دموکراسی را نمیتوان با بمباران یا گرسنگی دادن به یک ملت به دست آورد؛ دموکراسی واقعی به تدریج و به صورت ارگانیک رشد میکند.
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.