نقدی بر فیلم «بری لیندون» ساخته‌ی استنلی کوبریک

چگونه کوبریک در «بری لیندون» اشرافی‌گری را عریان کرد

استنلی کوبریک در «بری لیندون» (۱۹۷۵)، با ظرافتی بی‌مانند و طنزی گزنده، داستان تراژیک ردموند بَری (رایان اُنیل)، جوانی ایرلندی را روایت می‌کند که در قرن هجدهم از فقر به سوی اشرافی‌گری گام برمی‌دارد.
کد خبر: ۱۳۳۲۲۲۴
| |
781 بازدید
چگونه کوبریک در «بری لیندون» اشرافی‌گری را عریان کرد
به گزارش تابناک،  این فیلم، اقتباسی از رمان «خاطرات بری لیندون» نوشته‌ی ویلیام میک‌پیس تاکری، نه‌تنها یک درام تاریخی با جلوه‌های بصری خیره‌کننده است، بلکه نقدی عمیق به نظام طبقاتی، جاه‌طلبی کور، و توخالی بودن ثروت بادآورده ارائه می‌دهد.
 
 زیبایی بصری در خدمت پوچی
 
«بری لیندون» از نظر بصری یکی از درخشان‌ترین آثار کوبریک است. او با استفاده از نور طبیعی و لنز‌های ویژه‌ی طراحی‌شده توسط ناسا، قاب‌هایی خلق کرده که گویی نقاشی‌های قرن هجدهمی جان گرفته‌اند. عمارت‌های باشکوه، لباس‌های فاخر با جزئیات گل‌دوزی‌شده، و مناظر بکر روستایی، همگی به شکوه ظاهری فیلم می‌افزایند.
ریتم آرام فیلم، با صحنه‌های طولانی و حرکات آهسته‌ی دوربین، گویی تماشاگر را در یک نقاشی زنده غرق می‌کند که با هر لحظه، لایه‌های جدیدی از زشتی‌های انسانی را فاش می‌سازد. این کندی عمدی، که در صحنه‌های رقص اشرافی یا مذاکرات رسمی مشهود است
 برای مثال، صحنه‌ی دوئل در مه صبحگاهی، با نور ملایم و سایه‌های نرم، یادآور آثار نقاشانی، چون جان کنستبل است. اما این زیبایی بصری در تضاد با محتوای تاریک داستان قرار دارد. کوبریک از این تضاد برای عریان کردن پوچی نظام اشرافی استفاده می‌کند: جهانی که در آن ظاهر، ارزشی بالاتر از حقیقت دارد، اما زیر این پوسته‌ی فریبنده، فساد، خودخواهی، و بی‌رحمی نهفته است.
 
 
 موسیقی کلاسیک و ریتم آرام: آیینه‌ی پوچی
 
موسیقی فیلم، با قطعاتی از هندل، باخ، و شوپن، نقش مهمی در تقویت حس پوچی داستان ایفا می‌کند. برای مثال، استفاده‌ی مکرر از «ساراباند» هندل، با ریتم سنگین و ملانکولیک خود، به تماشاگر حس چرخه‌ای بودن سرنوشت بَری را منتقل می‌کند. ریتم آرام فیلم، با صحنه‌های طولانی و حرکات آهسته‌ی دوربین، گویی تماشاگر را در یک نقاشی زنده غرق می‌کند که با هر لحظه، لایه‌های جدیدی از زشتی‌های انسانی را فاش می‌سازد. این کندی عمدی، که در صحنه‌های رقص اشرافی یا مذاکرات رسمی مشهود است، به کوبریک اجازه می‌دهد تا فاصله‌ی عاطفی بین تماشاگر و شخصیت‌ها را حفظ کند و آنها را به تأمل در پوچی این جهان وادارد.
 
ثروت بادآورده: صعودی شکننده
 
ردموند بَری از یک پسر روستایی ساده به یک «جنتلمن» تبدیل می‌شود، اما این صعود نه از شایستگی یا تلاش، بلکه از کلک، فرصت‌طلبی، و ازدواجی استراتژیک با لیدی لیندون (مریسا برنسون) ناشی می‌شود. ثروت او، که به‌ظاهر بادآورده است، در حقیقت با فریب و سوءاستفاده از شکاف‌های نظام طبقاتی به دست آمده است. برای مثال، بَری با جعل هویت یک افسر نظامی در جنگ، به حلقه‌های اشرافی نفوذ می‌کند. کوبریک با دقت نشان می‌دهد که این ثروت شکننده است؛ بَری هرگز به‌طور کامل در طبقه‌ی اشرافی پذیرفته نمی‌شود. نگاه‌های تحقیرآمیز اشراف در مهمانی‌ها و زمزمه‌های پشت‌سر او، مدام جایگاه متزلزلش را به او یادآوری می‌کنند. این شکنندگی در صحنه‌ی تعیین حقوق ۵۰۰ سکه توسط لرد بولینگتون به اوج می‌رسد، جایی که بَری از یک جاه‌طلب بلندپرواز به یک وابسته‌ی تحقیرشده تقلیل می‌یابد.
 
 
زور و کلک: ابزار‌های صعود بَری
 
بَری استاد فریبکاری است. او از دوئل‌های حساب‌شده (مانند دوئل با کاپیتان کوئین برای جلب توجه اشراف) تا روابط عاشقانه‌ی هدفمند و حتی تغییر هویت در زمان جنگ، هر قدم را با زور و کلک برمی‌دارد.
 
کوبریک این فریب‌ها را با طنزی ظریف به تصویر می‌کشد. برای مثال، در صحنه‌ای که بَری با یک شوالیه‌ی پروسی همدست می‌شود، زیرکی او در فریب دادن دشمنانش تماشاگر را به تحسین وا می‌دارد، اما همزمان بی‌اخلاقی‌اش نفرت‌انگیز است.
 
 این دوگانگی، هسته‌ی جذابیت شخصیت بَری است. او قربانی سیستمی ناعادلانه است که فقرا را به حاشیه می‌راند، اما وقتی به قدرت می‌رسد، خود بخشی از همان چرخه‌ی فریب و زور می‌شود. مذاکرات او با اشراف، پر از دیالوگ‌های زیرکانه‌ای است که نشان می‌دهد چگونه قدرت اقتصادی، زور و فریب را توجیه می‌کند.
 
 بی‌عدالتی نظام طبقاتی: ریشه‌ی تراژدی
 
بی‌عدالتی در «بری لیندون» فراتر از نابرابری اقتصادی است؛ این بی‌عدالتی در روابط انسانی، تحقیر‌های اجتماعی، و حتی درونیات شخصیت‌ها ریشه دارد. بَری در ابتدا قربانی نظامی است که فقرا را به حاشیه می‌راند.
بی‌عدالتی در «بری لیندون» فراتر از نابرابری اقتصادی است؛ این بی‌عدالتی در روابط انسانی، تحقیر‌های اجتماعی، و حتی درونیات شخصیت‌ها ریشه دارد. بَری در ابتدا قربانی نظامی است که فقرا را به حاشیه می‌راند.
 برای مثال، عشق اولیه‌اش به پسرعمویش نورا، به دلیل فقر او و جاه‌طلبی خانواده‌اش، ناکام می‌ماند. اما وقتی بَری به طبقه‌ی بالا می‌رسد، خود به ابزاری برای سرکوب دیگران تبدیل می‌شود. او با لیدی لیندون، که به دلیل ثروتش به او وابسته است، رفتاری سرد و خودخواهانه دارد. کوبریک این چرخه‌ی بی‌عدالتی را با ظرافت نشان می‌دهد: بَری از قربانی به ستمگر تبدیل می‌شود، اما هرگز از تحقیر‌های نظام اشرافی در امان نمی‌ماند.
 
 خشونت چندلایه: از دوئل تا تحقیر
 
خشونت در «بری لیندون» به شکل‌های مختلفی ظاهر می‌شود. خشونت فیزیکی در دوئل‌ها و صحنه‌های جنگی، با جزئیات وحشتناکی به تصویر کشیده شده است. برای مثال، صحنه‌ی نبرد در جنگ هفت‌ساله، با انفجار‌ها و اجساد پراکنده، بی‌رحمی جنگ را عریان می‌کند. اما خشونت روانی فیلم حتی عمیق‌تر است. روابط خانوادگی بَری، به‌ویژه با لرد بولینگتون (پسر لیدی لیندون)، پر از تنش و تحقیر است. کوبریک این خشونت را با زیبایی بصری عجیبی نمایش می‌دهد. برای مثال، در صحنه‌ای که بَری در یک مهمانی اشرافی مورد تمسخر قرار می‌گیرد، نورپردازی گرم و موسیقی کلاسیک، تضادی تلخ با تحقیر او ایجاد می‌کند، گویی زشت‌ترین اعمال انسانی می‌توانند در قالبی فریبنده پنهان شوند.
 
 اوج تحقیر: صحنه‌ی حقوق ۵۰۰ سکه
 
یکی از قدرتمندترین لحظات فیلم، صحنه‌ای است که لرد بولینگتون (لئون ویتالی) با لحنی سرد و رسمی، حقوق ماهیانه‌ی ۵۰۰ سکه برای بَری تعیین می‌کند. این لحظه، که در عمارتی مجلل و با حضور وکلا اجرا می‌شود، بَری را از یک جاه‌طلب بلندپرواز به یک مهره‌ی بی‌ارزش در بازی اشراف تقلیل می‌دهد. سکوت‌های طولانی، موسیقی سنگین، و نگاه‌های پرمعنای بولینگتون، این صحنه را به یک سیلی محترمانه به صورت بَری – و تماشاگر – تبدیل می‌کند. این تحقیر نه‌تنها انتقامی شخصی از سوی بولینگتون است، بلکه نمادی از بی‌رحمی نظام طبقاتی است که حتی کسانی را که به آن خدمت کرده‌اند، در نهایت خرد می‌کند. این صحنه چکیده‌ی پیام کوبریک است: در جهانی که ظاهر و قدرت حرف اول را می‌زند، هیچ‌کس از تحقیر در امان نیست.
کوبریک با داستان بَری نشان می‌دهد که در یک نظام طبقاتی فاسد، ثروت بادآورده تنها به ویرانی منجر می‌شود. صحنه‌ی تعیین حقوق ۵۰۰ سکه، به‌عنوان نقطه‌ی اوج تحقیر، چکیده‌ی این پیام است: اشرافی‌گری، با همه‌ی شکوه ظاهری‌اش، چیزی جز یک بازی بی‌رحم و توخالی نیست
 
 طنز تلخ کوبریک: نقاب و حقیقت
 
طنز تلخ کوبریک در سراسر فیلم جاری است. راوی فیلم، با لحنی خشک و کنایه‌آمیز، سرنوشت بَری را روایت می‌کند و گاه او را مسخره می‌کند. برای مثال، وقتی بَری در اوج موفقیت ظاهری‌اش است، راوی با بی‌رحمی اشاره می‌کند که این شکوه موقتی است. این طنز، تماشاگر را وادار می‌کند تا به پوچی جاه‌طلبی بَری و نظام اشرافی بخندد، اما این خنده تلخ است، زیرا سرنوشت بَری می‌توانست سرنوشت هر کس دیگری باشد. کوبریک با این طنز، نقاب فریبنده‌ی اشرافی‌گری را کنار می‌زند و حقیقت زشت آن را عریان می‌کند.
 
«بری لیندون» یک تراژدی طنزآمیز است که پوچی جاه‌طلبی و توخالی بودن اشرافی‌گری را فاش می‌کند. کوبریک با داستان بَری نشان می‌دهد که در یک نظام طبقاتی فاسد، ثروت بادآورده تنها به ویرانی منجر می‌شود. صحنه‌ی تعیین حقوق ۵۰۰ سکه، به‌عنوان نقطه‌ی اوج تحقیر، چکیده‌ی این پیام است: اشرافی‌گری، با همه‌ی شکوه ظاهری‌اش، چیزی جز یک بازی بی‌رحم و توخالی نیست. این فیلم نه‌تنها از نظر بصری مسحورکننده است، بلکه با نقد تیز خود به جامعه و انسانیت، تماشاگر را وادار می‌کند به شکنندگی آرزوهایش بیندیشد. «بری لیندون» دعوتی است به تأمل در این پرسش: آیا ارزشی که برای صعود اجتماعی می‌پردازیم، ارزشش را دارد؟/منیره رقابی
اشتراک گذاری
برچسب ها
سلام پرواز
سفرمارکت
گزارش خطا
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# خروج از ان پی تی # مکانیسم ماشه # جنگ ایران و اسرائیل # عملیات وعده صادق 3 # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # حمله آمریکا به ایران # حمله اسرائیل به ایران # اسنپ بک
نظرسنجی
مهم‌ترین اولویت دولت چه باید باشد؟
الی گشت