گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۰:۰۴ 13 March 2012
کد خبر: ۲۳۲۷۵۶
| ۲۳ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۰:۰۴ 13 March 2012
| كيهان
«آمريكا طراحي پيش و پس از 12 اسفند» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد:
«ما دو روز پيش از اين شنيديم كه رئيس جمهور آمريكا- در اجلاس ايپك- گفته است كه ما به جنگ با ايران فكر نميكنيم، خيلي خب، اين خوب است، اين حرف عاقلانهاي است. اين خروج از توهم است. در كنارش گفت ما با تحريم، مردم ايران را به زانو درمي آوريم. اين توهم است. آن خروج از توهم در آن بخش اول خوب است. باقي ماندن در توهم در اين بخش دوم به آنها ضربه خواهد زد. وقتي محاسبات انسان بر مبناي توهم بود بر مبناي واقعيتها نبود، پيداست كه در برنامه ريزي كه براساس اين محاسبات انجام ميدهد، شكست خواهد خورد.»
فرازي از سخنان رهبرمعظم انقلاب اسلامي در ديدار اخير با خبرگان رهبري.
آمريكاييها و بطور خاص هيات حاكمه اين كشور، پيش از انتخابات 12 اسفند ايران روي موضوع انتخابات مجلس نهم ايران تمركز كردند ولي نه از اين حيث كه چه گروهي راي ميآورد و چه گروهي راي نميآورد و يا چه گروهي تحريم ميكند و چه گروهي تشويق مينمايد. بلكه از اين زاويه كه آمريكاييها ميخواستند انتخابات مجلس را به يك «شاخص كليدي» براي به چالش كشيدن نظام جمهوري اسلامي تبديل نمايند. تحليل آنان اين بود كه همه عوامل دست به دست هم دادهاند و قطعا ميزان مشاركت مردم در اين انتخابات بسيار پائين خواهد بود آنان در اين تحليل از يك سو به فضاي اقتصادي هفتههاي منتهي به انتخابات و رشد بي رويه قيمتها استناد ميكردند و در همان حال به غيبت جرياني كه در سال 88، فتنهاي بزرگ را به وجود آورده بود و نيز آخرين علامتهاي قهرگونه چهرههاي شاخص اشاره داشتند از نظر آنان كاهش شديد مشاركت موضوعي قطعي است!
آمريكاييها معتقد بودند در اين فضا، انتخابات مجلس ايران به صحنه جدال دو گفتمان موافق روند مناقشه آميز ايران و غرب- به زعم آنها اقليتي!- و مخالف روند مناقشه آميز ايران و غرب- به زعم آنان اكثريتي!- تبديل ميشود و در نهايت انتخابات در غياب و قهر گفتمان اكثريتي برگزار شده و گفتمان اقليتي برنده يك انتخابات حداقلي خواهد بود و در نهايت اين گفتمان فتنه 88 را به نوعي بازسازي كرده و فعال مينمايد با اين تفاوت كه حالا بخشي از جريان پيروز در آن زمان به منتقد انتخابات تبديل شدهاند. از نظر آنان ميتوان انتخابات را به نقطه اختلاف چند بعدي تبديل كرد و رهبري نظام را وادار به عقب نشيني نمود از اين رو آمريكاييها حتما تا ظهر روز 12 اسفند تاكيد ميكردند كه اين انتخابات به رهبري و جناح هوادار او تعلق دارد و تا ظهر تنها تصويري كه از تلويزيونهاي خود پخش كردند تصوير رهبري هنگام دادن رأي بود.
در اين فضا آمريكاييها معتقد بودند غرب بايد همه توان خود را براي تقويت جبههاي كه آن را به دروغ اكثريت معرفي ميكردند، پاي كار بياورد از اين رو در هفتههاي منتهي به انتخابات شاهد طرح موضوعات و مواضع حاد از سوي غرب عليه ايران بوديم. غرب معتقد بود انتخابات ايران مشروعيت داخلي نظام سياسي ايران را در معرض ابهام قرار ميدهد و اين موضوع ميتواند به اقدام يكپارچه بين المللي عليه ايران منجر شود و موضع هواداران بين المللي ايران را تضعيف كرده و حتي آنها را وادار به همراهي نمايد. براين اساس غرب از ايران پس از انتخابات يك تصوير ضعيف شده و آماده همكاري جدي با غرب تهيه كرده بود و بنا داشت در روز 13 بهمن آن را به همه جهان نشان دهد.
انتخابات 12 اسفند يك ضربه اساسي به اين برداشت و راهبرد غرب وارد كرد و اين اثرگذاري فوري بود اگر به تصاوير انتخابات ايران در فاصله صبح تا حدود ساعت 4 بعدازظهر و تصاوير 7 شب به بعد روز انتخابات نگاه بياندازيم تفاوت فاحش اين دو را به وضوح ميبينيم. دوربين رسانههاي غربي تا پيش از ظهر روي تصوير حضور رهبري در انتخابات زوم بود و در آن از حضور مردم در انتخابات كمترين خبري نبود. اما تصاوير 7 شب به بعد آنان بيانگر حضور انبوه تودهها در انتخابات بود و در روز 13 اسفند چندان خبري از «انتخابات حداقلي» و «جناحي» در رسانههاي غرب منعكس نشد. اما در اين ميان چند روز بعد و در حين سخنراني اوباما در اجلاس يهوديان آيپك مشخص شد كه اين انتخابات جمع بندي آنان را دگرگون كرده است. اما نه به اين معنا كه از شيطنت و توطئه دست برداشتهاند اما اينكه اوباما گفت «ما و اسرائيل به جنگ با ايران فكر نميكنيم» در واقع خط بطلان بر موضوعي بود كه پيش از انتخابات از آن بعنوان عامل كمك به موضع مخالفان رهبري در ايران ياد ميكردند.
در عين حال در اظهارات فرداي اوباما در آيپك نشانههاي بيشتري ظهور كرد او اين بار در موضع فردي كه گويا به شكل سپر امنيتي ايران عمل ميكند! در پاسخ به اظهارات مقامات حزب جمهوري خواه بر لزوم برخورد امنيتي دولت آمريكا با ايران در نطقهاي انتخاباتي تأكيد ميكردند- و در واقع ميخواستند دولت اوباما را وادار به اقدام نظامي و يا وادار به اظهارنظرهاي تند عليه ايران نمايند- گفت اينها متوجه خطرات اقدام نظامي عليه ايران نيستند و نميدانند كه مردم آمريكا از چنين روشي استقبال نميكنند. در واقع اظهارات اوباما نشان داد كه اساساً مواجهه نظامي با ايران هيچ زمينهاي ندارد و آنانكه از اين موضوع حرف ميزنند خود اعتقادي به عملي شدن آن ندارند. اين فقط ارتباط روشني با مشاركت انبوه مردم ايران در انتخابات دارد.
اما بنظر ميآيد به موازات شكست غرب در ايده «انتخابات حداقلي»، طرح جديدي روي ميز قرار گرفته است. اين برگ «مذاكرات» است. طي روزهاي اخير اين خط در رسانههاي آمريكايي دنبال شد «ايران با اين انتخابات براي مذاكره با آمريكا پيرامون مسايل تاريخي خود اعتماد به نفس پيدا كرده است». در واقع غرب گمان ميكند كه ميتواند «مذاكره» را جايگزين «انتخابات» نمايد يعني همان نقش اختلافي كه قرار بود انتخابات بازي كند حالا پس از شكست به «مذاكره» منتقل كردهاند. آمريكا و اروپا از چند روز پيش اين نكته را مطرح كردهاند كه ما بايد به مردم ايران بگوئيم هيچ مشكلي با برنامه هستهاي صلح آميز شما نداريم و مسئله ما اطمينان پيدا كردن از عدم انحراف هستهاي ايران به سمت بمب است شما هم كه در بالاترين سطح ميگوئيد ما دنبال بمب نبوده و دستيابي به آن را حرام ميدانيم پس بيائيد و به يك مذاكره جدي كه تضمين كننده عدم انحراف و فعاليت صلح آميز ايران است، رضايت بدهيد. اما واقعيت اين است كه آمريكاييها و اروپاييها براي اين هدف مذاكره نميكنند اين موضوعي است كه بيش از مذاكره به يك بيانيه رسمي از سوي غرب كه همراه با آن بايد همه تحريمها لغو شوند، احتياج دارد. غرب همين امروز همراه با بحث ظاهري موافقت با برنامه صلح آميز هستهاي ايران بر لزوم تن دادن ايران به طرح روسيه تأكيد ميكنند و حال آنكه طرح روسيه توقف پلكاني برنامه هستهاي ايران است. بنابراين كاملاً واضح است كه غرب گمان ميكند اگر كارها به كانال مذاكره سپرده شود، ميتوان در پاي ميز مذاكره انواع روشها و نتايج را به ايران تحميل كرد كه يكي از آنها زمان دار شدن و تطويل مذاكرات بي نتيجه است.
غرب گمان ميكند كه ميتواند مذاكره را به يك مسئله اختلافي در درون ايران تبديل كند به اين معنا كه غرب در حال وانمود كردن اين مسئله است كه ايران بايد ميان تحريمهاي فزاينده و «مذاكره مسئولانه» يكي را انتخاب كند. آنكه به مذاكره تن نميدهد و يا مذاكره را جدي نميگيرد در واقع هوادار تحريم فزاينده است. اين موضوعي است كه - به گمان غرب- مردم را در كنار هواداران مذاكره قرار ميدهد چرا كه مردم از تحريم استقبال نميكنند. از سوي ديگر از منظر غرب سران فتنه و انحراف روي موضوع مذاكره تأكيد دارند. در سطح نخبگان هم هواداران مذاكره اكثريت دارند بنابراين- از منظر غرب- به ميان كشيدن بحث مذاكره يك اكثريت توده اي، نخبه اي، اپوزيسيوني را در مقابل اقليت مخالف مذاكره قرار ميدهد. غرب ميگويد اين دو دستگي هواداران مذاكره و مخالفان مذاكره براي غرب مطلوب است و بايد آن را دنبال كرد. بنابراين كاملاً واضح است كه غرب از مذاكره به مثابه يك سلاح براي هدف قرار دادن انسجام ايران استفاده ميكنند و به چيزي جز دست كشيدن ايران از منافع ملي خود رضايت نميدهد.
ملت ما
«سودجويي اوباما در پرونده هستهاي ايران» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم مهدي مطهرنيا است که در آن می خوانید:
اوباما بسيار هوشمندانه در پي آنست كه به يك اجماعسازي بينالمللي در لايههاي گوناگون عليه ايران دست يابد تيم اوباما به خوبي واقف است كه فشارهاي كنترل نشده بر ايران ميتواند از تهديد ايران خارج و به فرصتي در راستاي مانور سياسي و امنيتي ايران در منطقه نو هارتلند(فلات ايران، خليج فارس و جنوب عراق) تبديل شود. امريكاييها در پي آنند كه زمينه ساز ايجاد اين اجماع بينالمللي با مديريت اعمال فشار بر ايران شوند، لذا تلاش دارند از رويكرد راديكالانه اسرائيل و نو محافظهكاران امريكايي كه در آستانه انتخابات 2012 نيازمند اعمال سياستهاي تخريبي عليه اوباما هستند جلوگيري كنند و هم زمينهساز اعمال تحريم فلجكننده متراكم بر عليه ايران باشند. از اين رو اوباما از يك سو اسرائيل را از اقدام نظامي احتمالي بر عليه ايران باز مي دارد و از سوي ديگر با در نظر داشتن پرونده هستهاي ايران در پس ايجاد يك ره نگاشت يا نقشه راه فضاسازي مثبت در مسير تحريمهاي فلجكننده متراكم است.
از اين رو پرونده هستهاي ايران به عنوان هارت كور يا مركزيت اصلي در راستاي اين معنا كاربرد دارد و كمربند اين مركزيت اصلي طرح مسئله حقوق بشر در ايران است كه پرونده احمد شهيد با پيگيري مسائل حقوق بشري در ايران ميتواندبه اين موضوع شكل و محتوا ببخشد از اين رو بايد پذيرفت پرونده هستهاي ايران بهترين بهانه را به تيم اوباما داده است كه اجماع جهاني و منطقهاي را در گستره بينالمللي عليه ايران فراهم سازد اينكه آيا ايران از مسير قوانين ناظر بر n. p. t و ديگر قوانين دستيابي به انرژي هستهاي صلحآميز خارج شده است يا نه بحثي حقوقي است كه در جاي آن بايد از منظر واقعبينانه به آن نگريست اما اين واقعيتنگري است كه از بعد از روي كار آمدن اوباما پرونده هستهاي به عنوان مركزيت اجماعبخش ايرانيان مطرح نيست بلكه به عنوان مركزيت اجماعبخش عليه ايران مطرح شده است و اين را ميتوان يكي از دستاوردهاي اوباما دانست كه حالا ميخواهد از اين دستاورد بهرهبرداري بهينه در راستاي اعمال فشار بيشتر بر ايران داشته باشد.
در اين فضا بايد گفت پرونده هستهاي بهترين بهانه براي اين منظور است آنچه كه اهميت دارد آن است كه در دو مرتبه پيش كه بازرسان آژانس به ايران آمدند اجازه نداشتند پارچين را ببينند و در اين فضا آنها سعي كردند با اقدامات امنيتي مبني بر فعاليت مشكوك در پارچين كه از سوي ماهوارههاي جاسوسي مخابره شده بود را مورد بهرهبرداري عليه ايران قرار دهند در حالي كه سناريوي اصلي اين است كه حتي اگر بازرسان به پارچين بروند هم به سندي مبني بر فعاليت ايران براي دستيابي به سلاح هستهاي دست پيدا نخواهند كرد اما پيش از آن فضاي رسانهاي براي قبول ادعاي آنها فراهم شده است كه در اين مدت فرصت ايجاد شده كه ايران پنهان كاري كند و از اين طريق بر باور عمومي بينالمللي تاثير بگذارند كه ايران را محكوم به ساخت سلاح هستهاي كنند و در اين مسير هم تبليغات غرب به كمك آنها خواهد آمد.
بيترديد نقطه گرهاي اصطكاك پرونده ايران نپذيرفتن ايران براي توقف غنيسازي هستهاي در كشور كه ما اين موضوع را حق مسلم و ملي خود ميدانيم در اينجاست كه امريكا يا بايد ايران را در كلوپ هستهاي بپذيرد كه به واسطه خصومتهايي كه با ايران دارد و رويكرد دولت اوباما به نظر ميرسد قصد چنين كاري را ندارد يا بايد ايران از از قواعد خود عدول كند كه اين موضوع كاملا بعيد است.
خراسان
«از افغانستان تا سوريه؛ هديهاي به نام آزادي آن هم از نوع آمريکايي» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم عليرضا رضاخواه است كه در آن ميخوانيد:
پرده اول-32سال پيش در 27 دسامبر سال 1979 ميلادي و در اوج دوران رقابت دو قطب شرق و غرب موسوم به دوران جنگ سرد نيروهاي ارتش شوروي با تجاوز به خاک افغانستان، آغاز دوران تاريکي را براي ملت اين کشور رقم زدند. در اين ايام دولت آمريکا براي مقابله با گسترش نفوذ شوروي با کمک اعراب همپيمان خود در منطقه پروژهاي به نام "افغان عرب ها" را در افغانستان آغاز کرد. در اين پروژه ايدئولوژي وهابي سعودي در کنار سلاحها و دلارهاي آمريکايي دست به دست هم دادند تا به مقابله با جاه طلبيهاي ساکنين کرملين بپردازند، محصول اين پيوند ناميمون مولودي بود به نام القاعده که همزادي هم به نام طالبان داشت. حدود 11 سال پيش و به دنبال حمله القاعده در 11 سپتامبر سال 2001 به برجهاي دوقلو ارتش آمريکا همچون رقيب پيشين خود اقدام به اشغال اين سرزمين نمودند. آمريکاييها بهانه اين اشغال گري را آزادي افغانها از حکومت قرون وسطي طالبان و مقابله با القاعده عنوان کردند. اما 11 سال بعد اوباما صراحتا از مذاکره با طالبان سخن ميگويد و حتي جو بايدن اخيرا عنوان داشته است که طالبان هيچ گاه دشمن آمريکا نبوده است.
پرده دوم-يک شنبهاي که گذشت در حوالي ساعت 3 صبح هنگامي که خيابانهاي قندهار از خستگي خانه تکانيهاي عيد در خوابي عميق فرو رفته بود، با صداي رگبار گلولههاي سربازان مست آمريکايي از خواب بيدار شد. سربازان آمريکايي خانه به خانه وارد منازل مردم شدند آنها را به گلوله بستند و جنازه کودکان و زنان سالخورده را به آتش کشيدند.
جنايت روز يک شنبه سربازان آمريکايي در کشتن 17 غير نظامي افغاني تنها 3 هفته پس از اهانت نيروهاي اشغال گر به قرآن کريم برگي ديگر است بر پرونده ننگين نيروهاي آمريکايي در افغانستان؛ چندي پيش وزارت خارجه انگلستان اعلام کرده بود 2 سرباز اين کشور را به دليل تجاوز به 2 کودک 10 ساله افغانستاني بازداشت کرده است. به گزارش سايت العربيه روزنامه سان انگليس به نقل از منابعي در وزارت دفاع اين کشور نوشته بود «2 سرباز انگليسي يک پسر بچه و يک دختر بچه افغاني را به طور جداگانه مورد تجاوز جنسي قرار داده و ويدئويي از اين تجاوز تهيه کردهاند».
اين حادثه يک هفته پس از آن رخ داد که انتشار فيلم ويدئويي ادرار کردن سربازان آمريکايي بر روي اجساد کشته شده گروه طالبان با انتقاد شديدي همراه بود.
چند ماه قبل از آن نيز "کلوين گيبز" گروهبان ارتش آمريکا به کشتار 3 غيرنظامي افغان و بريدن و جمع آوري انگشتهاي قربانيان خود اعتراف کرده بود. نظاميان ارتش آمريکا به جمع آوري کلکسيوني از انگشتان بريده شده مردم افغان و کشتار وحشيانه کودکان با استفاده از نارنجک در ولايت قندهار اعتراف کرده بودند. در اين جنايت، جرمي مورلاک، سر دسته سربازان آمريکايي با يک سرباز ديگر بر سر چگونگي کشتن يک پسر بچه افغان مسابقه ميدهند.
آنها اين پسربچه را صدا ميکنند و در فاصله 5 متري وي، همزمان مورلاک نارنجکي را به سوي وي پرتاب و هولمز با اسلحه اتوماتيک خود 6 گلوله به سوي پسربچه شليک ميکند. در اين مسابقه هولمز برنده ميشود چون گلولههاي شليک شده توسط اسلحه او، موجب مرگ پسر بچه افغان شده بود.
طبق گزارش سازمان ملل ؛ در سال گذشته ميلادي 2777 غيرنظامي افغان براثر حملات نظاميان اشغالگر خارجي جان خود را از دست دادهاند. همچنين براساس گزارش گروههاي حقوق بشري 34 هزار غير نظامي افغان تنها بدست نيروهاي کمک به تامين امنيت افغانستان (ايساف ) از سال 2001 تاکنون در اين کشور جان باختهاند.
پرده سوم-چند ماهي است که مذاکرات مخفي طالبان و آمريکا افشا شده است. کشورهايي چون ترکيه و قطر دفاتري را براي فعاليتهاي سياسي گروه طالبان در اختيار ايشان قرار دادهاند. آمريکا روز گذشته از تصميم خود براي آزاد سازي چند تن از رهبران بلند پايه طالبان خبر داد.
قرار است اين افراد براي ملحق شدن به خانوادههاي خود وارد قطر شوند. چندي پيش امير قطر در مراسم افتتاح بزرگ ترين مسجد خاورميانه آن را به سلفيها تقديم کرد و نام محمد بن عبدالوهاب، بنيان گذار وهابيت، را بر آن گذارد. وي در ادامه حمايت از جريانات سلفي را افتخار قطر عنوان کرد. به دنبال افزايش نا آراميها در سوريه، قطر و عربستان بر تداوم حمايت مالي و تسليحاتي خود از جريانات سلفي ضد حکومتي در سوريه تاکيد کردهاند. ايمن الظواهري رهبر القاعده نيز بر سقوط بشار اسد تاکيد کرده و جنگجويان القاعده را به مبارزه در سوريه فراخوانده است.
جمهوري اسلامي
«موج دوم بيداري اسلامي» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
موج دوم بيداري اسلامي و بهار كشورهاي عربي در راه است و رژيمهاي خودكامهاي همچون رژيم پادشاهي عربستان و اردن كه به شدت در معرض تهديد و فروپاشي هستند، بيش از پيش احساس خطر كرده و براي جلوگيري از سقوط، به هر ريسمان پوسيدهاي چنگ ميزنند.
زمستان سال گذشته بود كه تونس، خاستگاه پديدهاي بيسابقه در كشورهاي عربي شد و قيامي مردمي به فاصلهاي كوتاه، رژيم استبدادي "بن علي" را ساقط كرد. اين موج توفنده نه تنها جهان عرب بلكه جهانيان را مبهوت وجود قدرتي بنيادين در كشورهاي عربي كرد كه ميتواند رژيمهاي استبدادي ريشهدار و عوامل بيگانه را در معرض تهديد و سرنگوني قرار دهد.
هنوز چند صباحي از اين زلزله سياسي اجتماعي در تونس نگذشته بود و رژيمهاي عرب در بهت اين تحول شگفتيآفرين بودند كه طومار دومين رژيم دست نشانده و در عين حال پايگاه استكبار در منطقه يعني رژيم ديكتاتوري مصر در گردبادي سريع و باور نكردني درهم پيچيد و حسني مبارك نيز سقوط كرد.
ديري نپائيد كه موج اين بيداري، كشورهاي ليبي و يمن را نيز متحول كرد و ديكتاتورهاي ديرپاي عرب يكي پس از ديگري سرنگون شدند. اينگونه بود كه باقيمانده شيوخ و حكام عرب نيز به وحشت افتاده و در اقدامي تهاجمي به سركوب امواج بيداري اسلامي پرداختند.
مردم بحرين كه سالها تحت فشار ظلم و تبعيض قرار داشتند، و براي استيفاي حقوق سياسي واجتماعي خود به گونهاي مسالمتآميز به خيابانها آمده و خواستههاي قانونيشان را بيان كردند ولي نه تنها با صفير گلولههاي آتشين مواجه شدند بلكه سران رژيم آل سعود كه از آنسوي مرزها صداي پاي بيداري را در پشت دروازههاي رياض به گوش خود ميشنيدند، نظاميان خود را براي سركوب مردم بحرين به كمك نيروهاي آل خليفه فرستادند. اين اقدام هر چند سبعانه بود ولي تاكنون نتوانسته قيام آزاديخواهانه ملت بحرين را سركوب كند و آنها هر روز شادابتر و مصممتر از گذشته روانه خيابانها شده و با مشتهاي گره كرده به مقابله با نظاميان مسلح آل خليفه و آل سعود پرداختند.
تداوم چنين قيامي باعث وحشت آل سعود شد بويژه آنكه چند صباحي است كه امواج اين بيداري و شعلههاي آزاديخواهي به شهرهاي مختلف عربستان نيز كشيده شده است. امروز اين قيام، عربستان را به شدت متحول كرده و ديوارهاي بلند ترس و وحشت از رژيم امنيتي را فرو ريخته است. اكنون تظاهرات اهالي شرقيه، بازداشت علما و آزاديخواهان، كشتار و سركوب تظاهركنندگان، وجود 4400 زنداني سياسي، گسترش تظاهرات مردمي از شرق به جنوب، تظاهرات دانشجويي و... از مهمترين خبرهاي عربستان است.
اعتراضات مردم عربستان به نقض حقوق بشر در اين كشور و ناديده گرفتن حقوق اوليه مردم، همچنان ادامه دارد و سركوبهاي شديدو ايجاد رعب و وحشت نيز نتوانسته مانع گسترش موج بيداري شود. مردم عربستان اين روزها همانند ملتهاي ديگر عرب خواستار آزادي، اصلاحات اساسي، پايان دادن به سلطه پادشاهي، حضور همگاني در روند مشاركت سياسي و قطع سلطه خارجي هستند و اينها از جمله حقوقي است كه تاكنون از اين مردم سلب شده است.
از حدود يك قرن قبل كه پادشاهي سعودي در عربستان بنيان گذاشته شد تاكنون، آل سعود به صورت موروثي قدرت را در اختيار داشته و مردم از هرگونه اصول مشاركتي در اداره امور جامعه محروم بوده و كليه پستها، مشاغل و درآمدهاي نفتي در دست اعضاي خاندان آل سعودي ميچرخيده است.
اصولاً در اين كشور كه همواره به لحاظ مطامع مادي از سوي آمريكا وديگر كشورهاي غربي حمايت شده، رعايت اصول و موازين حقوق بشري بيمعنا بوده و با سلطه كامل اين خاندان بر قدرت وعدم پايبندي به طبيعيترين حقوق اوليه انساني و حتي قوانيني بينالمللي، اين رژيم عملاً به يكي از مرتجعترين نظامهاي سياسي جهان تبديل شده است. عدم برگزاري انتخابات، نداشتن مجلس و دولت منتخب مردمي، نقض حقوق اوليه شهروندان از جمله زنان، فقدان آزادي مذهب و تهديد غير وهابيها به مرگ، نبود آزادي بيان و رسانه، فساد در خاندان پادشاهي، چپاول اموال و ثروتهاي عمومي، وابستگيهاي خارجي، حمايت از تروريسم، پشتيباني از ديكتاتورهاي منطقه و... فهرست بلندبالايي است كه مطالبات مردم عربستان را تشكيل ميدهند.
موج اين بيداري برخلاف گذشته، آنچنان عميق و مشهود است كه شبكه خبري آمريكايي "سي. ان. ان" در گزارشي از خاورميانه اعتراف ميكند عربستان كه يكي از كشورهاي فاقد دمكراسي است، در حال دگرگوني و پوستاندازي است. در اين گزارش تصريح شده "جوانان عربستاني مخالفت خود را با نظام سنتي پادشاهي در اين كشور اعلام كرده و خواستار تغييرات جدي هستند. بنابراين چهره عربستان در حال دگرگوني است و مردم اين كشور، عامل اين تحول به شمار ميروند. "
رسالت
«به بهانه تكريم و تعظيم شخصيت آيتالله كاشاني» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد:
فروردين سال 40 آيتالله العظمي بروجردي مرجع تقليد شيعيان جهان كه مرجعيت عامه را عهدهدار بود از دنيا رفت. رحلت او ايران را تكان داد. صدها هزار نفري كه به قم براي تشييع رفته بودند قدرت مرجعيت را پس از كودتاي ننگين 28 مرداد 32 به رخ استبداد داخلي و استعمار خارجي كشيدند.
برخي با اشاره به عظمت و گستردگي حضور جمعيت در تشييع آيتالله بروجردي و نيز مقام علمي وي ميگفتند ديگر تشييع رجلي چون او را نخواهد ديد.
اسفند همين سال آيتالله كاشاني رهبر نهضت ملي شدن صنعت نفت رحلت فرمود. تجليل بيسابقه از او حيرت همگان را بر انگيخت. پيكر پاك وي بر دستان مردم قدرشناس تهران تا شهر ري مشايعت شد و جمعيت انبوهي در اين مراسم به پاس خدمات آيتالله كاشاني براي استقلال و عظمت ايران حضور يافتند. آن روزها هم گفته ميشد ديگر ايران يك رجل سياسي، ديني در اندازه آيتالله كاشاني به خود نخواهد ديد.
اما اراده خداوند بر اين تعلق گرفت و مردي در سپهر سياست ايران ظهور كرد كه هم قدرت علمي و مرجعيت ديني آيتالله بروجردي را و هم هوش خلاق سياسي، شجاعت و تدبير آيتالله كاشاني را داشت. كوران حوادث سياسي در ايران در دهه 40، 50، 60 نشان داد اندازه حضور سياسي امام خميني (ره) و ماموريت وي در پديداري جامعه جهاني اسلام و پنجه در پنجه ابرقدرتها انداختن اصلا قابل مقايسه با حضور ملت و رهبران ديني و سياسي در دو نهضت مشروطه و نهضت ملي شدن صنعت نفت نيست. امام (ره) افقهايي را پيش روي ملت ايران گشود كه متضمن استقلال، آزادي وكرامت ايرانيان و مسلمانان جهان بود.
او در انديشه زلال سياسي خود سقوط ديكتاتورها و فروپاشي قدرتهاي مسلط جهاني را طراحي كرده بود و به پشتيباني ملت و ايثار و از خودگذشتگي مردم اطمينان كامل داشت. او اراده خداوند در اين رويكرد تاريخي را به خوبي لمس ميكرد و با بهرهگيري از دو تجربه گرانسنگ (انقلاب مشروطيت و نهضت ملي) نهضت اسلامي را به پيش برد.
29 اسفند سال 1329 روز مليشدن صنعت نفت ايران و روز پايان دادن به سلطه انگليس بر حياتيترين ثروت ملت ايران است. نقش آيتالله كاشاني در اين نهضت يك نقش كليدي، تعيين كننده، حساس و مردمي بود. ملت ما در همين ماه آيتالله كاشاني را از دست داد.
آيت الله كاشاني مظلومترين چهره سياسي معاصر است و در راه استقلال و عظمت ايران و اسلام زحمتها و مرارتها كشيد.
متاسفانه نهادهاي فرهنگي و سياسي در تكريم شخصيت ايشان و نقش تاريخي وي خيلي كم مايه گذاشتهاند. جا دارد به بهانه تكريم و تعظيم شخصيت ايشان و خدمات ماندگار تاريخي ايشان يك همايش در سطح ملي تشكيل شود و در اين همايش نسبت به دو موضوع مهم كه مبتلا به عصر ماست روشنگري صورت گيرد.
اولا از نقش تاريخي حضرت آيتالله كاشاني در نهضت ملي تجليل شود و حق او در اين معركه تاريخي ادا گردد.
ثانيا مهندسي غرب و بويژه انگليسيها در فعال كردن شكاف سنت و مدرنيته و شكاف بين نخبگان ديني و به اصطلاح روشنفكران ديني در ضربه زدن به نهضت ملي و تداوم اين سياست استعماري در انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) مورد ارزيابي و واكاوي قرار گيرد.
آمريكاييها و انگليسيها بعد از پيروزي انقلاب پروژه تضاد مصدق - كاشاني را ميخواستند در تضاد بين بنيصدر- امام خميني(ره) باز توليد كنند اما موفق نشدند.
غرب بويژه آمريكا در دوم خرداد 76 و 22 خرداد 88 همين پروژه را ميخواستند بازسازي كنند و عدهاي ابله وغافل را هم ميخواستند در اين سناريو وارد كنند، اما شكست خوردند. 9 دي سال 88 روز پايان بازتوليد مصدقيسم درتاريخ ايران است. واكاوي اين شكست در يك همايش علمي فوقالعاده اهميت دارد. كشف ويروس مصدقيسم كه مرتب در غرب براي تزريق در رگ حيات حركتهاي اسلامي براي فروپاشي انقلابها به كار ميرود مهم است. اين كشف كمك ميكند ما انقلابهاي اسلامي معاصر در منطقه را واكسينه كنيم والا آنها از همان سوراخي گزيده ميشوند كه ما در كودتاي 28 مرداد سال 32 گزيده شديم.
سياست روز
«آقاي رئيس جمهور فوتبال در خطر است» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم مهدي رجبي است كه در آن ميخوانيد:
سلام آقاي رئيس جمهور.
مي خواستم يك راست بروم سراغ اصل مطلب، اما حس ميكنم بد نيست قدري مقدمه چيني كنم و اول از حاشيهها شروع كنم. قطعا شما هم مثل ما آن بعد از ظهر نهم اسفند ۸۵ را از ياد نميبريد. همان روزي كه خيلي از اهالي ورزش و به خصوص فوتبال ذوق زده شدند. همان روزي كه شما با لباس ورزشي دور زمين چمن آزادي دويديد و بعد هم با بچههاي تيم ملي تمرين كرديد و آخر سر، دور هم نشستيد و از فوتبال حرف زديد.
آقاي رئيس جمهور؛
آن روز عكس يك روزنامه ما شما بوديد. عكسي كه با همه عكس يكهايي كه رئيس جمهور در آن بود فرق داشت. آن حس خوب آن روز را فراموش نميكنم. اين كه رئيس جمهور كشورم براي روحيه دادن به اهالي فوتبال لباس ورزشي پوشيد و پا به توپ شد. آن روز و خيلي از روزهاي ديگر به ما نشان داد كه رئيس جمهورمان هم فوتبال را ميفهمد و هم اتفاقاتش را با دقت دنبال ميكند. (هرچند عكسهاي تيم فوتبال دانشگاه علم و صنعت با آن لباس زرد رنگ هم فوتبالي بودن شما را گواه بود)
از اين اتفاقات خوب باز هم بود. مثل همان روز خرداد كه با بچههاي تيم ملي جلسه داشتيد. همان روزي كه در پي از دست دادن يكي از عزيزانتان با پيراهن مشكي در جلسه حاضر شديد و آن قرار را لغو نكرديد. همان روزي كه پيراهن شماره ۲۴ تيم ملي به شما داده شد.
اينها را ميگويم تا به خودم، شما و همه علاقهمندان فوتبال يادآوري كنم كه رئيس جمهور ما يك فوتبالي تمام عيار است. اما آقاي رئيس جمهور توي خاطرات فوتبالي ما روزهاي تلخ هم بود. مثل آذر ۸۵ كه فوتبال ما به خاطر يك سري لجاجتها يا ندانم كاري و يا هرچه نامش را بنهيم، تعليق شد. تعليق شد و جامعه ايراني علاقه مند به فوتبال را شوكه كرد. آنوقت از آن سوي دنيا بعضيها، برخي ديگر را انتخاب كردند تا براي فوتبال ما تصميم بگيرند. فوتبال ما به همين راحتي به خواب زمستاني رفت.
آن روزها هم خيليها مدعي بودند كه فيفا هيچكاره است و هيچ خطري فوتبال ما را تهديد نميكند. آن روزها هم خيليها براي فيفا و كنفدارسيون فوتبال آسيا كري ميخواندند كه آنها حق دخالت در قوانين داخلي ما را ندارند و ما چنين و چنان ميكنيم.
آقاي رئيس جمهور؛
آن روزگار هنوز آنقدر از ذهن ما دور نشده است كه يادمان برود از معاونان سازمان تربيت بدني گرفته تا مسئولان فدراسيون فوتبال همه بر اين عقيده بودند كه اينها تنها شايعه و بحران سازي برخي افراد مخالف و معاند است و هدفشان تنها تشويش اذهان عمومي است.
اما وقتي آنچه نبايد رخ ميداد، اتفاق افتاد، همه آنها كه به كل تهديد و تعليق را قبول نداشتند شروع كردند به ارسال توپها به زمين طرف مقابل. اينكه بعضيها عمدا به فيفا اطلاعات غلط دادهاند، اينكه بعضيها با مردم دشمني كردهاند و خودخواهيهاي آنها باعث تعليق شده است و هزار دليل بي اهميت ديگر.
آقاي رئيسجمهور؛
ما خاطرات تلخ مشترك با هم داريم. يكي از آنها كه هيچوقت از ذهن ما پاك نميشود مربوط به فروردين ۸۸ ميشود. همان روزي كه شما هم به ورزشگاه آمده بوديد تا تيم ملي مان را براي شكست دادن عربستان تشويق كنيد. همان روزي كه همه چيز برگشت و بازي برده را باختيم و عملاً از همان روز قيد جام جهاني را زديم. آن روز شما هم قطعاً اشكهاي مردم فوتبالدوست كشورمان را ديديد. شكست برابر حريف سنتي و تاريخي و البته فاصله گرفتن از روياي حضور در جام جهاني آفريقاي جنوبي. آن روز شما قطعا در خيابانهاي تهران نااميدي مردمي را ديديد كه گويي همه چيزشان به اين فوتبال گره خورده است.
تهران امروز
«احمدي نژاد فرافكني نكند» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم محمدرضا باهنر است كه در آن ميخوانيد:
سوال از وزیران و رئیسجمهور جزو حقوق نمایندگان است و آنان می توانند با طی کردن ضوابط آیین نامه ای مجلس سوال خود را مطرح نمایند. در ارتباط با طرح سوال از رئیسجمهور كه قرار است روز چهارشنبه هفته جاري انجام شود، سوالات به کميسیونها ارجاع شد و هیاترئیسه اعلام وصول کرد. مکانیسم سوال به این صورت است که پانزده دقیقه به سوال کنندگان اختصاص مییابد که احتمالا برای این موضوع دو یا سه نفر معرفی میشوند.
البته محدودیتی برای تعداد افراد سوال کننده وجود ندارد و فقط به دلیل محدودیت زمانی این تعداد مشخص می شوند. طبیعتا رئیسجمهور نیز برای پاسخ به این پرسشها و تبیین مواضعش به فرصتی نیاز دارد. سوال از رئیسجمهور در مجموع یک سوال با 10 مصداق میباشد. از نظر فرآیند حقوقی، اقناع شدن یا نشدن نمایندگان در این میان موضوعیتی پیدا نمیکند و با طرح سوال و شنيدن پاسخ و تبیین مواضع از سوی رئیسجمهور پرونده مختوم میگردد و به مجلس نهم راه پیدا نمیکند.
در این میان اما برخی از نمایندگان از همکاران خود تقاضای طرح سوال به صورت دیگری مانند گفتوگو را مطرح نمودند. آنان اعتقاد دارند که ذائقه مردم به واسطه انتخابات شیرین شده است که به حق پیروزی بزرگی برای مردم، رهبری و روحانیت به ثبت رساند. این نامه به این دلیل مطرح گردید تا از این شیرینی کاسته نگردد که در صورت امکان ما نیز از آن استقبال می کنیم اما به دلایل مذکور دیگر این امکان وجود ندارد.
نکته قابل توجه اینکه ارگان رسمی دولت نسبت به این موضوع حساسیت زیادی به خرج میدهد و این پدیده به موضوعی منفی تبدیل نموده است. من فکر نمیکنم این برخوردها کمکی به حل مشکل نماید. اگر چه این نخستین بار در طول تاریخ انقلاب اسلامی ایران است که طرح سوال از رئیسجمهوري مطرح می شود لذا توصیه ما این است که طراحان از طرح موضوعات خلاف واقع پرهیز نمایند و خدایی ناکرده حرفی را به خلاف نگویند و انشاءلله فضا، فضای تخریب نباشد. از سويي رئیس دولت معمولا حرمت مجلس را نگه داشته است که در این برهه انتظاري جز این از وی نمیرود. امیدواریم این سوال و جواب منجر به تحکیم وحدت ملی شود. همچنین امیدواریم که فردا فضای دوستانه ای میان نمایندگان سوالکننده و رئیسجمهور وجود داشته باشد همچنین رئیسجمهور باید از فرافکنی پرهیز نموده و از ابهامات ناخواسته با تبیین مواضعش جلوگیری به عمل آورد.
حمايت
«گزارش احمد شهید ارزش پیگیری ندارد» عنوان ياداشت روز روزنامه حمايت به قلم غلامرضا کرمی است كه در آن ميخوانيد:
آنچه در گزارش احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، بیان شده است جمعبندی اقدامات ضدانقلاب است. منابعی که آقای احمد شهید بدان رجوع کرده است عموما منابعی است که دشمنان نظام از منافقان گرفته تا دیگر گروه های معاند در اختیار وی گذاشتهاند و وی این منابع را بدون بررسی صحت و سقمشان مورد استفاده قرار داده است؛ بنابراین از قبل هم مشخص بود که خروجی این گزارش چه خواهد شد و چه هدفی پشت این گزارش نهفته است.
گزارشی که منابع آن را دشمنان و معاندان نظام جمهوری اسلامی آماده کرده باشند، مشخص است که گزارشی مبتنی بر واقعیات نیست و بنا بر اهداف خاص سیاسی نوشته میشود؛ به همین دلیل ما گزارش اخیر احمد شهید درباره وضع حقوق بشر در ایران را ادامه فضاسازی آمریکاییها و غرب بر ضد جمهوری اسلامی میدانیم و معتقدیم نباید در مجامع بینالمللی به آن استناد شود. این در حالی است که احمد شهید میتوانست از منابع موثق و بیطرف برای تهیه ی گزارش خود استفاده کند که مشاهده کردیم چنین کاری را انجام نداد و مانند گزارش قبلی عمل کرد.
همچنین در پاسخ به کسانی که میگویند بهتر بود به گزارشگر سازمان ملل اجازه ورود به ایران داده میشد، باید گفت که با توجه به این واقعیت که معمولا گزارشگران حقوق بشر با ذهنیت منفی وارد جمهوری اسلامی ایران میشوند، اگر به آقای احمد شهید اجازه ورود هم داده میشد، فرقی به حال او نمیکرد و باز هم نتیجه گزارش همین بود و مطمئنا تفاوت چندانی با گزارش فعلی نداشت. بنابراین تا زمانی که رویکرد امثال احمد شهید، همان رویکرد نگاه مخالفان جمهوری اسلامی باشد، قطعا گزارشهای آنان یک سویه و از زبان مخالفان خواهد بود و ارزش یک گزارش بیطرف و واقعی را نخواهد داشت، در نتیجه ملت ما هم به این گزارشها توجهی نداشته و ندارند.
گزارش اخیر گزارشگر حقوق بشر درباره ایران حتی ارزش پیگیری قانونی را هم ندارد؛ چون با اهداف سیاسی خاص تهیه و قرائت شده است و همان طور که گفته شد، در این گزارش به منابع معاندان نظام که طی سی سال گذشته تمام هم و غمشان را تخریب و براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران قرار دادهاند، استناد شده است و از اینجا پیداست که هدف آنان از تهیه و ارایه این گزارش فشار بر ایران و تخریب چهره ی کشورمان در مجامع بینالمللی بوده است و تا زمانی هم که توان داشته باشند دست از این اقدامات خود برنخواهند داشت.
شرق
«چارشنبهسوري» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم رضا مراديغياثآبادي است كه در آن ميخوانيد:
چارشنبهسوري آييني است كه ايرانيان از ديرباز در شب ماقبل آخرين چهارشنبه سال برگزار ميكنند. اين آيين كه با آتشافروزي توأمان است، ظاهرا با آيينهاي خانهتكاني و پاكيزگي پايان سال و سوزاندن خاروخاشاك و شاخههاي هرسشده درختان در پيوند است. نمونههاي مشابه اين آيين در سرزمينهايي از چين تا اروپايمركزي (و بهخصوص در روماني) ديده شده است. قدمت برگزاري چارشنبهسوري را نميتوان با قاطعيت مشخص كرد. استناد به اين نكته كه به دليل نبود روزهاي هفته در ايران باستان، جشن چارشنبهسوري نميتواند پيشينه زيادي داشته باشد، نظر قابل قبولي نيست.
چرا كه اسناد نويافته، نظريه نبودن روزهاي هفته در ايران باستان را با قاطعيت رد ميكند. نخست اينكه شمار هفتگانه روزهاي هفته، در زمانهاي بسيار دور از اهله هفتروزه ماه برگرفته شده و از آنجا كه گاهشماري قمري سادهترين و ابتداييترين شكل گاهشماري است و تشخيص اهله ماه، آسانترين و سريعترين شيوه درك گذر زمان است؛ بيگمان جوامع بشري از گذشتههاي دور و بدون آموختن از يكديگر، به آن پي برده و از آن بهره گرفتهاند.
دوم اينكه در شاهنامه فردوسي بيشتر از 120بار واژه هفته بهكار رفته است. از آنجا كه شاهنامه فردوسي را ترجمان وفادار داستانها و بازگويههاي دوران باستان ميدانند، بعيد است كه فردوسي بدون اينكه چنين مفهومي در متون مبنا بهكار رفته باشد، تا اين اندازه از آن بهره برگيرد. سوم اينكه متون مانوي، كاربرد فراگير و گسترده روزهاي هفته را تاييد ميكنند. در نوشتارهاي مانوي يافتشده در «تورفان» و نيز در «موگتاگ» از روزهاي يكشنبه و دوشنبه با نامهاي «مهر روز/ خور روز» و «ماه روز» ياد شده و اين دو، روزهاي روزهداري مانويان دانسته شده است.
البته در متون مانوي، همراه با روزهاي هفته، از نامهاي سيگانه براي روزهاي ماه نيز استفاده ميشده است و همچنين ميدانيم كه روز دوشنبه، روز مقدس و تعطيل مانويان بوده است. پنجم اينكه متون و منابع كهن چيني نيز كاربرد هفته در ايران باستان و حتي نام روزهاي آن را گزارش كردهاند. در يك متن نجومي كهن بودايي كه در سال 759 ميلادي از سانسكريت به چيني ترجمه شده و «يانگ چينگ فنگ» در سال 764 ميلادي حاشيهاي بر آن بازنوشته است؛ از نام روزهاي هفته در زبان چيني و معادل آنها با روزهاي هفته در فارسيميانه و سغدي ياد كرده است.
در اين متن، نام ايراني روزهاي هفته كه از يكشنبه آغاز ميشوند، اينگونه بازگو شده است: يوشمبت (روز تعطيل)، دوشمبت، سهشمبت، چرشمبت، پنجشمبت، شششمبت، شمبت. در همان متن، معادل سغدي (در ورارودان/ آسيايميانه) اين نامها اينگونه با مبدا يكشنبه باز آمده است: مهرروز (خورشيد روز)، ماه روز، بهرامروز، تيرروز، اورمزدروز، ناهيدروز و جيانروز (كيوانروز). همانگونه كه ديده ميشود اين نامها از نام هفت اختر سيار آسمان، يعني خورشيد و ماه و پنج ستاره روان (سياره) شناختهشده آن زمان برگرفته شده است.
به اين ترتيب دانسته ميآيد كه روزهاي هفته، همراه با نامهايي ويژه، در گاهشماريهاي ايران باستان كاربرد داشته و حتي تعطيلي روز يكشنبه در تقويم ميلادي از روز تعطيل ايراني برگرفته شده است. ميدانيم كه نام روز يكشنبه در هر دو آنها به يك معناست و Sun day دقيقا به معناي «خورشيد روز» است. اما در دوره ساساني و همراه با ديگر تحريفهاي بيشمار آنان از آيين و فرهنگ ايران باستان، روزهاي هفته را نيز از گاهشماري خود حذف ميكنند و تنها نام روزهاي ماه را بهكار ميگيرند. البته نامهاي سيگانه روزهاي ماه، در همه تقويمهاي ايراني بهكار ميرفته و خاص تقويم ساساني نبوده است.
هرچند اسناد كافي از ديرينگي چارشنبهسوري در دست نيست، اما اشارههايي كوتاه كه در تاريخ بخاراي نرشخي و نيز در داستان نبرد بهرام چوبينه با پسر ساوهشاه در شاهنامه فردوسي باز آمده است و فردوسي حتي از واژه چارشنبه نيز بهره برده است.
نشاندهنده ديرينگي بسيار آن است. اما به دليل كمبود منابع نميتوان قدمت قطعي آن را مشخص كرد. برگزار نشدن چارشنبهسوري توسط زرتشتيان نيز دليل تازگي آن نميتواند بود. چرا كه بسياري از آيينها و جشنهاي ايراني (همچون چارشنبهسوري، نوروز، سيزده بدر و جشن سده) در سنت ديني و آثار و منابع مكتوب زرتشتيان پذيرفته نشده است و آنان در ساليان اخير ميكوشند تا همچون ديگر مردمان ايراني اين جشنها را برگزار كنند و پاس بدارند. بررسي آداب و آيينهاي مردمي، روشنگر اين نكته است كه جشن چارشنبهسوري با جشن سده و نيز با آتشافروزي شب نوروز متفاوت و متمايز است و شكل دگرگونه شده آنها نيست.
مردم سالاري
«تشيع علوي و سوال از رئيس جمهور» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم نيما بهدادي مهر است كه در آن ميخوانيد؛متوجه ابهامها و حواشي اخيري که برخي در مسير سوال از احمدي نژاد به وجود آوردهاند نميشوم چرا که در مملکت اسلامي بايد به راحتي صاحبان قدرت را نقد کرد، البته اين گفته بنده نيست کلامي از مولاي متقيان است که در نهج البلاغه اش براي ما به يادگار گذاشته است. امام علي (ع) در خطبه 216 با اصرار از مردم تقاضا ميکند که انتقاداتي را که نسبت به وي روا ميدانند، صرف نظر از تواناييهاي فکري و سوابق درخشان مبارزاتي وي و نزديکي اش با رسول خدا(ص) با ايشان درميان بگذارند و در بيان دليل چنين تقاضايي ميفرمايند: "من به هيچ وجه از خطا ايمن نيستم مگر آنکه خداوند مرا کفايت کند" و در ادامه علاوه بر تاکيد شديد بر آزادي انديشه و تبيين حقوق متقابل ميان مردم و حکومت، بر نقش اصلاح گرايانه آزادي انديشه اسلامي و بيان قرآني در هدايت امور به سمت عدالت پافشاري ميکنند و بالاخره تاکيد ايشان بر اين است که صاحبان قدرت بايد شرايط آزادي بيان و انديشه و بسترهاي موثر جهت ابراز نقدهاي صريح و بي پرده از خود را فراهم سازند و در خطبه 53 در زمره وظايف حاکم بر ضرورت اختصاص بخشي از زمانش براي ميدان دادن به مردم درجهت برخوردهاي صريح با او اشاره دارد و به صراحت اظهار ميکند که تاکيد حاکمان بر خواستههاي خود و بي توجهي به راي ديگران عين ستمگري است.
به اين ترتيب حضرت علي(ع) به روشني نشان ميدهد که عدالت و آزادي مشروع، لازم و ملزوم وهمچنين ملاک شناخت يکديگر هستند، به بيان واضح تر، همان گونه که داعيههاي عدالت خواهانه در شرايط خفقان، سرکوب و فقدان آزادي انديشه و بيان (تجربه حکومت اموي) به ظلم و بي عدالتي ميانجامد، تاکيد بر آزادي بيان البته با داشتن سمت و سوي عادلانه منجر به تقويت حکومت و پايداري عدالت خواهد شد. پس نمايندگان معتقد به خط اصيل نبوت و ولايت بايد بي هيچ ابهامي در روز چهارشنبه از احمدي نژاد سوال بپرسند و در اين صورت ارزش و منزلت خود را در نزد ملت برمبناي دايره تفکر تشيع علوي افزايش خواهند داد.
ابتكار
«اخبار بدون کاغذ و کاغذ بدون اخبار» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سيدعلي محقق است كه در آن ميخوانيد:
سال 90 هم رو به پايان است. با به سر آمدن اين سال، همچون ساير مشاغل و صنوف، سالي ديگر بر عمر روزنامهنگاري ايراني افزوده ميشود. «کاغذ اخبار» را به عنوان نخستين نشريه ايراني ميشناسيم؛ نخستين شماره «کاغذ اخبار» در اوايل سال هجري خورشيدي، به فرمان محمدشاه قاجار توسط ميرزا صالح شيرازي منتشر شد. به بياني ديگر، عمر روزنامهنگاري در ايران سال بيش از عمر مشروطهخواهي است و اين صنف در مقايسه با ساير مشاغل برآمده از تجددخواهي و مدرنيته، جزو باسابقهترينها به حساب ميآيد. هفتاد سال بعد، يعني در اولين دوره تأسيس مجلس مشروطه، قانون مطبوعات ايران تصويب شد؛ اين قانون، دومين قانون مصوب مجلس در تاريخ کشور بود.
175 سال از زمان انتشار اولين روزنامه ايراني و 105 سال از عمر اولين قانون مطبوعات کشور گذشتهاست. در طول دو قرن گذشته، ايران دورههاي متنوعي را به لحاظ سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي به خود ديدهاست. به همان نسبت، روزنامهنگاري در اين مرز و بوم هم فراز و نشيبهاي زيادي را تجربه کرده و جامعه ايران روزنامههاي متعددي را به خود ديدهاست. اکنون در 175 سالگي اين صنف، «روزنامهنگاري» در ايران بي فرازي مثالزدني و بي فرودي قابلتامل سالها را يکي پس از ديگري سپري ميکند.
اينکه چرا در اوج تحولات داخلي و بينالمللي و آگاهي فزاينده مردم، روزنامهنگاري در کشور بي فرازي چشمگير روزگار ميگذراند، سوالي است که در پي يافتن پاسخ آن بايد چند مسير و دليل متفاوت را کاويد.
1-حدود دو دهه است که در ايران «اينترنت» به اصليترين ابزار اطلاعرساني و ارتباطات بدل شدهاست. تقريباً از اواسط دهه 70 سايتها و وبلاگهاي خبري، رقابت با روزنامههاي کاغذي را آغاز کردند و تلکس خبرگزاريها جاي خود را به صفحات اينترنتي انتشار خبر دادند. سالها پيش صاحبنظران عرصه ارتباطات، عبور از «روزنامهنگاري سنتي» به «سايبر ژورناليسم» را موضوعي قهري، قطعي و ناگزير ميدانستند. اکنون در وانفساي جولان فناوريهاي نوين اطلاعات و ارتباطات و پرسه روزانه و مداوم مردم در اينترنت و شبکههاي خبري و اجتماعي، روزنامه مکتوب درانزوا قرار گرفتهاست اما همچنان حضور دارد. به طور قطع از سختجاني و تجربه به دست آمده از عمري ديرپا است که روزنامه کاغذي همچنان در اين رقابت نابرابر حضور دارد و عرصه را به طور کامل به رقيب تيزپاي خود واگذار نکردهاست. اين رسانه قديمي در يک سازگاري ناگزير، در عين رقابت با سايبر ژورناليسم از در رفاقت و بهرهبرداري از اين ابزار و بدهبستان موثر با عرصه جديد وارد شد و تداوم خود را بيمه کرد. در اين روند نابرابر اگرچه روزنامه کاغذي از خطر فرود دائمي جستهاست اما در هر حال، به فراز و اوجگيري دوباره آن هم ديگر نبايد اميد بست. چراکه آينده از آن خبرهاي بدون کاغذ است.
2-به همان ميزان که روش و ابزار روزنامهنگاري در دو دهه اخير دچارتحول شد، اين دگرگوني شرايط را براي نيروي انساني اين صنف، يعني خبرنگار و روزنامهنگارهم تغيير داد. در شرايط جديد تهيه خبر، سوژه و حتي متن(از خبر کامل و گزارش گرفته تا مصاحبه و يادداشت و تحليل) سهلالوصولتر از هر زمان ديگري شد. نگارش، تايپ، طراحي و چاپ هم به مدد فناوريهاي نوين تسهيل گرديد. اين همه دست به دست هم داد تا نسل جديد روزنامهنگاران ايراني براي کسب خبر و نوشتن در روزنامه، راحتترين دوره با حداقل زحمت و تلاش را تجربه کنند. به تبع اين راحتي و سهلالوصول شدن کار، تنبلي نسبي خبرنگاران اصليترين آفت تحريريهها شد و در پارهاي موارد، آنان را تا حد اپراتورهايي براي گردآوري خبر و گزارش تقليل داد. به همان نسبت مديران و سردبيران روزنامهها هم حساسيتها را براي جذب افرادي زبده، مستعد، علاقهمند و پر انرژي در تحريريه کم و کمتر کردهاند.
3-نگاهي به عمر روزنامهنگاري در ايران نشان ميدهد که چه در 100 سال پيش و روزهاي پس از تصويب اولين قانون مطبوعات و چه اکنون که مطبوعات کشور بر پايه پنجمين قانون مطبوعات- مصوب پنجمين دوره مجلس شوراي اسلامي- فعاليت ميکنند، همواره چگونگي عمل به اين قوانين معلول شرايط سياسي و اجتماعي، سلايق و ديدگاههاي مجريان حکومتي هر دوره بودهاست. خطوط قرمز در مواردي به جاي اينکه خطهايي شفاف، مشخص و قابل پيشبيني باشند، بسته به سليقه مجريان، طيفهايي از همه رنگهاي متمايل به قرمز را شامل شدهاند. اين وضعيت از اصليترين دلايلي است که در سالهاي اخير کار روزنامهنگاري را به مثابه حرکت بر روي لبه تيغ، سخت، حساس و طاقت فرساتر از هر زماني نمودهاست.
روزنامهنگار و سردبير در ناخودآگاه خود بايد همه احتمالات و برداشتهاي ممکن و ناممکن سلايق مختلف درباره تيتر، خبر، اظهارنظر، تحليل و حتي تصوير انتخابي را حدس بزند و در بسياري مواقع نيز عليرغم اطمينان از عدم عدول از خطوط قرمز مصرح در قانون، باز هم محافظهکارانه «خودسانسوري» کند تا کار پيش برود. ميتوان گفت که يکي از دلايل بيرونقي گيشههاي مطبوعات در سالهاي اخير ريشه در آنچه که گفته شد، دارد. چه بسا مخاطب دائمي رسانه وقتي ميتواند از سايت خبري، به عنوان بديل روزنامه کاغذي، بهتر و دقيقتر کسب خبر کند، ناگزير سرعت و صراحت «آن» را به قدمت و محافظهکاري اين کاغذهاي بدون اخبار ترجيح دهد.
4-همه آنچه که گفته شد به همراه تورم بيسابقه، گراني فزاينده قيمت کاغذ، هزينههاي چاپ و توزيع باعث شدهاست تا روزنامهنگاري در دهه نود به لرزانترين و شکنندهترين فعاليت اقتصادي– فرهنگي ممکن تبديل شود. در فقدان يک گيشه مطمئن و در شرايط حداقلي حمايتها از فعاليت مطبوعاتي، آگهيهاي تبليغاتي تنها حوزه قابل اتکا براي ادامه حيات روزنامهها هستند. اما همين امر هم با هزار و يک شرط و اما و اگر و محدوديت و آفت همراه است. به طور طبيعي آگهيدهندهها به عنوان فعالان بخشهاي مختلف اقتصادي، رونق کسب و کار خود را به هر چيزي ترجيح ميدهند که اين ترجيح در مواردي ميتواند براي آگهيدهندگان انتظارآفرين و براي تحريريهها محدوديتزا باشد. دست و پا بسته بودن روزنامهنگار براي نقد و نقادي در برخي حوزهها به خصوص حوزه اقتصادي، بيش و پيش از هر چيز به اين محدوديت و انتظار مرتبط است. چه کسي است که نداند اين آفت ناگزير تا چه حد در کيفيت نهايي کار يک روزنامه موثر است.
دنياي اقتصاد
«مانع اصلي خيز اقتصادي» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است كه در آن ميخوانيد:
رييس سابق بانك مركزي سوئيس گفتار پر مغزي دارد كه این سرمقاله را با آن شروع میکنیم. او ميگويد: «جز از طريق تورم به هيچ شيوه ديگر نميتوان در كوتاهترين زمان، اقليتي كوچك را ثروتمند و اكثريتي بزرگ را مستمند نمود.»
حركت به سمت يك خيز اقتصادي در شرايط فعلي دور از ذهن نيست؛ اما آغاز این مرحله، مستلزم حذف ترمز یا مانعی است که آن را باید امالمشکلات اقتصاد ایران نامید. ظرف 22 سال از 1367 تا پایان 1389 اندازه اقتصاد ایران 3 برابر شد؛ در حالی که در همین مدت حجم نقدینگی 188 برابر شده است. به عبارت دیگر بانک مرکزی در این مدت 261 هزار میلیارد تومان نقدینگی اضافی منتشر کرده است و هر سه دولت سازندگی و اصلاحات و مهرورزی در انتشار بالای پول به یک اندازه، نقش داشتهاند. این محاسبه بر این فرض استوار است که رشد نقدینگی باید معادل عدد ثابت 10 به علاوه عدد رشد اقتصادی باشد. توضیح آنکه حجم نقدینگی در پایان 1389 معادل 295 هزار میلیارد تومان بود؛ در صورتی که باید حداکثر 34 هزار میلیارد تومان میبود؛ زیرا حجم نقدینگی در 1367 کمتر از 2 هزار میلیارد تومان بوده است.
طبیعی است که بخشی از این حجم عظیم پول بادآورده نصیب تعداد معدودی شده و این عده را در زمره یک درصد ثروتمندترین مردم قرار دهد. شاید کسی بگوید این همه عمران و آبادانی در کشور ایجاد شده و این پولها هم صرف این کارها شده است. در صورتی که همانطور که در ابتدا گفتیم بخشی از این پولهای منتشر شده، به رشد غیرپایدار اقتصاد، منجر شده است و فعلا ما با آن قسمت کاری نداریم و هر جا هم که یک سازندگی موثر اتفاق افتاده ناشی از تلاش دانشمندان کشور است و ربطی به پول بانک مرکزی ندارد. بلکه صحبت از میزانی از پول است که تنها تاثیر آن ایجاد فساد و تجمع ثروت در دست عدهای معدود بوده است.
به نظر میرسد یکی از دلایل بالا بودن تقاضای تاسیس بانک در ایران نیز همین موضوع باشد؛ زیرا از این طریق میتوان ثروتهای نجومی را سر و سامان داد. شاهد مثال، همین فساد 3 هزار میلیارد تومانی اخیر است. در واقع ریشه این موضوع را باید در بانک مرکزی جستوجو کرد که ماشین انتشار پول خود را 22 سال است که روشن کرده و معلوم نیست چه وقت آن را خاموش خواهد کرد تا ریشه فساد و ناکارآمدی بخشکد و تولید پایدار و پربازده در کشور پا بگیرد. نشانه خاموش شدن این ماشین هم خاموش شدن آتش تورم است.
کسانی که مایلند بانک مرکزی به رویه غلط خود ادامه دهد برمبنای یکسری نظریات به ظاهر علمي که بعضا رنگ و لعاب اسلامی هم به آن میدهند خواستار ادامه این روند هستند، که باید گفت مطلقا این طور نیست و این نظریات، تنها موجد ربا و فساد در جامعه میشود و نتیجه آن، چیزی جز فرسایش اقتصاد کشور نیست و نیت خیر این دسته از اقتصاددانان و مسوولان ذیربط نیز نتیجه را تغییر نمیدهد. به امید روزی که بانکهای کشور تنها به منابع خود متکی بوده و به رانت بانک مرکزی اتکا نداشته باشند.
گسترش صنعت
«مزیتهای ناشناخته بانکداری الکترونیکی» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم علیرضا شاهرخ است كه در آن ميخوانيد؛طی سالهای اخیر ابزارهای الکترونیک بانکها با افزایش مواجه بوده بر همین اساس در این مدت بر تعداد استفادهکنندگان از این ابزارها هم افزوده شده است. اما این اقبال در روزهای پایانی سال به شدت افزایش مییابد و درنتیجه عجیب نیست که بسیاری از پایانههای فروش یا دستگاههای خودپرداز از گردونه خدمترسانی حذف شوند. البته بسیاری از بانکها در این ایام پیشبینیهای لازم را برای ارائه خدمات مطلوب به مشتریانشان در نظر میگیرند هرچند که ظاهرا همه این تلاشها قادر به رفع کامل مشکل نبوده و نیست.
نکته دیگر در این میان اینکه فقر فرهنگی در استفاده از ابزارهای الکترونیک همچنان از مشکلات نظام بانکی محسوب میشود. به عبارت دیگر با وجودی که بانک مرکزی چندسالی است ازطرق مختلف سعی در فرهنگسازی در این زمینه دارد اما بازهم این بخش با ضعفهایی مواجه است که نیاز به توجه بیشتری دارد چون مردم همچنان تلاش دارند برای انجام امورشان از پول نقد استفاده کنند و خودپرداز را در اولویت نخست برای استفاده قرار میدهند که باید این رویه تغییر کند.
این بدان معناست که عدم آشنایی افراد نسبت به مزیتها و کاربردهای ابزارهای الکترونیک باعث شده با وجود توسعه دستگاهها و ابزارهای نوین بانکی افراد همچنان به شکل سنتی، با حضور در داخل شعب به امور بانکیشان بپردازند.
نتیجه اینکه باید شرایطی ایجاد شود که افراد آشنایی بیشتری با محصولات بانکداری داشته باشند، در این راستفا نقش بانکها نیز بسیار حائز اهمیت است. بانکها با تبلیغات مفید و همچنین تهیه بروشورهای آموزشی میتوانند مردم را با ابزارهای بانکی آشنا کنند تا مردم از مزیتها و کاربردهای این ابزارها مطلع شوند که با اطمینان بیشتر به استفاده از این ابزارها ترغیب شوند.
در صورتیکه افراد اطمینان داشته باشند که بدون فوت وقت و در کمترین زمان میتوانند امور بانکی خود را با دیگر ابزارها انجام دهند بهطور حتم این امر موجب تشویق آنها به استفاده از ابزارهایی همچون اینترنتبانک و پایانههای فروشگاهی خواهد شد.
به هر حال بانکها در ایام پایانی سال باید نظارت خود را بر عملکرد شعب و دستگاههای خودپرداز افزایش دهند و درصدد ظرفیتسازی و اعتمادسازی بیشتر برای ارائه خدمات بهتر باشند.
در این رابطه نقش بانک مرکزی در تامین نقدینگی شعب بانکها نیز در ایام پایانی سال بسیار ضروری و حائز اهمیت است.
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.