عزیزون از غم و درد جداییبه چشمونم نمونده روشناییگرفتارم به دام غربت و دردنه یار و همدمی، نه آشناییفلک کی بشنوه آه و فغونمبه هر گردش زنه آتش به جونمیک عمری بگذرونم با غم و دردبه کام دل نگرده آسمونمنمی‌دونم دلم دیوونه کیستاسیر نرگس مستونه کیستنمی‌دونم دل سرگشته ماکجا می‌گردد و در خونه کیستنصیب کس مبو درد دل ماکه بسیاره غم بی‌حاصل ماکسی بو از غم و دردم خبر داشتکه داره مشکلی چون مشکل مادلی دیرم که بهبودش نمی‌بونصیحت کردم و سودش نمی‌بوبه بادش می‌دهم، نش می‌بره باددر آتش می‌نهم، دودش نمی‌بوبود درد مو و درمونم از دوستبود وصل مو و هجرونم از دوستاگر قصاب مستم واکره پوستجدا هرگز نگرده جونم از دوستمو آن آزرده بی خانمونممو آن محنت نصیب سخت جونممو آن سرگشته خارم در بیابونکه هر بادی وزد، پیشش دوونمبه صحرا بنگرم، صحرا ته بینمبه دریا بنگرم، دریا ته بینمبه هرجا بنگرم، کوه و در و دشتنشان از قامت رعنا ته بینممو که افسرده حالم، چون ننالمشکسته پر و بالم، چون ننالمهمه گویند فلانی ناله کم کنته آیی در خیالم، چون ننالم