در دل و جان خانه کردی عاقبتهر دو را دیوانه کردی عاقبت آمدی کاتش در این عالم زنیوانگشتی تا نکردی عاقبت ای ز عشقت عالمی ویران شدهقصد این ویرانه کردی عاقبت من تو را مشغول می‌کردم دلایاد آن افسانه کردی عاقبت عشق را بی‌خویش بردی در حرمعقل را بیگانه کردی عاقبت یا رسول الله ستون صبر رااستن حنانه کردی عاقبت شمع عالم بود لطف چاره گرشمع را پروانه کردی عاقبت یک سرم این سوست یک سر سوی تودوسرم چون شانه کردی عاقبت دانه‌ای بیچاره بودم زیر خاکدانه را دردانه کردی عاقبت دانه‌ای را باغ و بستان ساختیخاک را کاشانه کردی عاقبت ای دل مجنون و از مجنون بترمردی و مردانه کردی عاقبت کاسه سر از تو پر از تو تهیکاسه را پیمانه کردی عاقبت جان جانداران سرکش را به علمعاشق جانانه کردی عاقبت شمس تبریزی که مر هر ذره راروشن و فرزانه کردی عاقبت