همکار مرحوم سیدامیرالدین صدرنژاد گفت: به یاد استادی هستم که همزمان با تدریس علم، درس زندگی می آموخت و مشق انسان بودن برای دانشجویانش میکرد و عمل او سرنوشت بهتری برای دانشجویانش رقم میزد.
به گزارش فارس، محسن قوامی همکار مرحوم سیدامیرالدین صدرنژاد درمورد شخصیت علمی و جایگاه اجتماعی مرحوم صدرنژاد استاد فرهیخته دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی گفت: من از سال 1361 افتخار آشنایی با مرحوم صدرنژاد را داشتهام. ایشان رئیس دانشکده عمران معماری و راه و ساختمان آن موقع انقلاب اسلامی بود.
وی ادامه داد: پس از انقلاب فرهنگی حدود چند هزار دانشجو از اقصی نقاط کشور و شهرستانهای مختلف به تهران آمدند. در آن زمان شرایط خوابگاه و مکان مناسبی برای اسکان دانشجویان نبود لذا این سید بزرگوار اقدام به اسکان دانشجویان در مساجد اطراف و فراهم کردن پتو و لوازم اولیه زندگی این دانشجویان کرد.
قوامی تصریح کرد: از اولین اقدامات آن مرحوم فراهم کردن مکان تحصیل و راهاندازی کارگاههای آموزشی برای دانشجویان بود. افتخار می کنم همکار استاد سید امیرالدین صدرنژاد هستم که خود و خانواده اش، در راه اسلام و ایران، زندگی را وقف نمود و تا مرز شهادت پیش رفته بودندگرچه یکبار هم از زبان او استفاده از سیادت و شهادت برادر را نشنیدم.
وی بیان داشت: با چشمانی اشکبار و سینه ای مالامال از اندوه و شرایط روحی ای که ذهن را از نظم خارج می کند به یاد استادی هستم که همزمان با تدریس علم، درس زندگی می آموخت و مشق انسان بودن برای دانشجویانش میکرد و عمل او سرنوشت بهتر برای دانشجویانش رقم می زد.
قوامی تصریح کرد: روی گشاده و درب همیشه باز دفتر کارش آدم را جذب خود میکرد تنها در هنگام نماز با درب بسته برخورد می کردیم ولی میتوانستیم در مسجد پیدایش کنیم.
وی اظهار داشت: نام صدرنژاد با علم و عمل و با پشتکار بی نظیر معنا می شود. هرگز از یاد نمی برم که تا دیر وقت در دفتر کار خود حضور داشت و در پروژه های صنعتی نظیر سد مسجد سلیمان بعضا تا صبح در مغار نیروگاه مشغول کار بود.
قوامی بیان داشت: آشنایی با او در صنعت دید را نسبت به اساتید دانشگاه عوض می کرد که آنها صرفا درس نمیدهند و در عرصه عمل همانند میدان علم و آموزش متبحرند و با مسایل مهندسی مورد نیاز جامعه دست وپنجه نرم می کنند. هرچقدر این امر متاسفانه عمومیت ندارد.
وی گفت: در محضر استاد، خلوص نیت مشاهده می شد. مگر میسر بود که تشعشع دیانت و صداقت او را با عمق جانت درک نکنی. آن لحن ساده قرآن خواندنش فراموش شدنی نیست. یادم نمی رود که حل مشکلات جامعه را در توحیدی شدن می دانست و هرچه غیر از توحید را بازدارنده از مسیر صحیح می انگاشت. گرچه اندیشهاش در بسیاری از أوقات با دیگران متفاوت بود ولی به آنچه میگفت ایمان داشت.
قوامی خاطر نشان کرد: تاثیر امیال شخصی را در مناسبات کاری به حداقل میرساند. ظاهر و باطن یکسان داشت و با صراحت نظرت را بیان می کرد هر چند در این راه طعم تلخ کم مهری را نیز بسیار چشید. استاد همانگونه که همواره به ما می آموخت با رفتن خود درس فانی بودن زندگی را هر چند تلخ به ما آموخت.
وی گفت: خیلی وقتها با هم راجع به مسایل مختلف بحث میکردیم اما چند باری بحث ها داغ شده بود و به بگو مگو تبدیل شده بود به هر حال در یک رابطه چندین ساله به عنوان همکار این یک امر طبیعی برای انسان است أما آنچه غیر طبیعی بود فراموشی کل ماجرا در دیدار بعدی بود گویا هیچ وقت اتفاق نیفتاده است.