بازدید 28815

چرخش‌ها در جمهوري اسلامي نسبت به شريعتي!

رسول جعفريان
کد خبر: ۵۷۹۱
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۸۶ - ۱۸:۰۰ 30 January 2008

به تازگي انتشارات کوير که در نشر آثار اصلاح‌طلبان پيشگام بوده و هست، کتابي با نام «دين انديشان متجدد» يا روشنفکري ديني از شريعتي تا ملکيان در بيش از 360 صفحه منتشر کرده است. به رغم آن که نقد شريعتي در آثار روشنفکران ديني دهه هفتاد و هشتاد بي‌سابقه نيست، اما اين اثر در نقد وي و حتي فراتر از آن «در ناچيز شمردن شريعتي»، گوي سبقت را از ديگران ربوده است.

شايد آوردن يک مقدمه درباره سير کوتاه نقد شريعتي پس از انقلاب سودمند باشد.
در سال‌‌هاي پس از انقلاب، موضعگيري در قبال دکتر شريعتي متفاوت بوده است. نسل انقلاب مدافع بود و به همين دليل، بزرگترين خيابان در تهران به نام شريعتي نامگذاري شد. آن روز‌‌ها شريعتي به قدري محبوب بود که وقتي گروه فرقان به خاطر گل روي دکتر، مرحوم شيخ قاسم اسلامي را که عمري براي تبليغ و ترويج دين زحمت کشيده بود ترور کردند، هيچ يادي از او نشد و تاکنون نيز از سابقه مبارزاتي او کسي سخن نمي‌گويد!
به تدريج که بحث سوءاستفاده از نام شريعتي توسط برخي از گروه‌‌هاي تندرو و چپ مانند فرقان و غيره مطرح شد و به ويژه با شهادت استاد مطهري که آن هم به دست فرقان انجام شد، در اين سوي و به تدريج انتقاداتي نسبت به شريعتي مطرح شد.

يکي از نخستين آثاري که در قم ضد شريعتي چاپ شد، کتاب آقاي ابوالحسني با نام «شهيد مطهري، افشاگر توطئه تاويل ظاهر ديانت به باطن الحاد و ماديت» بود که در نسخه‌‌هاي بي‌شماري در قم به چاپ رسيده و توزيع شد.
جناح خاصي از جريان چپ از سال 67 به بعد با رويکرد تقويت بنياد‌‌هاي فکري رشنفکري ديني فعال شد و در آغاز همچنان مدافع شريعتي بود؛ درست مانند آنچه پيش از آن در دوران نخست وزيري دولت ميرحسين موسوي جريان داشت. در آن سال‌‌ها در اداره ارشاد و با حمايت آقايان خاتمي و ابطحي و موسوي لاري و ديگران، کتاب‌‌هاي زيادي از دکتر به زبان‌هاي عربي و ترکي استانبولي ترجمه شد.

اما در يک مقطع خاص که مرکز اسناد انقلاب اسلامي فعال شد، رياست آن که خود سابقا مدافع شريعتي بود، با مرور بر پرونده شريعتي و ديدن نامه چهل صفحه‌اي معروف، يکباره عليه شريعتي شده و آن نامه را همراه با اطلاعات ديگر در مجلد سوم کتاب نهضت امام خميني آورد و در نقد شريعتي تا به آنجا پيش رفت که وي را به عنوان عامل ساواک معرفي کرد. اين کتاب چندين بار از سوي وابستگان به جريان روشنفکري ديني مورد نقد قرار گرفت، اما صرف‌نظر از آن، اصل کار ايشان تأثير خاصي در افکار عمومي نداشت و کسي آن را باور نكرد. دليل آن هم اين بود که آن مطالب با تجربه تاريخي که انقلابيون راست هم داشتند سازگار نبود. حتي در هنگام نشر آن جناح انقلابي راست در کيهان، مدافع شريعتي و نقاد بخش‌هاي مربوط به شريعتي، از کتاب نهضت امام خميني بود.

حج - دكترشريعتي در كنار استاد مطهريبه تدريج در جريان روشنفکري شبه ديني و روشنفکري ديني که از کيان آغاز شده بود، نقادي شريعتي آغاز شد. در اين زمينه براي مثال، مي‌توان به کتاب بيژن عبدالکريمي اشاره کرد که به نقد انديشه سياسي شريعتي پرداخت و او را به خاطر حمايتش از امامت، مدافع استبداد معرفي کرد. آن کتاب البته از نگاه ديني نبود. شايد نخستين کسي که به طور جدي از اين جريان در مسير نقد دکتر وارد شد، دکتر سروش بود که به تدريج در عين حفظ حرمت شريعتي به نقد جدي افکار او پرداخت و در اين باره در مقاطع گوناگون گفت و نوشت.
سير روشنفکري ديني در ايران، به ويژه از زماني که موضوع اصلي بحث دين، ارتباط آن با دمکراسي شد، به سمت نقد شريعتي پيش رفت، چون دکتر آشکارا طرفدار دمکراسي نبود، بلکه بار‌‌ها آن را نقد کرده بود.

همين زمان جناح راست که برخي از آرمان‌‌هاي خود را در افکار شريعتي مي‌ديد و قدري هم به خاطر مقابله با چپ و همين طور حسي که بخشي از جريان انقلابي راست از قديم نسبت به شريعتي داشتند، به تدريج به دفاع از شريعتي پرداخت. شاهد آن اين بود که گهگاه در سيما بخش‌‌هايي از سخنراني‌هاي وي پخش مي‌شد، که تقريبا به جز سال‌‌هاي اول انقلاب کم سابقه بود. اين وضعيت اکنون هم ادامه دارد.
اما آنچه اکنون رخ داده، اين است که جريان روشنفکري ديني به طور جدي به نقد دکتر پرداخته است. اين جريان تقريبا هيچ نقطه مشترکي با شريعتي ندارد و انديشه‌هاي او را در هيچ زمينه‌اي برنمي‌تابد. نه تفکر انقلابي او را مي‌پذيرد و نه روش احساسي او را مطلوب مي‌داند و نه نگاه اجتماعي و سياسي او را به دين درست مي‌داند و خيلي مطالب ديگر که جاي بيان آن‌‌ها در اينجا نيست.

در اين شرايط است که چاپ کتاب آقاي محمد منصور ‌هاشمي از سوي يک ناشر اصلاح‌طلب، توجيه مي‌شود. اين ناشر که نام نشر خود يعني «کوير» را هم مديون شريعتي است، در مقدمه انتشار اين آثار را پايبندي به ميثاقي مي‌داند كه پايه‌هاي آن را آزادانديشي تشکيل مي‌دهد.
کتاب در اصل در چند فصل پيرامون شريعتي، سروش، مجتهد شبستري و ملکيان و مرور بر افکار آن‌‌ها و در نهايت بندي در نتيجه‌گيري است. يک ضميمه با عنوان علي شريعتي و احمد فرديد و سه پيوست شامل بحث‌هاي خود وي درباره ايمان در تلاقي چند عالم، قرائت‌پذيري دين و روشنفکري ديني معلل يا مدلل آمده است.
بخش مهم و مفصل آن مربوط به شريعتي است. نويسنده در اين بخش، نقد مفصل و تندي صورت داده و به طرز بي‌سابقه‌اي افکار و انديشه‌هاي او را بي‌پايه، سست، غير مستدل، متناقض، شتابزده و دفاع ناپذير وصف کرده است.

برخي از عبارات انتخابي در نقد دکتر بدين شرح است:
اگر اغراق شريعتي را درباره «هر رشته‌اي» ناديده بگيريم ....(61)
عمده‌ترين مشکل شريعتي را شايد بتوان در «خود معلم بيني» شديد او دانست (81)
حقيقت آن است که در مجموعه آثارشريعتي آن قدر سخنان قابل نقد جزيي و کلي از ابعاد و زواياي گوناگون هست که تنظيم و تبويب آنها ساده و پرهيز از پراکنده‌گويي چندان سهل نيست (83)

بي‌دقتي در استفاده از تعابير از جمله وجوه قابل نقد آثار شريعتي است (83)
او گاهي به تعابير معنا‌‌هايي مي‌دهد که کاملا دلبخواهي است (86)
مشکل ديگر آثار شريعتي شعار است (85)
(پس از نقل عبارتي از شريعتي): با کمي دقت روشن مي‌شود که اين عبارت ظاهرا زيباي معنوي، کاملا ماترياليستي است (85)

وقتي مي‌خواهد کسي را بالا ببرد و ارج بگذارد، او را چنان بالا مي‌برد که براي ديدنش کلاه از سر آدمي مي‌افتد (87)
شريعتي گاهي جملات ظاهرا با شکوه و پر بصيرتي مي‌گويد که با کمي حوصله و تأمل معلوم مي‌شود که متضمن هيچ بصيرتي نيست (88).
شريعتي گاهي در بيان مطالب آن قدر هيجان زده است که از اصل مطلب دور مي‌شود. وقتي هم خودش متوجه مي‌شود با بياني ذوقي مطلب را جمع مي‌کند (90)

بيان شريعتي هنري و ذوقي است ... او در بيان مطلب به نوعي قصه نويسي متوسل مي‌شود (90)
شريعتي وقتي امکان سخنراني ندارد و به نوشتن روي مي‌آورد، از پس انجام يک تأليف منظم هم بر نمي‌آيد و صرفا قطعاتي پراکنده مي‌نويسد (91)
شتابزدگي شريعتي در بحث و اين که او جز مطلوب خويش به هيچ امر ديگري توجه ندارد، باعث غفلت از ابعادي مهم مي‌شود (92)

همچنان است وقتي از محروميت پيغمبران در تاريخ سخن مي‌گويد و سليمان را فراموش مي‌کند (94)
او حتي در مواجهه با قرآن همچنين غفلت‌‌ها يا تغافل‌هايي دارد ... (94)
همين دست شتابزدگي‌‌ها و فراموش‌کاري‌‌هاست که سبب مي‌شود وقتي او ....(95)
شريعتي در آثارش ادعا‌‌هايي دارد مشکوک يا حتي به کلي غلط. منظور اشتبا‌‌هاتي نيست که شايد بتوان آن‌‌ها را از مقوله سهو دانست (95)
وقتي کم‌اطلاعي از قبيل آنچه ذکر شد، با ذوق‌زدگي نظريه‌پردازي جمع شود، حاصلش عباراتي مي‌شود مانند اين ... (97).

کم‌دانشي شريعتي حتما با نگرش او به دانش پيوند دارد؛ نگرشي که اوجش جانبداري از ابوذر است در برابر ديگراني چون ابوعلي سينا و حتي سلمان فارسي (97)
شريعتي نقاد فکر و علم است به نفع عملي که معلوم نيست چيست و به کجا قرار است برسد و چگونه به اهدافش خواهد رسيد (98)

اين دعوي، دعوي کهنه مردودي است که در آثار شريعتي، صرفا به کار درست کردن شعار‌‌هاي هندسي‌تر و خوش‌ساخت‌تر مي‌آيد تا کار فکري و عملي ( 99)
به رغم علم‌ستيزي شريعتي به صورت سطحي علم‌گرا و علم زده است تا جايي که گاه قرآن را هم به همين صورت سطحي و پوزيتيويستي مي‌فهمد و توضيح مي‌دهد (100)
شريعتي صرفا در رويارويي با علوم جديد بي‌مبالات نيست، بلکه حتي در قرآن شناسي و استناد به اين کتاب که در نظرش بيشترين اهميت را دارد، بي پروا و بي‌دقت است (100)

وقتي به اين سادگي مي‌توان هر آنچه دلخواه است به قرآن نسبت داد، ديگر چرا بايد در قياس جامعه‌شناسي با روانشناسي توقع سخنان جدي داشت (100)
اشاره‌اش هم به منطق قديم و کلاسيک بيشتر رندي است، چون قاعدتا او چيزي از منطق جديد هم نمي‌دانسته است (101).
درس گفتار تاريخ تکامل فلسفه، نشان دهنده اين است که او با فلسفه حتي آشنايي مقدماتي درستي هم نداشته و نمي‌توانسته است نام متفکران و فيلسوفان مهم غرب را به توالي تاريخي بيارود (101)

با اين روش‌شناسي، چنان که مشاهده مي‌شود، نه تنها علم‌ستيز که عقل‌ستيز هم هست (103)
بنا بر همين مباني سست است که او کار علمي را در تعارض با وظيفه اجتماعي مي‌بيند (103)
او توطئه‌انگار و دشمن‌بين است و تصور مي‌کند غرب استعمارگر عزت و سيادت و استقلال ملل مسلمان جهان را از چنگشان ربوده است (104)
او در نظريه‌پردازي اصولا جدي نيست (111)

او از طرفي براي جامعه به كمك سوسياليسم رفاه اجتماعي را آرزو مي‌کند و از سوي ديگر در نقد سرمايه‌داري بر آن است که رفاه پوچي مي‌آورد (111).
اينجاست که انديشه‌هاي مرحوم شريعتي، ابعاد بالقوه خطرناک خود را آشکار مي‌کند و به اين مي‌انجامد که براي ساختن بهشت بر زمين، دنيا را به جهنم بدل کند (113).

پايبندي ناشر را به آزادانديشي منکر نمي‌شوم، به ويژه به اين معنا که آزادانديشي براي جماعت روشنفكر، توجيه‌گر چرخش‌هاي يک صد و هشتاد درجه‌اي است، اما به نظر مي‌رسد برخي از عبارات کتاب، دست‌کم اندکي خارج از نزاکت اخلاقي باشد، صرف نظر از آن که نقد‌‌ها درست باشند يا خير و اين کار در شأن کار نشر نيست، چه رسد به ناشر اصلاح‌طلبي چون آقاي مظفر، به ويژه که ايشان در مقدمه کتاب از مؤلف به عنوان فردي فاضل، انديشمند و نکته‌سنج ياد کرده است.
نويسنده اين نوشتار، هيچ نظري درباره کليت انتشار اين کتاب ندارد و خود فصلي را در کتاب جريان‌‌ها و سازمان‌هاي مذهبي در دوره پهلوي به مرحوم دکتر شريعتي اختصاص داده و طبيعي است که برخي از انتقاد‌‌ها را درست بداند. جالب آن که برخي از اين مطالب، همان‌هايي بود که سه دهه پيش، امثال آقاي مصباح و مطهري اظهار مي‌کردند.

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۴
انتشار یافته: ۰
ذكر چند نكته ضروري است:
اولاً در حوزه روشنفكري به هيچ عنوان چرخش‌هاي 180 درجه‌اي مذموم نيست زيرا روشنفكر از كيشِ شخصيت پرستي دست شسته و به دنبال آواز حقيقت به هر سمتي مي‌دود و خود مي‌داند كه هيچ نمي‌داند.
ثانياً: كتاب مذكور نه مانند بسياري كتب ديگر براي تبليغ و تحسينِ اين و آننوشته نشده بلكه با اسلوب نقادانه به بررسي عقايد دين انديشان متاخرمي‌پردازد.
ثالثاً و از همه مهمتر اين كه بنده‌ي خدا آقاي محمد منصور هاشمي نه شخصاً و نه از سوي روشنفكران ديني و غير ديني هيچ گاه ادعاي وابستگي به جريان دين‌انديشي را نداشته است. بلكه اگر ساير كتب ايشان را مطالعه بفرماييد به سادگي مي‌فهميد ايشان به اردوگاه فرديد و دكتر داوري در ذيل عنوان هويت‌انديشي تعلق خاطر بيشتري دارد.
خواهشاً دست ازكتره‌اي حرف زدن برداريد و فضاي تفكر را به لوث برداشت‌هاي ساده‌انگارانه‌ي خود نيالاييد. اگر چه مشخص است كه اين نظر منتشر نمي‌شود ولطف كنيد مطالب آن را به گوش آقاي رسول جعفريان برسانيد.
خدا رحمت کند شیخ قاسم اسلامی که این جمهوری اسلامی هیچ یادی از او نکرد. چطور آقای مطهری شهید بود اما شیخ قاسم اسلامی که او هم به دست فرقان ترور شد، شهید نبود؟ علتش همین است که نویسنده گفته است و جمهوری اسلامی باید اعاده حیثیت از این مرحوم بکند گرچه پیش خداوند مقامش بلند است. بهتر است آنها هم که اسناد ساواک را منتشر می کنند پرونده این مرحوم را هم نشر کنند تا معلوم شود چه قدر با دستگاه پهلوی مبارزه کرده است.
من بسياري از آثار "دکتر مظلوم" را خوانده ام و به نظرم انتقاداتي را که در اين کتاب به شخصيت ايشان وارد شده ، بعضا وارد است . کما اين که همين انتقادات به وجه ديگر درباره "معلم شهيد" صادق است . اما به قول حضرت حافظ " صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت / ناز کم کن که در اين باغ بسي چو تو شکفت // گل بخنديد که از راست نرجيم ولي / هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت /
هر دو در يک وجه با هم مو نمي زدند و اين که هر دو عاشق بودند و پرت و پلا گفتن - اگر اين تعبير را بر من خرده نگيرند - جزو ويژگي عاشق است . ديگر آن که هر دو در وادي خود جزو السابقون السابقون بودند و چه با ک اگر بلدي، ره نرفته را گاهي کج و معوج برود . ديگر آن که هر دو دوست داشتني بودند ؛به دليل همين احساساتي که آنها به زخم دلشان زدند ، اما ما در غم نانمان خيسانديم .
امیدوارم روزی برسد که اندیشه های دکتر شریعتی عملی شود و ما بتوانیم مسئولیت شعیه را بطور عملی نشان دهیم . من خیلی خوشحالم که کتابهایی را از دکتر خواندم و خیلی متاسفم که آدم هایی دکتر را نقد می کنند که خودشان هیچی برای گفتن ندارند - ضمن اینکه یادمان باشد هر انقلابی که صورت می گیرد اول ذهن ها آماده می شود و بعد انقلاب عملی می شود . . و این انقلاب اسلامی نیز نتیجه قسمتی از تلاش دکتر شریعتی بود .
نداشتن اعتدال در نقد هم محکوم به شکست است . به نظر من منصفانه ترین و زیباترین نقد ها در مورد معلم شهید دکتر علی شریعتی را شهید بزرگوار دکتر بهشتی در کتاب شریعتی جستجوگری در مسیر شدن مطرح کرده اند.
1. اينكه وابستگي سياسي ناشر در اين مقاله مورد تأكيد قرار گرفته كار جالبي نيست همان بهتر بود كه متن اثر را نقد مي كردند.
2. اتفاقا راز ماندگاري شريعتي در اين است كه عليرغم همه اين نقدهاي منصفانه و غير منصفانه، جايگاه رفيع خودش را در جامعه حفظ نموده و افكار او هنوز روشنگرانه است. هنوز جامعه روشنفكر متدين از آثار او انرژي مي گيرد.
3. آقاي زيارتي در نقد تند در جلد سون نهضت اما خميني، تصور مي كردند آخرين ميخ را به تابوت شريعتي كوبيده اند، حتي با انتشار مجموعه سه جلدي شريعتي به روايت اسناد ساواك، كار اين متفكر را تمام شده مي دانست، آنهم مستند!
منافقين مذبوحانه تلاش كردند از آثار او سوء استفاده كنند، تصور مي شد گروهك آرمان مستضعفين و فرقان با تأويل نادرست افكار ايشان و انحرافي كه ايجاد كردند ضربه بزرگي به شريعتي وارد مي كنند.
اما او ماند و خواهد ماند. راز ماندگاري او در اخلاص اش است و اعتقاد عميق و پرشور او به مباني ديني. اخلاص.. اخلاص. آنچنان كه خود مي گويد.
3. من كتاب را نخوانده ام، اما جملاتي كه جناب جعفريان نقل كرده اند نشان مي دهد كه اين كتاب را بايد در رده كتابهاي مرحوم شيخ قاسم اسلامي، بر عليه شريعتي، ارزيابي كرد.
شريعتي متعلق به جناح اصلاح طلب و غير آن نيست كه اگر وابستگان اين جناح عليه مباني فكري ايشان كاري كردند، آنرا عجيب و غريب ارزيابي كنيم. كما اينكه از جناح ديگر هم كساني شريعتي و آثارش را ارج مي نهند و برخي منتقد او هستند.
به عنوان كسي كه غالب آثار شريعتي را مطالعه كرده است عرض مي كنم بهترين اثري كه تا كنون در ارزيابي حركت شريعتي منتشر شده است كتاب «شريعتي جستجوگري در مسير شدن» اثر شهيد بزرگ دكتر بهشتي است. ايشان موضوع نقدهايي كه بر آثار ايشان مي شود را هم مورد توجه قرار داده و حق مطلب را ادا كرده اند.
اینکه آثار شریعتی خالی از اشکال نیست یک امر کاملا مسلم است.همانطور که آثار دیگر اندیشمندان خالی از اشکال نیست.اما شریعتی به واسطه شور در سخنرانی ها و نوشته هایش قطعا بر روی جوانان تاثیر گذارتر است.چنانکه شریعتی به حق معلم انقلاب خوانده می شود.
با تشكر از استاد جعفريان از اين تحليل به جا ولي چه خوب بود كه ايشان به فرمايش مقام معظم رهبري كه در اواخر دور دوم رياست جمهوريشان در ديدار با طلاب حوزه علميه قم و در جلسه پرسش و پاسخ فرمودند اشاره مي كردند كه ايشان در آن جلسه فرمودند كه ارتباط بسيار نزديكي با مرحوم شريعتي داشتند و شايد هيچ كس به اندازه ايشان از انديشه هاي شريعتي آگاهي نداشته باشد و در آن جلسه كه فردي از كتب مرحوم شريعتي پرسيده بود ايشان فرمودند كه نظر من در باره آثار دكتر مانند نظر نجاشي در باره كتاب رجال كشي است كه هو كثير العلم و فيه اغلاط كثيرة و ايشان از طلاب خواستند تا به موضوع شريعتي به عنوان يك موضوع تاريخي بنگرند نه سياسي و...
در هر صورت به عقيده بنده نقدي اين چنيني از كسي كه با آثارش هر چند ناقص و قابل نقد در دوران تهاجم گروه هاي چپ گرا در دانشگاه ها توانست تحولي بزرگ را رقم بزند و جوانان را به سمت و سوي دين با رويكرد روشنفكري سوق دهد ، واقعا به دور از انصاف است هر چند نقد چنان چه علمي و منصفانه باشد سازنده خواهد بود .
من تا حالا کسی رو ندیدم که مثل دکتر شریعتی بنویسه و حرف بزنه . اگر خودشو یک معلم بدونه که این طور نیست واقعه اون یک معلمه . کسی که در مورد شریعتی همچین حرفی بزنه معلومه که اصلاً حرف شریعتی رو نمیتونه بفهمه. (خدایا به دانشجو و استاد ِ ما تعصب بده، و به متعصب ِ ما عقل. علی ِ شریعتی)
نسل جوان شریعتی را فارغ از احساسات، بدور از هیجانات خطابه و در اعماق لایه‌های بنیادین تفکر وی جستجو می‌کند و متاسفانه با بسیاری از این ابهامات و انتقادات مربوط به ایشان روبرو است. شاید لازم باشد که شریعتی را بدون شعار و هیجان، بلکه در سکوت و تفکر دوباره شناخت و از هرگونه تعصب دوری نمود.
صرفا نباید بر اساس خاطرات شخصی و یا حزبی از یک نام، یک جریان منتقد فکری را نکوهش کرد.
انصاف داشتن صفت خوبي است.وشرط انصاف آن است که انسانها رادرهمان مختصات زماني ومکاني وتاريخي که قرار داشته اند نقد کنيم وگرنه سخت به بيراهه ميرويم.مرحوم شريعتي در زمان خود کاري کرد که بسيار اثر بخش بودوکارهايش همه از سر درد واخلاص بود.اينکه افکار او را سي سال پس از وفاتش در شرايط فعلي وبا ارزشهاي فعلي ناصواب بدانيم غير منصفانه است.
به نظر من این کتاب بسیار غرض ورزانه و احساسی نوشته شده است. اگر افرادی مانند دکتر شریعتی و شهید مطهری سال ها پس از شهادتشان در یاد و ذهن مردم جاودان مانده اند به خاطر این است که از خود چیزی برای گفتن داشتند و به هیچ وجه به قصد معروف شدن مطلب نمی نوشتند.
هرکسی از ظن خود شد یار من !
عزیزان ، افسوس که خصلت ایرانی امان همه جا باید خودش را نشان بدهد .
اگر از کسی خوشمان بیاید و در مسیر افکار خود بدانیم او را به عرش می رسانیم و اگر برعکس آن باشد ، دیگر هیچ چیز خوب او را نمی بینیم .
می خواهم یک نکته تکراری اما درست را یاد آور شوم : هر انسانی را باید در زمان خودش و برای زمان خودش سنجید و به او نمره داد (الی معصومین و اولیا الله که چون به وحی متصل بوده اند ،حرف هایشان برای همه زمان ها ست .)
بس است .برای اثبات خودمان ، دیگران را نفی نکنیم .
پشت سر آدمی که امکان دفاع از خود ندارد صحبت که و نقد او چه راحت است . اما این حقیر استدعا دارد که کسانی که در خصوص شخصیت و تفکر این شخصیت مطالعه دارند نقدی بر کتاب مذکور تهیه کنند تا جوانان ما با آگاهی به مطالعه آثار شریعتی بپردازند
من تمام داشته هایم در مذهب را از شریعتی میدانم خدایش رحمت کند
فهميدن يك روح دردمند، به انسانهاي بزرگ نيازمند است. شريعتي تصويري از روحي بزرگ با دردي بزرگتر و الهي به عرصه آمده بود. احساسي عظيم از كرامت انساني كه در دنياي خاكي آدمك‌ها قرارش نبود. شريعتي فرياد خداخواهي آدم غريب بود، فهميدنش نه كار هر كسي است. فريادهاي شور انگيز و دردهاي بي كرانش نماد شرافت و فرزانگي روح ايراني مسلمان شرافت پيشه بود. لختي به خويشتن خويش باز گرديد! و بر نداشته‌هاي خود بينديشيد!؟ كه دنيا محضر خداست.
خواستم بگویم شریعتی آن است که شیخ قاسم میگفت ، دیدم که نیست .
خواستم بگویم شریعتی آن است که مطهری میگفت، دیدم که نیست.
خواستم بگویم شریعتی آن است که در کتاب نهضت امام مطرح شد، دیدم که باز نیست
خواستم بگویم شریعتی آن است که فرقان میگفت، دیدم که باز هم نیست
خواستم بگویم که شریعتی آن است که اول انقلاب میگفتند، دیدم که باز هم نیست
خواستم بگویم که شریعتی آن است که الان میگویند، باور کنید باز دیدم که نیست
واقعا شریعتی ، شریعتی است
من شخصاً از منتقدان مرحوم شريعتي هستم. نقد آرا و نظرات ايشان را براي جامعه و پيشبرد علم و فرهنگ بسيار مفيد ميدانم. تا وقتي كه نقد شريعتي ادامه يابد حيات فكري او نيز ادامه خواهد يافت. بايد ار روزي ترسيد كه متفكري مورد نقد قرار نگيرد. اميدوارم آراي انديشمندان ديگر نيز مورد نقد جدي قرار گيرند تا پويايي جامعه همچنان حفظ شود. به همهء عزيزان توصيه ميكنم هم نقدها را جدي بگيرند و هم از نقد واهمه نداشته بشاند. هيچكس نبايد جلوي انديشهء ديگران را بگيرد.
فاطمه فاطمه است!!
با سلام و عرض خسته نباشيد.
شخصا اعتقاد دارم (معلم شهيد) شريعتي انسان والا و با ارزشي بودند . بنده با وجودي كه هميشه براي مصائب علي و فاطمه گريه مي كردم لذا پس از خواندن اثر استاد بود كه به درك مكفي از زندگي اين بزرگواران رسيدم و گريه من رنگ و هواي ديگري گرفت . روحش شاد و يادش ماندگار .
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی