میلی صفحه خبر لوگو بالا
میلی صفحه خبر موبایل

مرد جوان از ‌عاقبت ارتكاب به قتل می‌گويد

کد خبر: ۲۲۳۲۴۲
| |
2357 بازدید

خيال مي‌كردم در تهران زندگي راحت‌تر است، آدم راحت‌تر كار پيدا مي‌كند و حقوق بيشتري مي‌گيرد ولي از اين خبرها نبود. هرچه مي‌گشتم كار گير نمي‌آوردم تا اين‌كه بالاخره مجبور شدم در خانه‌هاي مردم كارگري كنم.

يحيي از همان كودكي زندگي متعارفي نداشت. او فرزند ششم خانواده‌اي پرجمعيت است و پنج خواهر و يك برادر كوچكتر از خودش دارد.

او مي‌گويد: «پدرم در شهر خودمان همدان كارگر ساده بود. تا وقتي بود يك جوري خرج‌مان را درمي‌آورد، اما من كلاس سوم ابتدايي بودم كه مرد. بعد از آن، من مرد خانه شدم چون برادر ديگرم كوچك بود براي همين مدرسه را ول كردم و دنبال كار رفتم.»

يحيي كارگري مي‌كرد و به سختي نان شب خانواده را درمي‌آورد. مادر او زني بي‌سواد و خانه‌دار بود كه از نظر اقتصادي نمي‌توانست كمكي به خانواده كند.

يحيي سال‌ها بعد به اين دليل كه سرپرست خانواده بود از سربازي معاف شد. او همچنان براي خواهران و برادرش زحمت مي‌كشيد تا اين‌كه بعد از ازدواج آنها و مرگ مادر، او هم راهي تهران شد تا زندگي تازه‌اي را شروع كند.

مرد زنداني مي‌گويد: «خيال مي‌كردم در تهران زندگي راحت‌تر است، آدم راحت‌تر كار پيدا مي‌كند و حقوق بيشتري مي‌گيرد ولي از اين خبرها نبود. هرچه مي‌گشتم كار گير نمي‌آوردم تا اين‌كه بالاخره مجبور شدم در خانه‌هاي مردم كارگري كنم.»

مرد جوان مدتي بعد، كاركردن براي مردي را شروع كرد كه وضع مالي متوسطي داشت. همين شغل آينده او را تغيير داد.

خودش ماجرا را اين‌طور شرح مي‌دهد: «با دختر صاحبكارم آشنا شدم و از او خوشم آمد. او هم از من خوشش آمده بود براي همين دل را به دريا زدم و خواستگاري كردم. با اين‌كه وضع مالي‌ام خوب نبود، قبول كردند و ما با هم ازدواج كرديم.»

يحيي بعد از ازدواج مجبور شد بيشتر كار كند تا همسرش در سختي قرار نگيرد. اين زوج يك سال بعد از ازدواج‌شان براي اولين بار بچه‌دار شدند.

يحيي مي‌گويد: «سه بچه دارم كه آخري هفت سال دارد. من در تمام اين سال‌ها براي اين‌كه خانواده كم و كسري نداشته باشند شبانه‌روز كار كرده‌ام. من نگهبان شب يك پاساژ بودم و هشت شب تا هشت صبح آنجا مي‌ماندم بعد به يك فروشگاه معتبر مي‌رفتم و تا ساعت چهار بعدازظهر هم آنجا كار مي‌كردم. كارگر خدماتي بودم در روز فقط سه يا چهار ساعت مي‌توانستم در خانه باشم و همسرم در اين فرصت به من خيانت مي‌كرد.»

اتهامي كه يحيي به همسرش مي‌زند ثابت نشده است، اما به هر حال او با اين انگيزه مرتكب قتل شد.

مرد جوان توضيح مي‌دهد: «يك روز زودتر از هميشه به خانه رفتم و ديدم محمود در خانه‌مان است. او ميوه‌فروش محل‌مان بود. با ديدنش خونم به جوش آمد. در خانه وزنه بدنسازي داشتيم. آن را برداشتم و چند ضربه به سر محمود زدم و او را كشتم. زنم اگر به من خيانت نمي‌كرد اين اتفاق نمي‌افتاد و من الان در زندان نبودم.»

متهم به قتل ادامه مي‌دهد: «مي‌دانم كه قصاص مي‌شوم، البته اگر اولياي دم مقتول رضايت ندهند. به من گفته‌اند مداركت براي اين‌كه ثابت كني زنت به تو خيانت كرده و محمود با او رابطه داشته كافي نيست. مي‌گويند دچار توهم شده‌ام. فعلا بچه‌هايم با زنم زندگي مي‌كنند.

دلم برايشان تنگ شده از وقتي به زندان افتاده‌ام فقط يك بار يكي از خواهرانم به ملاقاتم آمده. آنها هم من را فراموش كرده‌اند انگار نه انگار كه من زندگي‌ام را برايشان گذاشتم و سال‌هاي سال خرج‌شان را مي‌دادم دنيا با من سر نامردي دارد و مي‌دانم آخر و عاقبت خوبي در انتظارم نيست».

منبع: جام جم

میلی صفحه خبر موبایل
اشتراک گذاری
سلام پرواز
سفرمارکت
گزارش خطا
برچسب منتخب
# جنگ ایران و اسرائیل # آژانس بین المللی انرژی اتمی # نرخ سوم بنزین # قیمت دلار # قیمت سکه # ونزوئلا
نظرسنجی
آیا به عنوان زن حاضرید با مهریه 14 سکه «بله» را بگویید؟
مرجع جواهرات