جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل پویایی مذاکرات هستهای بین ایران و آمریکا را تغییر داده و اکنون دو طرف به دنبال اهرمهای جدید چانه زنی با استفاده از دیپلماسی جنگ و صلح برای پیشبرد اهداف خود هستند.
ترامپ تلاش دارد اهرم چانه زنی خود در مذاکرات احتمالی را با تکیه بر «دیپلماسی جنگ» و از طریق تهدید به حمله مجدد به تاسیسات هستهای تقویت کند.
در مقابل، ایران تلاش میکند تا اهرم چانه زنی خود را با تکیه بر «دیپلماسی صلح» و از طریق یک «همکاری حساب شده» با آژانس بین المللی انرژی اتمی و همزمان تاکید بر ضرورت حفظ و تداوم غنی سازی اورانیوم در خاک ایران افزایش دهد.
برخلاف برخی از تحلیلهای غربی اکنون موضوع تداوم آتش بس یا حمله مجدد اسرائیل یا آمریکا الزاما در تمرکز دیپلماسی ایران قرار ندارد.
هدف اصلی همچنان تداوم دیپلماسی برای رفع تحریمهای اقتصادی است. اصرار طرفهای غربی به تداوم مذاکرات هستهای خود نشانگر این امر است که بمبارانهای سنگین اسرائیل و آمریکا منجر به تغییر موضع ایران درحفط غنی سازی اورانیوم در خاک ایران نشده است.
همزمان ایران توان تدافعی و تهاجمی خود را در واکنش به یک حمله احتمالی دیگر حفظ و به سرعت بازسازی کرده و در شرایط هوشیاری کامل (بعد از فریب اولیه در جنگ ۱۲ روزه) قرار دارد و مطمئن است که قادر به پاسخگویی موثر نظامی این بار با قدرت بیشتری است.
ضمن اینکه سیاست تغییر رژیم در ایران با یک حمله نظامی خارجی و بدنبال آن شورش داخلی هم موفق نبوده که همین امر اهرم چانه زنی غربیها در مذاکرات را تا حد زیادی تضعیف میکند.
همزمان جنگ ۱۲ روزه ظرفیتها و محدودیتهای استراتژیک دو طرف درگیر را در تداوم جنگ یا شکستن آتش بس تا حد زیادی آشکار کرده است.
به قول رئیس جمهور مسعود پزشکیان «دو طرف هم زدند و هم خوردند و معلوم نیست که پیروز جنگ چه کسی است».
نکته مهم اینکه عدم موفقیت اسرائیل و آمریکا در دستیابی به اهداف سه گانه اعلام شده، یعنی نابودی برنامه هستهای، تضعیف برنامه موشکی، و در میانه راه تغییر رژیم، حتما به معنای عدم شکست ایران در این جنگ است.
به واقع، این جنگ نشان داد که بازدارندگی و پیروزی مطلق در جنگهای امروز یک امر نسبی بوده و برتری تکنولوژیک اسرائیل و آمریکا به وسیله برتری ژئوپلتیک، مقاومت پذیری و پویایی نوظهور انسجام ملی (به ویژه تقدس یافتن تمامیت ارضی در نزد عموم) جبران شده است.
باور غالب در روابط بین الملل این است که «جنگ ادامه دیپلماسی است». اما پویاییهای جنگ ۱۲ روزه نشان داد که به موازات آن صلح هم میتواند ادامه دیپلماسی باشد. شعار ترامپ و جنبش مگا ایجاد «صلح از طریق قدرت» بوده است.
بر همین مبنا، ترامپ با نمایش قدرت نظامی آمریکا در بمباران تاسیسات هستهای ایران در توهم ایجاد صلح پایدار بود. اما واقعیت این است که نه تنها صلحی با ایران ایجاد نشده، بلکه شاهد افزایش تنش در منطقه و چنددستگی سیاسی در سایر نقاط جهان هستیم. به واقع، در دنیای امروز جنگ و قلدری الزاما منجر به صلح پایدار نمیشود.
دولتهای تمدنی همانند ایران بنا به جبر خود را با تحولات ژئوپلتیک دوران پساجنگ سازگار کرده و حتی الگوی حکمرانی خود را در سطوح سیاستگذاری خارجی و داخلی تعدیل میکنند. یک نمونه آشکار، تصویب نهاد «شورای عالی دفاع» در روزهای اخیر به منظور تصمیم گیری سریع و واکنش کارآمد در شرایط تهدید فوری برای بقای کشور است. در حوزه سیاست داخلی هم انجام اصلاحات سیاسی-اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیک در جهت سازگاری با شرایط جدید اجتناب ناپذیر هستند.
در مقابل این دیپلماسی جنگ، راه حل عاقلانهتر رویکرد انعطاف پذیر، چند لایه و متعادل «صلح از طریق دیپلماسی» است که بر مبنای امکانات موجود خواهان پرهیز از ادامه جنگ در شرایط اضطرار و وجود تهدید میباشد.
اکنون این رویکرد با هدف افزایش قدرت چانه زنی ایران در مذاکرات احتمالی هستهای بر مبنای ظرفیتهای موجود کشور از چند جنبه در حال اجرا است.
نخست، با تداوم همکاری و تماسها با آژانس بین المللی انرژی اتمی، ایران رویکرد صلح طلبانهای را در پیش گرفته و همزمان همکاری کامل با این سازمان را منوط به عدم حمله مجدد آمریکا کرده است.
دوم، ایران با اعزام هیئت نظارت آژانس صرفا به منظور نحوه تنظیم سازوکار همکاریهای آینده با این سازمان موافقت کرده، که این خود اهرم چانه زنی صلح طلبانه ایران را در مذاکرات هستهای افزایش میدهد، چون تنها نیروی میدانی برای راستی آزمایی وضعیت تاسیسات هستهای و اورانیوم غنی شده موجود در سایتها است.
سوم، ایران عدم خروج از ان. پی. تی (معاهده منع اشاعه هستهای) را منوط به عدم اجرای اسنپ بک از سوی اروپاییها کرده است. ایران به درستی تصمیم گرفته تا از حضور در ان. پی. تی و همکاری حساب شده با آژانس برای تداوم دیپلماسی و افزایش قدرت چانه زنی خود در مذاکرات هستهای استفاده کند.
در چارچوب دیپلماسی صلح، شاید مهمترین ابزار چانه زنی دیپلماسی ایران در شرایط فعلی همچنان ادامه سیاست مذاکره برای رفع تحریمها (همانند دوران پیش از جنگ) باشد. یکی از دلایل مهمی که ایران را را به پذیرش آتش بس در روزهای پایانی جنگ قانع کرد، امید به مذاکره برای کاهش تنش و رفع تحریمها برای بهبود وضعیت اقتصادی کشور بود.
اکنون اگر اروپاییها اسنپ بک را اجرایی کنند و تحریمهای گسترده اقتصادی سازمان مللی برگردند، اشتهای ایران برای توقف دیپلماسی به ناچار افزایش مییابد و بازنده اصلی این تحول مطمئنا خود اروپاییها خواهند بود.
تحریمهای بیشتر آمریکا نیز به تدریج و بنا به جبر واکنش تهاجمی ایران را در حوزههای آسیب پذیر آمریکا در حوزه خلیج فارس و منطقه در پی خواهد داشت. در این وضعیت، اعراب منطقه بیشتر از گذشته نگران گسترش تنش و جنگ به مرزهای ملی خود و همزمان تقویت بیش از اندازه رژیم پادگانی فعلی اسرائیل در توازن قوای منطقهای میشوند.
فراتر از تمامی چالشهای جنگ ۱۲ روزه، فرصت برای یک دیپلماسی جدی، روند محور و صلح طلبانه بنا به مقتضای تحولات ژئوپلتیک دوران پسا جنگ فراهم شده است. مواضع جنگی ایران و اسرائیل در روند زمان به ناچاربر مبنای «موازنه وحشت» تعدیل میشوند، چون این دو کشور در نهایت زبان یکدیگر را میفهمند.
موضوع اصلی و پیچیدهتر چگونگی مواجهه با غرب و به ویژه با آمریکا برای رفع تحریمها و حمایت مطلق از اسرائیل است. یک دیپلماسی خوب باید اهرمهای چانه زنی (مواردی که در بالا اشاره شد) خود را تقویت کند، مقاومت پذیری کشور در مذاکرات هستهای را بالا ببرد، و همزمان به طرحهای ابتکاری همانند تشکیل کنسرسیوم غنی سازی منطقهای یا بین المللی در خاک ایران توجه جدی کند.
بکارگیری و تداوم رویکرد «صلح برای دیپلماسی» جایگاه سیاسی ایران در منطقه و جهان غیرغربی را تقویت کرده و در گذر زمان و حتی کوتاه مدت به آمریکا و اروپا فشارهای جدی سیاسی-امنیتی و حتی اقتصادی وارد میکند تا مواضع جنگ طلبانه و تحریم محور خود را تعدیل کنند. غرب تا حد مشخصی قادر به تحمل افزایش تنش در منطقه است.
* استاد روابط بین الملل
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.