
این بار، نمایندگان مجلس و برخی از مسئولان آموزش و پرورش میخواهند سن شروع مدرسه را از شش سالگی به پنج سالگی کاهش دهند. گویا فکر میکنند اگر کودکان را زودتر به پشت نیمکتهای سفت و سخت مدرسه بچسبانند، آیندهای "شکوهمند" در انتظار کشور خواهد بود!
به گزارش سرویس اجتماعی تابناک، واقعیت این است که طرح شروع سن دبستان از پنج سال، ، مثل همیشه، بیتوجه به یافتههای علمی و روانشناسی رشد، تنها میخواهد کودکان را زودتر به چرخهٔ آموزش رسمی و خشک تحویل دهد.
سند تحول یا سند تعجیل؟
از سالها پیش چنین موضوعی در کشور مطرح بود. از سال ۱۳۹۱ مسئولان میگویند این طرح بر اساس "سند تحول بنیادین آموزش و پرورش" است؛ سندی که سالهاست مثل طوماری بلندبالا روی میزها میچرخد، اما هیچگاه به درد اصلاح نظام فرسودهٔ آموزشی نخورده است. مهدی نوید ادهم، دبیرکل وقت شورای عالی آموزش و پرورش همان زمان گفته بود که سن تعلیم و تربیت رسمی را میشود از پنج سالگی شروع کرد، اما حالا باید پرسید: آیا واقعاً جامعهٔ ما، خانوادهها، و خود کودکان برای چنین تغییری آمادهاند؟ یا این فقط یک تغییر صوری است تا مسئولان بتوانند ادعا کنند "تحول" ایجاد کردهاند؟
معجزهٔ کاهش سن دیپلم!
رضا مراد صحرایی، وزیر قبلی آموزش و پرورش در دولت شهید رئیسی، همین دو سال پیش، حتی یک گام فراتر گذاشته و پیشنهاد داده بود که سن دیپلم به ۱۵ سال کاهش یابد تا دانشآموزان زودتر وارد بازار کار شوند! گویا ایشان فکر میکردند آموزش و پرورش مثل کارخانهای است که میشود با فشار دادن یک دکمه، محصول را زودتر از خط تولید بیرون کشید. اما محمد داوری، کارشناس آموزشی، به درستی اشاره میکند که این حرفها هیچ پایهٔ علمی ندارد. روانشناسی رشد میگوید کودک در هر مرحله از زندگیاش توانایی خاصی برای یادگیری دارد و نمیشود مثل یک ربات، مفاهیم علمی را به ذهنش تزریق کرد.
کودکی که تعریف نشده
دکتر الهام کاویانی، متخصص علوم تربیتی، میگوید که آموزش مستقیم برای کودکان زیر هفت سال تعریف نشده است. کودکان در این سن باید از طریق بازی و تجربههای غیرمستقیم یاد بگیرند، نه با نشستن پشت میز و حفظ کردن درسهای خشک. اما نظام آموزشی ما، که سالهاست از شعار "مهارتمحوری" دم میزند، هنوز نتوانسته از روشهای منسوخِ حافظهمحوری فاصله بگیرد. حالا میخواهند همین سیستم ناکارآمد را یک سال زودتر به کودکان تحمیل کنند!
نگرانی اصلی اینجاست که شاید یک کودک پنجساله از نظر ذهنی باهوش باشد، اما از نظر عاطفی آمادهٔ نشستن در کلاس درس نباشد. دنی کافمن، روانشناس، تأکید میکند که بلوغ عاطفی برای تمرکز، تعامل با همسالان و پیروی از قوانین مدرسه ضروری است. اگر کودکی نتواند با محیط مدرسه کنار بیاید، نهتنها چیزی یاد نمیگیرد، بلکه ممکن است برای همیشه از آموزش زده شود. مطالعات در نیوزلند نشان داده کودکانی که دیرتر به مدرسه رفتهاند، نهتنها از نظر تحصیلی عقب نماندهاند، بلکه اشتیاق بیشتری به یادگیری داشتهاند.
بازی؛ گمشدهای که هرگز پیدا نشد
در حالی که کشورهای پیشرفته به سمت "یادگیری مبتنی بر بازی" حرکت کردهاند، ما میخواهیم کودکان را زودتر از بازی محروم کنیم و به کلاسهای خشک آموزشی بفرستیم. دیوید وایت برد، محقق دانشگاه کمبریج، ثابت کرده که بازی نهتنها برای رشد شناختی کودکان ضروری است، بلکه پایهٔ سلامت روان آنها را هم میسازد. اما گویا مسئولان ما ترجیح میدهند کودکان را زودتر به استرس امتحان و تکلیف عادت دهند.
چرا درمان دردهای واقعی را فراموش میکنیم؟
به جای این طرحهای عجولانه، چرا به فکر معیشت معلمان، بازسازی مدارس فرسوده، حذف محفوظات بیفایده و جایگزینی روشهای فعال تدریس نیستیم؟ چرا کودکان ما باید در مدارسی درس بخوانند که گاه حتی سیستم گرمایشی ایمن ندارند، اما مسئولان به فکر کاهش سن مدرسه هستند؟ ظاهرا این طرحها تنها پوششی است برای فرار از مسئولیتهای واقعی.
کودکان ایران، مثل پرندههایی هستند که میخواهند پرواز کنند، اما سیستم آموزشی و حالا کمیسیون اموزش مجلس میخواهد زودتر قفس را بر دورشان تنگ کند. به جای عجله برای فرستادن کودکان به مدرسه، بگذارید کودکی کنند. بازی کنند. رشد کنند. وگرنه، فردای این مملکت نهتنها "شکوهمند" نخواهد بود، بلکه پر از جوانانی خواهد بود که کودکی نکردهاند و نخواستهاند بزرگ شوند.
تنها نکته امیدوار کننده درباره این طرح، این بخش از اظهارات رئیس کمیته آموزش و پرورش در مجلس شورای اسلامی است که گفته طرح هنوز نهایی است و باید بررسی بیشتری شود.
نظر شما مخاطب محترم تابناک در باره طرح آغاز آموزش رسمی از سن ۵ سالگی چیست؟ تجربیات و نظرات خود را در بخش نظرات، با ما و دیگر مخاطبان در میان بگذارید.