خداوندا دلی دریا به من دهدر او عشقی نهنگ آسا به من دهحریفان را بس آمد قطره ای چندبگردان جام و آن دریا به من دهنگارا نقش دیگر باید آراستیکی آن کلک نقش آرا به من دهز مجنونان دشت آشناییمنم امروز، آن لیلا به من دهبه چشم آهوان دشت غربتکه سوز سینه نی ها به من دهتن آسایان بلایش بر نتابندبلی من گفتم، آن بالا به من دهچو بادریادلان افتی، قدح چیستبه جام آسمان دریا به من دهگدایان همت شاهانه دارندتو آن بی زیور زیبا به من دهغم دنیا چه سنجد با دل مناز آن غم های بی دنیا به من دهچه دل تنگ اند این آیینه رویاندلی در سینه بی سیما به من دهبه جان سایه و دیدار خورشیدکه صبری در شب یلدا به من ده