1600 سال پیش از میلاد مسیح برای اولین بار زنی در سرزمین فراعنه با بیماریی روبهرو شد که سالها بعد آن را «سرطان سینه» نامیدند. بیماریی که حالا کابوس بسیاری از زنان شده است روانشناسان می گویند جایگاه زن و بعضا نگاه جنسیتی که به زنان وجود دارد، باعث می شود پس از آنکه یک زن مبتلا به بیماری سرطان میشود، ترسی در او ایجاد شود. ترس طرد شدن از خانه، خانواده و جامعه. ترسی که به عدم امنیت روانی در خانهای که در آن نقش مادر، زن و دختر را داشته بازمیگردد. یاسمن هم یکی از این زنان است.
به گزارش ابتکار، یاسمن 25 ساله بود که فهمید غده ای در قسمتی از سینه اش وجود دارد؛«از 20 سالگی برای چکاپ سالیانه پیش متخصص میرفتم. سابقه فامیلی این بیماری را داشتم. یکی از خالههایم و عمه کوچکترم «فیبروکیست» داشتند من اصلا نمیدانستم که این اسمها چیست. اما همیشه منتظرش بودم. وقتی 6 سال پیش دیدم وضعیتم مناسب نیست رفتم پیش دکتر. دکتر هم گفت باید تست «BRCA» بدهم واگر جواب تست مثبت بود، سینههایم را کلا تخلیه میکنند، لحظاتی که در مطب دکتر بودم بدترین لحظه های زندگی ام بود.»
کم کم سروکله دردهای گاه و بیگاه هم در زندگی یاسمن پیدا شد؛« وقتی درد بیشتر شد زیاد پیش دکتر رفتم. در خانواده ما چنین ژنی وجود داشت. عمه بزرگترم شیمی درمانی کرده بود و مادرم از 32 سالگی برای کنترل تومورهای خوشخیمی که داشت درگیر جراحیهای دورهای مربوط به سرطان بود. باتوجه به اینکه مادر، خاله و عمه هایم دچار این بیماری بودند، پیشبینی دکتر این بود که ژن فعال به من برسد. دکتر گفت، باید قبل از اینکه به شیمی درمانی حتی فکر هم کنی سینه را تخلیه کنیم، گریه کردم، دکتر سعی کرد آرامم کند تا به ترسم غلبه کنم اما من ترسیده بودم ترسی به معنای واقعی کلمه.» خانواده یاسمن از ماجرا بی خبر بودند آنها نمی دانستند دخترشان چه روزها و شب هایی را با ترس بیماری سر می کند؛« تجربه ثابت کرده بود، خانواده ما در موقعیتهای بحرانی و حساس نمی تواند به کمک من بیایند و از نظر روحی حمایتم کنند. ترسی تمام وجودم را گرفته بود که از زندگی ناامید شده بودم. به حرفهای دکتر فکر میکردم و خودم را برای مرگ آماده کرده بودم. ترسی که هنوز هم با من است.» یاسمن امروز 31 سال دارد. 6 سال از زمانی که فهمیده سرطان دارد گذشته اما هنوز هم خانواده اش را در جریان بیماری اش قرار نداده است. راضی نیست نامش در گزارش برده شود مبادا خانواده اش در جریان بیماری اش قرار بگیرند. او حتی تست ژنتیک را هم که باید همان 6 سال پیش و روزهای اول بیماری اش سراغش می رفته انجام نداده؛« الان چندسال از آن زمان میگذرد؛ از آن روزهای وحشتناک و سخت. آن ترس حالا با من بزرگ شده و تمام وجودم را گرفته، هنوز آن تست ژنتیک را ندادم، چون از نتیجهاش می ترسم. خودم هم نمی دانم با چه کسی در حال جنگ هستم و لج میکنم. تا مدتی دارو می خوردم اما الان یک سال می شود آن را قطع کرده ام. بیش از یک سال و نیم است که هیچ چکاپی نرفته ام.
شما نمی دانید برداشتن سینه برای یک زن چقدر ترسناک است. کابوسی که هرشب با من و امثال من همراه است و هرشب آن را مرور میکنم.»
یاسمن از چکاپ های زیادی که در سال های گذشته انجام میداد. چکاب کبد، ریه، رحم و تخمدان می گوید؛«مدتی می شود که چکاپ نکردم. یک سایه سیاهی را روی بدنم حس میکنم که ذره ذره در حال خوردن من است.»
یاسمن از ترس هایش می گوید ترس هایی که آنقدر حل نشده مانده که حالا غده ای سرطانی شده روی روح یاسمن و او را ذره ذره آب می کند.
از او می پرسم شما که هنوز تست نداده اید، شاید جواب تست منفی شود؟
می گوید: «بله ممکن است جواب تست منفی شود؛ ممکن است هیچ پیشرفتی نکرده باشد، اما ای کاش می دانستید این ترس چقدر آدم را ضعیف میکند.» می گویم زن های زیادی هستند که این بیماری را داشته اند و درمان هم شده اند؛«می دانم که تنها زنی نیستم که با این ترس هر روز و هرشب زندگی میکند و از این مهمان ناخوانده عذاب می کشد اما باز هم آرام نمی شوم.» یاسمن در میان حرفهایش از زنی می گوید که پس از این که جواب سرطانش مثبت اعلام شد، شوهرش او را از خانه بیرون کرده و درخواست طلاق داده.
یاسمن میترسد، هر چند هنوز ازدواج نکرده و تمام پیشنهادهای ازدواجش را نیز به همین دلیل رد میکند. 6 سال است که ترس همزاد یاسمن شده است .
واقعیت این اس که همسر من دوازده سال قبل ( 1383) به گونه ای حاذ به همین بیماری مبتلا شد و سینه و رحمش را برداشتند ... ایشان بعد از طی یک دوره شیمی درمانی به زندگی برگشت و در حال حاضر با این بیماری کاملا کنار امده است و حتی به وجودش فکر نمی کند ... چکاپ او سالیانه شده ... مهم این است که باور داشته باشیم این بیماری نیز مثل سایر بیماری هاست و مهمتر این است که اطرافیان با ابراز محبت قلبی او را و بیماریش را باور کنند .
همكار منم وقتي همسرش شنيد سرطان روده داره طلاقش داد. البته دوست من با جراحي و شيمي درماني خوب شد و الان بسيار هم موفق شده تو كار و زندگيش، البته همچنان بدون همسر
همكار منم وقتي همسرش شنيد سرطان روده داره طلاقش داد. البته دوست من با جراحي و شيمي درماني خوب شد و الان بسيار هم موفق شده تو كار و زندگيش، البته همچنان بدون همسر
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۲:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
چه مرد داغونی. دست مادرش درد نکنه با این پسر تربیت کردنش
سلام
خداوند مارا آفرید وفرمود البته که انسان را از رنج وسختی آفریدیم پس همیشه همراهمان است فقط باید فراموش نکنیم که خداوند نیزهمیشه تر از همیشه ها همراه واقعی است وبیشتر نگاهش به بندگانی است که رنجشان بیشتر است ... اودوست داردصدایش بزنی صدایش کن............
خواهرم 20 سال پیش سرطان سینه گرفت و یکی از سینه هایش را دراورد پس از 15 سال بعلت کوتاهی در ماجعه به پزشک و نخوردن دارو سرطان به روده اش زد و مجددا شیمی درمانی شد و الان حالش خوب است بعد جراحی قلب انجام داد ولی او روحیه بلایی دارد ونگران نمیشود والان بیش از 68 سال دارد شما هم توکل بخدا داشته باشید و روحیه بامید شفای عاجل