بازدید 25047

نگاهی به روایت دروغ در «جدایی نادر از سیمین»

محمدرضا جوادی یگانه
کد خبر: ۱۵۶۵۶۰
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردين ۱۳۹۰ - ۱۵:۱۲ 05 April 2011
سه گانه اصغر فرهادی، از دروغ در یک خانواده شروع می شود، بعد یک گروه کوچک و اکنون تمام جامعه؛ جامعه ای که همه عناصر آن به دیگران و به خودشان دروغ می گویند.

فرهادی در «جدایی نادر از سیمین»، این نکته را القا می کند که در شرایطی مانند جامعه ما، امکان راست گفتن برای «مردم معمولی» نیست.

دو خانواده، یکی از طبقات متوسط (نادر و سیمین) و دیگری از طبقه پایین (راضیه، زن خدمتکار و حجت شوهرش) درباره یک موضوع مشخص و حواشی و پیش و پس از آن دروغ می گویند. بچه راضیه سقط می شود، راضیه دروغ می گوید که بچه اش در اثر هل دادن نادر سقط شده است و نادر به دروغ می گوید که نمی دانسته راضیه حامله است (و این دو دروغ همه ماجرای فیلم را شکل می دهد).

این دروغ دو طرفه، باعث می شود دو طرف ماجرا (دو خانواده) پیرامون آن، علیه یکدیگر با هم متحد می شوند و در پایان، مشخص می شود که هر دو در آن ماجرا تقصیر دارند و برای رفع تقصیر خود به دروغ متوسل شده اند.

اما راضیه و نه نادر، نه تنها شخصیت های بدی نیستند که بسیار دلپذیرند. نادر وفاداری را به اوج می رساند و از پدر بیمار خود نگاهداری می کند و راضیه تنها کسی در فیلم است که اعتراف به دروغ خود می کند. وقتی که جریان به نفع او در حال تمام شدن است و نادر راضی شده که پانزده میلیون پول به آنها بدهد که ماجرا تمام شود؛ اما راضیه نزد سیمین می رود و می گوید که نمی تواند این پول را بخورد، چون «مال حرام» است و همچنین راضیه بچه اش را بخاطر نجات پدر نادر از دست داده است، ولی این را به روی نادر نمی آورد.

اما همین دو شخصیت دوست داشتنی، در فیلم به هم دروغ می گویند و در دادگاه به هم رحم ندارند (نادر البته از یکی از شکایت هایش از حجت صرف نظر می کند و به قاضی اصرار می کند که حجت را به زندان نبرند) و وقتی که پای منافع شخصی شان به میان می آید و در موضع قدرت هستند، طرف دیگر را ذلیل می کنند و از او نمی گذرند و وقتی که ضعیفند، التماس می کنند (عاجز و مسکین هر چه ظالم و بدخواه/ ظالم و بدخواه هر چه عاجز و مسکین).

 ***
ما یا مانند حجتیم، که به دلیل رهایی از مسکنت و فقر شدید، دروغ می گوید و از راضیه می خواهد راست نگوید، یا مانند نادریم که به دلیل اضطراری که در آنیم و دختر و پدرمان بی پناهند، دروغ می گوییم، یا مانند راضیه ایم که از ترس شوهر حاضر نیستیم راست بگوییم و یا مانند سیمین هستیم که این موقعیت را تحمل نمی کند و به دلیل اینکه فرزندش در این وضعیت بزرگ نشود، می خواهد ایران را ترک کند و می بینیم که هر یک از اینها در جای خود به ظاهر محق هستند و این است که فیلم شرایط امروز جامعه ایران را بیان می کند.

***
زیباترین صحنه فیلم، شاید آنجا باشد که ترمه یاد می گیرد دروغ بگوید. نادر، در حال جامعه پذیر کردن ترمه با شرایط واقعی ایران است: به او بنزین زدن یاد می دهد، یاد می دهد که انعام مال وقتی است که متصدی، بنزین بزند و او را مجبور می کند که دویست تومان باقی مانده پولش را پس بگیرد، به او یاد می دهد که معادل فارسی گارانتی، کلمه عربی ضمانت نیست، پشتوانه است و ترمه باید فارسی آن را بنویسد؛ حتی اگر نمره اش کم شود؛ یعنی نادر شخصیت ضعیفی ندارد و از این نظر، از متوسط ایرانی ها بالاتر است. ولی وقتی ترمه متوجه می شود که پدر دروغ گفته و می دانسته راضیه باردار است، نادر استدلال می کند که من در آن لحظه به فکر تو و پدر بودم، و اگر من به زندان می رفتم تو چه می کردی.

ظاهر ترمه نشان نمی دهد که قبول کرده است، ولی فردا که قاضی از پدر می خواهد که ترمه را برای توضیح در این باره به اتاق بفرستد، نادر بدون اینکه چیزی به ترمه بگوید، او را به اتاق می فرستد و قاضی که انتظار دارد، پدر دخترش را برای دروغ گفتن آماده کرده باشد، می بیند پدر چیزی نگفته و تعجب می کند، اما دختر که توسط پدر به خوبی تربیت شده (شرایط جامعه ایران را به خوبی فهمیده)، «خودش» دروغ می گوید.

فیلم اصغر فرهادی بیان تصویری بخشی از نظریه های درباره ایران است؛ نظریه هایی مانند استبداد شرقی ویتفوگل و استبداد ایرانی همایون کاتوزیان و راهبرد سرزمینی پرویز پیران، که این خصایص را به ساختار استبدادی جامعه ایران نسبت می دهند که در آن فضایل «تداوم» نمی یابد و اصولا جامعه ایران تداوم ندارد. هر چند بیشتر این نظریات اصرار دارند که این وضعیت را به ایران پس از اسلام نسبت دهند، ولی بعید است که شرایط پیش از اسلام در ایران، تفاوت زیادی با پس از آن داشته باشد، که اگر بود، نگرانی داریوش از دروغ بی معنا بود. و البته برای «اکنون» ما تفاوتی ندارد که این شرایط از کی آغاز شده است. مهم این است که وجود دارد.

ترمه یاد می گیرد، وقتی مرد قانون، سرش را از کتاب قانون بالا نمی آورد که شرایط اضطراری خانواده آنها را ببینید و بعد حکم کند، یا پدر را مجازات کند، اما برای ترمه و پدربزرگ هم فکری کند، نتیجه می گیرد که خود باید دست به کار شود و یکی از این راه های نجات، دروغ است. هرچند که نه ترمه و نه پدر، دروغگو نیستند و بعید است از دروغ گفتن لذت ببرند، اما چاره ای جز دروغ ندارند و این اضطرار، دیرگاهی است گریبانگیر جامعه ایران شده است و همان اضطراری است که شاعر را وسط روز روشن، مجبور می کرده ماه و پروین را نشان دهد، «اگر خود روز را گوید شب است این» و همان است که مشاوری را مجبور می کرده یک بار در مدح بادمجان سخن بگوید و روز دیگر در ذم آن، چون ندیم شاه است نه بادمجان و همان اضطراری است که استاد سخن و تربیت سعدی به ما یاد می دهد که «دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز» و «سخنی که دلی را بیازارد تو نگو تا دیگری بیاورد».

و این مصلحت بینی است که همیشه در مقابل بهبود جامعه ایران ایستاده است و به تعبیری «مردم ایران از دیرباز تاریخ، با دو انتخاب روبه رو بوده اند:

يا الف) بر تمايل تاريخي خود براي استقلال فردي، تعيين سرنوشت خويش پاي فشارند و حقوق انساني خود را طلب كنند و به تدريج به شهروندي موظف و صاحب حقوق تبديل شوند و در عين حال، ناامني وسيع و عمومي (ناشی از آزادی) را تجربه كنند؛

یا ب) بر زورمداري گردن نهند، به عنوان فرد پايمال شوند، به عقده حقارت و در نتيجه آن عقده خودبزرگ بيني دچار شوند، فرصت طلب بار آيند، دروغگويي و مجيزگويي پيشه كنند، رنج بكشند و بروند كه گويي هرگز نبوده اند، ولي در امنيت، شب به روز آورند، بزرگ شوند، همسر برگزينند، شغلي به كف آورند و فرزندان خود را چون خويش بپرورانند.»

انسان ايراني، دومين حالت را برگزیده است.

در این شرایط، ایرانی، به رغم میل خویش دروغ می گوید و در همان حال از آن (و به دنبال آن، از خود) بیزار است، ولی خود را در شرایط اضطراری می بیند و چاره ای جز دروغ نمی بیند. وقتی که هیچ کس از راضیه حمایت نمی کند و شوهرش یک سال است که کاری ندارد و یک شب در میان در زندان است، به دلیل چک برگشتی، آنها «مجبورند» دروغ بگویند و نادر را تلکه کنند، و وقتی که نادر و ترمه خود را بی پناه می بینید و نتیجه قانون را علیه خود (یا بی توجه به خود) می بینید، «مجبورند» که دروغ بگویند و از زندان برهند.

حتی سیمین هم برای بهبود وضعیت خویش و برای تربیت فرزندش که در این محیط پر دروغ بزرگ نشود، «مجبور» است که مهاجرت کند.
و تنها راضیه است که از دروغ بازمی گردد و این دین است که جلوی دروغ او را می گیرد، چون او پرسیده (از مراجع لابد) و به او گفته اند که این پول (پانزده میلیون) حلال نیست و او قید این پول را می زند. در پایان فیلم، همه زندگی راضیه آشفته است و می بیند که راست گفتن باعث شده تا هم سیمین (و نادر) زیر قولشان بزنند و هم شوهرش او را ترک کرده و زندگی خود را باخته است. او ناراضی نیست که چرا راست گفته و از پذیرش پول حرام سرباز زده است، بلکه ناراضی است که چرا نادر، راستی را که او در پسله گفته (به سیمین)، افشا کرده است. و ما فرجام راستگویی را در درماندگی راضیه در پایان فیلم می بینیم و او نیز چاره ای ندارد، که اگر داشت به «دار الاسلامی» مهاجرت می کرد.

***
در این وضعیت، هیچ راهی باقی نمی ماند، جز «دروغ» به عنوان یک ساختار نجات بخش، یا «راست نگفتن» یا «تمام راست را نگفتن» و از بخشی از حقایق به سرعت گذر کردن و بر آن بخش از حقایق که با منافع ما سازگار است، تأکید کردن و اینها ظاهرا با دروغ تفاوت دارد.
ایرانی دروغ می گوید، ولی دروغگو نیست، شرایط اجتماعی و محیط اجتماعی است که او را وادار به دروغ می کند.

اما در این شرایط، می توان به انسان ایرانی خرده گرفت که هیچ یک از اینها که شرایط اضطراری می نمایاند، واقعا اضطرار نیست و نادر و راضیه باید بایستند و تحمل کنند و عوارض خطای خود را بدهند و البته انتظار هم نداشته باشند که به این سرعت همه چیز درست شود و آرمانشهر به دست آید. «و آنکه عدالت برای او دشوار است، ظلم برای او دشوارتر است» و ما همواره در جامعه ای «دشوارتر» زندگی کرده ایم، به امید راحتی «زودتر»، چون باور نکرده ایم که «گشایش و رهایی در عدالت است».

«ان فی العدل سعه و من ضاق علیه العدل، فالجور علیه اضیق». (خطبه 15 نهج البلاغه)

و باعث تعجب است که راهنمای این قوم و نماد هویتی آنها، کسی است که می توانست با یک دروغ (در شورای عمر) به حکومت برسد و هزاران توجیه نیز می شد برای آن یک «بله» ردیف کرد، اما او «نه» گفت و هیچ مصلحتی او را به دروغ وا نداشت.

***
و این فیلم ساختار جامعه را به گونه ای نشان می دهد که در آن (فعلا و ظاهرا) امکانی برای راست گفتن نیست؛ شاید سیمین هم با همین طرز فکر است که راهکار کوتاه مدت مهاجرت را ترجیح می دهد و از درست کردن اوضاع در ایران سرباز می زند. راه نادر، سازگار شدن با این شرایط است و راه سیمین، رفتن است؛ اما راه راضیه از همه سخت تر است، چون دروغ را نمی پذیرد و نمی تواند بماند، ولی می ماند. جالب اینکه خود فرهادی نیز رفتن را برگزیده؛ این است که نادر از سیمین جدا می شود؛ هر چند سیمین تقاضای طلاق کرده است.
تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۳۸
به نظرم کارشناسی دقیقی بود. این فیلم به خاطر این نکات ظریفش بسار فراتر از سینمای سطحی امروز ماست.
این واقعیت ایران نیست بلکه القاء استکبار واستعمار است . راضیه قبل از اینکه راست ودروغ برایش معیار منفعت شود آدم بدبختی هست بالاتر از سیاهی هم رنگی نیست پس انگیزه ای برای منفعت از راست یا دروغ ندارد در ایران کسانی داشته ایم که برای گفتن سخن حق بیشترین هزینه های ممکن را داده باشند پس این وصله ها به ما نمی چسبد سوال اصلی ومساله جهانی این است که وقتی قدرت در دنیا به اراده ضد اخلاقیان است پاسداران اخلاق در دنیا چه کاری از دستشان برمی آید آیا وقت آن نرسیده عده ای قربانی مانند خودکشی نهنگها برای پاسداشت اخلاق بدهیم
تحلیل خوب ودرستی بود نویسنده واقعا شرایط رابخوب ترسیم کرده است .
متن قشنگي بود. اما شايد همين جبر زمان باعث مي شود از ماه و پروين تا شوراي عمر را بچرخيم تا امكان نوشتن نقد ادبي داشته باشيم و بر عكس.
شماکه بااین نقد بی موقع فیلم روی پرده را افشا کردید!!!
مرسي تحليل زيبائي بود
بیخود نبود کللی جایزه از جشنواره های خارجی گرفته. ایران و ایرانی رو زیر سوال برده چیزی که اونها میخوان
تحلیل خوبی بود اما ایکاش آنرا بعد از پایان اکران فیلم منتشر می کردید . تا داستان فیلم افشا نشود .
به قول دكتر شريعتي ما هميشه حقيقت را قرباني مصلحت ميكنيم و حاضر نيستيم هزينه راست گفتن را بپردازيم چون اين هزينه در جامعه ما بسيار سنگين است
من دیروز این فیلم رو دیدم.
واقعا جالب، زیبا و منحصر به فرد بود.
همه بازیگران کاملاً طبیعی و غیر کلیشه ای بازی می کردند.
موضوع نیز بر مبنای زندگی روزمره مردم در جامعه و در کل خوش ساخت بود.
به نظر من هم عمده موضوع فیلم بر پایه دروغ و سطح بندی آن در شخص، خانواده و جامعه می باشد.
اقای محمد، مقاله بسیار گویا، پر بار و قابل گسترش به یک کتاب تحقیقی جالب نوشته اید. پیشنهد میکنم این کار را با آوردن مثالهای مختلف و آشنا که برای افراد بسیار با پیشزمینه های متفاوت رخ داده انجام دهید.
تحلیل آقای جوادی یگانه واقعا عالی بود . ممنون.
با تشکر ازنویسنده .به نظر من فیلم و مطالب خیلی عاقلانه وزیبا موشکافی شده است بعد از خواندن مطلب فیلم بیشتر به من چسبید.
فيلمنامه رو کپي ميکردين کمتر جا ميگرفت!
اخراجيها رو هم همينجور تعريف کني ديگه سينما نميريم
هر چند مطلب خوبی بود ولی کلمات صحیح انتخاب نشده اند انسان ایرانی هیچ تمایلی به دروغ گفتن ندارد اینکه شما نیاز را توجیه دروغ گفتن میدانید هم صحیح نیست آنچه حقیقت دارد سیستمی است که مناسب یک جامعه 70 میلیونی نیست شاید برای جوامع کوچکتر پاسخگو باشد ولی برای ادارۀ یک کشور بزرگ با جمعیت زیاد باید به روشهای جدید ادارۀ جامعه متوسل شد
لعنت بر مصلحت كه به خاطر آن همه ما دروغگو شده ايم
زنده باد تک سوپراستار با اخلاق سینما شهاب حسینی عزیز که توی این فیلم هم مثل بقیه اثارش خوش درخشید. مرحبا سید مرحبا! سریال شوق پرواز هم خرداد ماه میاددددد
با سلام.خوب بود. باید نقد فیلم رو طوری نوشت که ماجرای کلی فیلم لو نره.چون مردمی که میخوان برن فیلم رو ببینند با خوندن این نقد از جذابیت فیلم کاسته میشه.با گفتن جمله زیر این نقد کامل تر میشه:
"مردم در صفات اخلاقی و روشهای اجتماعی به حکومتهای خویش نزدیکترند تا به پدران خویش" (امام علی)
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار