از قدیم گفتهاند فرض محال، محال نیست. شاید در عالم واقع نتوان نوعی «نشست هماندیشی استادان» ترتیب داد که در آن اساتیدی فرهیخته ـ زن و مرد، پیر و جوان ـ از همه رشتهها و گرایشها حضور یابند و آزادانه، مسئولانه و بیپروا مسائل مورد ابتلای خویش را بیان کنند.
اما در فضای مجازی نیز چنین امکانی نیست؟ بیگمان هست. گفتمانی که میخوانید، حاصل چنین نشستی است؛ نشست هماندیشی استادان با برچسب مجازی! و ما نام صمیمی «یادداشتهای معمولی معمولی» برای آن برگزیدهایم؛ حاشیههایی که در کنار متن خالی از لطف نیست. این یادداشتها، عاری از هر حُسن و ملاحتی باشد، این خوبی را دارد که از سخنان شما خوبان اندیشمند برآمده است. به تعبیر زیبای لسانالغیب، حافظ شیراز؛
صالح و طالح متاع خویش نمودند ... تا که قبول افتد و چه در نظر آید
«فضیلت و برتری از آن کسی است که (در گفتار و کردار نیکو) از دیگران پیشی گیرد».
«الفضل لمن سبق»؛ این سخن چنان ارزشمند است که آن استاد فرزانه، گوی سبقت از دیگران ربود و این برتری را از آن خود کرد و اینچنین آغاز به سخن نمود: من به حقیقت بزرگی معتقدم و بارها در محافل و مجالس گوناگون از آن یاد کردهام. این واقعیت مهم قابل انکار نیست که اسلام صحیح را ایرانیان دریافتهاند و پیشرفت ایران در پرتو اسلام، نخست به تفکر ما ایرانیان بازمیگردد.
سالها پیش سمیناری در کشور ترکیه برگزار شده بود و من نیز میهمان ویژه آن بودم. یکی از سخنرانان، وزیر اوقاف ترکیه بود. او طی سخنانی که به آوایی بلند و لحنی غرّا بیان میشد، گفت: برادران و خواهران، اجازه دهید به واقعیتی شگرف اعتراف کنم. حقیقت این است که قرآن کریم در مکه نازل، در مصر قرائت و در استانبول ترکیه کتابت شد. همین و بس!
من از میان جمعیت برخاستم و گفتم: جناب وزیر، این را هم بر سخنان خود بیفزایید که همین قرآن در ایران فهمیده شد و ادراک شد. این سخن فضای عربی ـ ترکی آن سمینار را درهم شکست و آن مقام بلندپایه ترک را به نوعی تسلیم داشت.
او در همان نشست و در اثنای سخنان خویش، ناچار به این نکته اذعان کرد و گفت: آری. اگر اسلام در این سالهای متمادی، پیشرفت و ترقی قابل ملاحظهای داشته است، این جز با قلم ایرانی و شمشیر ترکی هرگز امکان پذیر نبود!» و من سربلند و خوشاقبال به این فکر میکردم که هنوز هم که هنوز است، معرف ایرانیان، حتی در جوامع بیگانه اندیشه و قلم آنان است!
***
دوستان؛ اجازه دهید من هم به موضوعی اشاره کنم که این روزها نُقل محافل و مجالس است. چندان مهم نیست که ما فقط به مظاهر فرهنگ و تمدن خودی تکیه کنیم و چشم خود را بر آداب و فرهنگ سایر ملل ببندیم. آنچه مهم است، تبادل فرهنگی است. تبادل، داد و ستد است. بده بستان است؛ یعنی بخشهایی از فرهنگ خودی را بدهیم و بخشهایی از فرهنگ بیگانه را بپذیریم... و البته این امر تابع عوامل مهمی است که میان فرهنگ خودی و بیگانه ارتباط برقرار میکند»؛ این را استادی گفت که استادان دیگر هم به موقعیت علمی وی احترام میگذاشتند و همسن و سال وی شرایط را برای پذیرش سخن وی فراهمتر میکرد.
او سینهای صاف کرد و ادامه داد: مسئولیتپذیری از نقاط قوت فرهنگ بیگانه است. بیتردید ما باید آن را بهتر و بیشتر بیاموزیم. شما بهتر میدانید که صداقت و پرکاری، پی بردن به خطا و اشتباه و عدم تکرار آن، زمانبندی درست و مناسب، پرهیز از فرافکنی و قبول کردن تبعات اشتباهی که اتفاق افتاده، از لوازم مسئولیتپذیری است.
میدانید در غرب برای آنکه مسئولیتپذیری را نهادینه کنند، از چه روشهایی بهره میبرند؟
استاد نگاهش را به حاضران میدوزد و میگوید: روشهای متعددی برای این امر وجود دارد. یکی اینکه برای انجام کارها زمانبندی ویژهای طراحی میکنند. کاری را میسپارند و به مخاطب خویش به صراحت میگویند موعد انجام این کار دو هفته است. اگر یک روز دیرتر شد، دیگر به کار من نمیآید... و جالب اینکه اگر بیش از موعد مقرر، زمان برده باشد، واقعاً محصول کار را نمیپذیرند. آنان بدین وسیله یاد میدهند برای ما صرفاً انجام کار مهم نیست، مهم آن است که این کار در این زمان معین به انجام برسد.
نخبگان این گونه اهمیت زمان را به پیکره فرهنگ عمومی جامعه تزریق میکنند.
***
از آغاز هم مشخص بود اگر بحث به «مسئولیتپذیری» برسد، حرفهای گفتنی بسیار است.
استادی از جای برخاست، از تصدیع خویش عذرخواهی کرد و گفت: آقایان و خانمها، من اگر خود شاهد این ماجرا نبودم، هرگز در این بخش، سخن نمیگفتم.
بله؛ برخی از دوستان من را میشناسند و به خوبی میدانند من سالها برای گذران فرصت مطالعاتی در خارج از کشور زندگی کردهام. البته در این سالها با کمال خوشوقتی اصالت خود را حفظ نموده، همواره به ایرانی بودنم مباهات کردهام؛ اما انصاف بدهید که سکونت در کشوری بیگانه، ناخودآگاه زمینه را برای مقایسه فرهنگ خودی و بیگانه بیشتر فراهم میکند... و اتفاقاً بنا دارم از کشور امریکا مثالی بزنم که در انحطاط فرهنگی سرآمد کشورهای دنیاست و اگر چنین میگویم، بدانید سوختهام و تا کنون دم برنیاوردهام.
آتش بگیر تا که ببینی چه میکشم احساس سوختن به تماشا نمیشود
من سالها پیش در امریکا با مجرمی برخورد کردم که برای دفاع از خویش در دادگاه از یک وکیل ایرانی کمک خواسته بود.
نخستین برخورد آن مجرم امریکایی با این وکیل ایرانی هرگز از خاطر من محو نخواهد شد.
وکیل پس از قدری گفتوگو از موکل خویش پرسید: آیا هنگامی که آن جرم و جنایت را مرتکب شدی، کسی نظارهگر جرم تو بود؟ ژ
پاسخ داد: خیر، احدی من را هنگام ارتکاب جرم ندید.
باز پرسید: پس از این اتفاق، هرگز ماجرای خویش را برای کسی بازگو کردی؟
گفت: خیر. شما اولین کسی هستید که من نزد او پرده از این ماجرا برمیدارم!
وکیل ایرانی بیمحابا به او گفت: جرم خویش را انکار کن. مطلقاً به انجام چنین کاری اعتراف نکن!
دوستان، خدا میداند آن مجرم درمانده امریکایی، نگاه عاقل اندر سفیهی به وکیل خویش کرد و با تعجب گفت: ولی من این جرم را مرتکب شدم، چگونه بگویم آن را انجام ندادهام؟!
گویا تصور چنین کاری در مخیله او نمیگنجید. شاید شما چنین امری را ناشی از عوامل مختلفی بدانید. من به اقتضای رشته تحصیلیام، کم و بیش با این عوامل آشنایم؛ اما آنچه من را قانع میکند که انسانی به رغم ارتکاب جرم اینچنین بیندیشد، نهادینه شدن مسئولیتپذیری در جامعه است.
عذرخواهی میکنم. در این محفل بانوان نیز حضور دارند. شاید کسی میان شما نباشد که ماجرای ارتباط پنهانی بیل کلینتون، رئیس جمهور اسبق امریکا و مونیکا لوینسکی، کارمند زن کاخ سفید را نشنیده باشد.
میدانید دادگاه امریکا رئیسجمهور را از چه نظر سزاوار سرزنش دانست؟ نه بدان جهت که مرتکب ارتباطی پنهان با یکی از کارمندان خویش شده است [که این قبیل ارتباطها در کشور امریکا چندان دور از انتظار نیست] بلکه بدان جهت که چرا رئیسجمهور به رغم سوگندی که خورده، حاضر به پذیرش مسئولیت عمل خویش نشده است.
اگر دوستان موارد دیگری را در تبیین و توضیح این موضوع سراغ دارند، خوشنود میشویم که بشنویم.
ادامه دارد...