من قاتل کسی شدمکه جرم اون عشق بودمن قاتل کسی شدمکه عشق میفهمیداز تنها بودن از هر تنهایی میترسیدمن قاتل کسی شدم که عشق باور کردتموم زندگیش داد و تنها سهمش درددنیاش، رویاش با سادگیش ویرون کردمن کشتم اون منِ صاف و ساده دل روشنِاونی که دم از عشق میزنهاون که قلبمو خون کردمن کشتم اون کسی که تنها سهمش دلواپسیاز خودی و از هر کسیحال و روزش دردبا هرکی خوبی کرد بدی دیداز هرکی می‌رنجید خندیدبغضش تو شب دیدنی بودخواه یا ناخواه رفتنی بوددستاش بی‌نمک بود و خالیدنیاش عروسکای پوشالیمن راحتش کردم از این درددردی که رویاشو فلج کردمن کشتم اون منِ صاف و ساده دل روشنِاونی که دم از عشق میزنهاون که قلبمو خون کردمن کشتم اون کسی که تنها سهمش دلواپسیاز خودی و از هرکسیحال و روزش دردمن کشتم اون منِ صاف و ساده دل روشنِاونی که دم از عشق میزنهاون که قلبم خون کردمن کشتم…کشتم…