من که فرزند این سرزمینم، در پی توشه‌ای، خوشه چینمشادم از پیشه خوشه چینی، رمز شادی بخوان از جبینممن که فرزند این سرزمینم، در پی توشه ای، خوشه چینمشادم از پیشه ی خوشه چینی، رمز شادی بخوان از جبینمقلب ما، بود مملو از شادی بی پایانسعی ما، بود بهر آبادی این سامانخوشه چین، کجا اشک محنت به دامن ریزدخوشه چین، کجا دست حسرت زند بر دامانای خوشا پس از لحظه ای چند آرمیدن، همره دلبران خوشه چیدناز شعف گهی همچو بلبل نغمه خواندن، گه از این سو به آن سو پریدنقلب ما، بود مملو از شادی بی پایانسعی ما، بود بهر آبادی این سامانخوشه چین، کجا اشک محنت به دامن ریزدخوشه چین، کجا دست حسرت زند بر دامانبرپا بود جشن انگور، ای افسون گر نغمه پردازبرپا بود جشن انگور، ای افسون گر نغمه پردازدر کشور سبزه و گل، با شور و شعف نغمه کن سازقلب ما، بود مملو از شادی بی پایانسعی ما، بود بهر آبادی این سامانخوشه چین، کجا اشک محنت به دامن ریزدخوشه چین، کجا دست حسرت زند بر دامانخوشه چین، کجا دست حسرت زند بر دامان