عشقم که رفته بر باد هرگز وفا ندارداین قصه با که گویم دردی که سینه داردلیلای من کجایی از من خبر نداریچشمم به گریه نسپار در کویِ بیقراریلیلایِ من کجایی رفتی چه بی وفاییتنها نکن رهایم در این شبِ جداییدستِ نسیم دادی گیسوی خود شبانهتا دیده ام کشاند بر دارِ این زمانهچشمِ تو شهرِ آواز زیباترین بهانهآواره ساز من بود در سوزِ این ترانهقلبم که در بیابان حاجت به ناله می‌داد از داغِ این جدایی آواره گشته در بادلیلای من کجایی از من خبر نداریچشمم به گریه نسپار در کویِ بیقراریلیلایِ من کجایی رفتی چه بی وفاییتنها نکن رهایم در این شبِ جدایی