بازدید 6134
۲

بعد از شهادت صياد غم بي‌پدري‌مان تازه شد

در رؤياهاي كودكي «مژگان و مسعود نقدي» گاهي قامت پدري جان مي‌گرفت كه هميشه مسافر بود؛ او را نديده بودند اما خاطرات دوستانش از رشادت‌هاي پدر حكايت مي‌كرد
کد خبر: ۱۷۰۸۹۹
تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۱:۵۵ 15 June 2011
رؤياهاي فرزندان شهيد «شاهمراد نقدي» با رفتن پدر در يك قاب عكس خلاصه مي‌شد؛ اما وقتي شهيد صياد شيرازي دست مهر و محبت خود را بر سر فرزندان همرزم شهيدش كشيد، غبار يتيمي را از دل و جانشان زدود و وقتي صياد نيز پرگشود اين كودكان تازه غم‌بي‌پدري را احساس كردند.

به گزارش فارس، در رؤياهاي كودكي «مژگان و مسعود نقدي» گاهي قامت پدري جان مي‌گرفت كه هميشه مسافر بود؛ او را نديده بودند اما خاطرات دوستانش از رشادت‌هاي پدر حكايت مي‌كرد و همين بس بود تا مژگان و مسعود بر داشتن چنين پدري ببالند. پدر كه از خاك‌هاي عين‌خوش پر پرواز گشود، غباري از تنهايي را براي كودكان خردسالش به جا گذاشت.

روزها درپي هم مي‌گذشت و غم نبودن پدر آنها را به دنيايي برده بود كه در تنهايي خود به قاب عكس خيره مي‌شدند و در دل با او نجوا مي‌كردند؛ مادر سعي مي‌كرد نگذارد خم بر چهره بچه‌ها بنشيند؛ با گريه‌هايشان مي‌گريست و با خنده‌هايشان لبخند مي‌زد؛ اين مادر، جواني‌اش را پاي بچه‌ها گذاشت و اجازه نداد بي‌پدري بچه‌ها را به اندوهي مجسم مبدل‌شان كند و جاي خالي پدر در خانه احساس شود ولي با اين حال آنها منتظر بودند.

آنها فقط شنيده بودند كه مولاي يتيمان مدينه و كوفه، اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) بود؛ او نمي‌گذاشت اشك بر گونه‌هاي يتيمان جاري شود؛ مژگان و مسعود نيز دوست داشتند پدري مانند علي (عليه‌السلام) روزي در خانه را بزند و دست نوازشي بر سرشان بكشد.

روزها با اين خيال سپري مي‌شد؛ تا اينكه روزي دست‌هايي مهربان در خانه شهيد نقدي را كوبيد؛ بچه‌ها به هم نگاه كردند انگار انتظارها به سر آمده بود؛ هر دو به حياط دويدند؛ پشت در علي را ديدند؛ علي سال‌هاي جنگ را؛ او را مي‌شناختند؛ با ديدنش غم‌هاي عالم از قلب كوچكشان چيده‌ شد. فرزندان شهيد «شاهمراد نقدي» حالا در نبود پدر، با علي صياد شيرازي دوست و همرزم پدر روزگار مي‌گذراندند. آنها ديگر تنها نبودند.

ديدارها جان مي‌گرفت و در دل اين كودكان و دوستي كه عطر پدر را مي‌داد، انس و الفتي عميق شكوفه كرده بود؛ اما چشم هيچ نامحرمي از ديدارو ارتبط صياد شيرازي با فرزندان شهيد نقدي خبر نداشت؛ او مانند مولاي متقيان اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) در خفا به آنها سر مي‌زد و در هر ديدار كوله‌باري از عشق را برايشان به سوغات مي‌بُرد و نهال وجود مژگان و مسعود با گرماي محبت پدري بالنده مي‌شد.
حالا ديگر «علي صياد شيرازي» اگر نه يك پدر واقعي اما با محبتي شبيه پدر، تكيه‌گاه محكم آنها شده بود؛ و آنها مسير پيشرفت و موفقيت را با اشاره محبت آميز صياد شيرازي پيش گرفتند.

آنها فكر مي‌كردند «صياد شيرازي» براي هميشه در كنارشان خواهد ماند اما ديري نپاييد كه شنبه‌ سياه مژگان و مسعود از راه رسيد؛ زنگ تلفن به صدا درآمد؛ اين تنها تماسي بود كه آنها انتظارش را نمي‌كشيدند؛ خبر شهادت «صياد شيرازي» همچون گردبادي بود كه درخت آرزوهاي اين دو جوان را از ريشه كَند و دري از ناباوري را به روي فرزندان شهيد نقدي كه دوباره طعم يتيمي را چشيدند، گشود.
آنها ماه‌ها، هفته‌ها و روزها غمگين و خسته سر به زانو گذاشته بودند ولي نبايد مي‌نشستند بايد آرزوهاي پدرشان شهيد «شاهمراد نقدي» كه همان آرزوهاي «شهيد صيادشيرازي» بود، را برآورده مي‌كردند؛ تصميم گرفتند محكم بايستند و توانستند.
امروز اين دو جوان برومند شهيد نقدي جزو بهترين‌ نخبگان كشور هستند و در مراكز پزشكي و درماني مشغول خدمت‌اند؛‌ شهيدان نقدي و صياد شيرازي عاشقانه پر كشيدند و از خون آنها، ققنوس‌هايي جان گرفتند كه با سوختن خود عشق به ميهن، انقلاب و آرمان‌هاي امام عزيز و ولايت را براي نسل‌هاي بعدي به ميراث خواهند گذاشت.

*«حتي به يك گنجشك ايراني هم تيراندازي نمي‌كنم»

مژگان نقدي كه اكنون 33 سال دارد و در وزارت بهداشت و درمان مشغول فعاليت است، درباره پدر شهيدش «شاهمراد نقدي» اظهار داشت: پدر كه فرزند پنجم خانواده بود، در مرداد، 1331 در شهر خرم‌آباد متولد شد؛ او كلاس چهارم و پنجم ابتدايي را در خرم‌آباد گذراند و براي ادامه تحصيل به اتفاق يكي از اقوام به تهران آمد؛ پدرم ديپلمش را در رشته رياضي گرفت و سپس وارد مدرسه «ميدان» شد.

وي ادامه داد: پدر بعد از تحصيلات مقدماتي در سال 1349 وارد ارتش شد؛ براي گذراندن دوره آموزش نظامي و ژنرالي به آمريكا رفت و سپس در سال 1353 با مادرم كه جزو سادات بود، ازدواج كرد.
مسعود نقدي، فرزند شهيد «شاهمراد نقدي» كه اكنون 32 سال دارد و در كلينيك زمزم و بيمارستان فارابي خدمت مي‌كند، در ادامه بيان كرد: مادرم براي ما تعريف كرد كه پدر از افسران ويژه ارتش رژيم طاغوت بود؛ شاه در جلسه‌اي دستور تيراندازي به تظاهركنندگان را داد؛ اما شهيد نقدي جلوي شاه ايستاد و گفت «من حتي به يك گنجشك ايراني هم تيراندازي نمي‌كنم».

* ماجراي آشنايي شهيد نقدي با شهيد صياد شيرازي

وي ‌افزود: شهيد صياد در خاطرات خود به نكات قابل توجهي از ارتباطش با پدر اشاره كرده؛ به طوري كه از پدر به عنوان يكي از افسران شجاع ياد كرده و گفته بود «اگر در ارتش 10 نفر مانند تو داشتيم، جنگ دو ساله به پيروزي مي‌رسيد»؛ پدرم، فرد شجاعي بود و در يكي از سخنراني‌هايش كه نوار صوتي آن هم موجود است، مي‌گويد «من با 2 واحد از افراد تحت فرمانم، مي‌توانم 15 شهر مهم عراق را تصرف كنم».

فرزند شهيد «شاهمراد نقدي» اظهار داشت: شهيد صياد در يكي از خاطراتش آورده است «من بر فراز دره دواب با هليكوپتر پرواز مي‌كردم؛ رزمندگان اسلام را در حال فرار ديدم؛ آنجا ديدم يك نفر از آنها باقي مانده و يك تنه با تانك‌هاي عراقي مي‌جنگد و دستش گلوله خورده؛ با راكت‌هاي هليكوپتر تانك‌هاي عراقي را زدم؛ آنجا نشستم؛ درجه‌هاي تشويقي را در جيبم داشتم؛ يك درجه به درجه او اضافه و او را مأمور كردم تا رزمندگان در حال فرار را برگرداند و جلوي پيشروي دشمن را بگيرد تا من نيروي كمكي بفرستم؛ وقتي با نيروي كمكي آمدم، ديدم با مديريت اين آقا، همان رزمندگان، عراقي‌ها را تار و مار كرده بودند؛ او دلاوري بود از لرستان به نام سروان نقدي...» و از آنجا رابطه صميمي و عاطفي پدر با شهيد صياد آغاز مي‌‌شود.

*صدام براي جسد پدرم هم جايزه تعيين كرده بود

وي با اشاره به نحوه شهادت پدرش گفت: 4 فروردين سال 61، پدر براي بازديد از مناطق آزاد شده عين‌خوش به منطقه اعزام شد؛ در آن منطقه تعدادي از عراقي‌ها كمين كرده بودند كه درگيري مستقيمي بين پدر به همراه چند تن از رزمندگان و نيروهاي عراقي صورت ‌گرفت و آنها خودرو پدر را با خمپاره منهدم ‌كردند؛ با شدت‌يافتن درگيري‌ها، بر اثر اصابت گلوله كاليبر 50 به قلب پدرم او به شهادت ‌مي‌رسد.

مسعود نقدي يادآور شد: نكته قابل توجه اين است كه رژيم بعث عراق به پدرم عنوان «شاهين سرخ» داده و براي جسدش هم جايزه‌اي تعيين كرده بود؛ به خاطر درگيري در منطقه، 3 روز متوالي پيكر پدر روي زمين ماند تا اينكه عموهايم پيكر او را از منطقه خارج كردند و به پشت جبهه برگرداندند.

* شهيد صياد هميشه مي‌گفت «ببينم فرزند برازنده همرزم ما شده‌ايد يا نه؟»

وي يادآور شد: پس از شهادت پدرم، شهيد صياد به ما سر مي‌زد؛ و در هر ديدار معمولاً در رابطه با پدر خاطره مي‌گفت و از حجاب و عفاف صحبت مي‌كرد؛ يكي از شيوه‌هاي رفتاري او كه هميشه در خاطرم هست، اين بود كه قبل از هر صحبتي دعاي فرج مي‌خواند؛ به ياد دارم وقتي در ستاد كل به ديدار شهيد صياد شيرازي مي‌رفتم، قبل از سلام و احوالپرسي، دعاي فرج مي‌خواند بعد با من صحبت مي‌كردند و مي‌گفتند «ببينم تو فرزند برازنده همرزم ما شده‌اي يا نه؟».

فرزند شهيد نقدي يادآور شد: شهيد صيادشيرازي از جمله چهره‌هايي است كه نسبت به خانواده شهدا وفادار بود و سال‌ها بعد از شهادت پدرم، شهيد صياد در سخنراني‌ها حتي در دورترين نقاط كشور، رشادت‌هاي شهيد نقدي را يادآوري مي‌كرد؛ ما هر مشكلي داشتيم به شهيد صياد مراجعه مي‌كرديم و او با همه توانش به ما كمك مي‌كرد؛ وقتي مشكلي را با او در ميان مي‌گذاشتيم، قول حل كاملش را نمي‌داد اما مي‌گفت «انشاءالله سعي‌‌ام را مي‌كنم» و با همه قوايش براي حل آن تلاش مي‌كرد وقتي شهيد صياد اينگونه مي‌گفت، خيالم راحت مي‌شد كه اين كار را انجام مي‌دهد.

* خصلت همه خوبان در او جمع بود

وي با اشاره به اينكه شهيد صياد شيرازي جمع ميان همه خوبي‌ها بود، يادآور شد: شهيد صياد شيرازي خيلي كم حرف مي‌زد و بيشتر عمل مي‌كرد؛ اعتقادات و ايمان راستين بود؛ او با شنيدن صداي اذان فوراً براي اقامه نماز حاضر مي‌شد.
فرزند شهيد نقدي با اشاره به اينكه شهيد صياد نسبت به بيت‌المال و مصرف بيت‌المال دقت مي‌كرد، يادآور شد: يكبار براي ديدن شهيد صياد شيرازي به ستاد كل مراجعه كردم، موقع ناهار بود؛ براي او غذا آوردند و شهيد صياد شيرازي بدون اينكه درخواست غذاي ديگري كند، غذاي خودش را به من داد.

مسعود نقدي بيان كرد: شهيد صياد شيرازي با عملش خوبي‌ها را به ما نشان داد؛ هر خانواده شهيدي كه به وي مراجعه مي‌كرد، دست خالي برنمي‌گشت، زيرا شهيد صياد به خاطر اعتقاد قلبي خود، سفارش حضرت امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري مبني بر رسيدگي به امور خانواده شهدا و ايثارگران حتي به كارهايي كه انجام آن برايش سخت بود، تن مي‌داد و آن را جزو وظايف خود مي‌دانست لذا شهادت حق او بود و حيف بود كه به مرگ طبيعي از اين دنيا مي‌رفت.

* پس از شهادت صياد غم بي‌پدري دوباره بر دلمان نشست

مژگان نقدي بيان داشت: پدرم در شعري براي من نوشته بود «در دنيا باز است و زمين بس زيبا؛ رفتن و ماندن باباها راه و رسم دنياست؛ تو مشو افسرده، تو مشو پژمرده، تو مشو دلمرده؛ كه پدرهاي شجاع به سان شيرند؛ چون درختان سترگ سرو نمي‌ميرند».
وي ادامه داد: در زمان شهادت پدرم حدود 5 ساله بودم و آن روزها را خيلي به ياد ندارم، اما شهيد صياد شيرازي پس از شهادت پدرم، به قدري به ما محبت كرد كه پس از شهادتش تازه غم بي‌پدري را احساس كرديم؛ در فراق شهيد صيادشيرازي به قدري گريه‌ مي‌كرديم كه برخي از مردم فكر مي‌كردند ما فرزندان شهيد صياد هستيم.

فرزند ارشد شهيد «شاهمراد نقدي» يادآور شد: شهيد صياد شيرازي براي ما پشتوانه بود و پس از شهادتش فكر مي‌كرديم تنها شديم؛ مادرم دائماً ما را دلداري مي‌داد و مي‌گفت به خدا توكل كنيد؛ اما دنيا براي من به آخر رسيده بود؛ شهادت آرزوي شهيد صياد بود و خيلي وقت‌ها در جلسات مي‌گفت «هركس مرا دوست دارد دعا كند تا شهيد شوم».

* مطيع مطلق ولايت بودن، او را صياد دل‌ها كرد

مژگان نقدي بيان‌كرد: شهيد صياد شيرازي علاقه شديدي به امام خميني (ره) داشت و پس از ارتحال امام، مطيع مطلق مقام معظم رهبري بود؛ او در رأس انجام كارها ولي فقيه را در نظر داشت كه آيا ولي فقيه از آن كار راضي هستند يا خير؟ در واقع مطيع مطلق ولايت بودن او را صياد دل‌ها كرد.

وي در خصوص ديدار با مريم صيادشيرازي فرزند ارشد اين شهيد، گفت: بعد از شهادت شهيد صيادشيرازي، فرزند او، مريم را ديگر نديدم؛ حدود 2 ماه گذشته در يكي از كلاس دانشگاه وقتي استاد حضور و غياب ‌كرد، نام صياد شيرازي به گوشم خورد؛ بعد از پايان كلاس مريم را بعد از مدت‌ها دوباره ديدم و برايش از محبت‌هاي بي‌دريغ شهيد صياد در حق خودم و برادرم گفتم.
فرزند شهيد «شاهمراد نقدي» يادآور شد: شهيد صياد بدون منت و براي رضاي خدا خيلي كارها انجام داد كه شايد در اين دنيا كسي از آن مطلع نيست.

*ترور و جنايت منافقان را به اهداف پليدشان نمي‌رساند

مسعود نقدي با اشاره به جنايات منافقان پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بيان كرد: دشمنان براي رسيدن به اهداف خود به ترور اشخاص علمي و نظامي انقلاب اسلامي پرداختند و شخصيتي مانند شهيد صياد، شخصيتي بود كه قابل مذاكره و چشم‌پوشي نبود، وقتي به كاري يقين و اعتقاد پيدا مي‌كرد تا پاي جان مي‌ايستاد.

وي ادامه داد: منافقان فكر مي‌كنند با ترور شخصيت‌هاي كشور، تيشه به ريشه انقلاب مي‌زنند در حالي كه چشمان آنها كور است و نمي‌بينند؛ روايت از مرداني كه در راستاي اهداف انقلاب اسلامي به شهادت رسيده‌اند، هيچ وقت تمامي ندارد؛ اكنون من خاطرات و شخصيت شهيد صياد را بازگو مي‌كنم سال‌ها بعد فرزندان ما به اين موضوع مي‌پردازند در نتيجه بنا به اعتقادات زنده شهدا، صيادها با اين روايت‌ها پرورش مي‌يابند و اين همان چيزي است كه منافقان نمي‌بينند.

فرزند شهيد «شاهمراد نقدي» افزود: قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و پس از آن در ترورها، بمب‌گذاري‌ها و دوران دفاع مقدس خون‌هاي زيادي بر پاي نهال انقلاب اسلامي ريخته شد؛ در چند سال اخير نيز شهدايي همچون شهيد علي‌محمدي، شهرياري، شهيد شوشتري و صياد شيرازي تقديم اسلام شده‌اند.

نقدي گفت: در ادامه اهداف و خط و مشي شهدا، افرادي هستند كه حركت مي‌كنند و قطعاً شهدايي را نيز در آينده خواهيم داشت لذا منافقان با تمام ترورها و جنايات نمي‌توانند به اهداف پليد خود دست يابند.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
فریت بار
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
فردای قیامت به شهدا چه جوابی باید بدهیم ... ؟
بعد از شهدا چه کرده ایم ... ؟
برچسب منتخب
# اسرائیل # توماج صالحی # نمایشگاه کتاب # موسسه مصاف # صادق زیباکلام
وب گردی