بازدید 6361

قيام مصر با انقلاب مخملي تفاوت ماهوي دارد

آقاي «البرادعي» چيزي شبيه «شاپور بختيار» شاه ايران است كه از سوي غرب، براي جلوگيري از حاكميت مردم و اسلامگراها به صحنه آمده و مطرح شده است. گرچه او «مصري الاصل» است ولي هيچ‌گونه ريشه‌اي در ميان مردم ندارد
کد خبر: ۱۴۶۷۳۷
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۴:۲۲ 07 February 2011
مصر امروز وارد چهاردهمين روز قيام سراسري عليه ديكتاتوري حسني مبارك شد. پس از استعفاي اعضاي دفتر سياسي حزب دموكراتيك ملي يا حزب حاكم در روز شنبه، اخوان المسلمين مصر گفت‌و‌گو با عمر سليمان، معاون حسني مبارك را از ديروزآغاز كرد تا روند انتقال قدرت در مصر آغاز شود.

روزنامه «تهران امروز» گفت‌و‌گویی داشته است با حجت الاسلام هادي خسروشاهي اولين رئيس دفتر حفاظت منافع ايران در قاهره در عصر پس از انقلاب اسلامي درباره آخرين تحولات مصر، به‌ويژه نقش اخوان المسلمين. گفتني است كه خسروشاهي صاحب بيشترين تاليفات و ترجمه‌ها در خصوص جريان اسلامگرايي در شمال آفريقاست.

به عنوان اولين سوال بفرماييد چرا به‌رغم وجود رژيم‌هاي مشابه در دو كشور مصر و تونس جرقه‌هاي انقلاب مردمي با عنايت به حضور تشكيلات مبارز اخوان‌المسلمين از كشور مصر شروع نشد؟

حداقل از شش ماه قبل و به‌ويژه پس از انتخابات مجلس شعب در ماه نوامبر 2010 كه با طرد و حذف كانديداهاي همۀ احزاب و گروه‌هاي سياسي كشور همراه بود، آغاز يك تحول بنيادي و ريشه‌اي در مصر، قابل درك و پيش بيني بود و اصولا اين حركت عظيم ميليوني برضد حكومت ديكتاتوري 30 ساله آقاي حسني مبارك و باند او، كه اغلب افراد آن هم مانند خود وي سالياني متمادي است كه بر اريكه قدرت تكيه زده اند، نمي‌تواند محصول يك حادثه ديگر باشد. البته مردم تونس در قيام عمومي خود بر ضد ديكتاتوري ژنرال زين العابدين بن علي پيشگام شدند ولي اين امر انگيزه اصلي در قيام مردم مصر نبود بلكه با توجه به زمينۀ مساعد مي‌تواند به عنوان يك شوك آگاهي بخش تلقي شود.

اصولا بايد توجه داشت كه پس از برقراري حكومت فردي و استبدادي توسط سرهنگ عبدالناصر و سركوب فراگير و بي‌رحمانه هر نوع حركت مخالفي ـ اعم از اسلامگرا يا حتي سكولار مانند حزب الوفد ـ مردم مصر از هر نوع اصلاح و تغييري نااميد شدند، به‌ويژه كه رهبري احزاب و سازمان‌هاي سياسي، به‌ويژه حركت اخوان المسلمين يا اعدام شدند و يا به زندان رفتند و يا فراري شدند، امكان هر نوع فعاليتي از مردم سلب گرديد.

از سوي ديگر شعارهاي پر زرق و برق ولي توخالي ناسيوناليستي عربي و داعيه رهبري جهان عرب، بخشي از مردم مصر را سرگرم ساخت. درواقع آنها به اميد تحقق وعده‌هاي قوم گرايان و حزب واحد ناصري، در انتظار باقي ماندند تا اينكه انور سادات روي كار آمد و فشار و سركوب را بيشتر كرد و سپس حسني مبارك هم آن را با برقراري حالت فوق العاده ـ كه از 30 سال پيش تاكنون ادامه دارد ـ تحكيم نمود و بدين ترتيب مردم مصر در عمل و به قول خود «تسليم امر واقع» شدند و در انتظار دريچه‌اي براي آزادي و استقلال ماندند. به هرحال استمرار اين روش و رياست مادام العمري آقاي حسني مبارك كه تازه در فكر بود كه فرزند خود ـ جمال ـ را از سوي حزب حاكم ـ حزب ملي دموكراتيك ـ بعد از خود، كانديداي رياست‌جمهوري نمايد، همراه با فقر وحشتناك و بيكاري فراگير و زيرخط فقر بودن بيش از 30 ميليون نفر، به‌علاوه سياست خائنانه حاكميت مصر در قبال مسائل جهان اسلام و عرب، به‌ويژه مسئله فلسطين كه موجب شرمساري رنج و درد اغلب مصري‌ها شده بود، باعث گرديد كه بالاخره جرقۀ انقلاب عمومي زده شود و به شعله‌هاي آتش فشاني تبديل گردد كه بي‌شك تا پيروزي مردم هم اين آتش، خاموش نخواهد شد.

تاكتيك‌هاي معترضان

چرا تاكنون هيچ جنبشي رهبري و محوريت اين قيام را بر عهده نگرفته است؟

اين خود تاكتيك درستي براي فراگير ساختن قيام و روشي منطقي در قبال توطئه‌هاست كه نتواند با سركوب يك گروه و يك سازمان مدعي رهبري جنبش مردم را متوقف نمايد و مردم را از نو دلسرد و مأيوس سازد. در اين ميان، به‌رغم اينكه سازمان اخوان‌المسلمين كارگردان اصلي تظاهرات ميليوني بوده و حتي انتظامات و اداره آن را در ميدان آزادي ـ ميدان التحرير ـ به عهده دارد، براي جلوگيري از حساسيت غربي‌ها و دشمن صهيونيستي و از همه مهمتر، پيدا شدن اختلاف در درون احزاب و سازمان‌هاي سياسي، تمايلي به محور نشان دادن خود بروز نداد، همان روشي كه شيخ راشد‌الغنوشي، رهبر نهضت اسلامي تونس، نيز در پيش گرفت و در مصاحبه خود هنگام ورود به كشور، اعلام داشت كه با همۀ گروه‌هاي سياسي، براي ايجاد يك كشور آزاد و يك حكومت دموكراتيك همكاري خواهد كرد.

البرادعي صلاحيت ندارد

نقش البرادعي تا چه حد در اين مبارزات موثر است و ايشان تا چه اندازه امكان به‌دست گرفتن قدرت را دارند؟

آقاي محمد البرادعي، مطلقا نقشي در مبارزات كنوني مردم مصر ندارد و هرگز صلاحيتي هم براي در دست گرفتن قدرت را ندارد. آقاي البرادعي پس از 25 سال اقامت در خارج از كشور، ناگهان به فكر اصلاحات در مصر افتاد و چند نفري را دور خود جمع كرد اما موفقيتي به دست نياورد تا اينكه با آغاز حركت مردم به سرعت از «وين» به «قاهره» برگشت و در «نماز جمعه» شركت نمود تا خود را جانشين حكومت كنوني بنامد.

اما واقع امر اين‌است كه آقاي «البرادعي» چيزي شبيه «شاپور بختيار» شاه ايران است كه از سوي غرب، براي جلوگيري از حاكميت مردم و اسلامگراها به صحنه آمده و مطرح شده است گرچه او «مصري الاصل» است ولي هيچ‌گونه ريشه‌اي در ميان مردم ندارد. روش غيراخلاقي او در مسئله هسته‌اي ايران و گزارش‌هاي غيرواقعي و دوپهلوي او براي رضايت آمريكا و اسرائيل نشان مي‌دهد كه آبشخور البرادعي از كجاست.

به‌رغم وجود بزرگترين دانشگاه اسلامي اهل سنت در اين كشور، چرا تاكنون علما و رهبران آن اقدام شايسته‌اي در رويارويي با رژيم مبارك از خود بروز نداده و صرفا به حضور خود در ميان معترضين اكتفا كردند؟

البته «الازهر» بزرگ‌ترين و قديمي ترين دانشگاه اسلامي اهل سنت است و سابقه درخشاني در تاريخ دارد و اغلب علما آن همواره در حركت‌هاي مردم در كنار آنها قرار داشتند. اما متأسفانه در دوران ديكتاتوري عبدالناصر، انتخاب «شيخ الازهر» كه در اختيار شيوخ الازهر بود، به «رئيس‌جمهوري» محول شد و اين امر، استقلال و اهميت و ارزش الازهر را از بين برد و نابود ساخت. يعني از آن تاريخ تاكنون، شيوخ الازهر را رئيس‌جمهوري ـ عبدالناصر، انور سادات و حسني مبارك ـ تعيين يا انتخاب كرده‌اند و آنها در واقع به ابزاري تبديل شده‌اند و چاره‌اي ندارند جز اينكه بايد در جناح حاكميت حركت كنند!

و روي همين اصل، متأسفانه در بسياري از مسائل جهان اسلام و عرب، به‌ويژه مسئله فلسطين و در قرارداد ننگين «كمپ ديويد»، الازهر نقشي را كه بايد بر عهده داشته باشد، ايفا نكرد و به‌طور خلاصه مي‌توان گفت كه متأسفانه اكنون اغلب علما مصر عملا كارمندان دولت هستند و به‌طور طبيعي نمي‌توانند برخلاف نظر دولت، كاري انجام دهند.

البته در حركت اخير مردم مصر، پس از تأخيري قابل تأمل، گروهي از علماي الازهر، در تظاهرات شركت و يا بيانيه‌هايي در دفاع از مردم صادر كردند. بخشي از اعضاي «مجمع البحوث الاسلاميه» مانند شيخ دكتر محمد عماره با سخنراني‌ها و مصاحبه‌هاي خود، موضع واقعي الازهر را در تأييد انتفاضه مردم، اعلام داشتند و حتي برادر عزيز ما شيخ محمد عماره، در بيانات تلويزيوني خود رسما سقوط كامل رژيم مبارك را اعلام كرد و گفت كساني كه علاقه‌اي به ديدار با آقاي حسني مبارك دارند، مي‌توانند در «تشييع جنازه او و حكومتش» شركت كنند و اين نوع بيان نشانگر موضع گيري واقعي الازهري‌ها ـ غير از فقهاي السلطه و علماي الشرطه ـ مي‌تواند باشد.

در نظر بسياري از مردم اين قيامها به تحريك و حمايت بعضي از كشورهاي غربي انجام مي‌شود. اين نظر تا چه اندازه مي‌تواند صحيح باشد؟

قيام مردم مصر، با قيام‌هاي مخملي‌اي كه در چند سال گذشته در بعضي از كشورها شاهد آن بوده ايم، فرق ماهوي دارد در قيام‌هاي مخملي، اهداف كساني كه پشت پرده هستند اجرا مي‌شود و مثلا حكومتي بر سر كار مي‌آيد كه هوادار غرب يا شرق باشد اما در قيام‌هاي مردمي، مانند قيام مردم تونس و مردم مصر و فردا در يمن، اردن و... نتيجه كاملا برعكس است، يعني حكومت‌هايي سرنگون مي‌شوند كه عامل امپرياليسم به‌شمار مي‌روند و عناصري بر سر كار مي‌آيند كه خواستار استقلال و آزادي مردم و كشور خود هستند. به هرحال تصور اينكه اين قيام‌ها به تحريك و تشويق غربي‌ها انجام مي‌پذيرد، كاملا غير منطقي است زيرا كه غرب از عناصر مزدور وابسته به خود، تا روزي كه مي‌تواند، پشتيباني مي‌كند اما وقتي كه شاهد انحطاط و سقوط قطعي آنها مي‌شود، بلافاصله موضع ديگري را اعلام مي‌دارد تا در فرداي آن كشور، جاي پايي داشته باشد و به قول خودشان، مانند مسئله ايران «دچار بحران دائمي و اصلاح ناپذير» نگردند.

آيا آمريكا و رژيم صهيونيستي به خاطر خوش خدمتي‌هاي مبارك به آنان اقدامي در جهت ابقاي او از خود نشان مي‌دهند و يا ترجيح مي‌دهند نظام حكومتي ديگري روي كار آيد؟

آمريكا و رژيم صهيونيستي به‌رغم علم كامل به اهميت بقاي مبارك در رأس حكومت در مقابل يك قيام عمومي، نمي‌توانند از آن دفاع كنند و هرگونه اقدامي، مانند دورۀ انقلاب اسلامي، در نهايت به ضرر آنها تمام خواهد شد. مثلا در مصر، شاهد بوديم كه گروهي از اوباش به عنوان پشتيباني از رژيم مبارك، با چوب و چماق و سنگ به مردمي كه در ميدان التحرير كاملا به‌طور مسالمت آميز حضور داشتند، حمله كردند و عده‌اي كشته و زخمي شدند اما نتيجه آن شد كه حتي غربي‌ها آن را تقبيح كردند و آقاي احمد شفيق به اصطلاح نخست وزير انتصابي آقاي حسني‌مبارك هم مجبور شد كه در اولين مصاحبه مطبوعاتي خود از وقوع آن عذرخواهي كند.

به‌هرحال غرب و رژيم صهيونيستي چاره‌اي ندارند جز اينكه برپايي نظام حكومتي جديد را بپذيرند و البته كاملا نگران آينده هستند چون به‌خوبي مي‌دانند هر نظامي كه در مصر بر سر كار بيايد، روش‌هاي خيانت بار سادات و مبارك را ادامه نخواهند داد و براي جلب رضايت مردم آن روش‌ها را كنار خواهند گذاشت.

نظرمجلس الشعب مصر درباره تحولات فوق چيست با عنايت به اينكه در سالهاي اخير تعدادي از نمايندگان از حزب مخالف نيز وارد مجلس شدند؟

مجلس ملي(الشعب) اين كشور با انتخابات رسوايي كه انجام گرفت اصولا مشروعيتي از نظر مردم ندارد تا بتواند درباره تحولات اخير كشور اظهارنظر كند. تازه همين رژيم هم وعده داده كه به تخلفات حاصله در انتخاب افراد، دو ماه بعد رسيدگي خواهد كرد! و بدين ترتيب مجلس هم تشكيل جلسه خود را به تعويق انداخت.

البته در دوره قبل تعدادي از افراد وابسته به احزاب مخالف از جمله اخوان المسلمين در مجلس حضور داشتند ولي اين بار، طبق درخواست آقاي مبارك 99 درصد نمايندگان وابسته به حزب حاكم انتخاب شدند و جالب است بدانيم كه در نظام‌هاي ديكتاتوري مانند تونس و مصر، هميشه رئيس‌جمهوري ـ تنها كانديدا ـ با رقم 99 درصد آرا انتخاب مي‌شوند و اين نشان دهنده ماهيت نظام‌هايي است كه امروزه ملت‌ها بر ضد آنها قيام كرده‌اند.

آيا با عدم وجود ليدر و رهبري مشخص آيا اين قيام به پيروزي و بركناري آقاي مبارك منجر مي‌شود و چه تضميني وجود دارد كه مصر به وضعيت عراق دچار نشود؟

شرايط داخلي كشورها در همه جا يكسان نيست. در تونس و مصر انتخاب رهبري ويژه مقدور نيست، چون شخصيتي مثلا مانند امام خميني (ره) و يا شهيد حسن البنا موجود نيست كه بتواند با كاريزماي خاص در قلوب اكثريت جاي داشته باشد.

در اينكه آقاي مبارك بركنار خواهد شد ـ يا درواقع عملا بركنار شده است ـ شكي نيست و پس از پيروزي مردم بايد با توجه به قانون حاكم، دادستان كل به عنوان رئيس موقت دولت زمام امور را به‌دست بگيرد، تا به مسئله انتخابات اصلي بپردازد.

وضعيتي كه در عراق پيش آمد نتيجه دخالت مستقيم اشغالگران خارجي و در رأس آنها آمريكاست. در مصر شرايط براي به‌وجود آمدن وضعيتي مشابه وضع عراق، مطلقا وجود ندارد و اصولا مردم مصر يا رهبران احزاب، براي رسيدن به هدف، به «جنگ قدرت» نمي‌پردازند و با قبول اصول دموكراتيك به ميدان مي‌آيند در نتيجه هم به‌طور طبيعي، مطلوب خواهد بود.

احتمال ائتلاف اخوان‌المسلمين با الوفد

به نظر شما موقعيت كنوني و آينده اخوان المسلمين مصر چگونه خواهد بود؟

البته حزب «الوفد» از لحاظ تاريخ تشكيل، قديمي تر از اخوان المسلمين است ولي موقعيت كنوني اخوان، خيلي محكمتر از «الوفد» و يا ديگر سازمان‌هايي است كه خود را «حزب» مي‌نامند ولي حزب واقعي نيستند مانند؛ «حركه كفايه»، «التجمع»، «الناصري»، «الاحرار» و امثال آنها كه از اعضاي يك خانواده يا چند دوست آشنا تشكيل شده‌اند و در واقع نمي‌توان آنها را حزب ناميد.

«حزب الوطني ديمقراطي» حاكم هم كه مانند حزب «رستاخيز» شاه، عده‌اي از كارمندان و فرصت طلبان را گرد هم آورده است را قاعدتا بايد «منحله» ناميد و با توجه به سابقه آن، ديگر نمي‌تواند در عرصه سياسي مطرح باشد.

البته چند نام و عنوان ديگر هم مانند «حزب الغد» و يا «الشباب المصري» و «گروه البرادعي» ـ جمعيت ملي تغييرـ وجود دارند. ولي اين گروهك ها، كوچك‌تر از آن هستند كه بتوانند جايگزين و آلترناتيو موفق در حاكميت بعدي مصر باشند. بدون كوچك ترين ترديدي «اخوان المسلمين» سازمان يافته ترين و متشكل ترين حزب سياسي كشور است و «حزب الوفد» پس از آن، مي‌تواند به عنوان يك حزب سابقه دار، خود را مطرح سازد و البته به‌رغم مسائلي كه دارد، اخوان المسلمين بعيد نيست كه با آن در تشكيل حكومت آينده، ائتلاف كند و يك بار هم در دوران حاكميت كنوني با آن ائتلاف كرد و كانديداهاي خود را به مجلس شعب فرستاد.

البته آمريكا و رژيم صهيونيستي و حسني مبارك و عمر سليمان، از نفوذ و گسترش دامنه فعاليت‌هاي اخوان در حوادث اخير سخت نگران هستند. آقاي مبارك در مصاحبه با يك شبكه تلويزيوني آمريكايي به صراحت گفت: من آماده هستم كنار بروم، ولي بي‌ترديد پس از من، اخوان المسلمين حكومت را به دست خواهند گرفت و قائم مقام او آقاي سليمان، به خيال اينكه هنوز و مانند گذشته «حاكم اصلي» مصر است، در مصاحبه خود ضمن اعلام نقص اصلي در اين جريانات و راه اندازي تظاهرات ميليوني و جمع شدن مردم در ميادين شهرهاي عمده مصر به‌ويژه «ميدان التحرير»، مدعي شد كه اينها توطئه‌اي است كه از سوي اخوان المسلمين اجرا مي‌شود. وي سپس مردم شركت كننده در اين ماجراها را عناصر مزدوري ناميد كه از «خارج» الهام مي‌گيرند. عمر سليمان در حاليكه فكر مي‌كرد هنوز بر قدرت سوار است، از موضع بالا اعلام كرد كه حاضر است با اين نيروها به «گفت‌وگو» بنشيند، ولي به اين نكته اشاره نكرد كه چگونه حاضر شده است با گروهي «توطئه گر» و «مزدور اجنبي» سر ميز مذاكره بنشيند. عمر سليمان هنوز و با همان ذهنيت غلطي كه 22 سال در مقام عالي امنيت مصر، نقشه سركوب‌ها ودستگيري‌ها و محاكمه‌ها را براي استقرار حكومت حسني مبارك و باند حاكم، طرح و اجرا مي‌كرد، اكنون نيز مدعي مي‌شود كه دولت توان مقابله با شورش را دارد، اما اين بار غافل مانده كه ديگر خيلي دير شده است.

مردم مصر انتقام نمي‌گيرند

به نظر شما تكليف مبارك و اعضاي كابينه او پس از پيروزي معترضين چگونه خواهد بود؟

مردم مصر انتقام جو نيستند، حتي وقتي «افسران آزاد» برضد شاه فاروق كودتا كردند، او را با تشريفات و با احترام بدرقه كردند و در كشتي خاص خودش، او را به خارج فرستادند. الان هم من ترديدي ندارم كه با مبارك و باند او كه 30 سال بر مردم سلطه داشتند و هرچه خواستند انجام دادند، مطابق قانون عمل خواهند كرد.

اتفاقا آقاي احمد شفيق در نخستين مصاحبه خود گفت اخلاق ما مصري‌ها كه «چند هزار ساله است، حكم مي‌كند كه «با احترام رئيس حكومت را بدرقه كنيم.» ولي بعضي از مخالفان به علت كشتارهاي اخير در ميدان التحرير، خواستار محاكمه و اعدام بعضي از مسئولان و آمرين اين كشتارها مانند حبيب العدلي وزير كشور درازمدت حسني مبارك شده اند.

و اكنون بايد منتظر باشيم و ببينيم كه آيا آقاي حسني مبارك خود كنار مي‌رود يا اينكه قائم مقامش عمر سليمان، به دستور آمريكا او را بركنار مي‌سازد تا خود نقش وي را بازي كند و از روي كار آمدن گروه‌هاي ملي و اسلامي جلوگيري نمايد يا اينكه مردم مصر سرانجام كل حاكميت كنوني فرعوني مصر را يكجا سرنگون مي‌سازند.

گفت‌و‌گو از: سيدمهدي ميرتبار
منبع: تهران امروز
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # حماس # توماج صالحی # خیزش دانشجویان ضد صهیونیست