ایالات متحده مدتهاست معمار اصلی نظم امنیتی در غرب آسیاست. سکوت عجیب واشنگتن در برابر پیمان دفاعی پاکستان و عربستان و تحلیلهای محتاطانه و نسبتاً مثبت منتشرشده از سوی پژوهشگران آمریکایی نشان میدهد که تکیه ریاض بر اسلامآباد با طرح کلی واشنگتن برای منطقه — از جمله گسترش «توافقهای ابراهیم» — همسو است.
به گزارش سرویس بین الملل تابناک، «شبکه رهبری آسیا-پاسیفیک» در مقالهای به بررسی پیمان دفاعی عربستان و پاکستان پرداخته که در ادامه آمده است.
اعلام «توافقنامه دفاع متقابل استراتژیک» (SMDA) میان پاکستان و عربستان سعودی در سپتامبر ۲۰۲۵، نگرانیهای قدیمی درباره در اختیار قرار گرفتن «بمب اسلامی» به ریاض را دوباره زنده کرد. این ترسها جدید نیستند.
از اواخر دهه ۱۹۷۰، گمانهزنیها درباره احتمال فراهمسازی توان هستهای عربستان از سوی پاکستان، همواره با هر مرحله از گسترش همکاریهای دفاعی دو کشور تجدید شده است.
با این حال، هشدارها و بزرگنماییها نکته اصلی را نادیده میگیرند: این توافق بیش از آنکه تحولی عملیاتی باشد، پیامی سیاسی است. این توافق برای هر دو دولت در مقطع زمانی ناپایدار کنونی، نوعی اطمینان نمادین فراهم میکند، اما بسیار کمتر از آن است که بتوان آن را چتری هستهای واقعی دانست.
درک چرایی این امر نیازمند دو زاویه دید است که اغلب در تحلیلهای سیاستی نادیده گرفته میشوند: نظریه بازدارندگی گسترده و ساختار حقوقی حاکم بر امور هستهای. هر دو دیدگاه نشان میدهند که پاکستان نه میتواند و نه احتمالاً خواهد توانست بازدارندگی هستهای خود را بهطور معنادار به عربستان سعودی گسترش دهد.
این تحلیل توافق دفاعی را در سه محور بررسی میکند. نخست، بر پایه نظریه بازدارندگی توضیح میدهد که برای گسترش معتبر بازدارندگی چه الزامات و شرایطی لازم است و چرا پاکستان این الزامات را ندارد. دوم، محدودیتهای حقوق بینالملل و رژیمهای عدم اشاعه را بررسی میکند که هرگونه تضمین هستهای از سوی پاکستان را بحثبرانگیز و حتی غیرقانونی میسازد. سوم، این توافق را در بستر وسیعتر روابط ایالات متحده و عربستان، ناامنیهای خلیج فارس، الزامات داخلی پاکستان و نظام حکمرانی هستهای قرار میدهد و نشان میدهد که این توافق بیش از هر چیز، نمادین است.
بازدارندگی گسترده و الزامات آن
بازدارندگی گسترده به توانایی و تمایل یک دولت برای استفاده از تواناییهای خود – معمولاً سلاحهای هستهای – به منظور دفاع از یک متحد در برابر حمله اشاره دارد. دوران جنگ سرد ادبیات غنیای درباره چگونگی اعتباربخشی به چنین بازدارندگیای پدید آورد.
بر اساس این نظریه، بازدارندگی گسترده زمانی معتبر است که سه شرط برقرار باشد: توانایی برای اعمال قدرت بهنمایندگی از متحد، منافع حیاتی در خطر که دفاع از متحد را منطقی جلوه دهد، و اعتبار تعهدات از طریق ارسال پیامها و ایجاد ساختارهای اتحاد.
در مورد ناتو، این اصول بهخوبی عمل کردند، زیرا ایالات متحده نیروهای خود را در اروپا مستقر کرد و تعهدات دفاعی را از طریق ماده ۵ نهادینه ساخت. با این اقدامات، امنیت آمریکا مستقیماً با دفاع از متحدانش گره خورد.
بازدارندگی خارجی آمریکا وابسته به نشانههای روشن از تمایل به دفاع و این برداشت بود که امنیت خود آمریکا با امنیت متحدانش پیوند خورده است.
با این حال، سیاستگذاران آمریکایی با یک معضل روبهرو بودند: آیا واشنگتن حاضر بود برای دفاع از پاریس یا برلین، نیویورک یا واشنگتن دی. سی. را به خطر بیندازد؟ برای رفع این تردید، اعتبار بازدارندگی گسترده آمریکا نه بر وعدههای انتزاعی بلکه بر استقرار پیشخط نیروهای هستهای در اروپا، ساختارهای فرماندهی یکپارچه و رزمایشهای آشکار مبتنی بود که آمادگی دفاع را نشان میدادند.
با این معیارها، پاکستان بههیچوجه برای فراهمسازی بازدارندگی هستهای برای عربستان سعودی مناسب نیست. جغرافیا بهتنهایی این معادله را پیچیده میکند: پاکستان نه نیروهای دائمی در خلیج فارس دارد و نه مرز یا صحنه درگیری مستقیمی با عربستان سعودی.
هیچ سازوکار فرماندهی و کنترل مشترکی وجود ندارد. پاکستان فاقد برنامهریزی یکپارچه، دکترین نظامی مشترک (چه برسد به دکترین هستهای) و سازوکار نهادیای مشابه «گروه برنامهریزی هستهای ناتو» است؛ و توافقنامه دفاعی پاکستان و عربستان نیز هیچ پایهای برای ایجاد چارچوب امنیت جمعی شبیه ناتو یا حتی معماری بازدارندگی مشترک قابلاعتماد فراهم نمیکند.
افزون بر این، دکترین هستهای پاکستان همواره بر محور هند متمرکز بوده و برای بازدارندگی از طریق انکار طراحی شده است. پاکستان هرگز از توان هستهای خود برای نمایش قدرت در هزاران کیلومتر دورتر استفاده نکرده است.
نتیجه طبیعیِ معضل دوران جنگ سرد این است: آیا پاکستان حاضر خواهد بود برای دفاع از خاک عربستان در برابر یک دولت متخاصم، خطر تلافی هستهای از سوی هند و اسرائیل را بپذیرد؟
در حالی که پاکستان از نظر مالی به عربستان وابسته است، این وابستگی اقتصادی با منافع حیاتیای که در دوران جنگ سرد ایالات متحده را به اروپای غربی پیوند میداد، قابل مقایسه نیست.
مهمتر از آن، نه ریاض و نه اسلامآباد هیچ جزئیاتی درباره نحوه اجرای این پیمان دفاعی منتشر نکردهاند، و نه گامی در جهت ایجاد فرماندهی مشترک یا استقرار بازدارندههای قابل مشاهده برداشتهاند.
ارتباطات رسمی درباره پیمان دفاعی عربستان و پاکستان مبهم بوده و بر روابط دیرینه دو کشور استوار است. طبق این توافق، «هدف توسعه جنبههای همکاری دفاعی میان دو کشور و تقویت بازدارندگی مشترک در برابر هرگونه تجاوز است. بر اساس این توافق، هرگونه تجاوز به هر یک از دو کشور بهمنزله تجاوز به هر دو کشور تلقی میشود.»
همین بیانیه بهتنهایی پرسشهایی را درباره درک تهدید مشترک دو کشور و وجود دشمنی واحد مطرح میکند.
محدودیتهای حقوقی و هنجاری
مفاد مواد اول و دوم «پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای» (NPT) انتقال سلاحهای هستهای و فناوریها و مواد مرتبط میان دولتهای عضو را ممنوع میکند. هرگونه ترتیبی که به نوعی شبیه «اشتراک هستهای» باشد ــ که در آن عربستان سعودی (بهعنوان کشوری امضاکننده از سال ۱۹۸۸ و دارای وضعیت غیرهستهای) از بازدارندگی هستهای پاکستانِ غیرعضو بهرهمند شود ــ بیتردید موجب محکومیت بینالمللی خواهد شد.
بااینحال، پیشینهای از اشتراک هستهای در استقرار سلاحهای هستهای آمریکا در اروپا وجود دارد. این اقدام در دوران جنگ سرد و پس از آن، از نظر سیاسی بهعنوان بخشی از الزامات اتحاد و ضرورت راهبردی تحمل شد، هرچند مشروعیت حقوقی آن همواره محل مناقشه بوده و اهداف و روح NPT را تضعیف کرده است.
در مورد آمریکا، مشروعیت سیاسی، اقتصادی و هنجاری آن بر مشروعیت حقوقی غلبه داشت. اما پاکستان از چنین مشروعیتی برخوردار نیست. در بهترین حالت، یک قدرت منطقهای با حوزه نفوذ محدود به شمار میرود.
هرگونه ترتیبات بازدارندگی هستهای گسترده میان پاکستان و عربستان نه در تداوم هنجارهای بینالمللی عدم اشاعه، بلکه بهعنوان چالشی آشکار علیه آن و نقض تعهدات عدم اشاعه از سوی عربستان سعودی و پاکستان تعبیر خواهد شد.
زمانی که اعضای پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) به انجام فعالیتهای غیرقانونی هستهای متهم شدهاند، واکنشها طیفی از قطعنامههای فصل هفتم شورای امنیت سازمان ملل، اقدامات مقابله با اشاعه، عملیات نظامی مستقیم توسط ائتلافی از کشورهای عمدتاً غربی همفکر، و در سالهای اخیر، حملات هوایی علیه تأسیسات هستهای تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی را شامل شده است.
ترکیب این واکنشهای دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی نشان میدهد که هرگونه توافق قابلتفسیر بهعنوان «اشتراک هستهای» میان پاکستان و عربستان، خطر واکنشهای تنبیهی و مجازاتهای دیپلماتیک و اقتصادی مشابه موارد پیشین را در پی خواهد داشت.
پاکستان مدتهاست با مجازاتهای مرتبط با اشاعه مواجه بوده است — از تحریمهای «اصلاحیه پرسلر» در سال ۱۹۸۹ گرفته تا محدودیتهای پس از آزمایشهای هستهای ۱۹۹۸ — که آسیبپذیری پایدار آن و هزینههای اقتصادی و دیپلماتیک برنامههای راهبردیاش را برجسته میسازد.
سیاست نمادگرایی
چرا، پس، چنین پیمانی اعلام شد؟ زمانبندی پاسخ را روشن میکند. برای عربستان سعودی، این توافق در پی لرزشهای منطقهای صورت گرفت: گسترش جنگ اسرائیل، حمله جنجالی به دوحه، و افزایش توان موشکی حوثیها.
ایالات متحده مدتهاست معمار اصلی نظم امنیتی در غرب آسیاست. سکوت عجیب واشنگتن در برابر پیمان دفاعی پاکستان و عربستان و تحلیلهای محتاطانه و نسبتاً مثبت منتشرشده از سوی پژوهشگران آمریکایی نشان میدهد که تکیه ریاض بر اسلامآباد با طرح کلی واشنگتن برای منطقه — از جمله گسترش «توافقهای ابراهیم» — همسو است. با اینحال، اتکای بیش از حد ریاض بر تضمینهای نمادین میتواند شکافهای واقعی در توان نظامیاش را پنهان کند.
برای پاکستان، این توافق سود سیاسی فوری به همراه دارد. در شرایط شکنندگی اقتصادی و بحران مشروعیت حکمرانی، اسلامآباد میتواند جایگاه بینالمللی خود را به نمایش بگذارد و همزمان راههای حیاتی تأمین مالی از سوی عربستان را احیا کند. در سطح داخلی، این توافق به تقویت مشروعیت حکومت مورد حمایت ارتش کمک میکند، زیرا پاکستان را بهعنوان یک شریک امنیتی کلیدی در خلیج فارس معرفی میکند.
بااینحال، این دستاوردها خطرات مهمی نیز دارند. درگیری بیشتر در رقابتهای خلیج فارس میتواند موازنه شکننده منطقهای پاکستان را برهم بزند، بهویژه با تضعیف روابط آن با ایران. تصمیمگیران پاکستانی باید بسنجند که آیا منافع کوتاهمدت — مانند تسهیلات مالی و پرستیژ نمادین — ارزش هزینههای راهبردی بالقوه را دارد یا نه.
جالب آنکه تهران واکنشی غیرمنتظره نشان داده است: با ابراز تمایل برای پیوستن به پیمان دفاعی پاکستان و عربستان در کنار عراق. این رویکرد، برداشت سادهانگارانه از این پیمان بهعنوان بلوکی ضدایرانی را پیچیده میکند و نشان میدهد که معنا و پیامدهای آن همچنان محل مناقشه و در حال تحول است.
پرسشهای باقیمانده
سؤالاتی درباره چگونگی اجرای عملی پیمان دفاعی پاکستان و عربستان همچنان بیپاسخ مانده است. خودداری پاکستان در سال ۲۰۱۵ از پیوستن به جنگ یمن تحت رهبری عربستان یادآور آن است که تعهدات لفظی لزوماً به اقدام نظامی نمیانجامد.
از سوی دیگر، بعید است عربستان در صورت تشدید تنش پاکستان با هند، بهطور نظامی مداخله کند. این عدمتقارن ماهیت واقعی پیمان را آشکار میسازد: توافقی انعطافپذیر و نمادین برای ایجاد حس اطمینان، نه تضمینی نظامی و الزامآور.
بنابراین، تفسیر پیمان دفاعی پاکستان و عربستان بهسبک دوران جنگ سرد و تلقی آن بهعنوان «چتر هستهای قریبالوقوع»، فقط کلیشههای کهنه درباره «بمب اسلامی» را زنده میکند و دینامیک امنیتی جنوبغرب آسیا را پیچیدهتر میسازد، بیآنکه محدودیتهای عملی و حقوقی موجود را در نظر گیرد.
توافق دفاعی پاکستان و عربستان همچنین نشانهای از تغییر در نظم هستهای جهان نیست. از زمان افشای «بازار سیاه هستهای» دو دهه پیش، پاکستان در تلاش بوده تا تصویر خود را بهعنوان یک قدرت هستهای مسئول بازسازی کند.
این کشور مجموعهای از قوانین و مقررات را برای ایجاد نظام فرماندهی و کنترل هستهای و رژیم کنترل صادرات وضع کرده است. پاکستان با دقت از رژیم جهانی منع اشاعه پیروی کرده و بهصورت یکجانبه متعهد به رعایت مواد ۱، ۲ و ۳ پیمان NPT شده تا شایستگی خود برای عضویت در «گروه تأمینکنندگان هستهای» (NSG) را تقویت کند.
بااینحال، تحریمهای دولت بایدن در سال ۲۰۲۴ ضربهای جدی به تصویر هستهای پاکستان وارد کرد. پیوند دادن پیمان دفاعی پاکستان و عربستان به مفهوم «چتر هستهای» به معنای انتخاب مسیر تقابل با ایالات متحده خواهد بود، در حالی که شواهد خلاف این را نشان میدهند.
هرچند این بدان معنا نیست که نهادهای تحریمشده بهزودی از فهرست سیاه خارج خواهند شد، اما همچنین دلالتی ندارد که پاکستان قصد دارد با استقرار موشکهای هستهای در منطقه پرآشوب غرب آسیا، دههها حضور امنیتی آمریکا را به چالش بکشد.
نتیجهگیری
توافق دفاع متقابل عربستان و پاکستان (SMDA) را میتوان در بهترین حالت، اقدامی از نظر سیاسی سودمند، اما از نظر راهبردی توخالی دانست. نظریه بازدارندگی گسترده نشان میدهد که پاکستان فاقد توانایی، اعتبار و همسویی منافع لازم برای ارائه یک چتر هستهای است.
هنجارها و قوانین بینالمللی نیز تأکید میکنند که هر تلاشی در این مسیر هزینهای سنگین و بازدارنده خواهد داشت. در نتیجه، تنها بُعد نمادین آن باقی میماند: اطمینان خاطر برای ریاض، مشروعیت داخلی برای اسلامآباد، و پیامی حسابشده که نظم امنیتی موجود در غرب آسیا ــ متکی بر محور ایالات متحده ــ را حفظ میکند.