به گزارش تابناک؛در دنیایی که هر روز مرز میان صنعت، هنر و رؤیا کمرنگتر میشود، نام «کوروش منصوری» به عنوان یکی از درخشانترین چهرههای تیونینگ جهان، بار دیگر خبرساز شد. منصوری که سالهاست با دستکاری و بازآفرینی خودروهای خاص از بنتلی گرفته تا رولزرویس، نشان داده که هیچ محدودیتی برای خیالپردازی در صنعت خودرو وجود ندارد، اینبار سراغ فراری رفته است؛ نه هر فراریای، بلکه فراری دوازده سیلندر، نمادی از اصالت و غرور ایتالیاییها. نتیجهی این جسارت، خودرویی است به نام Equestre که در نمایشگاه قایقهای تفریحی موناکو ۲۰۲۵، همچون شهابی درخشان، نگاه تمام رسانهها را به خود دوخت.
اکوئستره نه صرفاً یک پروژه تیونینگ، بلکه یک بیانیه است. بیانیهای از سوی طراح و مهندسی که دیگر تنها به زیبایی ظاهری قانع نیست و میخواهد از دل یک محصول ایتالیایی، فلسفهای جهانی بیرون بکشد. منصوری در این پروژه، فراری را از قالب سنتی خود بیرون کشیده و آن را به اثری هنری تبدیل کرده است؛ اثری که از هر زاویهای، روایت تازهای از قدرت، شکوه و دقت دارد.
در نگاه اول، چیزی که مخاطب را میخکوب میکند، بدنهی خودرو است. برخلاف نسخهی استاندارد فراری، که خطوطی کلاسیک و کنترلشده دارد، اکوئستره پر از تیزی، انحنا و عضله است. منصوری از فیبرکربن فشرده برای کل بدنه استفاده کرده، نه صرفاً برای کاهش وزن، بلکه برای خلق نوعی زبان طراحی که از جسارت تغذیه میکند. درِ موتور با ورودیهای هوای بزرگتر طراحی شده تا هم خنککاری بهتری برای موتور عظیم V۱۲ فراهم شود و هم چهرهی خودرو از فراریِ آشنا به موجودی فضایی بدل گردد. رنگ بنفش تیره که در کنار مشکی براق و نوار پرچم ایتالیا روی بدنه نشسته، ترکیبی نادر و پرغرور است؛ گویی منصوری خواسته با همین ترکیب رنگ بگوید این اثر، فراتر از ملیت است.

اما جذابیت اکوئستره تنها در ظاهر نیست. زیر این بدنهی پر زرقوبرق، قلبی میتپد که اکنون از هر زمان قویتر شده است. موتور ۶.۵ لیتری دوازده سیلندر فراری در نسخهی منصوری با بازنگری در ECU و نصب سیستم اگزوز اسپرت اختصاصی، اکنون ۸۵۵ اسب بخار قدرت و ۷۳۰ نیوتنمتر گشتاور تولید میکند. اعدادی که هرچند شاید در نگاه اول تفاوت چشمگیری با نسخهی استاندارد نداشته باشند، اما وقتی بدانیم این افزایش قدرت با بهبود آیرودینامیک و کاهش وزن بدنه همراه بوده، آنوقت متوجه میشویم که اکوئستره دیگر یک فراری نیست؛ بلکه فراتر از آن است. در واقع، منصوری توانسته روح جدیدی در کالبدی آشنا بدمد و فراری را از چارچوب خود فراتر ببرد.
در بحث آیرودینامیک، دیفیوزر عقب بازطراحیشده و خطوط جلوپنجره و گلگیرها نقش مهمی دارند. این تغییرات نه فقط برای زیبایی، بلکه برای افزایش پایداری در سرعتهای بالا انجام شدهاند. اکوئستره میتواند با اطمینان کامل در سرعتهای بالای ۳۲۰ کیلومتر بر ساعت حرکت کند، بیآنکه تعادلش بر هم بخورد. این همان نکتهای است که تیونرهای متوسط از آن غافل میمانند، اما منصوری، با سالها تجربه و شناخت از سازندگان اروپایی، بهخوبی میداند چطور باید میان زیبایی و مهندسی تعادل برقرار کرد.

کابین اکوئستره هم مثل ظاهرش، از همان جنس جسارت است. داخل خودرو با آلکانترا خاکستری و فیبرکربن نمایان تزئین شده و رنگ بنفش در جزئیات مختلفی مثل صندلیها، فرمان و حتی دوخت کنسول میانی دیده میشود. منصوری در طراحی داخلی، مفهوم "سفارشیسازی عاطفی" را دنبال کرده است؛ یعنی هر مشتری میتواند ترکیب رنگ، جنس و حتی بافت مواد داخلی را مطابق با شخصیت خود انتخاب کند. او حتی این امکان را فراهم کرده که فضای داخلی خودرو با طراحی یات یا جت شخصی صاحب خودرو هماهنگ شود. این یعنی تیونینگ نه فقط به عنوان ارتقای فنی، بلکه به عنوان ابزاری برای بیان هویت فردی.
از نظر قیمت، اکوئستره هم مانند هر اثر هنری، برچسبی معمولی ندارد. نسخهی پایه فراری دوازده سیلندر در حدود ۴۷۰ هزار دلار است، اما پس از تبدیلشدن به اکوئستره، قیمت آن به بیش از ۹۰۰ هزار دلار میرسد. البته منصوری هیچگاه بهصورت رسمی درباره تعداد تولید سخن نگفته، اما بر اساس سابقهاش در پروژههایی مانند رولزرویس "لینویا" و بنتلی "ویژن GT"، میتوان انتظار داشت که اکوئستره هم تولید محدودی داشته باشد؛ شاید چیزی بین ۵ تا ۱۰ دستگاه. همین محدودیت است که آن را از یک محصول تجاری، به یک اثر کلکسیونی تبدیل میکند.
اما اگر از زاویهای دیگر نگاه کنیم، پروژهی منصوری در عین درخشش جهانی، نوعی حس حسرت را نیز در دل هر ایرانی علاقهمند به صنعت خودرو زنده میکند. کوروش منصوری، یک ایرانی است؛ انسانی که استعداد، ذوق و دانشش در خاکی دیگر رشد کرده و در صنعتی دیگر شکوفا شده است. کاش او در ایران بود، در کنار مهندسان و طراحان داخلی، و با شرکتهایی مثل ایرانخودرو یا سایپا همکاری میکرد. شاید اگر چنین همکاریهایی ممکن میشد، صنعت خودرو ایران از این رکود و تکرار بیرون میآمد. منصوری نشان داده که ایرانی بودن، محدودیتی نیست؛ برعکس، موتور خلاقیت است، اگر در بستر درست قرار گیرد.
وقتی به اکوئستره نگاه میکنی، نمیتوانی از خودت نپرسی: چرا چنین نبوغی در کشوری که روزی پیکان را طراحی و تولید میکرد، امروز جایگاهی ندارد؟ چرا استعدادهایی مانند منصوری مجبورند برای درخشش، به اروپا بروند؟ پاسخ را شاید باید در ساختار معیوب خودروسازی داخلی جستوجو کرد؛ جایی که سالهاست نوآوری قربانی بوروکراسی، رانت و ترس از ریسک شده است.
اگر نگاهی به طراحیهای اخیر خودروسازان ایرانی بیندازیم — از سورن پلاس تا شاهین و ریرا — میبینیم که فاصله میان جسارت منصوری و محافظهکاری مهندسان داخلی چقدر زیاد است. در حالی که منصوری از ترکیب رنگهای غیرمنتظره، الیاف سبک و زبان طراحی تهاجمی برای خلق هویتی تازه استفاده میکند، طراحان داخلی هنوز درگیر تغییر چراغ و سپرند. اکوئستره به ما یادآوری میکند که طراحی خودرو فقط نقاشی یک بدنه نیست؛ بیانی از فلسفه ، نگاه و جسارت است.
دستاورد منصوری در این پروژه تحسینبرانگیز است. افزایش قدرت بدون تغییر در حجم موتور، تنها از طریق تنظیم دقیق نرمافزار ECU، بهینهسازی سیستم اگزوز و مدیریت دمای پیشرانه. این کار نیاز به فهم و یک دست شدن مهندس و موتور وهمچنین رابطه عمیقی از رفتار حرارتی موتور و منحنی توان دارد؛ دانشی که در ایران کمتر به آن پرداخته میشود. در واقع، منصوری نشان داده که تیونینگ حرفهای یعنی احترام به منطق مهندسی، نه فقط افزودن قطعات پر زرقوبرق.
جالبتر اینکه منصوری برای نخستین بار، بخشی از طراحی بدنهی اکوئستره را بر اساس الگوریتمهای جریان هوا (CFD) انجام داده، نه صرفاً بر اساس زیبایی بصری. این یعنی هر خط و انحنایی، دلیلی فنی پشت خود دارد. چنین دقتی در طراحی، همان چیزی است که محصولات ایرانی از آن محروماند؛ در حالی که میتوانستند با همکاری مهندسانی مانند او، مسیر دیگری را تجربه کنند.
اکوئستره منصوری در اصل پیامی است از آینده. آیندهای که در آن طراحی، مهندسی و هنر دیگر از هم جدا نیستند. این خودرو نماد این است که وقتی انسان خلاقیت و دانش را در کنار جسارت قرار دهد، میتواند حتی برندهایی مانند فراری را هم بازتعریف کند.
شاید مهمترین نکتهی پروژهی منصوری، نه خود خودرو، بلکه تأثیری است که بر ذهن ما میگذارد. هر بار که نام او را میشنویم، به یاد این میافتیم که ایرانی بودن میتواند مترادف با جهانی بودن باشد، اگر فرصتها فراهم شود. کاش کوروش منصوری در ایران بود؛ کاش در کارخانهای در قزوین، تبریز یا کاشان، در کنار طراحان جوان ایرانی، خودرویی میساخت که نه کپی، بلکه هویتی تازه از ایران باشد. شاید آن روز، فراری منصوری نه در موناکو، بلکه در تهران رونمایی میشد و ما هم سهمی در این افتخار داشتیم.