گفتگو با امیر خلبان شفیع حسین‌پور/۳

بمباران کرکوک در حمله به اچ‌سه ایذایی نبود، انتحاری بود/اسرائیل از پایگاه تبریز کینه داشت

پالایشگاه را زدیم. هرسه در یک خط بودیم. بمب‌ها را هم روی (حالت) ریپل گذاشتیم که با فاصله رها شوند و تخریب بیشتری به جا بگذارند. وقتی بمب‌ها را رها کردیم، شهید توکلی بی‌اراده گشت سمت من. داشتیم برخورد می‌کردیم. یک‌لحظه خودم را کشیدم بالا و او از زیرم رد شد.
کد خبر: ۱۳۲۵۷۰۳
| |
2046 بازدید

بمباران کرکوک در حمله به اچ‌سه ایضایی نبود، انتحاری بود/اسرائیل از پایگاه تبریز کینه داشت

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، امیر جانباز خلبان شفیع حسین‌پور در مقطع آغاز جنگ تحمیلی با عراق، خلبان پایگاه دوم شکاری تبریز بوده و با شکاری بمب‌افکن F5 پرواز می‌کرده است. او چندروز پس از شروع جنگ برای کمک به پایگاه دزفول، منتقل شد تا از سقوط این‌پایگاه شکاری جلوگیری کند. 

او ازجمله خلبانانی است که تمرد کرده و پایگاه دزفول را تخلیه نکردند و همراه با چندتن دیگر از همرزمانش به پروازهای جنگی برای کوبیدن نیروی زرهی دشمن مشغول شد تا در نهایت، پایگاه دزفول از خطر سقوط نجات پیدا کرد. این‌خلبان ماموریت‌های مختلفی در بمباران و راکت‌باران مواضع نیروگاهی و پایگاهی دشمن داشته که روایت‌شان را از او جویا شدیم.

در قسمت‌های اول و دوم گفتگو با امیرْ حسین‌پور درباره شروع جنگ، ماموریت‌های روز اول در خاک عراق و همچنین جلوگیری از سقوط پایگاه چهارم شکاری دزفول صحبت کردیم. سومین‌قسمت از این‌گفتگو به‌طور مشخص به حضور این‌خلبان در ماموریت بمباران کرکوک به‌عنوان بخشی از عملیات بزرگ حمله به اچ‌سه (پایگاه‌های سه‌گانه الولید) اختصاص دارد. 

قسمت‌های اول و دوم گفتگو با این‌خلبان جنگ در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند؛

* «روایت کوبیدن پالایشگاه کرکوک با راکت‌های زونی/با سرود «ای ایران!» به خودم روحیه می‌دادم»

* «خلبان‌های متمرد چگونه پایگاه دزفول را از سقوط نجات دادند/اردستانی ناپالم را انتخاب کرد و من بمب خوشه‌ای!»

در ادامه مشروح سومین‌قسمت از گفتگو با امیر خلبان شفیع حسین‌پور را می‌خوانیم؛

* جناب حسین‌پور بعد از نجات پایگاه دزفول به تبریز برگشتید؟

بله؛ ۱۶ تا ۲۰ روز بعدش.

* در این‌فاصله ماموریت هم انجام می‌دادید؟

بله. فکر می‌کنی چرا اسرائیل این‌همه از پایگاه تبریز کینه داشت و در جنگ ۱۲ روزه آن‌جا را زد؟ باند را طوری زده که یک‌گودال اندازه کوه سهند در آن درست شده! چرا این‌قدر تبریز را زد؟ چون (این‌پایگاه) ضربه‌های مهلکی در شمال به دشمن زد. 

می‌دانی که یکی از خلبان‌های عملیات حمله به اچ ۳ بودم.

* بله بله اتفاقا می‌خواستم درباره‌اش بپرسم.

این‌ماموریت ما را با نام ایذایی می‌خوانند ولی برای ما سه‌نفر ۱۰۰ درصد کیل گذاشتند.

* شما بودید و شهید اردستانی و ؟

شهید (محمدابراهیم) توکلی.

* ایشان رزرو بود؟

نه. شماره دو بود. من شماره سه بودم.

* یعنی سه فروندی رفتید؟

بله.

* ولی عموما می‌گویند ماموریت اف‌پنج‌هایی که در حمله به اچ سه، کرکوک را زدند، دو فروندی بوده!

بله. این‌طور گفته می‌شود ولی سه‌تا بودیم. [اشاره به عکسی روی دیوار]

* این‌ (عکس) برای بعد از اچ‌سه است که رفتید پیش امام؟

بله. عکس مربوط به دیدار ما سه خلبان اف‌پنج با امام است. 

* عموما عکس خلبان‌های اف‌چهار که بعد از اچ سه پیش امام رفتند منتشر شده! چون به اچ سه اشاره کردید بگذارید بازش کنیم. لیدر پرواز شهید اردستانی بود؟

بله.

* و ماموریت با موفقیت انجام شد؟

بسیار عالی بود. حکمتش را هم که می‌دانی!

* ماموریت شما این که حواس عراقی‌ها پرت شود و فانتوم‌ها بروند اچ سه را بزنند!

ایذایی نبود! خدایی‌اش انتحاری بود. این‌قدر (امکان) خوردنمان محرز بود که بالای ۹۰ درصد کیل برایمان گذاشتند.

بمباران کرکوک در حمله به اچ‌سه ایضایی نبود، انتحاری بود/اسرائیل از پایگاه تبریز کینه داشت

دیدار سه خلبان اف‌پنج شرکت‌کننده در عملیات بزرگ زدن اچ‌سه با امام خمینی (ره)

* چرا؟ کرکوک که همیشه بغل‌دستتان بود و می‌رفتید می‌زدید! ۹۰ درصد کیل برای چه بود؟

زدن پایگاه کرکوک آسان نبود. 

* لانه زنبور بود دیگر!

واقعا این‌طور بود. پوشش‌های پدافندی مختلف داشت. از ارتفاع صفر تا ۱۰۰ هزارپا پوشش داشت. از صفر تا ۲ هزارپا، توپ‌های ضدهوایی؛ از دوسه‌هزار پا به بالا، موشک‌های سام ۳ و سام ۶ و تا ۹۰ هزارپایی که هواپیما نمی‌رفت، سام ۲ بود. چنین پوششی داشتند. 

باز هم نصفه‌شب به ما زنگ زدند. خیلی سِری بود. بگذار درباره عملیات ایضایی چیزی بگویم! ما پرواز را از پرنده‌ها یاد گرفته‌ایم. پرنده‌هایی در کشورهای اسکاندیناوی و شمال انگلستان هستند که در بوته‌های خار، تخم‌گذاری می‌کنند. روباه‌هایی هم هستند که زندگی‌شان با خوردن این‌تخم‌ها می‌گذرد. وقتی دنبال این‌بوته‌ها هستند، پرنده‌ها خودشان را شبیه بال‌شکسته‌ها می‌کنند. آهسته آهسته می‌روند تا روباه دنبالشان برود و از لانه‌ و تخم‌ها غافل شود. وقتی حسابی از لانه دور می‌شوند، پر می‌زنند و از دست روباه فرار می‌کنند. عملیات ایضایی یا فریب این است. 

کار ما هم این بود که به کرکوک حمله کنیم و توجه دشمن را به خودمان جلب کنیم. اف‌چهارده‌ها هم در خطوط مرزی پرواز می‌کردند و تعدادشان هم زیاد بود. این‌طور بود که مرز را شلوغ کردیم. تعداد اف‌چهارده‌ها را نمی‌دانم. چون عملیات تاپ‌سکرت بود و فکر می‌کردیم باید برویم کرکوک را بزنیم. نمی‌دانستیم عملیات‌مان به‌قول نیروی هوایی ایضایی و به قول من انتحاری است.

* شما پالایشگاه را زدید یا پایگاه کرکوک را؟

پالایشگاه را زدیم. هرسه در یک خط بودیم. بمب‌ها را هم روی (حالت) ریپل گذاشتیم که با فاصله رها شوند و تخریب بیشتری به جا بگذارند. وقتی بمب‌ها را رها کردیم، شهید توکلی بی‌اراده گشت سمت من. داشتیم برخورد می‌کردیم. یک‌لحظه خودم را کشیدم بالا و او از زیرم رد شد. شهید اردستانی هم صحنه را دید و بعد سر همین‌کارش با او شوخی کرد! توکلی در جوابش گفت «به خدا یادم رفته بود شماره سه داریم!»

این هم یکی از عملیات‌های افتخارآفرین بود. در این‌جنگ ۱۲ روزه با خودم فکر می‌کردم عملیات زدن اچ‌سه با امکاناتی که زمان جنگ داشتیم، بسیار هوشمندانه توسط سرهنگ فریدون ایزدستا و بهرام هوشیار طراحی شد. یکی از افتخارات نیروی هوایی هم شد. اما الان شرایط تغییر کرده است. 

* یک‌نکته مهم وجود دارد. زمان جنگ با کشور متخاصم یعنی عراق مرز مشترک داشتیم. اما الان با اسراییل نداریم و دشمن تا به ایران برسد، آسمان خودش، اردن، سوریه و عراق را دارد. در عوض ما نمی‌توانیم از این‌مسیر هوایی استفاده کنیم چون به‌طور کامل متعلق به آن‌هاست. در مسیر هم هزاران تانکر آمریکایی هستند که به او بنزین می‌دهند. 

ببین در حرف‌هایی که می‌زنیم نباید فقط به‌به و چه‌چه کنیم! مسئولان سیاسی که متخصص نظامی نیستند. حرف‌های من و شما و مسئولان نظامی را می‌شنوند. می‌شود آن‌قدر به‌به و چه‌چه کرد که مسئولان سیاسی دچار اشتباه محاسباتی شوند. بزرگ‌ترین مسئولیت آقایان که تصمیم‌گیر نیستند ولی تصمیم‌ساز هستند، این است که قدرت دشمن را بدانند. ولی متاسفانه بعضا دشمن را ضعیف نشان می‌دهند که خود را بزرگ کنند. اسرائیلی‌ها برای انتخاب مسئولان اطلاعاتی و خلبان‌هایشان حساسیت بالایی دارند. اما می‌دانم در برخی مقاطع، برای انتخاب خلبان یا مدیرمان، سوال‌های عقیدتی‌سیاسی مانع می‌شوند. کفن میت چند تکه است! آقا مگر این‌خلبان می‌خواهد مرده‌شور شود؟ این‌چه نگاهی است؟ خب این‌طور آدم‌ها به‌سمت ظاهرسازی و ریا می‌روند که بالا بروند و جای متخصص‌ها را بگیرند.  

مهم است که چه بودیم؟ مهم‌تر این است که چه باید باشیم. باید واقعیت‌ها را ببینیم. 

بمباران کرکوک در حمله به اچ‌سه ایضایی نبود، انتحاری بود/اسرائیل از پایگاه تبریز کینه داشت

شفیع حسین‌پور؛ ایستاده از سمت چپ

* به آقای فرزانه برگردیم. آن‌زمان که شما جوان و پرشر و شور بودید، ایشان بزرگتر شما محسوب می‌شد و وقتی می‌گفتید برویم بزنیم و انتقام بگیریم، احتمالا شما را آرام می‌کرده است.

وقتی از آمریکا برگشتم، در دزفول معلم‌خلبان من بود. خیلی انسان شریفی بود. هیچ‌وقت هم نمی‌خندید. همیشه اخم داشت. مثل آن‌وزیر امور خارجه که بعد از آقای ولایتی آمده بود. هیچ‌وقت نمي‌خندید.

* کمال خرازی!

بله. یک‌بار یک‌خبرنگار از او پرسیده بود شما اصلا بلدی بخندی؟ که آن‌جا یک‌لبخند کوچک زد. جناب فرزانه هم همین‌طور بود. هم استاد ماهری بود، هم انسانی شریف.

* درباره زندگی شما که یادداشت‌برداری می‌کردم، نوشتم شاگردی مرتضی فرزانه، رفاقت با مصطفی اردستانی!

دقیقا همین است! جالب است که من و اردستانی از نظر اعتقادی با هم فاصله زیادی داشتیم، ولی خیلی هم همدیگر را دوست داشتیم.

* بعید می‌دانم از نظر اعتقادی با هم فاصله‌ای داشته باشید!

وجه مشترک داشتیم.

* تیپ و ظاهرتان شاید متفاوت بوده، ولی اعتقادی نه. من احساس می‌کنم شما مثل خیلی از خلبان‌های دیگر که با آن‌ها صحبت کرده‌ام، از نظر درونی خیلی هم معتقد هستید.

دقیقا همین‌طور است. اعتقاد من جنبه‌های مذهبی ندارد. صادقانه بگویم بچه‌مسلمانم، بچه شیعه‌ام و بچه روستایی. اما دنیا را با ایدئولوژی نگاه نمی‌کنم. با منافع، حقوق بشر، صلح و دوستی نگاه می‌کنم. یک‌بار سر همین‌ماجرا با شهید اردستانی شوخی کردم. مربوط به همان‌روز اول دزفول است که سه‌ماموریت پشت سر هم داشتیم. 

وقتی سومین‌پرواز را انجام دادیم و در پایگاه فرود آمدیم، نشستیم پای هواپیما و مشغول حرف و شوخی شدیم. اردستانی خیلی شوخ و دوست‌داشتنی بود. به من می‌گفت حسین! من هم به او می‌گفتم اَردی! هیچ‌وقت مصطفی نمی‌گفتم. او هم به من نمی‌گفت شفیع! می‌گفت حسین. در آن‌غروب هم گفت «حسین! عجب عملیاتی بود!» گفتم «خیلی خوب بود! خدا کند نتواند بیایند این‌طرف کرخه!» گفت «ولی یک‌چیز کم داشت!» گفتم چه؟ گفت «البته تو که نمی‌فهمی! ولش کن!» گفتم «نه بگو شاید بفهمم!» گفت «این‌که شهید نشدیم!» گفتم «مصطفی؟ مرد حسابی! تو اگر شهید می‌شدی، فردا باید تنها می‌رفتم ماموریت! من اگر شهید می‌شدم، دوتای دیگر باید می‌رفتند. اگر آن‌ها هم شهید می‌شدند، کی از ایران دفاع می‌کرد؟ این چه نگاهی است تو داری؟ تو باید زمانی شهید شوی که موقعش باشد! الان موقعش نیست! تو باید برای دفاع از ایران و وطنت زنده بمانی! به هر ترفند و علمی شده باید بمانی و تجربیاتت را به نسل‌های آینده انتقال بدهی!»

صادق وفایی

ادامه دارد ...

اشتراک گذاری
برچسب ها
سلام پرواز
سفرمارکت
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# مرگ ترامپ # مکانیسم ماشه # جنگ ایران و اسرائیل # عملیات وعده صادق 3 # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # پل ترامپ # حمله آمریکا به ایران
نظرسنجی
ایران و آمریکا در مذاکرات به توافق می‌رسند؟
الی گشت