به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، «خانه دراکولا» اثر شریفی نیست چون یا سوژه را هدر داده و یا در پی جذب تماشاگر، دست به رفتارهای ناشایست و بازارگرمی زده است. بله میتوان اینطرح اولیه را در ذهن پروراند که میشود جنایتکاران تاریخ را با دراکولا در یکتیم دانست و همه را به سخره گرفت اما باید مطالعه داشت؛ اولا درباره آنافرادی که بهعنوان جنایتکار به ما و تاریخ معرفی شدهاند و دیگر درباره خود دراکولا و خاستگاهش در غرب. به همینعلت نمیشود دیکتاتورها یا چهرههای منفور تاریخ را صرفا خونآشام دانست و با گردآوردنشان در یکصحنه، یکتئاتر یکساعت و نیمه را به خرد تماشاگر داد.
بنابراین «خانه دراکولا» چارهای ندارد جز اینکه قصه داشته باشد اما چون قصه جذابی ندارد و نویسنده و کارگردان سراغ آینه قدرت و چاقوی جادویی و عناصری از این دست رفته و نتوانسته در بافت اثر خود آنها را به درستی جایابی کند، نمایش، تبدیل به یک نمایش کودک شده و مخاطب (که از ساعت ۹ شب به تماشا آمده و البته اجرا ساعت ۲۱:۳۰ شروع میشود و تا ساعت ۲۳ طول میکشد) باید قصههای کودکانه را با چاشنی شوخیهای فرزاد حسنی و شیرینکاری برخی شخصیتها به نظاره بنشیند. وقتی قصه جذاب و درگیرکننده را از اجرا گرفتید، تنها عواملی که برای جذب تماشاگر باقی میمانند، همانشوخیهای رکیک و جنسی هستند که برای لحظاتی مخاطب را میخندانند، بهاضافه صحنههای رقص که احتمالا کارگردان بخواهد بهعنوان کار فرم به مخاطبانش قالب کند. مخنث و اواخواهر بودن چنگیزخان مغول هم واقعا مشمول تعریف دراماتورژی و کار متفاوت نمیشود. تا چند دقیقه میتوانیم از اینکه چنگیزخان جنایتکار را اینگونه ریشخند کنیم، خوشحال باشیم. اما بعدش چه؟ چهچیزی دستمان را میگیرد؟
متاسفانه میزان آزادی گروههای اجرایی در صحنههای تئاتر مشخص نیست. مرکز هنرهای نمایشی به کارهایی مجوز اجرا میدهد که در آنها خشونت عریان جریان نداشته باشد، مباحث جنسی با پردهدری و بیحیایی مطرح نشوند، موسیقیهای غیرمجاز پخش نشود، ترویج شرابخواری و نشاندادن نوشیدنیهای غیرمجاز در آنها نباشد و ... اما اینقوانین ظاهرا فقط برای جوانترها و گروههایی که دستشان به جایی بند نیست و پارتی ندارند، اجرا میشوند چون گروههای دیگر، بهراحتی تحریمها را دور میزنند. روی همینحساب مشخص نیست اگر نمایش «خانه دراکولا» اینمیزان رقص و اینمیزان شوخیهای مبتذل نداشت، تا کجای اجرا میتوانست مخاطب را در سالن نگه دارد. البته اگر از روی رودربایستی و تعارف در سالن نمانده باشند. چون آنقصه مورد نظر نویسنده هم که در آن از آینه و خنجر جادویی صحبت میشود، بین شوخیها و هیاهوی بازیگران گم است و البته بنا هم نیست چفت و بست محکمی داشته باشد چون به سالن رفتهایم تا بازآفرینی بابک صحرایی را از جهان اسطورهای دراکولا در قالبی موزیکال، تلفیقی از درام، کمدی و پرفورمنس به نظاره بنشینیم؛ کاری که هیچکدام از اینها نیست و از نظر هویتی، سردرگم است.
بابک صحرایی، ترانهسرا و روزنامهنگار است و واقعا خوش به حال اوست که در دومین تجربه کارگردانیاش که در تالار حافظ اجرا رفته، آرش فلاحتپیشه و ریحانه سلامت از بازیگران ریشهدار و استخوانترکانده تئاتر هستند که یاریاش کنند و برای لحظاتی، با بازی تئاتری و درست خود به مخاطب لذت تماشا بدهند. اینمیان فرزاد حسنی هم بیان و اجرای تئاتری خود را به رخ میکشد و تماشاگر را به سالن میآورد. اما «خانه دراکولا» بعد از کنسرتنمایش «مرگ با طعم نسکافه» که سال ۱۴۰۳ در عمارت نوفل لوشاتو اجرا شد، بناست چه چیزی به تماشاگر بدهد؟ همان حرفهای کلیشهای و شعاری کارگردان که در پایان نمایش بناست با یکحضور کوبنده به عنوان خود دراکولا مقابل تماشاگر ایراد شوند؟ همین که بعضی آدمها خیلی بد هستند و خونخوارتر از همه میشوند؟ اینجملات شعاری که با بیانی ضعیف و غیرتئاتری خود صحرایی ارائه میشوند و حالت کودکانه اثر را بیشتر تقویت کرده و اگر قرار بود تا اینجای نمایش اثرگذاریای انجام شود، همه تاثیرات را از بین میبرند! راستی چرا پیام اخلاقی نمایش را دراکولا داد؟ بله بهخاطر اینکه آدمها در ایندنیای سیاه کنونی خیلی رذل و بد شدهاند و دیگر از دراکولاها نمیترسند و حتی با استالینِ آنها شوخی دستی هم میکنند! عجب پیام تاثیرگذاری! راستی چرا باید ایننمایش در یکسالن سهسویه اجرا شود؟ آیا به چنینسوالاتی فکر شده است؟ شاید بد نباشد از نویسنده و کارگردان ایناثر بپرسیم آیا مطمئن هستید شروع جنگ جهانی دوم، بهخاطر حمله هیتلر به لهستان بوده و هزاران آیای تاریخی دیگر!
به چه و چه باید قسم خورد که تئاتر کار کردن، کار دشواری است و فکر و اندیشه میخواهد؟ هر طرح و ایده خام و نیمپز هم نمیتواند بهعنوان اجرای تئاتری به خورد مخاطب داده شود! هر موسیقی ناب و ارکسترالی هم نمیتواند به اثر وزن و فخامت بدهد! به چه باید قسم خورد؟ حتی پخش موسیقیهای غیرمجاز خوانندههای لسآنجلسی و رقصیدن با آنها هم نمیتواند عیب بزرگ نداشتن قصه درست و چارچوب مشخص را در ایناثر بپوشاند. علتش هم واضح و مبرهن است. ایننمایش از دل یکدغدغه درونی و درد زاده نشده و دارد دغدغهدار بودن را تقلید و بازی میکند. دغدغهای هم که مدعی است دارد، بسیار نخنما و کهنهشده است؛ دیکتاتورها و خونخوار بودن دراکولا!
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.