آدمکشهای سازمان هاگانا در حیفا
به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، کتاب «Rise and Kill First» (تو زودتر بکش) نوشته رونین برگمن روزنامهنگار و نویسنده اسرائیلی سال ۲۰۱۸ منتشر شد و طی سالهای گذشته دو ترجمه از آن در ایران عرضه شد. یکی از اینترجمهها، با بازگردانی وحید خضاب در قالب مجموعهای چندجلدی منتشر شد که سهجلد آن از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۱ منتشر شدند و جلد چهارم آن همزمان با سی و ششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در اردیبهشت ۱۴۰۴ توسط انتشارات شهید کاظمی چاپ و ایننسخه ترجمه از کتاب، تکمیل شد.
عنوان فرعی کتاب، «روایت نیروهای عملیاتی و اطلاعاتی اسرائیل از ۶۰ سال ترورهای موساد از ترور مبارزین فلسطینی تا ترور عماد مغنیه و دانشمندان هستهای و موشکی ایران» است و عنوان اصلی آن ناظر به یکی از آیههای «تلمود» است با اینمضمون است که اگر کسی قصد کشتنات را داشت، تو برخیز و اول او را بکش!
نکته مهم درباره اینکتاب، این است که در عین پردهبرداری از آدمکشیهای اسرائیل و نشاندادن وحشیگریهای جوخههای ترور یهود، در نهایت تصویری مقتدر از رژیم صهیونیستی ارائه میکند که دشمنانش را هرکجای جهان از بین میبرد و حذف یکفرد حتی اگر سالها طول بکشد، توسط آنها انجام میشود. اما در عین حال، تسلط و اقتداری که رونین برگمن در اینکتاب نشان میدهد، بیانگر ترس و وحشت اسرائیل از دشمنانش هم هست و به اینترس، گاهی در فرازهایی از کتاب به صراحت بیان میشود.
در ادامه بنا داریم مطالب اینکتاب را براساس ترجمه وحید خضاب و نسخهای که انتشارات شهید کاظمی منتشر کرده، مرور کنیم.
رونین برگمن نویسنده کتاب «برخیز و تو زودتر بکش»
قسمت اول اینمرور و بررسی در ادامه میآید؛
* جنبش بارگیوا و گسترشاش به سازمان هاگانا
از نظر تاریخی، اولینواقعه در ابتدای راه اسرائیل که در کتاب «تو زودتر بکش» به آن اشاره شده، جلسه سری ۸ نفره اولین نیروهای رزمی عبری دوران جدید، در آپارتمان اسحاق بنزوی در فلسطین بود؛ روز ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۷ (۶ مهر ۱۲۸۶) یعنی زمانی که فلسطین، هنوز بخشی از خاک امپراطوری عثمانی بود و ۳۷ سال مانده بود تام ویلکین توسط نیروهای لهی ترور شود. ۸ نفر حاضر در اینجلسه نیروی نظامی تازهتاسیسی را تشکیل دادند و نامش را «بار گیورا» که اسم یکی از رهبران انقلاب یهود علیه امپراطوری روم بود، گذاشتند. شعاری هم برای گروه خود انتخاب کردند که میگفت «یهودیه در خون و آتش سرنگون شد و در خون و آتش دوباره برخواهد خواست.»
جنبش بارگیوا در ابتدا عمومی و فراگیر نبود اما با رسیدن صهیونیستهای بعدی به فلسطین و «ییشوو» (جامعه یهودیهای فلسطین)، اینگروه ضمن تجدید ساختار، تبدیل به سازمان جنگطلب «هاشومر» (به معنای نگهبان و پاسدار) شد. سازمان هاشومر سال ۱۹۲۰ برای بار دوم تغییر ساختار داد و گسترش پیدا کرد. اینتغییر و گستردگی باعث شد نام «هاگانا» (دفاع) بر آن گذاشته شود و اگرچه سازمانی قانونی نبود اما بریتانیاییها در فلسطین، بهعنوان یکنیروی دفاعی شبهنظامی با آن مدارا میکردند.
یکی از فعالیتهای اینسازمان، کشتن یعقوب دیهان یهودی حریدی (اولترا ارتدوکس) بهدستور بنزوی است که یکی از رهبران برجسته هاگانا شده بود. دیهان یکیهودی اما بهشدت ضدصهیونیست بود و زندهماندنش برای هاگانا خطرناک و هزینهبر شده بود. در نتیجه اسحاق بنزوی دستور قتلش را صادر کرد.
نشان سازمان هاگانا
* انشعاب ایرگون از هاگانا و لهی از ایرگون
در ادامه، آورهام تهومی قاتل یعقوب دیهان که رویکرد مدارامدارانه داوید بنگوریون را که کمی بعد اولیننخستوزیر اسرائیل شد، در قبال بریتانیاییها و اعراب نمیپسندید، همراه با برخی دیگر از شخصیتهای هاگانا از اینسازمان خارج و سال ۱۹۳۱ سازمان «ایرگون زوای لئومی» را تاسیس کرد که به اختصاص «ایرگون» نامیده میشود.
ایرگون یکگروه راستگرای رادیکال اسرائیلی است که فرماندهیاش در دهه ۱۹۴۰ به مناخیم بگین رسید. بگین هم سال ۱۹۷۷ نخستوزیر اسرائیل شد. مناخیم بگین هم با انگلیسیها توافق کرد در جنگ با آلمان نازی با آنها همکاری کند و کسانی که با اینتوافق مخالف بودند، از سازمان ایرگون خارج شده و سازمان لهی را ساختند.
درباره چنددستگی و یکدست نبودن اینسازمانهای صهیونیستی، بد نیست به یکی از پاورقیهای کتاب رونین برگمن اشاره کنیم که در آن گفته شده خود بنگوریون اجازه ترور بسیاری از خبرچینهای یهودی را برای سازمان هاگانا صادر کرد و هرکاری کرد تا اطمینان حاصل کند کشتهشدن اینخبرچینها بازتاب عمومی پیدا میکند تا تبدیل به عاملی بازدارنده شود. رخدادن ایناتفاق برای یهودیهایی که خبرچینبودنشان لو میرفت یا درباره خبرچینبودنشان شک و تردید به وجود میآمد، عادی بود.
نشان ایرگون
* صهیونیستها در جنگ با بریتانیا
فصل اول کتاب «تو زودتر بکش» با ماجرای ترور تام ویلکین فرمانده بخش یهود اداره تحقیقات جنایی قیومیت بریتانیا بر فلسطین، توسط دیوید شومرون شروع میشود. ویلکین پیش از اعلام رسمی تشکیل اسرائیل و پیش از آنکه انگلیس، فلسطین را به صهیونیستها بسپارد، در گروههای شورشی زیرزمینی یهودی نفوذ و آنها را منهدم میکرد.
آدمکش اینقصه واقعی، یعنی دیوید شومرون، نیروی عملیاتی گروه شبهنظامی و تروریست لِهی بود که اعضایش با بریتانیاییها میجنگیدند. عنوان «لهی» از سرواژههای «رزمندگان برای آزادی اسرائیل» ساخته شده اما انگلیسیها اینگروه را بهعنوان یکسازمان تروریستی میشناختند. موسس اینسازمان هم آوراهام اشترن بود و انگلیسیها، سازمان تروریستی مخلوق او را با عنوان «دار و دسته اشترن» خطاب میکردند.
پیش از آنکه ترور تام ویلکین در شامگاه ۲۹ سپتامبر ۱۹۴۴ (۷ مهر ۱۳۲۳) با موفقیت انجام شود، سازمان لهی سهسال پیشتر برای ترور او و رئیسش جفری مورتن اقدام کرده بود. اما با انفجار بمبی که برای اینکار در نظر گرفته شده بود، سه افسر پلیس، دو افسر یهودی و یکافسر مسیحی انگلیسی کشته شدند. دلیل اقدام نیروهای لهی برای اقدام به قتل دو افسر انگلیسی (ویلکین و مورتن)، این است که کمی پیشتر، جفری مورتن با شلیک گلوله، اشترن را به قتل رسانده بود.
بههرحال اسحاق شامیر فرمانده عملیاتهای لهی که سالها بعد نخستوزیر اسرائیل شد، حکم قتل تام ویلکین را صادر کرده بود. شومرون در مصاحبهای که روز ۲۶ می ۲۰۱۱ (۵ خرداد ۱۳۹۰) برای تولید اینکتاب با برگمن داشته، گفته «ما باور داشتیم هرچی تابوتهای بیشتری به لندن برسه، روز آزادی نزدیکتر میشه.» (صفحه ۴۷)
* تشکیل واحد «گمول» و غارت و کشتار در آلمان
در طول جنگ جهانی دوم، یکتیپ معروف بهنام «تیپ یهودی» در ارتش انگلستان همراه بریتانیاییها خدمت میکرد که بلافاصله پس از پایان جنگ، دستور تشکیل یکواحد ویژه در درون اینتیپ توسط رهبران ارشد سازمان هاگانا صادر شد. اینواحد، «گمول» (غرامت) نام داشت که بنا بود از نیروهای ردهبالای آلمانی انتقام بگیرد. واحد گمول تنها طی سهماه، از می تا جولای، حدود ۲۰۰ نفر را به قتل رساند که تاریخنگاران اسرائیلی گفتهاند بهدلیل روشهای ناکارآمد تعیین هویت هدفها، خیلی از قربانیهایش بیگناه بودند و در خیلی از موارد از فعالیتهایش، انتقامگیریهای شخصی انجام شد.
در نتیجه وقتی بریتانیاییها با شکایتهایی مبنی بر ناپدیدشدن افراد خانوادههای آلمانی روبرو شدند، متوجه فعالیتهای گمول شدند و فرماندهی هاگانا، دستور توقف عملیاتهای اینواحد انتقامجو را صادر کرد.
* کشتن لرد موین و انفجار کینگدیوید
در ادامه تحولات، بنگوریون و هاگانا قتلهای هدفمند، نبردهای چریکی و حملات تروریستی را به کار گرفتند. اینکارها تا چندی پیشتر از آنبرهه، روشی بود که تنها صهیونیستهای تندرو در سازمانهای مطرود بنگوریون یعنی لهی و ایرگون از آنها استفاده میکردند. نمونه یکی از قتلهای هدفمند سازمان تندروی لهی، کشتن والتر ادوارد گینس با نام مستعار «لرد موین» در قاهره است. اسحاق شامیر فرمانده لهی دستور اینقتل را صادر کرد چون لرد موین را نیروی کلیدی قیومیت بریتانیا در فلسطین میدید و نهتنها او که قصد داشت در ادامه، باقی انگلیسیهایی که تهدیدی برای اهداف سیاسی صهیونیستها بودند، حذف کند.
رونین برگمن میگوید ترورها چنان تاثیر تعیینکنندهای بر مقامات بریتانیا گذاشتند که شامیر حتی خوابش را هم نمیدید. او مینویسد: «چرچیل کابینهاش را به سمت حمایت از تشکیل یککشور یهودی در فلسطین پیش میراند. او چند شخصیت تاثیرگذار، از جمله لرد موین را برای پشتیبانی از این ابتکار کنار خود جمع کرده بود. بنابراین، قاعدتاً میشد اینطور فرض کرد که اگر لهی دخالت نکرده بود، چرچیل وقتی برای دیدار با فرانکلین روزولت و ژوزف استالین به نشست سران متفقین در یالتا میرفت، سیاستی واضح و رویکردی مثبت در قبال آینده کشور یهودی میداشت. اما پس از قتل لرد موین در قاهره، چرچیل مهاجمین را «یک دار و دسته گنگستری خواند و اعلام کرد که در موضع خود تجدید نظر میکند.» (صفحه ۷۵)
با ادامه روند قتلهای هدفمند صهیونیستها، نیروهای ایرگون تحت فرماندهی مناخیم بگین در ۲۲ جولای ۱۹۴۶ (۳۱ تیر ۱۳۲۵) بخش جنوبی هتل کینگ دیوید را در اورشلیم منفجر کردند و موجب مرگ ۹۱ نفر و زخمیشدن ۴۵ نفر شدند. اینطرح ترور برای کشتار اعضای دولت قیومیت بریتانیا و افسران ارشد دستگاه اطلاعاتی انگلستان انجام شد و بنگوریون بلافاصله پس از آن، سازمان ایرگون را محکوم کرده و آن را دشمن مردم یهودی خواند. اما اینموضعگیری باعث توقف فعالیتهای سازمانهای تندروی صهیونیست نشد و تیم عملیات لهی در ۳۱ اکتبر (۹ آبان) همانسال در سفارت انگلستان در رم بمبگذاری کرد و ساختمان اینسفارت را در شب منفجر کرد.
رونین برگمن در کتاب «تو زودتر بکش» درباره اینبرهه تاریخی نوشته است: «اسناد MI5 دستگاه امنیت داخلی بریتانیا نشان میدهد که تروریسم صهیونیستی در آنزمان بهعنوان خطرناکترین تهدید برای امنیت ملی بریتانیا شناخته میشد…» (صفحه ۷۷)
دیوید شومرون همانعضو لهی که بهسمت تام ویلکین شلیک و او را ترور کرد، گفته تنها عاملی که باعث شد انگلستان فلسطین را ترک کند، همینترورها و به تعبیر او اعدامهای انقلابی بوده است. او در مصاحبهاش با نویسنده کتاب «تو زودتر بکش» گفته اگر آوراهام اشترن جنگ (با انگلیسیها و اعراب) را شروع نکرده بود، کشور اسرائیل هرگز تاسیس نمیشد!
هتل کینگ دیوید پس از انفجار
* کلید زدن عملیاتهای «سار» برای کشتار رهبران فلسطینی
یکروز پس از صدور رای مجمع عمومی سازمان ملل به تقسیم فلسطین به دو بخش یهودی و عرب که روز ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ (۷ آذر ۱۳۲۶) انجام شد، نیروهای تحت امر حسن سلامه برای دو اتوبوس اسرائیلی کمین گذاشته و موجب کشتهشدن چند اسرائیلی شدند. بنگوریون با وجود وضعیت نابهسامان، از پیش خود را برای چنینحملاتی آماده کرده بود و پیشبینی سازمان سیا و دستگاههای اطلاعاتی دنیا را شنیده بود که یهودیها زیر بار حملات عربها سقوط میکنند. بههمیندلیل طوری ظاهرسازی کرد که به پیروزی سازمان هاگانا باور دارد. نیروهای اینسازمان در پاسخ به فلسطینیها عملیات انتقامی «سار» را برای کشتار ۲۳ تن از رهبران عرب مقاومت فلسطین طراحی کرده و حسن سلامه را در صدر فهرست خود قرار دادند.
کتاب «تو زودتر بکش» یکادعای جالب و شاید مضحک دارد که مربوط به حاج امین الحسینی (مفتی اعظم قدس و رهبر معنوی فلسطین) و حسن سلامه است. رونین برگمن میگوید ایندو پس از آنکه تحت تعقیب انگلستان قرار گرفتند، از فلسطین گریخته و سال ۱۹۴۲ به آلمانیها پیوستند تا در عملیات اطلس شرکت کنند. اینعملیات بهگفته برگمن، نقشهای بلندپروازانه بود که طبق آن تکاوران آلمانی و عرب باید با چتر در فلسطین فرود آمده و منابع آب تلآویو را مسموم میکردند تا بیشترین تعداد از یهودیها کشته شوند.
عملیات شکار حسن سلامه اولین عملیات سازمان هاگانا بود که در آن اطلاعات انسانی و اطلاعات الکترونیکی با هم تلفیق شدند و از دستگاههای شنود بهرهبرداری شد. با وجود شنود مکالمات و گذاشتن کمین در جاده، سلامه جان به در برد و در نهایت در ژوئن ۱۹۴۸ در نبرد کشته شد.
برگمن میگوید تقریباً همه قتلهای هدفمند مجموعه عملیاتهای سار بهدلیل اطلاعات غلط یا اجرای اشتباهشان توسط مامورهای بیتجربه، با شکست روبرو شدند. تنها آنعملیاتهایی با موفقیت روبرو میشدند که توسط تیمهای «واحد پالماخ» انجام میشدند. پالماخ تنها بخش هاگانا بود که خوب آموزش دیده بود. اما دو بخش موفق این واحد در ترورها هم یکی «پالیام» (گروهان دریایی) و دیگری «جوخه عربی» بود که اعضایش ظاهر اعراب و به زبان عربی بهخوبی تسلط داشتند.
نشان پالماخ
* تاسیس سهدستگاه حیاتی اطلاعاتی با دستور بنگوریون
۱۴ می ۱۹۴۸ (۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷) روزی است که بنگوریون تاسیس کشوری بهنام اسرائیل را اعلام کرد. اما او از سالها پیشتر، دستور تشکیل شبکه عمیق منابع اطلاعاتی را در کشورهای عربی صادر کرده بود. ۲۳ روز پس از تشکیل رسمی اسرائیل، بنگوریون دستور تاسیس ۳ دستگاه اطلاعاتی را صادر کرد: دستگاه اول، دایره اطلاعاتی ستاد مشترک نیروهای دفاعی اسرائیل با سرواژه عبری «اَمان» بود. دستگاه دوم دستگاه اطلاعات عمومی با مسئولیت حفظ امنیت داخلی با سرواژه «شینبت» که سازمانی معادل FBI در آمریکا و MI5 در انگلستان بود و دستگاه سوم هم «دایره سیاسی» که بنا بود به جاسوسی خارجی و جمعآوری اطلاعات از دیگر کشورها بپردازد.
بنگوریون موفق شد توسط جاسوسهای خود در درون سازمان تندروی ایرگون به فعالیتهای اینسازمان خاتمه بدهد. اما اعضای لهی که حاضر به پذیرش رویکردهای میانهروی بنگوریون نبودند، کنت برنادوت فرستاده سازمان ملل را که با طرح صلح بین اعراب و اسرائیل به فلسطین اشغالی آمده بود، ترور کردند. اسحاق شامیر که مطمئن بود با طرح فرستاده سازمان ملل، هم توسط اسرائیلیها و هم توسط فلسطینیها موافقت میشود، دستور ترور او را صادر کرد که ایندستور ۴ ماه پس از تشکیل اسرائیل در روز ۱۷ سپتامبر (۲۶ شهریور) انجام شد. عناصر ترور هم هیچگاه دستگیر نشدند.
بنگوریون که اینعملیات سرخودانه را چالش مهمی برای قدرت متمرکز خود میدید، هر دو سازمان ایرگون و لهی را غیرقانونی اعلام و به ایسّر هارل فرمانده نیروهای شینبت دستور داد اعضای لهی را بازداشت کند. اسحاق شامیر هم در فهرست افراد تحت تعقیب قرار گرفت اما هیچگاه دستگیر نشد. با اینحال بهدلیل دستگیریهای گسترده، سازمان لهی به پایان راه خود رسید.
نشان امان
* تولد موساد
یکی از اختلافنظرهای داخلی اسرائیلیها، مربوط به بنگوریون و وزیر خارجهاش موشه شارت است. شارت که از رهبران اولیه اسرائیل بود، باور داشت بهترین راه برای رسیدن به صلح با فلسطینیها، دیپلماسی است. او با ملک عبدالله پادشاه اردن و ریاض الصلح نخستوزیر لبنان تماسهای مخفیانهای برقرار کرده بود که بین ایندو، ریاض الصلح مواضع تند ضدیهودی داشت. بنگوریون روز ۱۲ دسامبر ۱۹۴۸ (۲۱ آذر ۱۳۲۷) به دستگاه اطلاعات نظامی دستور ترور او را داد. اما شارت بهشدت با ایندستور مخالفت کرد.
اختلافات بنگوریون بهعنوان نخستوزیر با دستگاه وزارت خارجهاش باعث شد او در دسامبر ۱۹۴۹ دایره سیاسی را از وزارت خارجه جدا کرده و آن را تحت کنترل مستقیم خود درآورد. نام این آژانس اطلاعاتی کمی بعد مشخص شد: «موساد» یا بنیاد اطلاعات و عملیاتهای ویژه. همانزمان ایسر هارل که ریاست شینبت را عهدهدار بود، با حفظ سمت بهعنوان رئیس موساد انتخاب شد و به همیندلیل تبدیل به یکی از مردان قدرتمند و اسرارآمیز تاریخ اسرائیل شد.
بنگوریون موساد را از ابتدا بهعنوان یکسازمان مخفی پایه گذاشت و ممنوع کرد کسی از مسئولین اسرائیلی، وجود چنین شبکه اطلاعاتی بزرگی را تایید یا فاش کند. بهاینترتیب نامبردن از شینبت و یا موساد تا دهه ۱۹۶۰ میلادی در اسرائیل ممنوع بود. عبارات دوپهلویی هم مثل اینکه موساد میتواند هرکاری را که ضروری میبیند اجرا کند، اینقدرت را به بنگوریون میداد که دستور انجام عملیاتها و ترورهای مختلف را بدون هرنظارتی توسط نهادهای دموکراتیک اسرائیل مانند کنیست (مجلس) یا رسانههای اینکشورِ جعلی صادر کند. بههمیندلیل است که رونین برگمن، در کتاب خود ساختار اطلاعاتی اسرائیل را از ابتدای تولدش، یکقلمروی تاریک میخواند که هرکار و جنایتی ازجمله شهادتهای دروغ در دادگاهها را بر خود روا میدانست و میداند. او میگوید توجیهی که برای ادامه زندگی اینقلمرو تاریک وجود داشت، این بود که هرچیزی جز محرمانگی مطلق، میتوانست به وضعیتی منجر شود که شاید اصل موجودیت اسرائیل در آن مورد تهدید قرار گیرد.
نشان شینبت
موساد نهتنها موظف بود از اسرائیل و شهروندانش محافظت کند، بلکه بهعنوان نگهبان یهودیان سراسر جهان نیز در نظر گرفته شده بود. اینسازمان با چالشهایی روبرو بود که ۲۱ کشور متخاصم عرب برایش به وجود میآوردند و نیروهای رده بالاییاش به اجرای عملیاتهای ویژه و دقیق در نقاطی بسیار عمقی در خاک دشمن اعتقاد داشتند. بههمینمنظور سازمان «امان» واحد جدیدی را تاسیس کرد که نامش «واحد خدمات اطلاعاتی ۱۳» بود. عدد ۱۳ در فرهنگ عامه یهود عدد خوششانسی محسوب میشود. اما واحد ۱۳ که هسته مرکزیاش توسط آوراهام دار در سال ۱۹۵۱ در مصر تشکیل شد، با شکستهای جدی روبرو شد و ایندرس را برای مقامات اسرائیلی به ارمغان آورد که هرگز نباید از یهودیهای محلی در کشورهای هدف استفاده کرد. چون دستگیری آنها، موجب مرگ خودشان و سپس تبعات منفی برای جامعه یهودیان آنکشور میشد.
تفاوت جالبی که دستگاههای اطلاعاتی و مجری اسرائیلی با دستگاههای مشابه در کشوری مثل آمریکا دارند، از این قرار است که در آمریکا، تیمهای عملیات ویژه، زیرمجموعه فرماندهی مشترک عملیاتهای ویژه قرار دارند نه زیرمجموعه سازمانی مثل سیا یا دستگاه اطلاعات نظامی. اما در اسرائیل واحدهای عملیات ویژه، تحت کنترل مستقیم دستگاههای اطلاعاتی، موساد و امان بوده و هستند.
نشان موساد
* اولین تیم ترور در موساد
اولین عملیات موساد که ربایش الکساندر ییزرائلی بود و رونین برگمن او را یکزنباز کَلّاش معرفی میکند، با افتضاح به پایان رسید. ییزرائلی یکسرهنگ نیروی دریایی اسرائیل بود که در نوامبر ۱۹۴۵ اسناد خیلی محرمانه دولت اسرائیل را به سفارت مصر در ایتالیا رساند. عملیات ربایش اینسرهنگ اسرائیلی با موفقیت انجام شد اما حین انتقالش با هواپیما، بهدلیل تزریق چندباره و بیش از حد داروی بیهوشی، کشته و جسدش به دستور ایسر هارل به دریا انداخته شد.
در نتیجه، پیش از آنکه پای ییزرائلی به اسرائیل برسد، هارل، متوجه نیاز شدید موساد به تشکیل یک تیم ویژه شد. جستجوهای گستردهاش هم به دو سازمانی ختم شد که پیشتر توسط بنگوریون مغضوب و منفور شده بودند؛ ایرگون و لهی. به اینترتیب موساد سراغ اعضای سابق این دو گروه راستگرای زیرزمینی رفت و «دیوید شومرون، اسحاق شامیر و آندسته از رفقایشان در ایرگون و لهی که به اندازه کافی سرسخت و شجاع تلقی میشدند، به خانه هارل در شمال تلآویو دعوت شدند و در آنجا برای سرسپردگی به رژیم و آغاز فعالیت اطلاعاتی تحت امر هارل، سوگند یاد کردند. این، نقطه تاسیس"میفراتز" بود؛ اولین تیم ترور موساد.» (صفحه ۱۲۴)
پس از پایان جنگهای تاسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۹، توافقنامه متارکه موقت بین اسرائیل و مصر امضا شد. سپس بسیاری از فلسطینیهای راندهشده از کشورشان، تبدیل به شبهنظامیانی بهنام «فدائیین» شدند که بهروایت برگمن، توسط مصر در قالب گروههای نیابتی سامان گرفته و شروع به ضربهزدن به اسرائیل کردند. موفقیتهای بزرگ فدائیین در حالیکه اسرائیلیها نمیتوانستند مصر یا اردن را مقصر بشمرند، به اینجا رسید که آنها هم واحدهای نیابتی خود را به کار بگیرند و اعراب داخل مصر و اردن را تبدیل به خبرچینهای خود کنند.
به اینترتیب «واحد ۵۰۴» در تیمهای اطلاعاتی نیروی دفاعی اسرائیل تشکیل شد که وظیفهاش جمعآوری اطلاعات درباره فداییها و سپس کشتن آنها بود. اینواحد تحت فرمان رهاویا واردی یهودیِ زاده لهستان قرار گرفت. بنگوریون هم کمی بعد تصمیم گرفت کمبودهای نیروی دفاعی اسرائیل را جبران کند. به اینترتیب کابینه امنیتی اسرائیل در تاریخ ۱۱ ژوپن ۱۹۵۳ (۲۱ خرداد ۳۲) در جلسهای محرمانه اعلام کرد وزیر دفاع (خودِ بنگوریون) صلاحیت دارد انجام فعالیتهای انتقامجویانه را تصویب کند.
شارون و دایان در واحد ۱۰۱
* آریل شارون و واحد ۱۰۱
در قدم بعدی، برای حذف یکی از فرماندهان مقاومت با نام مصطفی سامولی، از آریل شاینرمن یا آریک یا آریل شارون که از فرماندهان نظامی بود، دعوت به عمل آمد. ناکامی و عدم توفیق در عملیات انفجار خانه سامولی در روستایی به همیننام، باعث شد شارون اعلام کند به یک واحد نخبه تکاوری نیاز دارد. به اینترتیب عدهای از نظامیان اسرائیلی تحت عنوان «واحد ۱۰۱» در اختیارش قرار گرفتند تا یکبرنامه آموزشی خستهکننده یکساله را پشت سر بگذارند. افراد گروه شارون، اولینکسانی بودند که از سلاح جدید و محرمانه یوزی استفاده کردند.
اتفاق بعدی که بین زد و خوردهای اسرائیل و فلسطینیها رخ داد، این بود که شارون و موشه دایان رئیس وقت ستاد مشترک ارتش اسرائیل، تصمیم گرفتند بهجای کشتن فلسطینیهایی که عامل اصلی عملیاتهای نیابتی بودند، به پایگاههای نظامی و ایستگاههای پلیس حمله کنند و بهعلاوه، به روستاهایی که مبارزان فلسطینی از آنجا آمدهاند، یورش ببرند. دایان در سال ۱۹۵۵ در یکسخنرانی گفت نمیشود جلوی کشتهشدن یهودیها را گرفت اما میشود قیمت خونهایشان را بالا برد.
یکی از نمونههای جالب تاریخی در آنبرهه، تحریککردن دشمن در آنسوی مرز با فرمان شارون است تا جنگ و درگیری راه بیافتد. اینکار نمونه قدیمیتری هم دارد و چندسال پیشتر در سال ۱۹۳۹ هنگام شروع جنگ جهانی دوم، توسط یهودیها در لهستان رخ داد اما سالهاست به دروغ، علت شروع جنگ، حمله آلمان به لهستان عنوان میشود. در همینباره عوزی عیلام افسر اطلاعاتی تحت امر شارون گفته: «توی یه پژوهش واقعی درباره این سوال که در طول همه تاریخ روابط IDF کی اول شروع کرد، ما خیلی هم پاک بیرون نمیآیم!» (صفحه ۱۴۳) به گفته رونین برگمن، در پاییز ۱۹۵۳ یکزن یهودی و دو فرزندش توسط فداییهای فلسطینی کشته شدند. بههرحال اینمطلب یا واقعیت دارد یا امری غیرواقع و دروغین است.
بههرحال پس از ایناتفاق یا هر بهانه دیگری، حکومت اسرائیل با وعده گرفتن انتقام، با فرماندهی شارون به روستای قبیه حمله کرد که مشخص نبود عاملان عملیات فلسطینیها اهل آنجا هستند یا نه. در حمله شارون و گروهش به اینروستا، حداقل ۶۹ نفر که اکثرشان زن و کودک بودند، کشته شدند. «همه دنیا، از جمله تعداد زیادی از یهودیها و اسرائیلیها در سراسر دنیا از هول اینماجرا به وحشت افتادند. شورای امنیت سازمان ملل متحد و همینطور وزارت خارجه آمریکا این یورش را محکوم کردند. وزارت خارجه اینکشور هم اعلام کرد کمکهای مالی به اسرائیل را بهخاطر نقض قرارداد متارکه سال ۱۴۹۴ به حالت تعلیق درآورده است.» (صفحه ۱۴۴ به ۱۴۵) جالب است که نویسنده کتاب «تو زودتر بکش» هم درباره توضیحات بنگوریون درباره اینکشتار، از لفظ «دروغ بنگوریون» استفاده کرده که گفته بود در شب حمله، تمام واحدهای IDF در پایگاههایشان بودهاند.
نیروهای واحد ۱۰۱ در سال ۱۹۵۴
اوایل سال ۱۹۵۴ که ۵ ماه از تاسیس واحد ۱۰۱ میگذشت، موشه دایان، اینواحد را با تیپ چتربازان ادغام کرد و شارون هم یکی از فرماندهگردانهای اینواحد جدید شد. در ادامه بنگوریون استعفا کرد و موسه شارت بهجایش نخستوزیر شد. شارت همانطور که در کتاب «تو زودتر بکش» اشاره شده، نسبت به بنگوریون و دیگر اسرائیلیها، سربهزیر و آرامتر بود.
یورشهای تنبیهی حکومت اسرائیل، به گفته نویسنده «تو زودتر بکش» باعث ایجاد خشمی جهانی علیهاش شد ولی کشتارها را کُند نکرد. در آنروزها که مصطفی حافظ افسر اطلاعاتی مصر و مسئول سازماندهی نیروهای فدایی طعم پیروزی را میچشید، در اینسوی معرکه، یعقوب نیمرودی فرمانده پایگاه جنوبی واحد ۵۰۴ حضور داشت که برای مصریها شخصیتی مبهم و مرموز بود. در ادامه مسیر اتفاقات، شارت بهناچار بنگوریون را بهعنوان وزیر دفاع دولتش معرفی کرد و سپس در نوامبر ۱۹۵۵ سمت نخستوزیری را به او پس داد.
اتفاق جالب و معنادار دیگر تاریخی را باید در سخنرانی موشه دایان هنگام تدفین روی روتبرگ ستوان یکم احتیاط ارتش اسرائیل جستجو کنیم. ایننظامی اسرائیلی روز ۲۹ آپریل ۱۹۵۶ (۹ اردیبهشت ۳۵) در حمله نیروهای مبارز فلسطینی به ناهال اوز کشته شد. دایان هنگام تدفین روتبرگ، ضمن دادن وعده انقلاب، جملات جالب و قابل تاملی دارد: «بیایید امروز آدمکشها را سرزنش نکنیم. ما کی هستیم که بخواهیم در مقابل نفرت شدیدی که از ما دارند بحث کنیم؟ ۸ سال است که آنها در اردوگاههای آوارگان در غزه نشستهاند و جلوی چشم آنها، ما زمینها و روستاهایی را که خود آنها و پدرانشان در آن زندگی کردهاند تبدیل به ارث خودمان میکنیم. ما نسل شهرکهای یهودینشین هستیم.»
دایان در بخش دیگری از همینسخنرانی گفت: «ما نباید از دیدن نفرتی که همراه صدهاهزار عرب است و تمام جان آنها را پر کرده سر باز بزنیم، همان صدها هزار عربی که در اطراف ما زندگی میکنند و منتظر لحظهای هستند که به اندازه کافی قوی شوند تا بتوانند خون ما را بریزند.»
پس از کشتهشدن روی روتبرگ، دایان، نهتنها بنگوریون را قانع کرد برای انتقام به یکروستای فلسطینی حمله کنند، بلکه خواستار دستور ترور سرهنگ مصطفی حافظ و سرهنگ صلاح مصطفی وابسته نظامی مصر در اردن و مسئول سازماندهی نیروهای فدایی هم شد. عملیات ترور این دو مقام مصری با عنوان «مرد خواجه» طراحی شد که به گفته رونین برگمن، اولینطرح عملیاتی برای قتل هدفمند توسط اسرائیلیها بود که هم نوشته شد هم به اجرا درآمد. هر دو هدف اینعملیات با بمبهای تلهای از طریق بستههای پستی ترور شدند.
سخنرانی موشه دایان
* انهدام هواپیمای فرماندهان ارتش مصر در آسمان
پس از ملیاعلامشدن کانال سوئز توسط جمال عبدالناصر رئیس جمهور وقت مصر، حمله به شبه جزیره سینا در دستور کار اسرائیل قرار گرفت. اما پیش از اجرای عملیات، سازمان امان باخبر شد بناست یک هیئت نمایندگی مصری ازجمله سپهبد عبدالحکیم عامر رئیس ستاد مشترک ارتش مصر و بسیاری از مقامات رده بالای ارتش اینکشور با یکهواپیما از قاهره به دمشق بروند. در نتیجه حمله به اینهواپیما و ساقطکردنش بهعنوان یکهدف تعریف شد. «بنگوریون و دایان تصمیم گرفتند اسراییل هرآنچه در توان دارد به کار گیرد تا دخالتش در حمله هوایی به هواپیما پنهان بماند و مساله اینطور جلوه کند که هواپیما بهدلیل نقض فنی سقوط کرده است.» (صفحه ۱۶۸) برای اینعملیات نام رمزی «عملیات خروس» در نظر گرفته شد.
به اینترتیب، جت شکاری میتیور اسرائیلی هواپیمای ایلیوشن مصری را در آسمان مورد اصابت دو موشک قرار داد و ساقطش کرد. اما اسرائیلیها پس از انفجار هواپیما و سقوطش، متوجه شدند سپهبد عامر در آخرین دقیقه تصمیم گرفته با هواپیمای دیگری به قاهره بازگردد و در هواپیمایی که منفجرشده حضور نداشته است. صهیونیستها از هدفقراردادن عامر منصرف شدند اما از نام «کلهپا کردن ستاد مشترک مصر» برای اشاره به موفقیت عملیات خروس استفاده کردند؛ عملیاتی که یکروز پیش از شروع جنگ صحرای سینا، پیروزی بزرگی را برای آنها به ارمغان آورد.
در ادامه، اسرائیل همراه با حمله به شبه جزیره سینا به نوار غزه هم حمله کرد و نیروهایش در انبارهای دستگاه اطلاعاتی مصر، یکزونکن سالم پیدا کردند که مصریها بهدلیل اضطراب ناشی از انهدام هواپیمایشان، آن را فراموش کرده بودند. به تعبیر رونین برگمن، این زونکن شبیه آن بود که مصریها یکفهرست ترور برای اسرائیل جا گذاشته باشند. چون نام و مشخصات تمام مبارزان فلسطینی که تحت عنوان فداییها با سرهنگ حافظ همکاری میکردند، در آن ثبت و ضبط شده بود. با رسیدن فهرست به دست موشه دایان، او نزد بنگوریون رفته و مجوز ترور همه اسامی فهرست را گرفت. به اینترتیب دوباره موج ساختن بمبهای ارسالی برای کشتار مبارزان فلسطینی آغاز شد و جاسوسهای عرب واحد ۵۰۴ شروع به جاسازی و ارسال بمبها کردند تا به دست ۳۰ نفر از فداییها در غزه برسند.
* متن سخنرانی خروشچف دزدیده میشود
سال ۱۹۵۶ بود که اسرائیل برای اولینبار خود را بهعنوان یکقدرت اطلاعاتی به جهان اثبات کرد؛ زمانیکه همه دستگاههای اطلاعاتی دنیا تلاش داشتند سخنرانی نیکیتا خروشچف را در جلسه غیرعلنی بیستمین کنگره حزب کمونیست به دست بیاورند. اما فقط دستگاه اطلاعاتی اسرائیل بود که موفق به اینکار شد و ایسر هارل دستور داد یکنسخه از اینسخنرانی به سازمان سیا تحویل داده شود. با اینکار شوروی بهشدت سرشکسته و اتحاد مخفی دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل متولد شود.
در پی جنگ صحرای سینا در سال ۱۹۵۶ ایسر هارل، کار ایجاد شبکه ارتباطات مخفیانه با بسیاری از کشورهای خاورمیانه، آسیا و آفریقا را تحت عنوان «دکترین پیرامونی» کلید زد. اینبرپایی پیوندهای پنهان، با کشورها و سازمانهایی بود که در گروه کشورهای متخاصم عرب اطراف اسرائیل نبودند. برجستهترین دستاورد استراتژی پیرامونی موساد هم عبارت بود از یکاتحاد سهجانبه اطلاعاتی بین اسرائیل، ایران شاه و ترکیه. ایناتحاد با نام رمزی «نیزه سهشعبه» خوانده شد و سازمان سیا منابع مالی فعالیتهایش را تامین میکرد.
دستگیری و انتقال آدولف آیشمن افسر سابق نازی، از آرژانتین به اسرائیل هم، از نظر برگمن، بزرگترین موفقیت موساد است که در سال ۱۹۶۰ حاصل شد.
طرحواره طرح پیشرفت برنامه موشکی مصر
* تلاش متمرکز برای تعطیلی برنامه موشکی مصر و کشتار دانشمندان آلمانی
در ادامه، رژه موشکهای زمین به زمین جمال عبدالناصر در قاهره و خط و نشانهایش برای اسرائیل در سال ۱۹۶۲، ترس و هراس شدیدی در سازمان موساد بهوجود آمد. چون «با وجود شرح کار گستردهاش برای رصد تهدیدهای خارجی و محافظت از اسرائیل، در برابر اینمساله غافلگیر شده بود.» (صفحه ۱۹۴) برنامه موشکی مصر برای نابودی اسرائیل، تبدیل به کابوس بنگوریون شد و او بارها و بارها از ترس و وحشتی صحبت میکرد که شبها باعث میشد از خواب بپرد. چون بهقول رونین برگمن، نخستوزیری بود که یهودیان جان به در برده را از اروپا به اسرائیل آورده بود و حالا ممکن بود اینیهودیان در کشور خود دچار دومین هلوکاستشان شوند.
قدرتنمایی ناصر با موشکهایش باعث شد در کل سازمان موساد وضعیت فوقالعاده اعلام شود. بسیاری از کارکنان موساد و امان دچار هراس عظیمی شدند. یکی از پاورقیهایی کتاب «تو زودتر بکش» درباره همینمساله است که در آن، موتی کفیر عضو واحد ۱۸۸ امان گفته ترس عظیمی داشته و احساس واقعی یکتهدید وجودی میکرده است. با رسیدن اینخبر که مصر برنامه ساخت ۹۰۰ موشک را در نظر گرفته، سازمان موساد در جوی نزدیک به وحشت مطلق فرو رفت و بنگوریون دستور برقراری یکنشست فوری را در بالاترین سطح صادر کرد. خبر بعدی که برگمن میگوید به اسرائیلیها رسید، این بود که مصریها برای برنامه موشکیشان نیازمند دانشمندان آلمانی هستند. به اینترتیب، ایسر هارل رئیس وقت موساد برنامه ربایش یا کشتن دانشمندان آلمانی را در نظر گرفت.
هانس کروگ یکی از دانشمندان آلمانی پروژه موشکی مصر است که توسط اسرائیلیها ربوده و کشته شد. همزمان با ربایش اینچهره علمی، موساد در برنامهای گسترده دست به پخش اطلاعات غلط زد و اینشایعه را پخش کرد که کروگ پول مصریها را دزدیده و فرار کرده است. همزمان اطلاعات غلط دیگری هم توسط موساد به رسانهها داده شد که میگفتند کروگ با مصریها درگیر شده و آنها او را ربوده و کشتهاند. اما کروگ که در بند اسرائیلیها بود، پس از تخیله اطلاعاتی پیشنهاد داد داوطلبانه برای موساد جاسوسی کند اما ایسر هارل پس از اینکه مطمئن شد کروگ همه حرفها را زده و نکته نگفتهای باقی نگذاشته، به یکی از مامورانش دستور داد با شلیک گلوله او را بکشد. جنازه ایندانشمند آلمانی با یکهواپیمای نیروی هوایی اسرائیل منتقل و به دریا انداخته شد.
موفقیت عملیات ربایش کروگ، باعث شد بنگوریون چراغ سبز عملیاتهای بعدی قتل هدفمند دانشمندان آلمانی را صادر کند. بهاینترتیب رقابت شدیدی برای کشتن بیشتر دانشمندان آلمانی، بین موساد و واحد ۱۸۸ شکل گرفت. یکی از شگردهای کشتار اینبرهه، نامههای انفجاری بودند و اولین هدفی هم که قرار شد اینگونه ترور شود، آلوئیس برونه قائممقام آدولف آیشمن بود. واحد ۱۸۸ او را با کمک ایلی کوهن پیدا کرد و برونه هدیه کوچکش را که صهیونیستها برایش ارسال کرده بودند، ۱۳ سپتامبر ۱۹۶۲ (۲۲ شهریور ۱۳۴۱) دریافت کرد. اما با انفجار بمب بهشدت زخمی شد و زنده ماند. با وجود اینکه برونه کشته نشد، اما واحد ۱۸۸ مشتاق شد از همینروش حذف علیه دانشمندان دیگر آلمانی بهره ببرد.
دانشمند بعدی آلمانی پیلز نام داشت که همسرش هانه لوره ونده، بهجای او بسته پستی اسرائیلیها را باز کرد و از ناحیه سر و صورت بهشدت مجروح شد. مقامات مصری با وقوع این سوء قصد متوجه شدند طرح ترورهای اسرائیل از چه قرار است و باقی نامههای انفجاری صهیونیستها را با دستگاه ایکس ری کشف کردند. دکتر هانس کلین وکتر هم هدف بعدی ایسر هارل بود که دستور داد باید ربوده و به اسرائیل منتقل شود. در غیر اینصورت کشته شود. کلینوکتر استخدام شده بود تا برای موشکهای مصر یک سیستم هدایتی بسازد. عملیات سوءقصد به کلینوکتر و کشتناش با گلوله تبدیل به یکافتضاح تبدیل، و همینمساله باعث شد ایسر هارل در ادامه، پروژه ترساندن دانشمندان آلمانی و خانوادههایشان را در قالب نامههای ناشناس و تهدیدآمیز شروع کند که برگمن میگوید اینعملیاتها هم به طرز اندوهباری به شکست انجامیدند.
تا اینجا اسرائیل نه موفق شده بود جلوی برنامه موشکی مصر را بگیرد و نه حتی از سرعتش کم کند. در نتیجه ایسر هارل به راه حل سیاسی رو آورد و داستانهایی درباره نازیهایی که سعی میکردند برای عربها علیه یهودیها سلاح بسازند، به مطبوعات داد. رونین برگمن میگوید برخی از اینداستانها، واقعی بودند، برخی دستکاریشده و برخی هم از بیخ و بن دروغ. ایننویسنده در بخشی از کتابش گفته داستانهای هارل، نوعی جنون رسانهای و احساس روزافزون وحشت در اسرائیل پدید آوردند و به تخریب خود هارل منجر شدند و به بنگوریون نیز ضربه زدند.
یکنمونه دیگر از تفاوتنظرها بین خود اسرائیلیها این جا در مورد پرونده موشکی مصر خود را نشان داد: «نیروهای نسبتاً میانهرو از قبیل بنگوریون و دستیار ارشدش شیمون پرز، میگفتند تا زمانی که ایالات متحده تمایلی نداشته باشد که تمام کمکهای نظامی و اقتصادیای را که اسرائیل میخواست اراپه کند، اسرائیل نمیتواند کمکهای حکومت آلمان غربی را رها کند. کمکهایی که به صورتی نوعی قرارداد غرامت و جبران خسارت برای هولوکاست و فروش سلاح با کسری از قیمت حقیقیاش صورت میگرفت. بنابراین لازم است ترورهایی که منجر به درگیری با حکومت آلمان میشد قطع شوند. اما در طرف مقابل، نیروهای تندرو مثل گلدا مایر و خود هارل، اینتصور که جمهوری فدرال آلمان یا همان آلمان غربی یک آلمان جدید یا آلمان متفاوت از آلمان نازی است قبول نداشتند. از دیدگاه آنها تاریخ یک لکه ننگ ابدی بر دامن آلمان باقی گذاشته بود.» (صفحه ۲۱۵)
در ادامه با چالش و بگومگوی شدیدی که بین هارل و بنگوریون شکل گرفت، هارل خواست بنگوریون را تحت فشار بگذارد و به التماس وادار کند. بههمیندلیل استعفا داد و بنگوریون نیز بدونهیچوقفهای آن را پذیرفت و بلافاصله هم مئیر عامیت رئیس سازمان امان را جایگزین او کرد. کمتر از دو ماه پس از اینماجرا، بنگوریون متوجه شد حمایت حزب خود را هم از دست داده و بهناچار استعفا داد تا لوی اشکول بهجای او نخستوزیر اسرائیل شود.
خبر ترور دانشمند آلمانی
* نفوذ واحد زومت در داخل برنامه موشکی مصر
قتل هدفمند بعدی صهیونیستها که با شکست روبرو شد، مربوط به هانس آیزل فیزیکدان آلمانی است که بسته پستیاش پیش از آنکه به دستش برسد، در دفتر پست محله معادی قاهره منفجر شد. ایناتفاق، مئیر عامیت رئیس جدید موساد را متقاعد کرد قتلهای هدفمند را بهصورت خیلی نادر و با سختگیری به کار ببندد؛ آنهم پس از برنامهریزیهای بسیار دقیق. نتیجهگیری بعدی این بود که موساد باید کسی را از داخل برنامه موشکی مصر به خدمت میگرفت.
در نتیجه واحدی بهنام «زومت» (تماس) شکل گرفت. به اینترتیب عامیت، در آپریل ۱۹۶۴ رافی ایتان را به پاریس (مرکز فرماندهی اروپایی موساد) اعزام کرد تا عملیاتهای تماس را در اروپا فرماندهی کند. در ادامه روند اینحوادث بود که تعقیب اتو اسکورزنی افسر رده بالای آلمانی در زمان جنگ جهانی دوم در دستور کار قرار گرفت. به گفته رونین برگمن، ائتلاف اطلاعاتی (متشکل از آمریکا، استرالیا، هلند و بریتانیا در طول جنگ جهانی دوم) اسکورزنی را خطرناکترین مرد اروپا نامیده بود.
موساد از طریق چند واسطه با همسر اسکورزنی ارتباط برقرار کرد. اینماجرا مربوط به مقطعی است که ۴ سال از دستگیری و محاکمه آیشمن میگذشت. اسکورزنی به ماموران اسرائیلی گفت آماده همکاری کامل و وسیع است اما برای همکاریاش قیمت هم تعیین کرد که یکبخش از اینبها، مربوط به حذف نامش از فهرست نازیهای تحت تعقیب بود. اینشخص به گفته رونین برگمن، در نهایت تبدیل به یکجاسوس کلیدی در مهمترین عملیاتی شد که دستگاه اطلاعاتی اسرائیل تا آنزمان اجرا کرده بود؛ خرابکاری در برنامه موشکی مصر. اسکورزنی با نزدیکشدن به دانشمندان آلمانی که برای مصر کار میکردند، با ایندروغ که میخواهد آلمان تازهای بنا کند و برای یکسازمان خیالی که برای اینهدف تلاش میکند، فعالیت میکند، اطلاعات موشکی را گرفته و در اختیار اسرائیلیها میگذاشت. او به اینترتیب عمده نقصی که موساد در زمینه اطلاعات برنامه موشکی مصر داشت، حل کرد. اسکورزنی تا زمان مرگ خود در سال ۱۹۷۵ کمکهای قابل توجه و زیادی به موساد کرد.
موسادِ تحت فرمان عامیت، برنامهریزی کرد تا با استفاده از چندروش همزمان و موازی، برنامه موشکی مصر را از درون به فروپاشی بکشاند. یکی از کسانی که در اینزمینه به اسرائیل کمک کرد، فرانتز ژوزف اشترائوس وزیر سابق دفاع آلمان غربی است که همراه شیمون پرز قائممقام وقت وزیر دفاع اسرائیل، از طراحان قرارداد پرداخت غرامت آلمان غربی به اسرائیل بود. اشترائوس که دوست پرز بود، پذیرفت وارد ماجرا شود و به مهندسان و دانشمندان آلمانی پیشنهاد شغل و زندگی بهتر بدهد. ایننقشه با موفقیت روبرو شد و دانشمندان آلمانی یکی پس از دیگری مصر را ترک کردند.
سوال جالبی که رونین برگمن درباره مقابله اسرائیل با برنامه موشکی مصر مطرح کرده، این است که آیا نمیشد بدون آنکشتوکشتارها و فرستادن نامههای انفجاری، با همین پیشنهادات وسوسهانگیز، جلوی اینبرنامه موشکی را گرفت؟ او پاسخ اینسوال را از گزارشهای موساد آورده که از اینقرار است: «موساد اعتقاد دارد که بدون اینکارها، بدون تهدید مستقیم به خشونت نسبت به آن افراد، دانشمندان آلمانی حاضر نبودند پیشنهاد پول را بپذیرند و پروژه موشکی را رها کنند.» (صفحه ۲۳۹)
ایلی کوهن
* تشکیل سزاریه در موساد و رسیدن به اسرار MIG21
رونین برگمن میگوید کار موساد پس از پرونده دانشمندان آلمانی روی غلتک افتاد. سپس، مئیر عامیت واحد ۱۸۸ را از امان به موساد آورد و آن را با واحد میفراتزِ اسحاق شامیر ادغام کرد. یوسف یاریو به ریاست اینبخش منصوب شد و شامیر نیز قائممقامش شد. اینبخش تازهتاسیس در موساد، «سزاریه» نامیده شد و شبکه فعالیتهایش در خارج از اسرائیل با نام رمزی «سِنا» نامیده میشد.
یکی از موفقیتهای موساد در دوران ریاست عامیت، «عملیات الماس» بود که منیر ردفا خلبان عراقی در جریان آن جذب نیروهای موساد شد و هواپیمای میگ ۲۱ نیروی هوایی عراق را از عراق به اسرائیل برد تا نیروی هوایی اسرائیل و پنتاگون از اسرار اینهواپیمای مهم روسی و تکنولوژیاش مطلع شوند.
در ادامه، روابط مخفی اسرائیل و کشوری مثل مغرب طبق دکترین پیرامونی گستردهتر شد. گسترش همکاریها باعث شد ملک حسن پادشاه مغرب به تیم موساد اجازه دهد در جریان نشست سران عرب در کازابلانکا در همه اتاقهای جلسات و سوییتهای اختصاصی رهبران عرب و فرماندهان نظامیشان دستگاه شنود کار بگذارد.
* اعدام ایلی کوهن و ضربهای که به سزاریه زد
در اوج موفقیتهای موساد بود که ضربه سنگینی به اینسازمان وارد شد. اینضربه لو رفتن هویت و دستگیری ایلی کوهن بالاترین جاسوس واحد ۱۸۸ و سپس سزاریه در دمشق بود. کوهن یکیهودی متولد اسکندریه بود که با گرفتن مواضع بهشدت ضداسرائیلی آنچنان در سیستم دولتی سوریه نفوذ کرده بود که به سِمَت معاون و مشاور وزیر دفاع اینکشور رسید. کوهن سال ۱۹۶۵ بهطور اتفاقی در حالیکه در منزل خود مشغول مخابره پیام بود، توسط نیروهای اطلاعاتی سوریه شناسایی و دستگیر؛ و سپس در ملا عام در دمشق به دار آویخته شد. جالب است که اسرائیل هرسال برای اینجاسوس، با عنوان یکقهرمان ملی برنامه گرامیداشت برگزار میکند.
موسادِ عامیت که توانسته بود اعتمادها را به خود جلب کند، حالا با لو رفتن و دستگیری چنینجاسوس ردهبالایی، تحقیر شده و عاجر مانده بود. مدت کوتاهی پس از ماجرای کوهن، فاجعه دیگری برای واحد سزاریه رخ داد که لو رفتن هویت ولفگانگ لوتز جاسوس اینواحد در طبقه اجتماعی بالای قاهره بود. ایناتفاق در ۱۰ فوریه ۱۹۶۵ (۲۱ بهمن ۱۳۴۳) رخ داد. لوتز جاسوسی بود که در جمعآوری اطلاعات برای کشتن دانشمندان آلمانی نقشی کلیدی داشت.
اما تنها عاملی که باعث شد لوتز به سرنوشت ایلی کوهن دچار نشود، دخالت سازمان BND (دستگاه جاسوسی آلمان غربی) بود که درخواست اسرائیل را برای نجات اینجاسوس پذیرفت و به مصریها اعلام کرد لوتز برای آنها هم کار میکرده است.
به اینترتیب یوسف یاریو رئیس واحد سزاریه به جاسوسهایش دستور داد به اسرائیل باز گردند و اینواحد تازه تاسیس در آستانه نابودی قرار گرفت. در ادامه ایناتفاقات، لوی اشکول نخستوزیر وقت یکماموریت قتل هدفمند توسط سزاریه را تایید کرد. هدف اینماموریت که باید در اروگوئه انجام میشد، هربرت کوکورس یکنازی سابق اهل لتونی بود که پس از جنگ جهانی دوم در برزیل مخفی شده و کسبوکاری در زمینه گردشگری راه انداخته بود. کشتن کوکورس در نهایت به سرانجام رسید اما با وجود موفقخواندنش توسط موساد، اجرای غیرحرفهایاش به تعبیر رونین برگمن میتوانست به یکفاجعه بدلش کند.
اعدام ایلی کوهن در دمشق
* دست موساد در حذف رهبر مخالفان پادشاه مراکش
موساد در ادامه، خدمت مهمی به پادشاه مغرب (مراکش) کرد که از اینسازمان خواسته بود مهدی بنبرکه رهبر مخالفانش را از سر راه بردارد. سران دستگاههای اطلاعاتی مغرب از موساد خواستند برای یافتن، به دام انداختن و کشتن بنبرکه کمک کند. برگمن میگوید نیروهای موساد شاهد قتل بن برکه نبوده و در آن دخالتی نداشتهاند اما پذیرفتند یکتیم مشترک از سزاریه و کلوسوس را مسئول کنند تا جسد بنبرکه را از خانهای در پاریس که به قتل رسیده بود به کوهستان سنژرمن منتقل کنند.
جسد بن برکه در گودال عمیقی که کنده شده بود، همراه با پودر شیمیایی از بین برنده دفن شد. با بارانی که در کوهستان بارید، چیزی از جسد باقی نماند اما مدت کوتاهی پس از اینماجرا، آنچه از جنازه بنبرکه باقی مانده بود، از آنجا منتقل و زیر جادهای دفن شد که بهتازگی ساخته شده بود.
ناپدیدشدن بنبرکه در پاریس و دستداشتن دستگاه اطلاعاتی مغرب و چند مزدور فرانسوی در ماجرا، در رسانههای فرانسه سروصدای زیادی به پا کرد. شارل دوگل رئیسجمهور وقت فرانسه هم دستگاههای اطلاعاتی خود را منحل کرد و برخی از مجرمان و افراد دخیل در اینمساله را تحت تعقیب قرار داد. وقتی هم ملکحسن حاضر نشد سران دستگاههای اطلاعاتیاش را برای محاکمه به فرانسه تحویل دهد، خشمگین شده و روابط دیپلماتیکش با مغرب را قطع کرد.
موساد در ادامه به تقویت نیروهایش و سختگیری در پذیرش عناصر جدید پرداخت. «در موساد با افتخار و مباهات اشاره میکنند که میزان پذیرش از بین نامزدها، تنها یکدهم درصد است. به عبارت دیگر، از بین هر هزار نفر نامزد، فقط یک نفر برگزیده میشده و میشود.» (صفحه ۲۷۵) بهقول موتی کفیر اینآدمها توانایی این را داشتند که یک زندگی پر از دروغ و فریب را داشته باشند.
* تشکیل سازمان فتح
سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) روز ۱۰ اکتبر ۱۹۵۹ (۱۷ مهر ۱۳۳۸) با رهبری یاسر عرفات با کنیه ابوعمار و خلیل الوزیر با کنیه ابوجهاد و چندتن دیگر تاسیس شد. سرواژه اینسازمان به پیشنهاد ابوجهاد تبدیل به فتح شد.
اسرائیل در ابتدا فتح را جدی نگرفت اما بهمرور که حملات اینسازمان بیشتر و بیشتر شد، دستگاههای اطلاعاتی اسرائیل با چالشهای مهمی روبرو شدند. با وجود ناکامی فتح در اولینعملیاتش که اول ژانویه ۱۹۶۵ (۱۱ دی ۱۳۴۳) برای اختلال در شبکه آبرسانی اسرائیل انجام شد، اخبار اینعملیات بازتاب زیادی در رسانههای جهان داشت و نشان داد بالاخره نیرویی بین اعراب پیدا شده که آمادگی درافتادن با اسرائیل را دارد.
نهادهای اطلاعاتی اسرائیلی یک «بخش ویژه» برای مقابله با حملات فلسطینیها را سامان دادند و ترورها و ارسال نامههای انفجاری جدیدی را در دستور کار قرار دادند. برگمن مینویسد نامههای انفجاری اینبار هم جواب ندادند چون تعداد کمی از دریافتکنندگان زخمی شدند و اکثر نامهها پیش از اینکه بتوانند صدمهای ایجاد کنند، کشف و خنثی شدند.
در سال ۱۹۶۶ سازمان فتح ۴۰ حمله را در داخل اسرائیل انجام داد و اواسط همانسال هم تلاش خود را برای ضربهزدن به اهداف نظامی صهیونیستها شروع کرد. اوایل سال ۱۹۶۷ که حملات فتح، شرایط را برای اسرائیل بدتر و بدتر میکرد، اسرائیل بهطور علنی به سوریه هشدار داد اگر جلوی سازمان فتح را نگیرد، دست به اقدام نظامی در مقیاس بزرگ خواهد زد. اینهشدار باعث تشکیل یکفرماندهی مشترک نظامی بین مصر، سوریه و اردن شد. اینپیمان نظامی موجب ترس و وحشت زیادی در داخل قلمرو اسرائیل شد و مردمش به قول رونین برگمن فکر میکردند بناست بهزودی هلوکاست دیگری رخ دهد. در پی سخنرانی لوی اشکول (نخست وزیر وقت) در ۲۸ می ۱۹۶۷ که باعث بدترشدن اوضاع شد، عامیت بهعنوان رئیس موساد به واشنگتن سفر کرد و چراغ سبز آمریکاییها را برای حملات پیشدستانه گرفت. به اینترتیب جنگ ۶ روزه در صبح پنجم ژوپن ۱۹۶۷ (۱۵ خرداد ۱۳۴۶) با بمباران گسترده فرودگاههای دشمن عرب و انهدام هواپیماهایشان شروع شد.
نشان سازمان فتح
* تلاش برای حذف عرفات با هیپنوتیزم
نیروهای موساد طی جنگ ۶ روزه و بلافاصله پس از آن، چندبار تلاش کردند عرفات را ترور کنند. در سال ۱۹۶۴ هم که او تبدیل به نماد مبارزات و مقاومت فلسطینیها شده بود، یهودا آربل فرمانده شین بت در اورشلیم و کرانه باختری رود اردن در یادداشتهای خود نوشته بود باید به مرکز فرماندهی فلسطینیها حمله کرد و حذف ابوعمار را بهعنوان پیششرط پیداشدن راهحلی برای مشکل فلسطین در دستور کار قرار داد.
عرفات از چند سوءقصد جان به در برد. در نتیجه در سال ۱۹۶۸ عامیت طرح انفجار یکخودروی بمبگذاریشده را در نزدیکی محل حضور عرفات به لوی اشکول ارائه کرد که با مخالفت شدید او مواجه شد. اما ادامه، اقدامات فلسطینیها و زیادشدن فشارها بر اشکول، باعث شد موافقت خود را برای اینموضوع اعلام کند که هدف اولیه عملیاتها علیه نیروهای فلسطینی در داخل و اطراف کرامه، کشتن عرفات باشد. اما عرفات باز هم از سوءقصدها جان به در برد که بهگفته رونین برگمن، چندینمرتبه از فرارهایش از تله اسرائیلیها، با لباس زنانه بوده است.
ناکامی در ترور عرفات، باعث شد نیروهای موساد دست به دامن هیپنوتیزم شوند و تلاش کنند یکزندانی فلسطینی را با اینکار، مغزشویی و برای ترور عرفات آماده کنند. اما پس از همه زحماتی که موساد کشید، زندانی مورد نظر که یکی از نیروهای رده پایین سازمان فتح بود، پس از اعزام برای انجام ماموریت، خود را به پاسگاه پلیس کرامه معرفی کرده و گفت دستگاه اطلاعاتی اسرائیل تلاش کرده او را از طریق هیپنوتیزم مغزشویی کند تا عرفات را بکشد.
* تشکیل واحد رنجرهای نارنجک بهدست
موفقیتهای فلسطینیها در ضربهزدن به اسرائیل و عملیاتهای انتقامی اسرائیلیها تا اواسط سال ۱۹۶۹ ادامه پیدا کرد؛ تا جاییکه اسرائیلیها خسته شده و به فکر تشکیل یکواحد جدید افتادند. آریل شارون که آنموقع فرمانده جبهه جنوبی را بهعهده داشت، مئیر داگان را برای فرماندهی واحد جدید پیشنهاد کرد. داگان تجربه جنگ با فلسطینیها را در سالهای گذشته و حضور در واحد چتربازان ارتش اسرائیل داشت. او درباره جنگ ۶ روزه گفته در آنبرهه، ناگهان خود را وسط یکرشته جنگ بیوقفه و پشت سر هم دیده و حس کرده ادامه وجود اسرائیل تضمینشده نیست.
واحد تازهتاسیس شارون با عنوان «رنجرهای نارنجکبه دست» سال ۱۹۶۹ فعالیت خود را برای انجام عملیاتهای ویژه شروع کرد. دکترین آنها هم این بود که اسرائیل باید از این به بعد، از ورود به جنگهای بزرگ اجتناب کند چون پیروزی بزرگ و برقآسای جنگ ۶ روزه دیگر تکرار نمیشود. اما میتوان عربها را با یکرشته درگیری محدود و کاملاً دقیق، مغلوب و فرسوده کرد.
از دل واحد «رنجرهای نارنجک به دست» واحد ویژه دیگری بهنام «زیکیت» (آفتابپرست) تشکیل شد که هدف داگان از تشکیل آن، اعزام ۸ سرباز ویژه به عمق محلات غزه برای عملیات و ترور بود. از اینجا به بعد عملیاتهای هواپیماربایی شروع شد که برای فلسطینیها برد بینالمللی خوبی داشت.
* هواپیمارباییهای فلسطینیها شروع میشود
هواپیمای بویینگ ۷۰۷ خطوط هوایی اسرائیل (ال عال) شب ۲۳ جولای ۱۹۶۸ (۱ مرداد ۱۳۴۷) از فرودگاه لئوناردو داوینچی فیومیچینو به مقصد تل آویو پرواز کرد که توسط فلسطینیها ربوده شد. اینهواپیما به الجزایر برده شده و در الجزیره به زمین نشست. ربایش اینهواپیما توسط سازمان تازه تاسیسی با نام جبهه خلق برای آزادی فلسطین (PFLP) انجام شد.
یکسال بعد هم هواپیمای پرواز لسآنجلس به تلآویو توسط لیلا خالد چریک فلسطینی و دوستانش ربوده شد. او به خلبان دستور داد از آسمان حیفا یعنی محل تولدش که اسرائیل اجازه ورود به آن را از او سلب کرده بود، عبور کرده و سپس در دمشق فرود بیاید. خالد پیشتر در ۱۸ فوریه ۱۹۶۹ (۹ بهمن ۱۳۴۷) به یک بویینگ دیگر ال عال در فرودگاه زوریخ حمله کرده و با نارنجک و مسلسل به هواپیما و کارکنانش آسیب رسانده بود.
فلسطینیها با نشاندن اینهواپیماها در مقصدی که میخواستند، مسافران غیراسرائیلی را پیاده کرده و سپس اسرائیلیها را گروگان گرفته و با گذشت زمان، آنها را با زندانیان خود مبادله میکردند. توفیق آنها در عملیاتهای ربایش هواپیما و انفجار نمادین چندهواپیمای خطوط هوایی اسرائیل روی زمین، باعث شد یکتیم ویژه در داخل سزاریه تشکیل شود که «کیدون» (سرنیزه) نام گرفت و دایره فعالیتش هم اروپای غربی و کشورهای دموکراتیک دیگر نقاط جهان بود. هدف واحد کیدون، بهجای جمعآوری اطلاعات پیشدستانه درباره رفتار دشمن، تمرکز روی عملیاتهای مخفیانه و اجرای شناساییهای دقیق، رصد و ترور و عملیاتهای خرابکاری بود.
عملیات بعدی فلسطینیها، اقدام ۸ نیروی سازمان سپتامبر سیاه در صبح روز ۵ سپتامبر ۱۹۷۲ در المپیک مونیخ بود که در مقابل گروگانگیری ۹ ورزشکار اسرائیلی، در خواست آزادی ۲۰۰ زندانی فلسطینی را از زندانهای اسرائیل داشتند. گلدا مایر نخستوزیر وقت هم روی راهبرد نهادهای اطلاعاتی و دفاعی اسرائیل، مبنی بر اینکه تحت هیچ شرایطی هیچمذاکرهای با تروریستها نمیشود، پا فشاری کرد. در نتیجه با حمله به گروگانگیرها، ورزشکارهای اسرائیلی و فلسطینیها کشته شدند که به گفته برگمن در کتاب «تو زودتر بکش»، تا چند روز پس از اینواقعه، زندگی عادی در اسرائیل بهنوعی در رکود فرو رفته بود.
پس از ماجرای مونیخ، در جلسه روز ۱۱ سپتامبر آنسال کابینه امنیتی اسرائیل به نخستوزیر اختیار داده شد حتی در کشورهای دوست اسرائیل، بدون اطلاع قبلی به مقامات آنکشور، هدفهایی را برای حمله و ترور تصویب و تایید کند.
لیلا خالد مبارزه و هواپیماربای فلسطینی
* کشتن مترجم سفارت لیبی
برنامه بعدی موساد ترور وائل زُعیتر مترجم پارهوقت سفارت لیبی در رم بود که نام رمزی «سارا خوشگله» را برایش انتخاب کرده بودند. موساد معتقد بود اینفرد مترجم نیست و ترجمهکردنش یکپوشش است و در واقع فرمانده عملیاتی سپتامبر سیاه در رم است. به اینترتیب تیم تعقیب و مراقبت بایونت از موساد، او را در رم تحت نظر گرفت و دو قاتل خود را سروقت او فرستاد که با شلیک ۱۱ گلوله به بدنش، او را ترور کردند. عکسی که از جنازه وائل زُعیتر وجود دارد، او را در حالی نشان میدهد که پوشههای ترجمه ایتالیایی «هزار و یک شب» را در بغل گرفته و خون از زیر پیکرش جاری است. درباره اینحادثه، دقایقی در فیلم سینمایی «مونیخ» بهکارگردانی استیون اسپیلبرگ وجود دارد که رونین برگمن گفته اینفیلم، ارتباط ناچیزی با واقعیت کارهایی که موساد انجام داده، دارد. او میگوید حتی نام «خشم خدا» که در آثار متعددی ازجمله همینفیلم به آن اشاره شده، برای سلسلهقتلهای انتقامی اسرائیل درباره واقعه مونیخ، اشتباه است.
۱۷ نیروی عملیاتی واحد بایونت پس از چندساعت از ترور وائل زُعیتر، از ایتالیا خارج شده و بدون اینکه گیر بیافتند به اسرائیل بازگشتند. زعتیر اولیننفر از فهرست انتقام اسرائیل از اعضای سازمان ساف بود که باید کشته میشدند. برگمن درباره دیدگاه گلدا مایر نخستوزیر اسرائیل درباره اینترور و ترورهای بعدی، از عبارات «انعطافناپذیر» و «ذهن سیاه و سفید» استفاده کرده که در آن، یا چیزی خوب بود یا بد. «تا پیش از کشتار مونیخ، مایر دستور داده بود عملیاتهای قتل تنها به کشورهای هدف یعنی کشورهایی که بهصورت رسمی دشمن اسرائیل بودند، کشورهایی مثل سوریه و لبنان محدود شود.» (جلد دوم، صفحه ۱۵)
اما پس از ترور زعتیر در رم، اسرائیل با دستور گلدا مایر، بدون احترام به حق حاکمیت هیچکشوری، هروقت به ایننتیجه میرسید کشتن کسی ضرورت دارد، هرکجا و هر زمانی میتوانست، دست به ترورش میزد. اگر یکی از نیروهای ترور اسرائیل در یکی از کشورهای هدف به دام میافتاد، به احتمال زیاد شکنجه و کشته میشد. اما در کشورهای پایه یعنی کشورهایی که با اسرائیل روابط دوستانه داشتند، حداکثر به یکدوره زندان محکوم میشد. در نتیجه موساد به اینجمعبندی رسید که کشتن یکنفر و اصطلاحاً قسر در رفتن در اروپا، خیلی راحتتر است.
در ادامه، افراد زیادی برای کشتن بودند و اولین فهرست تروری که پس از مونیخ تهیه شد، ۱۱ نام اصلی داشت. اما همه اینافراد در کشورهای عرب یا اروپای شرقی بودند. به همیندلیل موساد سراغ سوژههای دیگری رفت که کمتر از این ۱۱ نفر اهمیت داشتند و در عوض در اروپای غربی سکونت داشتند. ایناهداف، افرادی بودند که احتمال عضویتشان در سازمان سپتامبر سیاه وجود داشت. بهقول یکی از نیروهای واحد سزاریه در موساد، اینترورها باید طوری میبودند که از فاصله نزدیک انجام شده و ترس و لرز را به جان فلسطینیها و اعراب میانداختند و از طرف دیگر به گونهای میبودند که اگر اسرائیل هم میگفت ارتباطی با انجامشان نداشته، باز هم مشخص باشد که کار اسرائیل بودهاند. رهبر تیمهای ترور و فرمانده بعضی از آنها، نهامیا مئیری بود. او با رشد در موساد به واحد سزاریه منتقل و فرمانده تیمی شد که واحد بایونت را تأسیس کرد. مئیری یکی از دو قاتلی است که در رم به زعتیر شلیک کردند. او میگفت هرکدام از اهدافش لیاقت ۳ گلوله را داشتهاند؛ یکی در سینه و دو تا در سر. پس از آنکه مایک حراری در سال ۱۹۸۰ از فرماندهی سزاریه استعفا داد، اینواحد یکهدیه تودیع به او داد؛ همان تپانچه برتایی که مئیری با آن زعتیر را کشته بود.
دو هفته پس از ترور زعتیر، محمود الهمشری بهعنوان نفر دوم سازمان سپتامبر سیاه ترور شد. روز ۸ دسامبر ۱۹۷۲ (۱۷ آذر ۱۳۵۱) با برقراری تماس تلفنی با آپارتمان الهمشری در پاریس، بمبی که نیروهای موساد در پایه مرمری تلفن خانه او کار گذاشته بود، به محض برداشتن گوشی توسط هدف، با کنترل از راه دور منفجر شد. الهمشری زخمی و چندهفته بعد در بیمارستان درگذشت.
رونین برگمن میگوید خیلی مهم بود که چنینترورها و قتلهایی اخلاقی تلقی شوند؛ حداقل از نظر خود قاتل. اما یکی از افسران سزاریه گفته زعتیر هیچارتباطی با قتل ورزشکاران اسرائیلی در مونیخ نداشت. یکی از مسئولان ارشد موساد هم سالها بعد، اینپرونده را بررسی کرد و گفت کشتن اینفرد عرب یکاشتباه بوده است. برگمن میگوید آهارون یاریو مشاور امور مبارزه با تروریسم در دولت مایر هم سال ۱۹۹۳ با شبکه BBC مصاحبهای داشت که در آن مطالبی مطرح کرد که اینمطالب به طرز غافلگیرکنندهای با ادعای فلسطینیها درباره اشتباه در کشتن زعتیر مطابقت داشتند.
پیکر بیجان وائل زُعیتر پس از ترور
* عملیات بهار جوانی در بیروت
با رسیدن سال ۱۹۷۳ مشخص شد قتلهای هدفمند افرادی که در فهرست ۱۱ نفره نبودند، نتوانسته ضربهای به ردههای بالا ساف بزند. چون اهداف رده بالا در بیروت مستقر و در مراکز امن پناه گرفته بودند. اما در نهم اکتبر ۱۹۷۲ (۱۷ مهر ۱۳۵۱) یکپیام رمزنگاری شده از «مدل» یکی از جاسوسهای امان و موساد در لبنان به اسرائیل رسید که میگفت اینجاسوس با نام واقعی کلویس فرانسیس، درخواست دیدار و ارائه اطلاعات مهمی را دارد. اطلاعات او درباره نشانی منازل ۴ نفر از مقامات مهم ساف در بیروت بود: محمد یوسف النجار مسئول دستگاه اطلاعاتی، کمال عدوان مسئول عملیاتهای مخفی فتح در اسرائیل، کرانه باختری و باریکه غزه، کمال ناصر سخنگوی ساف و ابوجهاد نفر دوم سازمان پس از عرفات.
سزاریه تصمیم گرفت برای پر کردن خلاءهای اطلاعاتی درباره محل زندگی اینچهار نفر، یکجاسوس زن با نام عملیاتی یائل را به بیروت اعزام کند؛ زنی که در کانادا متولد و در آمریکا در یکخانواده یهودی اما بدون هیچ ارتباطی با اسرائیل بزرگ شده بود. مایک حراری هنگام اعزام اینمامور به بیروت، از زیبایی و زنانگی ظریف او تعریف کرد و گفت همین مساله باعث میشود کسی به او شک نکند.
یائل روز ۱۴ ژانویه ۱۹۷۳ (۲۴ دی ۱۳۵۱) به بیروت رسید و کمی بعد در یک آپارتمان که درست روبروی ساختمانهایی که سهسوژه ترور در آنها زندگی میکردند، مستقر شد. رفتارهای یائل باعث شده بود بتواند آزادانه تحرک داشته باشد و تقریباً به هرکجای لبنان که خواست سفر کند. او با کیف دستی خود که درونش دوربینی جاسازی شده بود، به خیابان رفته و از ساختمانهای موردنظر عکسبرداری میکرد. تا آنزمان اسرائیل به صورت معمول، مسئولیت موساد در تروهایی را که در سراسر جهان انجام داده بود، تکذیب کرده بود.
با دیدن عکسهای یائل و بررسیهای بعدی، اسرائیلیها به ایننتیجه رسیدند که نمیشود در ترور سهفرمانده مهم ساف، از مواد منفجره استفاده کرد و اینعملیات باید بهصورت شلیک از فاصله نزدیک انجام میشود. اما لبنان یکی از کشورهای هدف بود و سزاریه بهدلیل خطر بالای عملیات، نمیتوانست به تنهایی از پس آن بربیاید. در نتیجه پیشنهاد انجام یکعملیات مشترک با IDF مطرح شد. سپهبد دیوید العاذر رئیس ستاد مشترک IDF درباره موفقیت اینعملیات تردید داشت. بههمیندلیل از ایهود باراک فرمانده سایرت متکال (واحد شناسایی ستاد مشترک) خواست طرحهای تازهای ارائه کند. سایرت متکال واحدی بود که اواخر دهه ۱۹۵۰ بهعنوان یکنیروی نخبه برای نفوذ مخفیانه به عمق اراضی دشمن تأسیس شده بود. بهگفته برخی، آموزشهایی که افراد اینواحد میدیدند، سختترین آموزشهای نظامی در کل جهان بود. ایهود باراک هم اولین افسری است که در اینواحد رشد کرد و سال ۱۹۷۱ فرمانده آن شد.
با چراغ سبزی که العاذر به طراحیهای باراک نشان داد، بنا شد عملیات زدن ۳ فرمانده ساف با عنوان «بهار جوانی» (عملیات یورش به بیروت) با همکاری واحد تکاوری دریایی «شایتت ۱۳» انجام شود و اینواحد، تیم یورش را از اسرائیل به ساحل بیروت برساند. قرار بود دقیقاً همزمان با حمله به ساختمان فرماندهان فلسطینی، واحدهای تکاوری دیگری اسرائیل به ۴ هدف دیگر در لبنان حمله کنند چون پس از حمله به ساختمان فرمانده ساف، بهسختی میشد عملیاتهای دیگری را ترتیب داد. اسرائیل میخواست در زمان صرفهجویی کند. العاذر که شخصاً نظارت بر دورههای آمادگی اینعملیات را به عهده گرفته بود، پیشنهاد داد برای اجرای آن، چندتن از نیروها لباس زنانه بپوشند و با خنده گفت اینگونه سلاحهای بیشتری را پنهان میکنید! ایهود باراک خود یکی از نیروهایی بود که در اینعملیات لباس زنانه پوشیدند و در کشتار فلسطینیها حضور داشتند.
یائل، جاسوس اسرائیلی
تقریباً تمام نیروی دریایی اسرائیل برای انجام اینعملیات بسیج شد و رونین برگمن در کتاب «تو زودتر بکش» میگوید اینعملیات اگر نگوییم بزرگترین عملیات قتل هدفمند در قرن بیستم، دستکم یکی از اینعملیاتها بود.
ششم آپریل ۱۹۷۳ (۱۷ فروردین ۱۳۵۲) ۶ نیروی عملیاتی سزاریه با گذرنامههای جعلی آلمانی، بلژیکی و بریتانیایی از فرودگاههای مختلف اروپا، به بیروت پرواز کردند. بعدازظهر ۹ آپریل هم چندواحد IDF با اتوبوس به پایگاه نیروی دریایی اسرائیل در حیفا رفتند.
اجرای عملیات بهار جوانی باعث شد دولت لبنان استعفا دهد که خلاصه نتیجه حمله و کشتار آن را میتوان اینگونه در کتاب «تو زودتر بکش» دید:
«در اسرائیل، عملیات بهار جوانی را یکموفقیت خیرهکننده تلقی میکردند. عملیات به تمای اهداف تعیینشدهاش رسیده بود. سهنفر از مسئولان ارشد ساف، بهعلاوه حدود ۵۰ نفر دیگر (تقریباً همگی از اعضای ساف) کشته شده بودند. صلاح خلف (ابوایاد) فرمانده اصلی سازمان سپتامبر سیاه هم بهصورت شانسی جان سالم به در برد، وگرنه او هم تا مدت کوتاهی قبل از حمله در یکی از آپارتمانهای هدف که اغلب اوقاتش را در آنجا میگذراند، حضور داشت. ۴ ساختمان و کارگاه تولید سلاح تخریب شد. فلسطینیها ضبط آنهمه سند از آپارتمان عدوان را یکفاجعه و مصیبت میدیدند. ایناسناد جزئیاتی درباره هستههای ساف در مناطق اشغالی (۱۹۶۷) در اختیار شینبت قرار داد و منجر به یکسری بازداشت شد که بهطرز مؤثری شبکه فتح را در آن مناطق تخریب کرد.» (جلد دوم، صفحه ۵۲ به ۵۳)
* قتلهای پاریس و آتن
پس از موفقیت بهار جوانی، قتل هدفمند بعدی، مربوط به باسل الکبیسی استاد حقوق دانشگاه بیروت و فعال رده پایین «جبهه خلق برای آزادسازی فلسطین» بود که در پاریس و بهضرب گلوله مئیری و یک آدمکش دیگر اسرائیلی انجام شد.
چندساعت پس از اینکه نیروهای عملیات بهار جوانی به اسرائیل بازگشتند، حراری، مئیری و ۵ نیروی عملیاتی دیگر به آتن رفته و با کار گذاشتن بمبی در تشک تختخواب زیاد مقصَّی، او را که بهتازگی بهعنوان نماینده فتح در قبرس منصوب شده بود، کشتند.
قتل بعدی هم مربوط به دو تن از نیروهای ودیع حداد بود که به رم فرستاده شده بودند. تیم بایونت زیر ماشین ایندوتن بمبی کار گذاشته و هنگام حرکتشان در خیابانهای رم، با کنترل از راه دور، ماشین را منفجر کردند.
در ادامه، هدف بعدی محمد بودیه مسئول عملیاتهای جبهه خلق در اروپا بود که طبق گزارشهای جاسوسهای اسرائیلی، هم برای ودیع حداد کار میکرد هم سازمان سپتامبر سیاه. اینفرمانده فلسطینی هم توسط تیم ۳۰ نفرهای از واحدهای بایونت و رنگینکمان، در پاریس زیر نظر گرفته شد و در نهایت در ژوپن ۱۹۷۳ با انفجار بمب حساس به فشاری که زیر صندلی اتومبیلش جاسازی شده بود، کشته شد. دو روز پس از ایناتفاق، سازمان آزادیبخش فلسطین اعلام کرد انتقام خون بودیه را با کشتن سرهنگ یوسف آلون وابسته نظامی اسرائیل در واشنگتن گرفته است.
* آبرویزی برای موساد
با گذشت ۹ ماه از کشتار مونیخ، موساد افراد زیادی را کشته بود اما هنوز آن ۱۱ نفر رده بالای ساف، در فهرست تعقیب و ترورش قرار داشتند. در صدر اینفهرست هم علی حسن سلامه افسر عملیاتهای سپتامبر سیاه بود که پدرش حسن سلامه یکی از دو فرمانده اصلی نیروهای فلسطین در جنگ تأسیس اسرائیل بود.
با تعقیب یکالجزایری بهنام کمال بنآمن که با فتح همکاری داشت، موساد رد و نشانی از حسن علی سلامه پیدا کرد و یکتیم ویژه ۱۲ نفره با فرماندهی نهامیا مئیری برای شکار او تشکیل شد. یکی از اعضای اینتیم سیلویا رافائل بود؛ یکنیروی عملیاتی که با نقش یک عکاس خبری کانادایی و مواضع ضداسرائیلی شدید (با نام ساختگی پاتریشیا روکسبورگ) در کشورهای جهان عرب چرخیده و اطلاعات زیادی درباره ارتشهای عربی گردآوری کرده بود. زن دیگری که در اینگروه حضور داشت، ماریان گلادنیکف مهاجری از سوئد بود که به استخدام شینبت درآمده و تازه به موساد پیوسته بود.
اما همه تلاشهایی که موساد در اینبرهه انجام داد، به یکفاجعه و آبروریزی منتهی شدند. آنها در شهر لیلهامر در نروژ، مردی عرب را مقابل چشمان همسر باردارش کشتند که حسن علی سلامه نبود و مدتها به اشتباه او را بهجای سلامه تعقیب کرده بودند. حراری پس از انجام ترور و فرار، تا وقتی خود را به آمستردام نرسانده بود، متوجه نشد که مقتول و هدف عملیات، شخصی مراکشی بهنام احمد بوشیخی بود که بهعنوان پیشخدمت و نظافتچی یکاستخر در لیلهامر کار میکرد. زوی زامیر رئیس وقت موساد تلاش کرد بگوید اصلاً فاجعهای رخ نداده و شناسایی و تعیین هویت اشتباهی یکسوژه، شکست محسوب نمیشود، بلکه فقط یکاشتباه است! او معتقد بود خود قربانی بهخاطر رفتار شکبرانگیزش مقصر اشتباه موساد بوده است.
نویسنده «تو زودتر بکش» میگوید احمد بوشیخی هیچارتباطی با مبارزات فلسطینیها نداشت و ماجرای لیلهامر چیزی نبود جز قتل یکخدمتکار استخر با خونسردی کامل! اما خرابکاریهای موساد در اینعملیات تمامی نداشت و پس از کشتن بوشیخی، دو تن از نیروهای عملیات با نامهای آربل و (ماریان) گلادنیکوف در فرودگاه اسلو، موجب شک پلیس و در نهایت دستگیر شدند. آربل خیلی زود زیر بازجویی برید و به پلیسهای نروژی گفت کجا میتوانند آوراهام گمر و سیلویا رافائل را پیدا کنند. پلیس هم با جستجوی مخفیگاه گفته شده، دو نیروی دیگر موساد را دستگیر کرد. مدارک بهدست آمده از محل اختفای ایندونفر منجر به کشف خانههای تیمی موساد در سراسر اروپا شدند.
پلیس نروژ ۶ اسرائیلی را در ارتباط با اینپرونده دستگیر و دادگاهی کرد که اینمساله تبدیل به خبر اول رسانههای جهان و باعث یکسرشکستگی برای اسرائیل شد. «شرمآورترین قسمت قضیه این بود که آربل همهچیز را لو داده بود، حتی شماره تلفن مقر اصلی موساد در تلآویو را.» (جلد دوم، صفحه ۸۵)
علی حسن سلامه (رو به دوربین)، که احمد بوشیخی به جای او ترور شد
اسرائیل تا سالها بعد روی موضع خود پافشاری کرد. اما اواسط دهه ۹۰ که اقدامات قضائی نروژ علیه حراری و زامیر به راه افتاد، پذیرفت قتل احمد بوشیخی کار عناصر اینکشور بوده و در مجموع ۲۸۳ هزار دلار غرامت به بازماندگان خانواده وی پرداخت. پسر بوشیخی از ازدواج پیشیناش هم ۱۱۸ هزار دلار غرامت گرفت. اما در همان دورانی که افتضاح لیلهامر رخ داد& محکومان دادگاه، با توافق مخفیانه دولتهای اسرائیل و نروژ پس از مدت کوتاهی از زندان بیرون آمده و در اسرائیل بهعنوان قهرمان مورد استقبال قرار گرفتند. اما اینماجرا باعث شد رؤیای مایک حراری برای رسیدن به مقام ریاست موساد از بین برود. برگمن مینویسد: «در واقع بایونت بهواسطه ماجرای لیلهامر متلاشی شد. گذرنامه جعلیای که مئیری در جریان آن عملیات استفاده کرده بود، طی تحقیقات پلیس نروژ کشف و به همیندلیل سفرهای خارجی او به شدت محدود شد. مدت کوتاهی بعد هم او از موساد بیرون آمد.» (جلد دوم، صفحه ۸۹)
پس از شکست در لیلهامر، اسرائیلیها دستبهعصاتر شدند اما مأموریت بعدی خود را کشتن امین الهندی یکی از ۱۱ نفر صدر فهرست ترور تعریف کردند که در عملیات مونیخ نقش داشت و موساد مدعی بود قرار است در اُستیا در حومه رُم با شلیک موشک SAM7 یکی از هواپیماهای خطوط هوایی اسرائیل را هدف قرار دهد. احتیاط اسرائیل پس از افتضاح لیلهامر باعث شد برای جلوگیری از طرح و نقشههای الهندی، اطلاعات مربوط به او را به دستگاه اطلاعاتی ایتالیا بدهند و از کشتن او و همراهانش منصرف شوند. ایتالیاییها هم اعضای تیم الهندی را دستگیر کردند. برگمن میگوید طبق پیشبینیهای مئیری، بازداشتشدگان سهماه بعد به واسطه فشارهای قذافی به دولت ایتالیا آزاد شدند.
* یوم کیپور و موج استعفاها
معضلی که اسرائیل پس از پیروزی در عملیات بهار جوانی بهدست آورد، از نظر خیلی از خود اسرائیلیها باعث غرور و نخوت در آنها شد. آنها مطمئن شده بودند اعراب مرعوب شدهاند و توانایی بازدارندگی اسرائیل، آنها را عقب نگه میدارد و جرأت آغاز جنگ را نخواهند داشت. اگر هم جنگی را شروع میکردند، اسرائیل یقین داشت بهزودی آنها را نابود خواهد کرد. اما روز ۶ اکتبر ۱۹۷۳ (۱۴ مهر ۱۳۵۲) جنگ یوم کیپور شروع و اسرائیل غافلگیر شد.
با وجود شکستهای سنگین اولیه، نیروهای دفاعی اسرائیل پس از ۱۹ روز خود را پیدا کرده و ورق را برگرداندند. اما پیروزی اسرائیل در اینجنگ بهقیمت هزینه سنگینی بهدست آمد؛ بیش از ۲۳۰۰ سرباز اسرائیلی کشته شدند و چنینجنگی که میشد با مذاکره یا دادههای اطلاعاتی از وقوعش جلوگیری کرد، به وقوع پیوست. در نتیجه العاذر رئیس ستاد مشترک IDF و اِلی زیرا رئیس سازمان امان همراه با تعدادی دیگر از افسران ارشد اسرائیلی استعفا دادند.
اینجنگ همچنین آناحساس امنیت و غروری که اسرائیلیها داشتند، از بین برد. گلدا مایر هم بهعنوان نخستوزیر در تاریخ ۱۱ آپریل آنسال (۲۲ فروردین ۱۳۵۳) استعفا داد.
صحنهای از جنگ یوم کیپور
* مدرسه نتیو مئیر و پایان زندگی سیاسی گلدا مایر
روز ۱۳ می ۱۹۷۴ (۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۳) سهنفر از اعضای جبهه دموکراتیک خلق برای آزادی فلسطین (یکی از گروههای منشعبشده از ساف که با جبهه خلق برای آزادی فلسطین ارتباط نداشت) با عبور مخفیانه از مرز لبنان، وارد اسرائیل شدند و خود را به شهرستان معالوت رساندند. آنها به مدرسهای بهنام نتیو مئیر رسیدند و دانشآموزان اسرائیلی درون مدرسه را برای آزادی ۲۰ نفر از اسرای فلسطینی در زندانهای اسرائیل گروگان گرفتند.
گلدا مایر که هنوز پست نخستوزیری را رها نکرده بود و رونین برگمن او را با صفت «معمولا پرخاشجو» در کتابش خوانده، اینبار حاضر شد خواسته فلسطینیها را بپذیرد اما موشه دایان وزیر دفاعش که او هم در حال کناررفتن از منصبش بود، نمیخواست خاطره ضعف و شکست از خود به جا بگذارد. در نتیجه نظر مایر را عوض کرد و گفت باید گروگانگیرهای فلسطینی را بکشند. مایر هم موافقت کرد و در نهایت به نیروهای واحد سایرت متکال دستور داده شد به مدرسه هجوم ببرند و فلسطینیها را بکشند.
کشتن فلسطینیها در اینعملیات بهقیمت مرگ ۲۲ دانشآموز اسرائیلی و ۴ بزرگسال و یکسرباز اسرائیلی تمام شد؛ پایانی شکستبار برای زندگی سیاسی گلدا مایر. پس از او اسحاق رابین که پیشتر سفیر اسرائیل در آمریکا و در زمان جنگ ۶ روزه هم رئیس ستاد مشترک IDF بود، نخستوزیر شد. رابین تنها اسرائیلی بومی متولد اسرائیل بود که به نخستوزیری اینکشور میرسید.
* جوخه فلسطینی در قلب اسرائیل
پس از عملیات بهار جوانی، عرفات و ابوجهاد تصمیم گرفتند به فعالیتهای سپتامبر سیاه خاتمه دهند و بهقول برگمن، نقطه پایانی را بر حمله به اهداف بیرون اسرائیل و بیرون سرزمینهای اشغالی بگذارند. ابوجهاد بهعنوان رئیس کمیته عالی نظامی ساف دستور داد همه حملات به اسرائیل از اینبه بعد داخل سرزمین مادری اشغالشده باشند. به اینترتیب شامگاه ۵ مارس ۱۹۷۵ (۱۴ اسفند ۱۳۵۳) ۸ نفر از نیروهای ابوجهاد با قایق خود را به ساحل تلآویو رساندند و ضمن انجام حمله چریکی، کنترل هتل ساوُی را در اختیار گرفتند. ایناولینبار بود که فلسطینیها نیروهای خود را به قلب اسرائیل میرساندند.
اینگروگانگیری که در آن خواسته فلسطینیها، آزادی ۲۰ اسیر فلسطینی بود، در زمانی انجام شد که ۲ سال از عملیات بهار جوانی میگذشت و به گفته فلسطینیها بهنوعی انتقام از آن عملیات محسوب میشد. اما اسرائیلیها که هیچقصدی برای آزادسازی فلسطینیها نداشتند، ۴۴ تکاور ارتشی را به هتل اعزام کردند که در نتیجه درگیریشان با گروگانگیرها، ۷ فلسطینی کشته و یکی اسیر شد. ۸ اسرائیلی و ۳ سرباز صهیونیست هم کشته شدند.
اینماجرا هم بهعنوان یکشکست در کارنامه اسرائیل ثبت شد و حملات فلسطینیها پس از اینماجرا، باز هم ادامه پیدا کرد.
* شکست بمباران فرماندهان فتح و اعدام جاسوس اسرائیلی
اواسط آگوست ۱۹۷۵ (مرداد ۱۳۵۴) یکی از جاسوسان موساد در فتح، گزارش داد ساف در حال طراحی برگزاری یکرژه در روز اول اکتبر در ورزشگاه المدینه الریاضیه بیروت است و یکساعت پیش از برگزاری رژه، همه رهبران فتح در دفتری در همان نزدیکی جلسه دارند. در نتیجه اسحاق رابین نخستوزیر وقت اسرائیل دستور داد نقشهای برای حمله به ایننشست و کشتن فرماندهان فتح طراحی شود. ایندستور یکی از موارد اختلاف بین خود اسرائیلیهاست. چون ژنرال شلومو گازیت رئیس سازمان امان مخالف آن بود. او روایت کرده «بعضی اسراییلیا بودن که از انجام قتلهای هدفمند شرمنده نبودن. دیدگاه من فرق داشت؛ من شرمنده بودم.» (جلد دوم، صفحه ۱۱۷ به ۱۱۸)
برای اینحمله، مقرر شد ۸ فروند هواپیمای A4 اسکای هاوک و یکفروند F4 جهت بمباران در نظر گرفته شوند. با وجود همه شک و تردیدها درباره ابری یا صافبودن آسمان و امکان انجام یا عدم انجام مأموریت، چون خلبانها با شیرجه به داخل ابر و پرواز در ارتفاع پایینتر از ارتفاع مدنظر اقدام به رهاکردن بمبهای خود کردند، چاشنیها غیرفعال ماندند و در نتیجه، بمبها بدون انفجار روی زمین و سقف برخی از ساختمانهای اطراف محل برگزاری جلسه فلسطینیها افتادند. در اینحمله فقط راننده ابوجهاد بهدلیل اصابت بمب عملنکرده، کشته شد.
پس از اینماجرا، ابوجهاد دستور تحقیق و تفحص برای پیداکردن عناصر نفوذی اسرائیل را در فتح صادر کرد و سهماه بعد، هویت یکی از جاسوسان مهم و ارزشمند موساد کشف و اعدام شد.
* عملیات سوزش معده برای جلوگیری از مأموریت جبهه خلق
در ادامه اتفاقات، جاسوسان اسرائیلی خبر دادند نیروهای جبهه خلق قصد دارند یکهواپیمای ال عال را در فرودگاه نایروبی کنیا با موشک SAM7 هدف قرار دهند. در نتیجه با اطلاع به نیروهای امنیتی کنیا، از آنها درخواست کمک شد. نام عملیات جلوگیری از طرح فلسطینیها برای انهدام هواپیمای اسرائیلی، «سوزش معده» نام گرفت. در اینزمان، جورج حبش رهبر جبهه خلق و ودیع حداد جانشین او بود.
با غافلگیری و محاصره عاملان عملیات جبهه خلق که ۲ آلمانی و ۳ فلسطینی بودند، هر ۵ نفر تسلیم شدند و اسرائیلیها هر ۵ تن را به برانکار بسته و با تزریق دارو، بیهوش کردند تا با پروازی ۶ ساعته به اسرائیل منتقل شوند. اسحاق رابین نخستوزیر وقت با آنکه موافق سربهنیستکردن اسرا بود، اما انجام اینکار را منوط به تأیید دادستان کل اسرائیل دانست و آهارون باراک که بعدها قاضی ارشد دیوان عالی اسرائیل و مشهورترین قاضی اینکشور جعلی شد، با اینکار مخالفت کرد. چون دو تن از مظنونان، آلمانی بودند. به اینترتیب ۳ فلسطینی و ۲ آلمانی دخیل در عملیات فرودگاه نایروبی، زنده در اسرائیل فرود آمدند.
فلسطینیها تحت شدیدترین بازجویی و شکنجهها قرار گرفتند و سربازجوی آنها افسری با درجه سرهنگ دومی و نام مستعار Y بود که سربازجوی واحد ۵۰۴ سازمان امان بود. او همچنین شکنجه و بازجویی خشن را به نیروهای اطلاعاتی IDF آموزش میداد. اما نکته مهم اینجاست که با آلمانیها برخوردی محترمانه و بدون خشونت رخ داد. به گفته مترجم کتاب، اسرائیلیها به هزار و یکدلیل مجبور بودند با آلمانیها و در کل چشمآبیها حتی اگر دشمنشان بودند، تعامل کنند اما جان و مال عربها برایشان مباح بود و کسی هم درباره اینمساله از آنها بازخواست نمیکرد.
آزادی گروگانهای اسرائیلی پس از ماجرای فرودگاه انتبه
* ماجرای فرودگاه انتبه
۶ ماه پس از خنثیکردن عملیات نایروبی، در ۲۷ ژوپن ۱۹۷۶ (۶ تیر ۱۳۵۵)، چهار مبارز متشکل از دو نفر از جبهه خلق برای آزادی فلسطین و دو آلمانی چپگرا دست به هواپیماربایی دیگری علیه اسرائیل زدند. اینهواپیمای ایرفرانس که از فروداه لُد در اسرائیل برخاسته بود، با ۸۳ مسافر اسرائیلی ربوده شد. فلسطینیها و دو آلمانی مورد نظر در توقف هواپیما در آتن سوار آن شده بودند و میخواستند بهجای پاریس به بنغازی در لیبی رفته و پس سوختگیری و سوارکردن دو مبارز دیگر، به انتبه در اوگاندا بروند. قرائت صهیونیستی و اقتباس تصویری از اینماجرا سال ۲۰۱۸ در قالب یکفیلم سینمایی با عنوان «هفتروز در عنتبه» تولید شد. البته سالها پیش فیلم سینمایی «یورش به انتبه» هم در سال ۱۹۷۶ با بازی چارلز برانسون درباره اینماجرا ساخته شد که رویکرد غربی و صهیونیستی سازندگان در هر دو اثر مشخص است.
هواپیمارباها در عنتبه، ۲۰۹ مسافر غیراسرائیلی و ۱۲ خدمه پرواز را آزاد کردند و در مقابل آزادی گروگانهای اسرائیلی خود، خواستار آزادی ۵۳ تن از نیروهای مقاومت شدند.
با انجام اینعملیات هواپیماربایی، اوضاع در موساد به هم ریخت و با بحث و گفتگوهایی که ۴ روز ادامه پیدا کردند، اسحاق رابین متمایل شده بود با گروگانگیرها وارد مذاکره شود و با درخواستشان موافقت کند. یکی از مسائل مهم در اینبحران، این بود که دختر مدیر راکتور هستهای اصلی اسرائیل هم بین گروگانها بود. از طرف دیگر بین اسامی مورد نظر فلسطینیها که برای آزادیشان اقدام کرده بودند، نام ۵ عامل عملیات نایروبی هم به چشم میخورد. حالا مشکل اسرائیل این بود که نمیتوانست برای آزادی و تبادل ۵ نفری که هم خودش و هم دولت کنیا داشتن اطلاعات درباره محل حضورشان را منکر شده بود، اقدام کند.
در ادامه، واحد سزاریه در موساد با معرفی ماموری با نام مستعار دیوید که آموزش خلبانی هم دیده بود، گره اینمشکل را باز کرد و او بهعنوان یکشکارچی پولدار و سرخوش، سوار هواپیمایی تکنفره شد و از مرکز کنیا خود را به فراز فرودگاه انتبه رساند و بالای اینمنطقه چرخید و عکسهای مفیدی برای اسرائیلیها گرفت تا بتوانند عملیات موردنظرشان را طراحی کنند.
با چراغ سبز اسحاق رابین برای حمله، تیم اسرائیلی مجری عملیات با چهار هواپیما ترابری از اسرائیل بهسمت انتبه راه افتاد. نیروهای اسرائیلی با رسیدن به فرودگاه، تیراندازی را آغاز کرده و گروگانگیرها را کشتند. آنها نیروهای نظامی اوگاندایی را هم که فلسطینیها را محاصره کرده بودند، به قتل رساندند. همچنین ۸ جنگنده میگ نیروی هوایی اوگاندا را هم منفجر کردند. در اینحمله ۸ هواپیماربا و ۳ نفر از گروگانها کشته شدند. اما به قول رونین برگمن، گروگانها آزاد شده بودند و اسرائیل هم هیچ امتیازی نداده بود. یوناتان نتانیاهو برادر بزرگتر بنیامین نتانیاهو نخستوزیر کنونی اسرائیل هم یکی از کشتهشدگان عملیات فرودگاه عنتبه بود.
اینعملیات تبدیل به الگوی چگونگی برخورد با پروندههای گروگانگیری فلسطینیها شد. همچنین باعث شد اسحاق رابین دستور نهایی را برای از بین بردن مغز متفکر و طراح اصلی هواپیمارباییها به موساد بدهد و بگوید هرچه لازم است، هزینه کنند تا ودیع حداد کشته شود!
ودیع حداد فرمانده فلسطینی
* آمدن نام حداد به صدر فهرست ترورها
درباره شرایطی که نام ودیع حداد در صدر فهرست ترورهای اسرائیل قرار گرفت، در انتخابات ۱۹۷۷ حزب کارگر که از سال ۱۹۴۸ بر اینرژیم جعلی حکمرانی میکرد، شکست خورد و قدرت را به حزب لیکود واگذار کرد. به اینمعنی که مناخیم بگین فرمانده سابق سازمان ایرگون به نخستوزیری اسرائیل رسید که سال ۱۹۷۸ با امضای توافقنامه صلح کمپدیوید با مصر، موافقت کرده و موجب تعجب و حیرت همه شد. عامل دیگر تعجب از بگین، این بود که در داخل اسرائیل هم دست به تصفیه سازمانی نزد. او تمام برگههای قرمز موساد یا هماندستورهای قتل هدفمند را بدون سوال و تحقیق امضا میکرد.
در آنزمان رئیس شینبت آوراهام عاهیتوو و رئیس موساد هم ییتزحاک حوفی بود که بگین، آنها را ابقاء کرد و تنها اختلافنظرش با حوفی در این بود که میخواست یکرشته قتل هدفمند برای از بین بردن سران سابق آلمان نازی طراحی شود اما حوفی اینمساله را در اولویت نمیدانست. در نهایت بحث و گفتگوها به اینجا رسید که بگین بخواهد حداقل موساد روی یک هدف متمرکز و آن هم ژوزف منگله معروف به فرشته مرگ متمرکز شود.
به گفته رونین برگمن، مناخیم بگین عرفات را با هیتلر برابر میکرد و میگفت میثاق ملی فلسطین که خواستار نابودی کشور یهودی است، چیزی نیست جز نبرد منِ ۲.
از سال ۱۹۷۴ که حملات تروریستی در اروپا بهتدریج رو به توقف میرفت، عرفات فعالیتهای خود را بر تلاشهای دیپلماتیک در عرصه بینالملل متمرکز کرده بود و با وجود اعتراضات بلند اسرائیل، نمایندگیهای دیپلماتیک رسمی و علنی ساف در جهان ازجمله در اورپا افتتاح میشدند. بیشتر جلوهکردن عرفات در صحنه بینالملل منجر به بحثهای شدیدی بین موساد و امان در اینباره شد که آیا او هنوز یک هدف مناسب برای ترور هست یا نه؟ در نهایت او از فهرست ترورها حذف شد و نام ودیع حداد در صدر قرار گرفت.
* ترور ودیع حداد با خمیر دندان
موساد تصمیم گرفت برای کشتن ودیع حداد، از عمق نفوذش در سازمان تحت امر او استفاده، و کار حذفش را به واحد «تماس» واگذار کند. اینواحد هم ترور اینفرمانده فلسطینی را بهوسیله سم، در دستور کار قرار داد. اینکار به عهده جاسوسی بهنام «ایتزاوُن» سپرده شد که رفت و آمد زیادی به منزل حداد داشت. او در ۱۰ ژانویه ۱۹۷۸ (۲۰ دی ۱۳۵۶) خمیر دندان حداد را با خمیردندان مشابه دیگری که حاوی سم کشنده بود، عوض کرد. به اینترتیب سم بهمرور وارد بدن حداد شد و او را مبتلا به بیماری کرد. البته راویان درباره طریقه مسمومشدن حداد روایت دیگری هم دارند که طبق آن، اینفرمانده فلسطینی بهوسیله شکلات بلژیکی مسموم شده است.
حداد با گسترش سم در بدنش، دچار بیماری شدیدی شد و ۱۹ مارس ۱۹۷۸ (۲۸ اسفند ۱۳۵۶) برای درمان از بغداد به برلین شرقی رفت تا تحت درمان جدی قرار بگیرد. پزشکان معتقد بودند حداد مسموم شده اما نمیتوانستند هیچمدرک و سند پزشکی در اینباره ارائه کنند. در نتیجه روز ۲۹ مارس پس از درد و رنج فراوان و خونریزیهای داخلی، ۱۰ روز پس از ورودش به برلین شرقی، درگذشت. موساد و رهبران اسرائیل از نتیجه اینعملیات احساس رضایت زیادی داشتند. چون یکی از قویترین دشمنانشان را از سر راه برداشته بودند. برگمن میگوید «شاید ایناولین بار بود که عبارت امضای کمرنگ یا به تعبیری ردپای نامرئی وارد فرهنگ لغات موساد شد. اینتوصیفی بود برای تروری که طی آن، اینطور به نظر میرسید که مرگ سوژه، طبیعی یا تصادفی بوده است.» (جلد دوم، صفحه ۱۷۶)
صادق وفایی
ادامه دارد ...
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.