کشتی من به گِل نشست، ناخدایِ خوبی نداشتتنِ شکستمو ندید، منو رو موج تنها گذاشتبه شوق مقصدی قشنگ، تنمو به دریا زدمدستم توو دست ناخدا، میگفت که راهو بلدماعتماد کردم بهش، عاشقش شدم شدیداما این عشق منو، ناخدا هیچوقت ندیداین وسط افتادم و کسی منو نمیفهمهای خدا کاری بکن، ناخدا چه بی رحمهکشتیِ بی جون منم که راهو واسه تو ساختمفکر نکن تو بُردی نه، من به خودم باختماین وسط افتادم و کسی منو نمیفهمهای خدا کاری بکن، ناخدا چه بی رحمهکشتیِ بی جون منم که راهو واسه تو ساختمفکر نکن تو بُردی نه، من به خودم باختمردِّ پاهات، هنوز رویِ قلبمههمین ردِ پاهات، نمکه رویِ زخممهانگاری ساحل هم، با من همدردههردومون منتظریم، ناخدا برگردهاین وسط افتادم و کسی منو نمیفهمهای خدا کاری بکن، ناخدا چه بی رحمهکشتیِ بی جون منم که راهو واسه تو ساختمفکر نکن تو بُردی نه، من به خودم باختماین وسط افتادم و کسی منو نمیفهمهای خدا کاری بکن، ناخدا چه بی رحمهکشتیِ بی جون منم که راهو واسه تو ساختمفکر نکن تو بُردی نه، من به خودم باختم