دانلود فایلMP3 می ز دستم چون نریزد هوش بردی از سرمهرچه دارم می دهم یکباره نازت می خرمفرق مستی مدام ما و خمر دوستانهیچ نبود جز خرامان نگار در برم گر پریشان می شود هر صبح جمع خاطرممن چرا در فکر راه و رسم شام آخرم می ز دستم چون نریزد هوش بردی از سرمهرچه دارم می دهم یکباره نازت می خرممی ز دستم چون نریزد هوش بردی از سرمهرچه دارم می دهم یکباره نازت می خرم محتسب را گو بخسب و مدعی را گو خموشمحتسب را گو بخسب و مدعی را گو خموشهرچه در بازار خوانند و شنیدند از برمهرچه در بازار خوانند و شنیدند از برمامشب از دالان حرفم گر تو رخصت می دهیهدیه چشم خمارت صد غزل می آورمهدیه چشم خمارت صد غزل می آورمهدیه چشم خمارت صد غزل می آورم می ز دستم چون نریزد هوش بردی از سرمهرچه دارم می دهم یکباره نازت می خرم