مهدی ملکی - زمان اکران این فیلم در «فیفادی» هاست. اگر اکران اخیر فیلم «تیم ملی نامحبوب» را از دست دادهاید، ناراحت نباشید، کافی است تا ۲۲ آبانماه صبوری و فیلم را در اکران بعدی تماشا کنید. فیلمی که رکوردهای زیادی از جمله دوست داشته نشدن را شکسته و ۸ ماه دیگر هم برای کسب جایزه «نخل کاغذی» در بزرگترین و مهمترین جشنواره دنیا به نام جام جهانی شرکت میکند. البته این فیلم جایی در پرده نقرهای سینماها ندارد و محل اکرانش ورزشگاههایی است که دیگر موقع بازی تیم ملی پُر نمیشود و آنهایی هم که با تحمل دهها سختی، خود را به سکوها میرسانند، غالباً حوصلهشان سر میرود و علیه کادرفنی و بازیکنان شعار میدهند. عجیب است که هیچکس برای پایین کشیدن این فیلم از پردههای نمایش تلاش نمیکند. علیرضا جهانبخش، مهدی طارمی، علیرضا بیرانوند و شجاع خلیلزاده سوپراستارهای این روزها هستند که به همراه چند نفر دیگر نقشهای اصلی را برای خود برداشتهاند و البته مثل بعضی فیلمها، سیاهی لشکر هم که لازم است و وجود دارد. در ضمن نباید از نقش امیر قلعهنویی و مهدی تاج به عنوان کارگردان و تهیه کننده این فیلم ۹۰ دقیقهای غافل شد.
این فیلم که برگرفته از یک داستان واقعی است، روایت میکند که چگونه تیمی که عنوان «ملی» را یدک میکشد، مدتی است از اصل خود دور شده و برخی آن را به «میلی» بودن متهم میکنند. یعنی خواست مردم که حامیان و صاحبان اصلی این تیم هستند دیگر چندان اهمیتی ندارد و مهم این است که میل یکسری چه باشد. فیلمنامه با مشارکت گروهی از متفکران و افراد آشنا با تئوری «چگونه خود را از چشم مردم بیندازیم و حتی منفور شویم»، تهیه شده است؛ افرادی از فدراسیون فوتبال، کادرفنی و بازیکنان در نگارش این فیلمنامه دخیل بودهاند. فیلمی که حتی بازیگر میهمان هم داشته و در سکانسی نسبتاً طولانی به ایفای نقش پرداخته است؛ کارلوس کیروش. او چند سال پیش به یکباره بازگشت و برخلاف دوره قبلی حضورش روی نیمکت تیم ملی فوتبال ایران نهتنها محبوبیتی به دست نیاورد بلکه با گفتار، رفتار و عملکردش در جام جهانی قطر، باعث شد ذهنیت بخشی از ایرانیها نسبت به او منفی شود.
اما داستان از کجا کلید خورد؟ ماجرا چگونه پیش رفت که حالا بیرانوند با لحنی طلبکارانه میپرسد چرا مردم ما را دوست ندارند و توپ را به زمین صداوسیما میاندازد و آنها را مقصر میداند. دو سال پیش هم علیرضا جهانبخش تأکید کرد که جریاناتی بین مردم و تیم ملی اختلاف ایجاد کردند. حالا این موضوع به دغدغه بزرگی تبدیل شده، شاید حتی بزرگتر از تمام کاستیها و ایرادات فنی و دورنمای نهچندان روشنی که مقابلمان قرار دارد. دغدغهای که باعث شده حمید استیلی و تعدادی دیگر از کارشناسان و پیشکسوتان برای از بین رفتن فاصله به وجود آمده میان مردم و تیم ملی، راهکار ارائه دهند. هرچند بیرانوند و جهانبخش بازیکنان همان تیمی هستند که در جامجهانی ۲۰۱۸ روسیه، صحنههایی ماندگار خلق کرد و به طرز شگفتانگیزی به محبوبیت خود افزود. اما چهار سال بعد اعضای تیم در آستانه اعزام به قطر برای حضور در جامجهانی ۲۰۲۲ از فرصت دیدار با رییسجمهورِ وقت برای بیان و ارائه درخواست و مطالبات شخصی بهره بردند و در کنار آن نادیده گرفتن شرایط جامعه و مردم، شکاف عمیقی را پایهگذاری کرد. نیاز چندانی نیست که یادآوری و مرور کنیم آنچه همزمان در قطر و ایران میگذشت. اما انتشار فریمهایی شاد با ژستهای کمتر دیده شده از ملیپوشان، آن هم در اوضاع و احوال آن روزهای کشور، به مذاق بسیاری از هموطنان خوش نیامد و تعداد قابل توجهی از کاربران در فضای مجازی مواضع تندی علیه تعدادی از بازیکنان از جمله طارمی و جهانبخش گرفتند. از قضا اینها بازیکنانی بودند که گفته میشود در ماجرای کودتا علیه دراگان اسکوچیچ و هماهنگی با رئیس فدراسیون برای هموار کردن مسیر بازگشت کیروش نقش کلیدی داشتند. کاپیتانهای حال حاضر تیم ملی که برخلاف بسیاری از همتایان خود در دیگر تیمها از فاکتور محبوبیت برخوردار نیستند.
در هر حال زمان گذشت و تیم ملی هم از آن مقطع خاص عبور کرد، اما در ادامه نه تنها تلاشی برای ترمیم رابطه سرد شده میان مردم و تیم ملی صورت نگرفت بلکه اظهارنظرهای اغراقآمیز و به دور از واقعیت و بعضاً رفتارهایی که اصطلاحا لج مردم و هواداران را در میآورد، سبب تیرهتر شدن این رابطه شد. یک سمت ماجرا بازیکنانی قرار دارند که خود را بهترین نسل تاریخ فوتبال ایران جا میزنند و سمت دیگر مردمی که در حافظهشان بازیکنان و نسلهای شورانگیز و خاطرهساز جا خوش کرده است. از نسلی طلایی که با همایون بهزادی، علی جباری، حسین کلانی و پرویز قلیچخانی، سه بار پیاپی آسیا را تسخیر کرد و قهرمان شد تا نسلی که تیم ۹۸ را تشکیل داد. مردمی که حالا تیم ملی را دوست ندارند، چهرههایی، چون ناصر حجازی، احمدرضا عابدزاده، کریم باقری، وریا غفوری، علی دایی و سیاههای از بازیکنان محبوب و تأثیرگذار را به یاد دارند. گرچه نسل فعلی هم پتانسیل تبدیل شدن به نسلی خاطرهساز و محبوب را داشت، اما سوپراستارها، نقشهایی را برعهده گرفتند و بازی کردند که نه مقبولیت خاصی ایجاد کرد و نه محبوبیتی.
فیلمی که شما ارائه میدهید، ژانر مشخصی ندارد، نه اکشن است و نه درام یا عاشقانه. فیلمی بیمحتوا که هیچکس را جذب نمیکند و بدیهی است که بیننده عادی و حتی هیچ منتقدی آن را دوست ندارد. احتمالاً در نهایت شاهد تقدیم «تندیس طلایی با عیار صفر» به تیم ملی و تعدادی از بازیکنان آن باشیم که دیگر به روزهای پایانی حضورشان در عرصه ملی نزدیک شدهاند. شاید در آیندهای نه چندان دور تیم ملی با نسلی جدید توان تغییر اوضاع را داشته باشد و در پروسه جلب رضایت اکثریت مردم، موفق عمل کند. آنچه مهم است اینکه، محبوبیت خریدنی نیست، زورکی هم نیست، حواله هم ندارد که وارد کردن آن را از رئیسجمهور درخواست کنید. محبوبیت برای یک ورزشکار با عواملی مشخص، چون کیفیت، موفقیتهای بزرگ و ماندگار، رفتار و گفتار موردپسند و در کنار اینها «مردمی بودن»، به دست میآید. اگر هیچکدام از اینها را ندارید، از مردم سؤال نکنید که چرا ما را دوست ندارید. حتی صداوسیمای فعلی که ایرادات بزرگ و پرشماری به عملکردش وارد است را مقصر ندانید. اتفاقاً اوضاع به گونهای است که اگر صداوسیما علیه ورزشکار یا تیمی موضع بگیرد، آن ورزشکار یا تیم نزد مردم محبوبتر میشود!