فرهنگ اگزیستانسیالیستی و نسل زد؛ فرصت‌ها و تهدید‌ها

عین اله عابدی
کد خبر: ۱۳۲۹۵۲۶
| |
466 بازدید

امروز در کوچه و کلاس، در اتاق نوجوانان و حتی پشت میز شام خانواده، زمزمه‌ای مشترک شنیده می‌شود: زمزمه‌ی پرسش. نسلی برخاسته که در دل توفان فناوری، در میان امواج بحران‌های زیست‌محیطی، نابرابری‌ها و رسانه‌های بی‌پایان، با صدایی بلند می‌پرسد: «من کیستم؟ چرا اینجایم؟ آینده‌ام چه معنایی دارد؟»

این نسل، همچون مسافری است که در جاده‌ای مه‌آلود گام می‌زند؛ چراغی در دست دارد به نام پرسشگری، اما مقصدش در هاله‌ای از ابهام است.

اگزیستانسیالیسم همچون نسیمی از غرب، بر دل‌های آنان وزیده و طعم تلخ و شیرین آزادی و تنهایی را هم‌زمان چشانده است.

از دل این تأثیرات، پرسش‌های وجودی جوانه می‌زنند؛ پرسش‌هایی که ریشه در اضطراب و جست‌وجوی معنا دارند، پرسش‌هایی که مدام شنیده ائیم، اما نمی‌دانیم از کجا می‌آید و پاسخ قانع کننده‌ای هم برای آن نداریم؛

۱- چرا باید این درس‌ها را بخوانم وقتی جهان در آتش بحران می‌سوزد؟
۲- تحصیل چه کمکی می‌کند تا خودم را پیدا کنم؟
۳- آیا آینده‌ای که برایش آماده می‌شوم واقعاً ارزشش را دارد؟
۴- چگونه می‌توانم مسیر یادگیری‌ام را خودم انتخاب کنم؟
۵- چرا باید از قوانین خشک و تحمیلی مدرسه پیروی کنم
۶- وقتی دنیا این‌همه مشکل دارد، تلاش من چه اثری دارد؟
۷- چرا باید همان راهی را بروم که خانواده‌ام می‌خواهند؟
۸- اگر هیچ‌کس مرا درک نمی‌کند، خودم چه کنم؟
۹- زندگی چه معنایی دارد و چرا باید ادامه داد؟
۱۰- چرا برنامه‌ی مدرسه با واقعیت‌های زندگی من بیگانه است؟
۱۱- چه کسی گفته من باید مانند پدر و مادرم یاشم؟
۱۲- چرا من حوصله هیچ کاری ندارم و یا همیشه افسرده‌ام؟

منشاء همه‌ی این پرسش‌ها حاکمیت تفکر اگزیستانسیالیسم است. این صدا‌ها همچون قطرات بارانی‌اند که سقف پوسیده‌ی آموزش سنتی را سوراخ می‌کنند. اگر این سقف ترمیم نشود، سیلابی خواهد شد که نه‌تنها کلاس درس، که بنیان خانواده و جامعه را هم درخواهد نوردید.

اینجاست که مسئولیت خطیر سیاستگذاران و مربیان آشکار می‌شود. آیا برنامه‌ی درسی ما بر پایه‌ی شناخت واقعیت‌ها و حقایق زندگی تنظیم شده است؟ آیا معلمان ما آموزش دیده‌اند تا با این پرسش‌ها رودررو شوند، یا همچنان با چهره‌ای خسته و بی انگیزه و صدایی بی‌رمق تنها محفوظات کتاب را تکرار می‌کنند؟

اگزیستانسیالیسم شمشیری دو لبه است؛ اگر هدایت شود، به ابزار رشد، خودآگاهی و مسئولیت اجتماعی بدل می‌گردد؛ اما اگر رها شود، درختی می‌سازد که میوه‌اش پوچی و انزواست. تفاوت بنیادین در نگاه ماست: دین، انسان را پرتاب‌شده‌ی تنها نمی‌بیند، بلکه او را رهروی می‌داند که مقصد و راهنما دارد؛ در حالی‌که اگزیستانسیالیسم، انسان را تنها، بی‌پناه، مضطرب و بی‌انتظار رها می‌کند.

راهکار‌ها

برای آنکه نسل زد را از ورطه‌ی بی‌معنایی به ساحل امید برسانیم:
۱. بازنگری در برنامه‌ی درسی: پیوند دادن آموزش با زندگی واقعی، مسائل اجتماعی و دغدغه‌های روز جوانان.
۲. توانمندسازی معلمان: آموزش فلسفه‌های نوین، مهارت گفت‌و‌گو و روش‌های مواجهه با پرسش‌های وجودی.
۳. گشودن فضای مدرسه به گفت‌و‌گو: برگزاری کارگاه‌ها و حلقه‌های فلسفی تا دانش‌آموزان پرسش‌هایشان را آزادانه مطرح کنند.
۴. تقویت هویت دینی و معنوی: نشان دادن اینکه دین نه قید، بلکه چراغی برای یافتن معنا و امید است.
۵. مشارکت خانواده‌ها: آموزش والدین برای شنیدن پرسش‌های فرزندان بدون داوری و سرکوب.

اکنون زمان آن است که سیاستگذاران از خواب سنگین خود برخیزند. اگر امروز بیدار نشویم، فردا با نسلی روبه‌رو خواهیم شد که در دل تاریکی، دیگر حتی چراغ پرسشگری در دست ندارد. اما اگر امروز پاسخگو شویم، همین پرسش‌ها می‌توانند نردبانی شوند برای تعالی فردی و اجتماعی.

اشتراک گذاری
برچسب ها
سلام پرواز
سفرمارکت
گزارش خطا
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# خروج از ان پی تی # مرگ ترامپ # مکانیسم ماشه # جنگ ایران و اسرائیل # عملیات وعده صادق 3 # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # پل ترامپ # حمله آمریکا به ایران
نظرسنجی
آیا اسنپ بک فعال می‌شود؟
الی گشت