سفر ترامپ به خلیج فارس آزمونی واقعی برای آینده روابط آمریکا و کشورهای خلیج فارس در چشمانداز ژئوپولیتیکی پرشتاب امروز است.
به گزارش سرویس بین الملل تابناک، شورای ملی روابط عربی و آمریکا در مقالهای به بررسی سفر ترامپ به منطقه خلیج فارس پرداخته که در ادامه آمده است.
با سفر رئیسجمهور دونالد ترامپ به منطقه خلیج فارس، انتظارات بالا رفته و اهمیت این سفر نیز بسیار بالاست. این سفر، نقطه عطفی در بازتنظیم نحوه تعامل آمریکا با خاورمیانه به شمار میرود.
منطقه در حال تجربه تغییرات ژئوپولیتیکی سریع است — از دیپلماسی تازهنفس با ایران و ظهور سوریه پس از اسد گرفته تا ادامه درگیریهای شدید در غزه. گفتوگوهای ترامپ با رهبران خلیج فارس، نه تنها بر مسائل راهبردی فوری متمرکز است، بلکه چشماندازهای بلندمدت امنیت، حکمرانی و تحول اقتصادی را نیز در بر میگیرد.
برخلاف دوره اول ریاستجمهوریاش که سیاستهای حداکثری در قبال ایران و سوریه دستور کار را تعیین میکردند، این سفر بهطور گسترده بهعنوان فرصتی برای اتخاذ رویکردی انعطافپذیرتر و معاملهمحورتر در دیپلماسی، متناسب با واقعیات جدید منطقه و ترجیحات عملگرایانه کشورهای خلیج فارس تلقی میشود.
بازتنظیم راهبرد در قبال ایران: از تقابل به دیپلماسی مشروط
در صدر این واقعیات، مسئله ایران قرار دارد. این سفر بهطور نزدیک با مذاکرات هستهای میان واشنگتن و تهران همزمان است، که نشانهای از چرخشی قابل توجه از رویکرد پیشین ترامپ در رد برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) است.
این بار، هم ایالات متحده و هم متحدان آن در خلیج فارس به نظر میرسد مسیر دیپلماتیکی را ترجیح میدهند که هدفش محدود کردن قابل راستیآزمایی برنامه هستهای ایران بدون ورود به تقابل نظامی مستقیم باشد.
عربستان سعودی و امارات متحده عربی طی دو سال گذشته بهطور جدی در دیپلماسی پشتپرده با تهران سرمایهگذاری کردهاند و سازوکارهایی برای کاهش تنش و کانالهای ارتباطی غیررسمی ایجاد کردهاند.
تیم ترامپ احتمالاً بررسی خواهد کرد که چگونه کشورهای خلیج فارس میتوانند در این مذاکرات هستهای نقش پشتیبان ایفا کنند، شاید با ارائه مشوقهای منطقهای — همچون همکاریهای اقتصادی یا پروژههای ادغام انرژی — مشروط به پایبندی ایران.
همراستایی موفق میان راهبردهای آمریکا و خلیج فارس در قبال ایران میتواند نگرانیهای منطقهای درباره رقابت تسلیحاتی را کاهش داده و چارچوبی امنیتی ایجاد کند که در آن وابستگی اقتصادی، عاملی برای ثبات باشد.
نکته مهم این است که انتظار میرود رهبران خلیج فارس از ترامپ بخواهند که هرگونه توافق هستهای را با سازوکارهای راستیآزمایی دقیق و مفادی برای محدود کردن برنامه موشکهای بالستیک ایران و نقش آن در شبهنظامیگری منطقهای همراه سازد.
کشورهای خلیج فارس دیگر به دیپلماسی از راه دور رضایت نمیدهند و خواهان داشتن نقشی فعال در تعیین نحوه اجرای توافقات پس از آن هستند. همچنین، ترامپ ممکن است از این اجماع منطقهای برای گرفتن امتیازات گستردهتر از تهران استفاده کند — نه فقط در زمینه غنیسازی هستهای، بلکه در مورد سیاست ایران در عراق، لبنان و یمن.
اگر این سفر به ایجاد یک رویکرد سهجانبه منسجم میان ایالات متحده، کشورهای خلیج فارس و ایران منجر شود، میتواند راه را برای یک تنشزدایی پایدارتر در منطقه هموار سازد — هرچند این مسیر همچنان با موانع سیاسی فراوان همراه است.
سوریه پس از اسد و طرح بازسازی مشروط
سوریه نیز به همان اندازه مهم، و شاید پیچیدهتر، در دستور کار قرار دارد. برکناری بشار اسد در ۸ دسامبر ۲۰۲۴، پس از بیش از یک دهه حکومت اقتدارگرایانه و جنگ، فصل جدید و شکنندهای را آغاز کرده است.
در حال حاضر، رهبری انتقالی در دمشق بر سر کار است و کشورهای خلیج فارس این وضعیت را فرصتی منحصربهفرد برای بازگرداندن سوریه به جمع کشورهای عربی میدانند — البته تنها در صورتی که بتوان این رهبری جدید را از طریق بازسازی و اصلاحات تثبیت کرد.
در این راستا عربستان سعودی از ترامپ خواست که بخشی از تحریمهای قانون سزار را کاهش دهد؛ تحریمهایی که در حال حاضر سرمایهگذاری در زیرساختها و بخشهای عمومی سوریه را محدود میکنند.
رهبران خلیج فارس استدلال میکنند که تخفیف هدفمند تحریمها — متمرکز بر بازسازی انرژی، آب و مسکن — میتواند رهبری جدید سوریه را تقویت کند، نفوذ ایران را کاهش دهد، و از تبدیل سوریه به یک کشور شکستخورده جلوگیری نماید.
اگر این موضوع بهدرستی چارچوببندی شود، میتواند یک وضعیت برد-برد باشد: آمریکا اهرم فشار خود را حفظ میکند، در حالی که فضای لازم برای بازسازی تحت هدایت کشورهای خلیج فارس و تثبیت سیاسی سوریه فراهم میشود.
این وضعیت با خلأ قدرتی که در حال شکلگیری است و بازیگران مختلفی — از روسیه و ترکیه گرفته تا ایران و شبهنظامیان محلی — مشتاق پر کردن آن هستند، پیچیدهتر میشود. رهبران خلیج فارس، بهویژه در ریاض و ابوظبی، نگرانند که خروج شتابزده آمریکا از سوریه، منجر به بحرانی طولانیمدت دیگر شود.
در نتیجه، انتظار میرود که آنها طرحی برای ابتکار ثباتسازی تحت رهبری کشورهای خلیج فارس پیشنهاد دهند؛ طرحی که احتمالاً زیر چتر اتحادیه عرب قرار میگیرد و مشروط به حمایت سیاسی ایالات متحده و چارچوبهای قانونی برای جریان محدود منابع مالی غربی خواهد بود.
ترامپ، که همواره تمایل دارد بار هزینهها را به دوش متحدان منطقهای بیندازد، ممکن است چنین پیشنهادی را از لحاظ سیاسی مطلوب بداند. این طرح به آمریکا اجازه میدهد تا در روند گذار سیاسی سوریه نفوذ خود را حفظ کند بدون آنکه متحمل هزینههای سنگین نظامی یا مالی شود.
دو راهی غزه: از بحران انسانی تا بازآرایی سیاسی
در غزه، جنگ با اسرائیل فراتر از اهداف اولیهاش رفته و به بحرانی انسانی در ابعادی گسترده تبدیل شده است. در این راستا در دیدارهای ترامپ با رهبران کشورهای خلیج فارس، بر سازوکارهای فوری آتشبس و راهحلهای بلندمدت برای حاکمیت پس از جنگ تأکید شد.
با افزایش تلفات غیرنظامیان، کشورهایی مانند قطر و امارات متحده عربی احتمالاً طرحی برای بازسازی غزه ارائه خواهند داد که با حمایت آمریکا اجرا شده و حماس را کنار میگذارد؛ در عوض، قدرت به نهادی محلی تکنوکرات یا تحت نظارت بینالمللی واگذار میشود.
ترامپ ممکن است در پی آن باشد که موفقیتهای پیشین خود در توافقات ابراهیم را احیا کرده و بازسازی غزه را به روند عادیسازی عمیقتر روابط اعراب و اسرائیل پیوند زند. با این حال، این مسیر پرمخاطره است، بهویژه اگر اسرائیل در برابر دادن امتیازات مهم مقاومت کند یا درگیریهای داخلی فلسطینیان حلنشده باقی بماند.
با این وجود، ترامپ و کشورهای خلیج فارس میتوانند با استفاده از اهرمهای خود — اقتصادی از سوی خلیج فارس و دیپلماتیک از سوی ایالات متحده — پایهگذار مدل جدیدی برای حاکمیت در غزه شوند که با حمایت مالی بینالمللی و مشروعیت منطقهای همراه باشد.
علاوه بر این، رهبران خلیج فارس بهاحتمال زیاد تأکید خواهند کرد که هرگونه تلاش برای بازسازی باید با تضمینهای سیاسی برای جلوگیری از بازگشت گروههای تندرو همراه باشد. آنها ممکن است پیشنهاد دهند که نیروهای حافظ صلح عربی یا ناظران بینالمللی پس از پایان درگیریها در غزه مستقر شوند تا ثبات و اطمینان لازم را برای طرفین فراهم آورند.
ترامپ، که به دنبال توافقهایی پررنگ و با جلوه بالا در عرصه سیاست خارجی است، ممکن است از این فرصت برای معرفی خود بهعنوان میانجی صلح در منطقهای که مدتها با درگیریهای لاینحل شناخته میشود، استفاده کند. چنین جایگاهی هم برای پایتختهای عربی که خواهان رهبری آمریکا هستند جذاب خواهد بود، و هم برای پایگاه رأی داخلی ترامپ که از موفقیتهای خارجی بدون درگیری نظامی بلندمدت استقبال میکند.
تعمیق همکاریهای دفاعی و بازآفرینی امنیت منطقهای
فراتر از بحرانهای ژئوپولیتیکی، همکاریهای دفاعی و امنیتی رکن اصلی این سفر است. کشورهای خلیج فارس همچنان به شدت به حمایت نظامی آمریکا برای بازدارندگی در برابر تهدیدات منطقهای وابسته هستند.
انتظار میرود ترامپ بر تضمینهای امنیتی ایالات متحده تأکید کرده و خواهان همکاریهای عمیقتر در زمینههایی همچون رزمایشهای مشترک، تبادل اطلاعات در لحظه و ادغام سامانههای دفاع موشکی شود.
همچنین ممکن است بحثها درباره ایجاد یک اتحاد امنیتی مشابه ناتو ویژه خلیج فارس از سر گرفته شود — اتحادی که شراکتهای دفاعی غیررسمی چند دهه گذشته را رسمی سازد. چنین ابتکاری هم نقش بازدارندهای در برابر اقدامات بی ثبات کننده خواهد داشت و هم نشانهای از تعهد پایدار آمریکا در شرایطی است که اولویتهای جهانی در حال تغییر است. با این حال، ترامپ احتمالاً هرگونه گسترش تعهدات امنیتی را به افزایش هزینههای دفاعی کشورهای خلیج فارس و خرید تسلیحات از تولیدکنندگان آمریکایی مشروط خواهد کرد — امری که با رویکرد معاملهمحور او در ائتلافها همخوان است.
در کنار همکاریهای دفاعی، انتظار میرود عربستان سعودی خواهان توافق جدیدی با آمریکا در حوزه انرژی هستهای غیرنظامی باشد؛ توافقی برای تنوعبخشی به منابع انرژی خود و آزادسازی نفت و گاز بیشتر برای صادرات.
با الهام از توافق هستهای آمریکا-امارات، ریاض به دنبال شراکتی مشابه است که توسعه صلحآمیز انرژی هستهای را تحت نظارتهای بینالمللی ممکن سازد. سعودیها استدلال میکنند که مصرف داخلی سوختهای فسیلی برای تولید برق، از نظر اقتصادی ناکارآمد و از نظر زیستمحیطی ناپایدار است و یک برنامه هستهای غیرنظامی با حمایت آمریکا میتواند این فشار را کاهش دهد و در عین حال با اصول منع اشاعه نیز سازگار باشد.
ترامپ ممکن است چنین توافقی را فرصتی برای ایجاد اشتغال از طریق صادرات فناوری هستهای آمریکایی تلقی کند و در عین حال همکاری استراتژیک انرژی با یک متحد کلیدی خلیج فارس را تقویت نماید. با این حال، این مذاکرات احتمالاً بر سر مسائلی مانند حق غنیسازی اورانیوم و سازوکارهای نظارتی گره خواهد خورد — مسائلی که به دیپلماسی ظریف برای اجتناب از نگرانیهای منطقهای درباره اشاعه نیاز دارند.
مرز فناوری: هوش مصنوعی، امنیت سایبری و اتحاد دیجیتال جدید آمریکا-خلیج فارس
در کنار موضوعات امنیتی و سیاسی، علاقهمندی روزافزونی به ادغام فناوریهای نوظهور در ساختارهای دفاعی کشورهای خلیج فارس وجود دارد. سامانههای خودکار، نظارت با کمک هوش مصنوعی، و پروتکلهای امنیت سایبری به سرعت به عناصر اصلی راهبردهای نظامی منطقهای تبدیل شدهاند.
انتظار میرود ترامپ مجموعهای از فناوریهای دفاعی آمریکایی متناسب با نیازهای خلیج فارس را معرفی کند — از دستههای پهپادی و سامانههای دریایی بدون سرنشین گرفته تا پلتفرمهای شناسایی تهدید با بهرهگیری از هوش مصنوعی.
این پیوند فناوری-نظامی مرز جدیدی در همکاریهای امنیتی آمریکا و خلیج فارس خواهد بود؛ همکاریای که هم استقلال عملیاتی بیشتری برای کشورهای خلیج فارس فراهم میکند و هم آمریکا را به شریک فناوری ارجح نسبت به رقبایی، چون چین یا روسیه تبدیل میسازد.
بههمان اندازه مهم، اما کمتر مورد بحث، موضوع همکاری فناوری — بهویژه در حوزه هوش مصنوعی — است. کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی، خود را بهعنوان قطبهای منطقهای هوش مصنوعی معرفی کردهاند و میلیاردها دلار در زیرساختهای هوشمند، حکمرانی دیجیتال و سامانههای دفاعی خودکار سرمایهگذاری کردهاند.
انتظار میرود سفر ترامپ شامل پیشنهادهایی برای شراکتهای دوجانبه در زمینه تحقیقات هوش مصنوعی، ایجاد مراکز نوآوری وابسته به آمریکا در ریاض و ابوظبی، و افزایش همکاری در امنیت سایبری و تدوین استانداردهای دیجیتال باشد.
این ابتکارات نه تنها از اهداف بلندمدت متنوعسازی اقتصادی کشورهای خلیج فارس در قالب چشمانداز ۲۰۳۰ و برنامههای مشابه حمایت میکند، بلکه نقش متقابل مهمی در مقابله با نفوذ دیجیتالی چین ایفا خواهد کرد.
با توجه به نگرانی فزاینده واشنگتن از حضور چین در زیرساختهای فناوری خلیج فارس، ترامپ ممکن است گزینههای جذابی در زمینه ۵G، خدمات ابری، و پروتکلهای حاکمیت داده پیشنهاد کند. برای کشورهای خلیج فارس، همراستایی با آمریکا در نوآوریهای فناورانه نه تنها گامی در جهت پیشرفت تکنولوژیک، بلکه نشانهای از اعتماد راهبردی است.
افزون بر این، دستورکار هوش مصنوعی مزایای متقابلی در زمینه توسعه نیروی انسانی و زیستبومهای نوآوری دارد. کشورهای خلیج فارس بهشدت مایلند از طریق همکاری با دانشگاهها و شرکتهای پیشروی آمریکایی، استعدادهای داخلی خود را پرورش دهند؛ و ترامپ ممکن است پیشنهاد ایجاد کنسرسیومهای دانشگاهی-صنعتی را مطرح کند که دانش تخصصی آمریکا را در حوزههای نوآورانه خلیج فارس مستقر سازد.
از ابزارهای پیشبینی جرایم تا سامانههای هوش مصنوعی برای تابآوری در برابر تغییرات اقلیمی، دامنه همکاریها بسیار گسترده و از منظر راهبردی حیاتی است.
این مشارکت فناورانه به ترامپ نیز امکان میدهد رهبری آمریکا را در حوزهای به نمایش بگذارد که چین در آن در حال پیشروی است. در صورت تحقق این طرحها، اتحاد دیجیتالی نوینی پایهگذاری خواهد شد که از نظر اهمیت و تأثیر، قابل قیاس با پیمانهای سنتی دفاعی خواهد بود.
بهسوی آینده: بازتنظیم راهبردی در حال شکلگیری
سفر ترامپ به منطقه خلیج فارس فراتر از یک بازگشت نمادین به منطقهای است که زمانی آن را صحنه موفقیتهای سیاست خارجی خود میدانست. این سفر آزمونی واقعی برای آینده روابط آمریکا و کشورهای خلیج فارس در چشمانداز ژئوپولیتیکی پرشتاب امروز است.
چه موضوع، برنامه هستهای ایران باشد، چه بازسازی سوریه، بهبود اوضاع غزه یا انقلاب هوش مصنوعی، این دیدار میتواند خطوط کلی نظم جدیدی در خاورمیانه را ترسیم کند — نظمی که تلفیقی از امنیت سخت و قدرت نرم، واقعگرایی معاملاتی و چشمانداز منطقهای خواهد بود.
سؤال اساسی این است که آیا ترامپ، اکنون بهعنوان یک بازیگر سیاسی باتجربه با میراثی برای محافظت، میتواند این بازتنظیم پیچیده و پرمخاطره را محقق کند؟ موفقیت او تنها به مهارتهای مذاکرهاش بستگی ندارد، بلکه به تواناییاش در پیمایش فضای دیپلماتیک چندلایهای وابسته است؛ جایی که باید اتحادهای قدیمی را احیا کرد و اتحادهای جدید را با دقت، متناسب با جهان در حال تغییر، شکل داد.
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.