تحلیل قدس در خصوص سرمربی تیم ملی؛
امپراتور کوچولو و رؤيای تباه فوتبال ايراني
دايي هيچ گاه خودش را از ملت جدا نمي کرد- يا دست کم نمي توانست جدا کند- اما اين آقاي غريبه، هر کجا خودش را در تنگنا ببيند، مستقيم شقيقه فرهنگ فارسي را هدف مي گيرد و برخي حرفهاي «بي ربط» تحويل مي دهد!
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۸۸ - ۱۳:۰۱ 17 November 2009
کد خبر: ۷۳۴۱۹
| ۲۶ آبان ۱۳۸۸ - ۱۳:۰۱ 17 November 2009
| قدس؛ 1 ) دستهايش را در افق باد باز کرده بود و فرياد زنان کنار پيست تارتان آزادي مي دويد. شوق و ذوقش تمامي نداشت و بين نيمکت نشينان که لابد ملازمان سينه چاکند و فداييان جان به کف، مسابقه اي براي در آغوش کشيدنش برپا شده بود.
او مي دويد و مي خروشيد، بي آنکه لختي عذاب آور سکوهاي بتوني آزادي، تأثيري روي رفتارش داشته باشد. هوا سرد بود و شايد از همان ده هزار نفري که خوشحالي عجيب آقاي به اصطلاح امپراتور را بهت زده نگاه مي کردند، حداقل نيمي شان تصميم گرفته بودند مثل بيشتر هموطنان خود، به اين تيم ملي «نه» بگويند... .
2 ) از خواص روزهاي افول و نزول، يکي اين است که سقف آرزوها و رؤياهاي آدمها کوتاه مي شود. فوتبال ما روزهاي بدي را مي گذراند و براي اثبات اين قصه اندوهناک، به اندازه کافي دليل و برهان وجود دارد. سير اين فوتبال روي سراشيبي سقوط، انگار اشتهاي همه را کور کرده است.
افشين قطبي که روزگاري روي نيمکت پرسپوليس، براي به ثمر رسيدن گل قهرماني، آن هم در حضور بيش از 110 هزار تماشاگر تيفوسي بال در مي آورد و پرواز مي کرد، حالا به يک پيروزي نحيف، در پس يک نمايش کم مايه مقابل تيمي در حد و اندازه هاي اردن رضايت مي دهد تا بال گشودنش پس از گل نکونام، نمايشي مضحک و چندش آور به نظر برسد!
3 ) فوتبال ايران با افشين قطبي به کجا مي تواند برسد؟ سرمربي سابقاً بلندپرواز تيم ملي که روزگاري حرف از فوتبال بين المللي مي زد و براي اداي اين کلمه، از تمام ظرفيت ته لهجه انگليسي اش هم سود مي برد، حالا تبديل به موجودي قانع و کوتاه نگر شده است که براي پيروزي بر اردن در خانه - آن هم با آژان کشي از لاليگا! - پر در مي آورد و به واسطه برتري بر تيم چندم ايسلند در ورزشگاه آزادي - آنچه تنها روي يک ضد حمله به دست آمد- تشکر طلب مي کند!
ادبيات افشين قطبي - آنچه موجب تفاخرش در مدت زماني قابل توجه بود- در کنفرانسهاي خبري اخير و مصاحبه هاي تازه اش، دقيقاً پهلو به پهلوي گفتار و گويش سرمربيان پيشين تيم ملي مي زند.
وجه تشابه عجيبي وجود دارد بين حرفهايي که اين اواخر قطبي مي زند، با سخناني که پيشتر از امير قلعه نويي، مثلاً در پايان بازي با ازبکستان در مالزي شنيده بوديم؛ همان مسابقهاي که سرمربي کنوني سپاهان در پايانش، از خبرنگاران به واسطه انتقادهايشان گله کرد و مدعي شد يک قدرداني از ديگران طلبکار است، چون ما توانسته ايم ازبکها را با يک گل اختلاف ببريم!
رفتارهاي تازه قطبي، حتي به کنشهاي زيانبار علي دايي در هنگام حضورش در تيم ملي نيز شباهت دارد. جناب امپراتور(!) درست به اندازه سرمربي قبلي و شايد حتي کمي بيشتر، انتقادگريز شده است؛ با اين تفاوت که ما با او مشکل بزرگتري هم داريم.
دايي هيچ گاه خودش را از ملت جدا نمي کرد- يا دست کم نمي توانست جدا کند- اما اين آقاي غريبه، هر کجا خودش را در تنگنا ببيند، مستقيم شقيقه فرهنگ فارسي را هدف مي گيرد و برخي حرفهاي «بي ربط» تحويل مي دهد!
4 ) اين کاملاً در حوزه اختيارات افشين قطبي است که بعد از گل ايران به اردن، دستهايش را چقدر باز کند و با چه سرعتي تا کجا بدود؛ چنان که حتي به هم آغوشي اش با همه عناصر نيمکت به ميمنت اين فتح الفتوح(!) نيز نمي توانيم کار داشته باشيم.
با اين همه، آنچه امروز در پس رفتارهاي قطبي مي بينيم، مردي «زود اقناع» و اسير روزمرگي است که جاه طلبي هاي موعودش را جايي در گذشته گم کرده و با شرايط موجودش، ظاهراً نمي تواند در کسوت فرشته نجات براي اين فوتبال مشرف به موت حلول کند.
رفتارهاي اخير آقاي امپراتور در ضمن، آژير خطر تکرار اتفاقهاي گذشته و افتادن تيم ملي در يک دور باطل را نيز به صدا در آورده است. اين آقاي شيک و پيک، روح سفسطه گر قلعه نويي و يکدنگي و لجاجت دايي را با هم دارد؛ مبارک باشد!
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید