علاقه چينيها به فيلمهاي ايراني
دکتر غلامعلي رجايي
gholamalirajaee@yhaoo.com
دانستنيهايي درباره شهر پکن
پايتخت اوليه چين پکن نبوده است. اخيراً كتابي در باره شهر پكن نوشته آقاي علي محمد سابقي به دستم رسيد كه سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران آن را منتشر نموده كه حاوي مطالب مفيدي درباره شهر پكن است. در اين كتاب آمده، در سال 1420 ميلادي امپراتوري «يونگله» پايتخت سلسله خود را از شهر «نانجينگ» به شهر «بي پينگ» که بعدها به «بي جينگ»، يعني پايتخت شمالي، منتقل نمود.
پکن هم به لحاظ وسعت و مساحت و هم به لحاظ چمعيت از تهران بزرگتر است. تقريبا اطراف همه خيابانهاي شهر پکن را گلکاريهاي ممتدي پوشانده و مناظر بسيار زيبايي را به وجود آوده است. در بهار گردههاي درختاني که نامشان را نپرسيدم، در هوا معلق است و سپس بر زمين مينشيند و پنبه مانند است و به برف پنبهاي معروف است که تفاوت چنداني با برف ندارد. يکي از دوستان سفارت ميگفت از سرگرميهاي ما در اينجا يکي اين است که با فندک گوشهاي از اينها را به آتش ميکشيم، در کمتر از چند لحظه تمام آن گر ميگيرد. از مشخصات پکن وجود گرد و غبارهاي خاکآلود مانندي است که بعضا آزاردهنده هم هست.
پکن شهري است که سالمندان در آن زياد به چشم ميآيند. طبق آمار اعلام شده دولت چين، تعداد مسيحيان شهر پکن نسبت به جمعيت بيش از پانزده ميليون نفري آن چهل هزار نفر است. يکي از طولانيترين خيابانهاي پکن که از شرق تا غرب پکن را در بر ميگيرد، «چانگ آن» نام دارد که نام پايتخت قديم چين است. در بازديدي که از موزه تاريخي پکن داشتم، راهنما با نشان دادن جمجمهاي قدمت انسان پکني را 500000 سال اعلام کرد. پکن يکي از قديميترين شهرهاي دنياست که با بيش از 30 شهر معروف دنيا مانند مسکو و نيويورک و پاريس و... قرارداد خواهرخواندگي دارد.
شبکه btv در ميان بيش از 300 شبکه تلويزيوني، مخصوص پکن بوده که با 14 کانال در بيشتر نقاط چين دريافت ميشود. براساس آمار اعلامشده، تعداد محلات اين کلان شهر بالغ بر 1316 محله است. در پکن مردم بر اساس باورهاي قديمي خود مردگانشان را ميسوزانند و سپس خاکستر آنان را در قبرستان شهر دفن ميکنند. با اينکه در دو دهه پيش پکن شهر دوچرخهها نام داشت، با رشد سريع اقتصادي اين شهر، اکنون اين حضور گسترده دوجرخهها به حداقل خود رسيده است. براساس آمار از هر يکصد خانوار چيني 47 خانواده دوچرخه دارند.
در اين مدت کوتاه، من در چين اثري از خودروهاي خاجي وارداتي به چين نديدم. البته اين به معناي آن نيست که تمام خودروهاي موجود ساخت چين هستند؛ بلکه با همکاري شرکتهاي خارجي ساخته ميشوند. نکتهاي که شنيدن آن آه از نهاد من به در آورد اين بود که يکي از دوستان سفارت که بيش از بيست سال است در چين اقامت دارد، به من ميگفت، بيست سال پيش وقتي ما تعدادي اتوبوس به چين صادر کرديم، مردم پکن چهارچشمي و با کمال تعجب به آنها مينگريستند. پکنيها موتوسيکلتهايي را که ما براي انجام هرچه سريعتر کارهاي اداري به پکن برده بوديم، اصلا و ابدا نميشناختند.
از قديميترين مساجد چين در پكن مسجد نيوجيه است. سبك معماري داخل آن كاملا چيني است. مسجد قبلي كاملا از بين رفته و تنها سقفي نزديك محراب فعلي از مسجد اصلي در آن باقي مانده است. نقاشي و كاشيكاري مسجد كه با رنگهاي سرخ و سبز و آبي با هم ترکيب يافتهاند، بسيار زيباست در بيرون مصلا قبر دو عالم ايراني كه بر سنگ قبرشان تاريخ درگذشتشان ذكر نشده، به نامهاي «احمد برطاني بخارايي» و «عمادالدين قزويني» ديده ميشود كه با سنگ مرمر سياهي پلكاني درست مثل معبد «زيگورات» در «چغازبنيل» خودمان در خوزستان از زمين تا كمر آدم ارتفاع دارند. بر مزار اين دو عالم مهاجر ايراني كه امام جماعت و مدرس دين در پكن و اين مسجد بوده و براي تبليغ اسلام اين همه راه را در آن شرايط سخت سفر آمده و به چين مهاجرت كردهاند، فاتحهاي ميخوانيم.

در بازديد از مسجد آثار خطي آن را هم ورقي ميزنيم. اين آثار ارزشمند تاريخي با كاغذهاي كاهي قديمي در حال از بين رفتن هستند. از جمله موارد خطي قرآنهايي با خط درشت است كه هر كدام هشت برابر يك قرآن معمولي ما حجم و طول دارند و يك جزو قرآن با خطوط درشت بر روي آنها نوشته شده است.
براي مرحله دوم و درك فيض دست کم يك نماز جماعت در ميان مسلمانان چين، به مسجد «نيوجيه» پكن ميرويم و نماز ظهر را با مسلمانان چيني ميخوانيم. بيشتر مامومين مثل بعضي مساجد ما آدمهاي پير و از كارافتاده هستند كه قبل و بعد از نماز روي سكوهاي مسجد مينشينند و با هم حرف ميزنند. احتمالا چون روز است و جوانها در مدرسه و دانشگاه و... هستند، از حضورشان خبري نيست. در اين مسجد نشانهاي از حضور زنان نديدم. شنيدم در چين مساجد خاص زنان به سبک مسجد شيخ لطفالله و به سبک عهد صفويه وجود دارد که در نوع خود ابتکاري جالب از سوي مسلمانان اين کشور است.
به هنگام خروج از مسجد صحنهاي غير قابل باور، البته در چين پيشرفته و ثروتمند و سرمايه زده! ديدم. پيرزني به ما نزديك شد و با اصرار از ما صدقه ميخواست. در بيرون از مسجد زن ميانسال ديگري بدون آنكه تقاضاي پولي از ما بكند، داد و فرياد ميزد. وقتي پرسيديم چه ميگويد، گفتند هر كس غير چيني به اينجا ميآيد، اين حرفها را با فرياد به او ميزند و ميگويد نرويد پيش ما بمانيد!

سال فرهنگي در چين
اگر اين ادعا درست نباشد، تا حدي به واقعيت نزديك است كه چين نه يك كشور بلكه يك قاره است؛ هم به لحاظ كثرت قوميتها و نژادها كه 56 قوم و نژاد را ذكر ميكنند و هم به لحاظ جمعيت نزديك به يك ميليارد و چهارصد ميليون نفري و مساحت گسترده آن. بنابراين كار فرهنگي در چين ميبايست متناسب با اين مختصات باشد. ما با حضور بيست ساله رايزني فرهنگي خود در چين با چندكارشناس فرهنگي به صورت محدود هفته فرهنگي برگزار کردهايم.
وضع چينيها هم در ايران همين است. شنيدهام روسيه در يك اقدام ابتكاري، به جاي برگزاري هفته و ماه فرهنگي كه ما الان درصدد تحقق ماه فرهنگي در چين هستيم، سال فرهنگي را در چين برگزار كرده است. يعني براي هر روز برنامهاي در جهت معرفي فرهنگ و تمدن خود در چين دارد.
80 نوع چاي در چين
در اين كه چاي را چينيها به ملتها دادهاند، كسي شك ندارد. از دوره قاجارهاي مملکت بربادده عياش، يك ديپلمات اين گياه را چين آورده و در شمال ـ لاهيجان ـ كاشته است. مجسمه وي در موزه اين شهر قرار دارد.
دوستان چيني ميگفتند، بيش از 80 نوع چاي در چين وجود دارد. مرغوبترين آن كه در هر جلسه رسمي به ما تعارف ميشد، چاي سبزي بود كه چند رشته آن را داخل ليوانهاي بزرگ دردار چيني ميريختند و در اواسط جلسه باز هم آب گرم به آن اضافه ميكردند. چينيها چاي را بدون قند و شكر و شكلات و توت ميخورند. عدد 80 نوع چاي اگرچه مرا به تعجب انداخت، اما با توجه به تنوع خرماهاي عراق كه در مذاكرهاي با مسئولان عراقي در سال 72 درباره نقل و انتقال اجساد شهدا با كشتههاي عراقي در مرز خسروي ديدم، به لحاظ تنوع قابل مقايسه نيست. از عراقيها شنيدم انواع خرماها در عراق بيش از سيصد نوع است. ميشود گفت عراق پايتخت خرما در جهان است! افسوس كه عراقيها اين ميوه ضد سرطان پرخاصيتي را كه بارها در قرآن نام آن آمده و در بهشت هم تشريف دارد، نميتوانند درست بستهبندي و صادر كنند. تقريبا مثل ما که بعضي از كالاهايمان پس از صدور به خارج و بويژه توسط اروپاييها دوباره بستهبندي و چند برابر قيمت خريداريشده به بازار جهاني عرضه ميشود.
از فوايد و منافع و اهميت بعضي سفرها همين كسب تجربهها و مشاهداتي است كه قرآن هم با عبارت «در زمين سير كنيد» بر آن مهر تاييد و تاكيد زده است.
در اين سفر بود كه وقتي به بازديد آكادمي علوم اجتماعي چين رفتيم، دريافتم به چه مركز مهمي دعوت شدهايم. همراه ما ميگفت، برنامه ديدار با رئيس آكادمي نشانگر سطح بالايي است كه چينيها براي اين هيأت قائل شدهاند. در چين كنوني، جايگاه تحقيق و پژوهش آن هم پژوهشهاي كاربردي و بهدردبخور بسيار اهميت دارد كه مهمترين نشانه آن وجود همين آكادمي است كه رئيس آن عضو شوراي 9 نفره حزب کمونيست چين است، عهدهدار اداره اين كشور توانمند و پهناور است.
حين گفتوگوي سفير محترم، دكتر منصوري ـ كه مثل خيليها مرا از نوشتههاي ناقابلم در سايتهاي تابناك و فردا ميشناخت و در يك جلسه در گوشي به من گفت: مقاله اخير شما را در سايت فردانيوز درباره مخالفت امام با پيشنهاد گران كردن نان كه دولت وقت به محضر ايشان تقديم كرد، خواندهام و از آن كپي تهيه كرده و به دوستان هم گفتهام آن را مطالعه كنند ـ در مورد نقش و اهميت جايگاه سياستگذاري آكادمي علوم اجتماعي در چين و سياستهايي كه دولت چين ملزم به تبعيت از آنهاست، مطالبي را روي كاغذ مينوشت و به من نشان ميداد كه بسيار بر تعجب من ميافزود كه مجال طرح آنها در اين سفرنامه نيست.

پس از ديدار با رئيس آکادمي با روساي انستيتوها و مسئولان گروههاي مطالعاتي اديان مذاهب نظير شيعه، بوديسم تائويسم و مسيحيت و... نيز ديداري مفيد داشتيم. نكته تكاندهندهاي كه رئيس بخش شيعه ـ كه خانمي بود كه رساله دكتراي خود را درباره انقلاب اسلامي ايران نوشته بود، بي آنكه ايران را ببيند ـ به ما گفت، اين بود كه براي تكميل تحقيقات خود درباره ايران و شيعه، به دليل ضعف دسترسي به منابع ايراني، ناچار شده است به شبه قاره برود. حالا چرا به ايران نيامده و گير كار كجا بوده است، نميدانم. خيلي بعيد است مانع از طرف ما باشد. البته رئيس آكادمي در ميان صحبتهايش با اشاره به انعقاد موافقتنامههاي همكاري كه اين آكادمي در سالهاي اخير با سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي كشور ما از جمله دانشگاههاي تهران، مشهد و... داشته، ضمن موافقت با ادامه اين همكاريهاي علمي و تحقيقاتي، خيلي در لفافه نسبت به اينكه اين موافقتنامهها صورت عملي و اجرايي به خود نگرفته و آب از آب تكان نخورده، اشاراتي داشت كه شنيدن آن بسيار تلخ بود.
علاقه چينيها به فيلمهاي ايراني
از شنيدههاي ما در اين سفر كوتاه يكي اين است كه به رغم تعداد كم شيعيان چين و كمكاري بعضي نهادهاي فرهنگي داخلي و خارجي ما، يك ناشر چيني به هزينه خود نهجالبلاغه مولا علي (ع) را چاپ كرده و هم اكنون در حال تجديد چاپ آن است. ديگر اينكه نزديك به 20 فيلم سينمايي ما با زيرنويس زبان چيني در لوحهاي فشرده در بازارهاي پكن دست به دست ميگردد و با قيمت مناسبي به فروش ميرسد. در چين مثل كشور ما خبري از حق كپي رايت نيست. راست ميگويند «از هر دست كه بدهي از همان دست ميگيري»!
نياز ملل به توليدات فرهنگي يكديگر منتظر قاعده و قانون نوشته و نانوشته و تفاهمنامهها و اينجور چيزها نيست. مردم همهجا و هميشه به دنبال دانستن هرچه بيشتر از يكديگرند و فيلم و كتاب و نوار و مجلهاش را گير ميآورند. خلاصه اينكه نه به قول «مك لوهان» که جهان يك دهكده است، بايد گفت يك خانه شده است.
مهمتر از مساله درآمد ما ـ هرچند بايد فکري براي آن کرد ـ علاقه چينيها به فيلمهاي سينمايي ماست كه بايد به آن مانند يك فرصت نگريست و براي پر کردن اين خلا تدبيرها انديشيد. نقش بخش خصوصي در عرصه فعاليت فرهنگي خارج از كشور در كشور ما خيلي ناديده گرفته شده و ميشود. به تازگي شنيدهام بعضي از دوستان کارکشته و صاحب سالها تجربه کار فرهنگي در داخل و به ويژه در خارج کشور، در اقدامي بسيار ستودني دور هم جمع شده و تصميم دارند با تاسيس موسسهاي غير دولتي، همه ظرفيتهاي سرشار موجود در کشور در زمينه پاسخ به آن همه نيازهاي خارجيها به دانستن درباره تاريخ و فرهنگ تمدن ما تلاش و فعاليت داشته باشند که اميد فراوان ميرود مسئولان و مديران فرهنگي کشور از اين ابتکار ستودني با آغوش باز استقبال کنند. الان كه مشغول نوشتن اين سطور هستم، تلويزيون گزارش ميدهد، 95 درصد زرشك و زعفران جهان از ايران تامين ميشود. در بعضي اقلام ديگر هم مثل فرش و پسته ـ البته پيش از وارد شدن هنديها و چينيها به اين عرصه ـ وضع همين بوده است. در عرصه فرهنگ وضعيت ما به مراتب بهتر از اقتصاد است.
ما اين همه حرف گفتني داريم؛ از قرآن و روايات و بزرگان دين بويژه نعمت دوستي اهل بيت (ع) گرفته تا عصر حاضر و برخورداري از شخصيت ممتازي مثل حضرت امام كه معمار بزرگترين انقلاب فرهنگي و ديني و اسلامي معاصر است. حيف نيست اين همه نكات اخلاقي و عرفاني نغز و بديع حضرت امام كه در كتابهاي ايشان فراوان يافت ميشود در دسترس چينيها قرار نگيرد؟ هر چند آقاي پروفسور «سون پي فاينگ» استاد برجسته دانشگاه بينالمللي پكن اشعار امام را به زبان چيني برگردانده، ولي كاش اين ترجمهها از ايران هم دنبال ميشد. كاش شهيد رجايي و شهيد بزرگ و سيدشهيدان انقلاب دکتر بهشتي و عارف دلاور شهيد دکتر چمران و آموزههاي دکتر علي شريعتي را به چينيها معرفي ميكرديم. كاش لطايف عرفاني مرحوم حاج ميرزا اسماعيل دولابي را چينيها ميشنيدند تا درمييافتند عرفان واقعي كدام است. كاش بعضي از چينيها که کم به ايران ميآيند، چهره نوراني حضرت آيتالله بهجت را از نزديك ميديدند و حرفهايش را ميشنيدند آنگاه...
با وجود اين همه ظرفيت سرشار فرهنگي و معنوي و ميراث بزرگ اهل بيت (ع)، خيلي كم كار ميكنيم و به قول امام که در وصيتنامه خود به اين امر اشاره دارد عرضه عرضه آن را به جهانيان نداريم. دريغ از اين همه فرصتهاي از دست رفته که قطعا باعث تاخير در امر مهم فرج مولايمان مهدي که امري بين ادياني و مرتبط با تمام بشريت است، شده و ميشود. اميد که بر بهكارگيري مرداني كه اهليت تلاش در اين عرصه مهم جهاني را ندارند به اين فرصتسوزيها که ضرر و زيان آن متوجه تمام بشريت است، خط پاياني کشيده شود. عرصه فرهنگ مثل هر عرصه ديگر مردان خود را ميطلبد و كمتر مييابد!
در روزهاي پاياني سفر ما را به بازديد از خيابان «وانگ فوجينگ» ميبرند. دو سه روز است دوستان ما در چين اصرار دارند هر طور شده حتما هنگام غروب اين خيابان را از نزديك ببينيم. از قبل درباره اين خيابان خيلي پراكنده چيزهايي شنيده بودم كه اگرچه مشمئزكننده بود، ولي در هر حال چون سفر است، لابد به يك بار ديدنش ميارزد.
غروب كه ميشود، دكههاي فروش كباب در اين فروشگاه باز ميشود. قدم زنان از كنار آنها عبور ميكنيم. هوا تاريك شده است، بوي تند روغن حيوانات سرخ كرده مشام مرا آن چنان ميآزارد كه ناگزير ميشوم بعد از ديدن چند تا از آنها بينيام را بگيرم و از آنها فاصله بگيرم.

درست در کنار هتل بزرگ پکن که چينيها محل اقامت ما قرار دادهاند و شبي حدودا دويست دلار اجاره يک اتاق دوخوابه آن است، شهر ممنوعه قرار دارد. رسيدن از هتل به شهر ممنوعه با گذشتن از عرض خيابان امکانپذير است. شاهکار معماري چيني در سردر بزرگ آن خودنمايي ميکند. از ظاهر امر پيداست که از همينجا بايد عکسهاي يادگاري گرفته شود؛ از بس اين قصر ديدني است. چينيها مانند بازديدهاي ديگري که از موزه تاريخي پکن و پارک قوميتها در شهر «شن جن» داشتيم، راهنمايي را براي ما تعيين کردند تا گوشه و کنار قصر را توضيح دهد. زحمت ترجمه هم با «حليمه خانم» مسلمان شيعه چيني است که کارمند محلي رايزني است.


از جاهاي ديدني «شن جن» و چين پارک قوميتهاست که در دهکده فرهنگي شهر قرار دارد. در اين پارک که به دليل وسعت و تنوع آن حتما بهتر است با وسايلي که دهها نفر را حمل ميکند آن را ديد، همه نقاط چين در محدودهاي چندهکتاري ديده ميشود. اين پارک آنقدر داراي مناظر طبيعي ديدني است که گويي کارت پستالي است که يک دوربين با فيلترهايي گوناگون آن را از يک منظره گرفته باشد. در اين پارک تمام نقاط معروف و ديدني استانهاي چين در مقياسهاي بسيار کوچک اما کاملا طبيعي، بهگونهاي ساخته شده که به گواهي تمامي کساني که از نزديک اين مناطق را ديدهاند، هفتهها چينگردي هوايي و زميني ميطلبد؛ چرا که کاملا شبيه حالت طبيعي آنهاست. دوستان مقيم در چين يا برگشته از آن ميگفتند، در اين بازديد چندساعته، انگار همه نقاط ديدني چين را از نزديک ديدهايد.






