کرانی ندارد بیابان ماقراری ندارد دل و جان ماجهان در جهان نقش و صورت گرفتکدامست از این نقش‌ها آن ماچو در ره ببینی بریده سریکه غلطان رود سوی میدان مااز او پرس از او پرس اسرار ماکز او بشنوی سر پنهان ماچه بودی که یک گوش پیدا شدیحریف زبان‌های مرغان ماچه بودی که یک مرغ پران شدیبرو طوق سر سلیمان ماچه گویم چه دانم که این داستانفزونست از حد و امکان ماچگونه زنم دم که هر دم به دمپریشانترست این پریشان ماچه کبکان و بازان ستان می‌پرندمیان هوای کهستان مامیان هوایی که هفتم هواستکه بر اوج آنست ایوان مااز این داستان بگذر از من مپرسکه درهم شکستست دستان ماصلاح الحق و دین نماید تو راجمال شهنشاه و سلطان ما