zarreh26@yahoo.comبخش دوممراجع تأثیرگذار و تصمیمساز و بعضا مسئولان امر، به حجاب و عفاف و مظاهر آن از چند زاویه مینگرند و توقعات نیز تابع همین دیدگاههاست:
1- افراد متدین و متعصب اما ناآشنا به اوضاع جامعه و جهان كه ناهنجاریهای كنونی را ناشی از كم كاری و كوتاه آمدن پلیس میانگارند؛ این عده نگاهشان تنها به گذشته و دهه اول انقلاب است، بی آنكه شرایط آن دوره را با اكنون مقایسه کنند.
2- دسته ای دیگر ناهنجاری فرهنگی را معلولی از نواقص و معایب موجود در بخشهای دیگر جامعه همچون عدالت و اقتصاد و سیاست و غیره، دیده و تا درست نشدن آن بخشها، تغییر مثبت در این بخش را محال میدانند.
3- دسته سوم كسانی اند كه اعتقادی به حجاب و عفاف ندارند، اما برای رسیدن به مقاصد خود از رویارویی حاكمیت و جوانان در دل بسیار خرسندند و اگر موقعیت و منافعشان ایجاب کند، سخت گیریهای پلیس و نظام را در مراکز دانشگاهی و ادارات و خیابانها غیر مستقیم، تشویق هم میکنند.
4 - گروهی دیگر كسانی اند كه به شرایط زمان و مكان واقفند و معتقدند باید همه عوامل، دست به دست هم دهند تا به تعالی اخلاق و فرهنگ جامعه كمك شود. در كنار آن نیز پلیس با عده ای هنجارشكن به ویژه باندهای سازمان یافته منكرات، برخورد كند و ضمن آنكه جامعه را قانونمدار میخواهند، اما همه عوامل را به هم تنیده و كوتاهی هر بخش را بی نتیجه ماندن تلاش بخش دیگر میدانند.
5- دسته دیگر تنها راه برون رفت از این وضعیت را كار فرهنگی دانسته و ورود پلیس و برخورد قهری با موضوع را خسارتی جبران ناپذیر هم در بعد سیاسی هم فرهنگی و روانی جامعه میدانند.
6- در سی سال گذشته نیز گروههایی بودهاند که طرفدار حجاب و عفاف در جامعه اند اما به پندار اینکه اکثریت جامعه مخالف با محدودیت هستند، برای همراه داشتن جامعه میکوشند تا خود را مخالف برخوردهای پلیسی و معتقد به آزادی انتخاب در این مقوله نشان دهند، به ویژه که حتی افراد معتقد به حجاب و عفت عمومی نیز فطرتا از تضییق و محدودسازی گریز و واهمه دارند و البته چنین روشی را نه یک کار غیر اخلاقی، که اقتضایی مقطعی برای رسیدن به اهدافی مهمتر برای پذیرش مسئولیت و خدمت به مردم میدانند و هم از این روست که معمولا در دولتهای روی کار آمده، پرداختن به مقولههایی از این دست در دوره دوم ریاستها رخ داده است.
7- و گروهی كه در این دعوای بی سرانجام، از آب گل آلود ماهی میگیرند و «رحمانیت» بی پایان دینی كامل را به نفع خود مصادره كرده و خود را طرفدار دینی مهربان نشان میدانند، هرچند در گذشته، هیچ كوششی را برای خشن نشان دادن دین، فرو نگذاشته باشند.
8- گروهی هم تعالی و رشد نظام در اصول دیگر همچون اقتصاد و استقلال و حاكمیتِ نام اسلام را اصل دانسته و در تقابل بین خواست مردم و پایداری نظام، دومی را برمیگزینند و معتقدند باید در این مقوله كج دار و مریز با جامعه راه آمد.
9- و البته عده ای هم این امور را از اقتضائات حتمی آخرالزمان دانسته و هر راهی برای بهبود اوضاع را تلاشی بیهوده میپندارند.
• یك نگاه واقع بینانهملت ما دورانی نورانی و پر افتخار همچون دفاع مقدس را پشت سر دارد و امید و انتظار ظهور دورانی نورانی و با شکوهتر را به او وعده میدهد. دوران جنگ میتواند و باید پشتوانه ملت در همه پیشرفتها از جمله تكامل اخلاقی و معنوی باشد. نگاه به گذشته غرور آفرین برای حرکت آینده روشنی بخش است و امیدوار کننده؛ دوره ای که جوانانی به یك باره از دورافتادهترین نقاط كشور تا دل پایتخت از زمین و زمان جوشیدند و بر دشمنی غدار و بی پروا خروشیدند. از نوجوان دوازده، سیزده ساله تا پیرمرد هفتاد، هشتاد ساله، حتی دختركان و پیرزنانی تا آنجا كه اجازه و توان داشتند از بذل مال و هستی خود دریغ نکردند.
بسیاری از آنها اكنون نیز هستند و دیگرانی از ایشان شربت شهادت نوشیدند. جنگ سخت است. تیر است و تركش و خون. خاطرات تلخ و شیرین و گاه باور نکردنی اش کافی است تا انسانی را زیر و رو کند. شنیده ایم كه در عملیاتی، دشمن برای كشتن جوانان آنقدر با قنداقه تفنگ بر سر بچههای زخمی زد تا شربت شهادت نوشیدند؛ شنیدهایم که در عملیاتی دیگر، دشمن، دو نوجوان را زنده زنده چشم از حدقه شان بیرون كشید و کاسه چشم را خالی و آن دو را نیمه جان رها کرد و در نبردی دیگر، برای آنكه بچهها به خاکریزی که نیروهای دیگر از دشمن گرفته بودند و اینک کسی در آن مستقر نبود، وقتی هیچ راهی برای رسیدن به خاکریز دشمن نبود، فرمانده دستور داد وارد کانال شوید! گفتند اینجا پر از جنازه است! گفت: همه جنازه دشمن است، سریع بگذرید که وقت تنگ است. نیروها از روی تلی از جنازه گذر كردند، در حالی كه پای میگذاشتند و میدویدند، تنها صدای یا حسین و یازهرا و خز خز سینههای پرخون مجروحان که لابلای انبوهی از شهدا گیر افتاده بودند، و لهجه فارسی آنها بود كه زانوی بچهها را سست كرد و فهمیدند این جنازهها كه در تاریكی مطلق رها شده، جنازه دشمن نیست و خودی است و دهها و صدها شنیده دیگر؛ همه و همه، هم برای ترسیم سختی جنگ برای جوان امروزی و هم برای آنکه تلنگری باشد بر اینکه این آب و خاک و دین و آیین به آسانی به چنگ نیامده، كافی است جوان امروز با نگاه به آن از خود گذشتگیها و سختیهای باور نكردنی به خود آید و به پاسداشت خون برادران و خواهران خود هم كه شده، به بایستههای دینی ارج نهد و حرمت نگه دارد.
آنچه را در دل و ضمیر جوان امروزی است، جز خدا حق قضاوت ندارد؛ اما امروز وقتی به کوچه و خیابان نگاه کنی وقتی با جوان همکلام شوی نه ظاهری آراسته به آموزههای دین و نه کلامی مناسب با آنچه زبان یک مؤمن باید بدان عادت کرده باشد، مییابی. البته هستند گروهی که گرده شیطان را به زمین مالیده و در دانشگاه و بسیج و مساجد و تکایا و عرصههای علم و هنر محکم و استوار، گردنههای دشوار رویارویی با شیطان را بالا رفته اند؛ اما به ظاهر در میان این جمعیت شهرنشین گم هستند.
برای جوان امروزی، گویی مد و تیپ و ظاهری، به ظاهر آراسته و به واقع جلا داده شده با رنگ و لعابی که جوان و نوجوان زمان جبهه و جنگ مایه شرمساری بود، از پرداختن به درون و آراستن آن مهمتر مینماید؛ اما این جوان همان جوان امت خمینی(ره) است. از همان امتی است که امامش او را از یاران پیامبر (ص) و علی (ع) در صدر اسلام بهتر و رهبر مهربان انقلاب نیز وی را نسلی روییده از انقلاب و بهتر و هشیارتر از جوان دیروزی خوانده؛ نسلی كه هرچند ظاهری آنچنانی دارد، اگر باز هم پیشامدی برای کشور رخ دهد، سینه سپر كرده و مردانه در برابر دشمن میایستد، همان که با همان وضع به ظاهر ناستودنی، در دعاهای عرفه و مراسم اعتکاف حاضر میشود (1) و برای پیدا کردن نیم متر جایی برای دعا و تضرع و انابه با خدا با متولی مسجد به مجادله میایستد و وقتی از نزدیك، چشم در خم ابروی رهبرش میدوزد، از شدت شوق، گریه امانش نمیدهد ـ و البته حساب شیطان صفتانی که با آراستن زشتیها عامدانه، جسم و روح را به حراج گذاشته و دام تباهی میگسترانند جداست ـ پس جوانی كه قدرت ایستادگی در برابر دشمن و از جان گذشتگی را دارد و در بزنگاههای دعا و مناجات آن چنان سر از پای ناشناخته با خدای خود به راز و نیاز مینشیند، چرا این چنین بی محابا خود را از بایستههای اخلاقی دین بیرون برده، به دست نبایدهای زشت بیگانه میسپارد؟
حتما با بسیاری از این جوانان همکلام بودهایم؛ کسی که مرزهای اعتیاد و بد اخلاقی را درنوردیده، اما به کلامی دلنشین از معصوم (ع) یا تذکری خواهرانه، پدرانه و برادرانه که بی مزد و منت بر او خوانده شود، سر تعظیم فرود میآورد؛ راستی چرا چنین است و گاه چنان است؟
باید دید آیا معتقدیم كه جنگ از نوعی دیگر هنوز ادامه دارد یا نه؟ باید چشمی به دشمن داشت و چشمی به قلب جوان. تیغ قدرت دشمن را آنچنان كه هست قوی و برنده دید و ابزار شكسته ای را هم كه ما برای مقابله با دشمن به جوان داده ایم، نوسازی كرد تا مبادا تیرهای به ناجوانمردی تمام رها شده از چله کمان دشمن بر قلب او بنشیند و ما نیز تیری بر پشت آن تیر بزنیم.
در جنگی که بر ما تحمیل شد، تلفات بسیار دادیم. در هر هجومی جوانانِ دل به خدا داده، گاه چونان برگ خزان بر زمین میریختند و دشمن به هدف خود میرسید. باید خطر را چاره کرد، اما صد البته واقعبین بود و منصف. دشمن امروزی نه تنها در مرز مشخص که از هر روزنه و موجی و در قالب دوستی صمیمی و یاری مهربان دست جوان را در دستان خود میفشارد. بیرون آمدن از این جنگ به مراتب سختتر از جنگی است که پشت سر نهاده شد. سختی کارزار جوان امروزی برای رویارویی با دشمن در پوستِ دوست را از پیامبر(ص) بشنویم؛ آنجا که گروهی با افتخار از جنگ برگشته بودند حضرت رو به ایشان فرمود: «آفـرین به گروهی که از مبارزه کوچک برگشتند و مبارزه ای بزرگتر را پیش روی دارند». یاران، با تعجب پرسیدند: «یا رسولالله مبارزه ای بزرگتر از جنگیدن با شمشیر هم هست؟»، فرمود: «آری مبارزه با هوای نفس و شیطان درون».
مرام این چنینی جوان امروزی یك پیام دارد و یك هشدار؛ پیام نخست برای دوستان صاحب تریبون و اثرگذار تا بدانند این جوانان نیز در حال جنگند و تیر زبان خود را به سوی دشمن نشانه روند و نه به سوی فرزندان خود، تا كمی به خود آیند و بدانند حضور در جنگ و اداره کردن آن، به مراتب از باز کردن دامهایی که امروزه جوانان در آن گرفتارند، سختتر نبود؛ اما چند درصد از آنچه برای جنگ پرداختیم را برای این جنگ نابرابر هزینه كردهایم؟
آیا نباید به اندازه همان جنگ و البته به شیوه خود، سرمایه ای بزرگ را به میدان آورد، تا زیباییهای پاک و زلال اما گرد و غبار گرفته جوانان برای جهانیان و دنیای بی رحم و عریانِ رسانه ای به نمایش گذاشته شود و پیام دومی برای دشمنان قسم خورده و دندان تیز کرده برای اسلام، تا بدانند هرچند به ظاهر وضع جامعه ایرانی شبیه به آنچه آنها میخواهند باشد اما بی هیچ شبهه، به هنگام خطر، همین جوانان از هر تیپ و قشری که باشند، به یکباره به دنیا پشت کرده و ذره ای در مبارزه با او تردید نخواهند كرد و هرچند كسی از جنگ و خون ریزی استقبال نمیكند، اما اینان ذره ای از جنگ نمیترسند و بعضی نیز آن را گذرگاهی برای رسیدن به آمال معنوی و درونی خود میدانند.
همانند آنچه امسال در زیارت از شلمچه و طلاییه، یکی از زایران اهل دل، در حالی که به شدت منقلب بود، برایم تعریف كرد:
« میگفت دخترک که سر و وضع مناسبی نداشت، حال و هوای شلمچه او را به شدت زیر و رو كرده بود. دلش هوایی شده بود و جای دیگر پر میكشید؛ گویی هم از خودش خسته بود و هم از طعنه این و آن. به سیمهای مشبکِ مرز ایران و عراق در شلمچه چسبیده بود؛ هایهای گریه میکرد؛ از خدا میخواست، او را بپذیرد و به او کمک کند تا همواره با این حال خوش باشد. وقتی دیگر از گریه کردن خسته شد، از روی خاکهای سرخ شلمچه بلند شد. سر و وضعش را مرتب کرد؛ با دستان خاک گرفته، صورت خیس خود را پاک کرد و به سوی اتوموبیلش روانه شد. ناگهان سر را به سوی آسمان کرد و با تمام وجود، معصومانه گفت: «ای کاش دوباره جنگ میشد»!
ادامه دارد...-----------------------
پی نوشت:1. نقل به مضمون و برداشتی آزاد از فرمایشات رهبر معظم انقلاب درباره جوانان
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.