۴۰ سال است لوتکا میسازد، همان قایق چوبی قدیمی و سنتی که در گیلان به لوتکا معروف است. فرهاد غضنفری را در کارگاهش میبینم در منطقه شنبه بازار روگا. میگویند این روزها فقط سه نفر این هنر دستی را در انزلی بلدند و این حرفه درحال زوال است. کارگاه لوتکاسازی در ظهر بهاری دم کرده و شرجی انزلی بوی نم و چوب میدهد. بویی که ناخودآگاه تو را به سالهای دورتر میبرد؛ سالهایی که لوتکاها روی تالاب در چرخش بودند و حرکت منظم پاروها چشمها را خیره میکرد.
چشم انداز کارگاه بخشی از تالاب انزلی است که دورتا دورش انبار قایق است؛ چشماندازی زیبا و خیال انگیز. توی کارگاه هم تا چشم کار میکند قایق چوبی میبینی، نه فقط قایقهایی برای به آب انداختن که حتی قایقهای تزئینی کوچک و زیبا که با سلیقه برای دکور یا بازی ساخته شدهاند. به قول فرهاد، بهار و تابستان چرخ مغازه با فروش همین قایقهای تزئینی میچرخد و در پاییز و زمستان با فروش لوتکا به صیادانی که هنوز قایق چوبی میخرند. هرچند هر روز تعدادشان کمتر میشود چراکه قایقهای فایبر گلاس عمر و دوام طولانیتری دارند.
فرهاد غضنفری با آرامش خیلی زیاد حرف میزند. مشتری را که از زنجان آمده و یک لوتکا خریده راه میاندازد: «تزئینی بود. قایق میخرد و میاندازد توی آب استخر و عروس دامادها تویش مینشینند و عکس میگیرند. دیگر این کار ما هم هوادارهایش این جوری شدهاند.»
گرهای به ابرو میاندازد و به گذشته بازمیگردد. ۴۰ سال پیش به همین کارگاه آمد و کار را از اوستای لوتکا یاد گرفت. اوایل فکر نمیکرد لوتکا سازی بشود شغل و حرفهاش. بیشتر برایش حکم سرگرمی داشت. روزهای پس از انقلاب بود و دانشگاهها تعطیل. مانده بود با دیپلمش چه کند؟ خیلیها تشویقش میکردند برود و در ادارهای جایی استخدام شود، بویژه که پدرش هم وکیل دادگستری بود: «خلاصه نرفتم و آمدم همین جا کارآموزی. در کنار اوستا یک سال کار یاد گرفتم و بعد، مدتی تنها کارکردم. اوایلش کارم خوب نبود قایقی درست کردم که کسی حاضر نشد بخرد؛ مبتدی بودم دیگر. سه چهار تا قایق را با بدبختی و ضرر، همین جوری فروختم. این باعث شد بروم نقصهایم را برطرف کنم. ابزار خوب خریدم. میدانی اگر قایق چوبی خوب ساخته نشود، درزهایش با برش کاری آب بندی نشود، خوب درنمیآید. درزبندی خوب و با حوصله در قایقسازی خیلی مهم است. اگر فقط چند دهم میلیمتر هم درزها باقی بمانند آب وارد قایق میشود. مبتدیها اینها را رعایت نمیکنند و اگر کسی سوار قایقشان شود، باید از صبح تا شب آب توی قایق را خالی کند.»
همین طور که به تالاب نگاه میکند برایم میگوید در این سالها چقدر دغدغه یاد دادن حرفهاش را داشته، اما دیگر کسی علاقهای نشان نمیدهد: «خیلی دوست داشتم پسرهایم این حرفه را یاد بگیرند، ولی خودشان دوست نداشتند. فقط پسر بزرگم را با خواهش و منت آوردم و یادش دادم. مدام میخواست در برود، اما به زور نگهش میداشتم. میگفتم تا یک قایق را کامل درست نکردهای، نمیگذارم بروی. خلاصه یک دانه درست کرد، ولی برای همیشه رفت. توقعی هم نیست هرکس باید دنبال کاری برود که دلش میخواهد، اما با این همه طی این سالها چهار پنج کارگر آوردم و تا کار یاد نگرفتند نگذاشتم بروند. با زور و خواهش کار را یادشان دادم که اگر من رفتم حداقل میراثم برای چند نفری مانده باشد.»
گاهی اوقات به این میاندیشد که شاید اگر آن زمان دانشگاهها باز بود او هم شغل و حرفه دیگری داشت. شاید پزشک بود شاید هم ارتوپد یا یک زیستشناس، اما پدرش هیچ وقت درباره حرفهاش این طور فکر نکرد و مثل خیلیهای دیگر بر این باور بود که هنردستی ارزش والایی دارد: «هیچ وقت مانعم نشد، هروقت میآمد اینجا میگفت: دست درست. میگفت: کار جوهر انسان است. همیشه فکر میکرد کاری که با دست انجام میشود کار با ارزشی است.»
این روزها که چرخ لوتکاسازی برایش بسختی میچرخد آیا میتواند به نجاری و کارهای دیگر هم فکر کند؟ از او در این باره هم میپرسم اینکه چرا مثلاً میز و صندلی نمیسازد و کسب درآمد نمیکند: «همین الان این قایقهای تزئینی که میبینی دلم نمیخواهد کوچکترین نقصی داشته باشند بعد بروم میز و صندلی بسازم؟ خب معلوم است کسی که ۴۰ سال کارش ساختن میز و صندلی است بی نقصتر از من کار میکند.»
این روزها کمتر لوتکاسواری را در انزلی میبینی مگر توریست حرفهای، بقیه گردشگرها ترجیح میدهند دویست هزار تومانی بدهند و با قایق موتوری دوری در تالاب بزنند بدون اینکه فکر کنند همان موتورها میتواند به قیمت از دست رفتن محیط زیست تالاب باشد. صیادان غیرقانونی هم که دیگر نگو اصلاً به لوتکا سواری و سازندگانش فکر نمیکنند.
به قول او الان صیاد قانونی هم کم شده و اگر قانون قدرت کافی داشت، صیادان غیرقانونی نمیتوانستند این طوری با قایق موتوری صید کنند. میگوید تا زمانی که صید غیرقانونی کمتر بود کاروبار آنها هم بهتر بود؛ چون اصل ماجرا این است که نباید اجازه دهند کسی با قایق پرسر و صدای موتوری صید کند. از سوی دیگر قایق پارویی تا حدودی میتواند در دریا پیشروی کند، اما قایق موتوری تا جایی که زمین قوس دارد پیش میرود یعنی نقطهای که دیگر از ساحل پیدا نیست.
صیادان با قایق موتوری آنقدر دور میشوند تا به محل زاد و ولد ماهیها برسند و ریشهاش را بکنند؛ بنابراین بازگشت به لوتکا راه حلی است برای کاهش صید غیرقانونی که به گفته او کسی به آن اهمیتی نمیدهد.
از سختیهای کارش که میپرسم خیلی راحت جواب نمیدهد و تنها به انگشت بریدهاش اشاره میکند، اما یاسین پسرش برایم بیشتر میگوید از اینکه زانو درد و کمردرد لحظهای رهایش نمیکند.
گلایههای زیادی دارد از اینکه هیچ وقت کارشان آن طور که باید و شاید مورد حمایت نبوده و درحال حاضر بیمهای که برای تنها کارگر کارگاهش میپردازد اندازه همان بیمه اختیاری است. با ناامیدی میگوید کارشان رو به زوال است، چون دیگر کسی قایق چوبی نمیخواهد و تنها صیادانی که وضع مالیشان کفاف خریدن قایق موتوری نمیدهد لوتکا میخرند.
بریدن بی رویه درختان جنگل هم موجب کم شدن چوب مناسب کار شده: «البته قایقهای دکوری کم و بیش مشتری دارد. هرچند صرفه آنچنانی ندارد. هنوز هم بعد از چند سال هر قایق دکوری را ۵۰ هزار تومان میفروشیم. این مبلغ برای چند سال پیش پول خوبی بود، اما الان هزینه خودش هم نیست. ضمن اینکه ساخت قایق کوچک تبحر خاص خودش را نیاز دارد. اینها بیشتر برای کسانی که بچه اینجا هستند و به شهرهای دیگر مهاجرت کردهاند جذابیت دارد وگرنه برای تهرانیها یا آنهایی که همین جا زندگی میکنند لوتکا هیچ معنایی ندارد.»
گزارش از: ترانه بنییعقوب
این گزارش نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.