بازدید 11571

گفته‌های عامل جنایت هولناک خیابان شیخ‌بهایی

کد خبر: ۷۲۲۷۹۵
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۷ 19 August 2017
حالا این پیرمرد ٧٥ ساله پاسخ همه ابهامات پرونده جنجالی شیخ بهایی است. همه سوالات این پرونده معمایی به ناپدری تحصیلکرده شهرام ختم می‌شود. کسی که تاکنون هیچ سابقه کیفری نداشته اما رفتار پسرخوانده و عروس معتادش او را به سرحد جنون رساند تا او دست به چنین جنایتی بزند.
 
به گزارش شهروند، او نه از رفتارش پشیمان است و نه تقاضای عفو دارد، اعدام تنها درخواست او برای پایان‌دادن به پرونده سرهای بریده آ.‌اس.پ است.

چرا پسر و عروست را کشتی؟

آنها مرا کلافه کرده بودند و دیگر تحمل رفتار این دو معتاد را نداشتم. آنها حتی همسر مرا کتک می‌زدند. شیشه، عقل شهرام را گرفته بود. خیلی تلاش کردم تا او ترک کند اما فایده‌ای نداشت. شهرام پسرخوانده من بود اما مثل پسر خودم او را دوست داشتم.

چرا نسرین را کشتی؟

چون او هم من و همسرم را کتک می‌زد. پسرم و عروسم هر دو با هم ما را آزار می‌دادند. نسرین هم اعتیاد شدیدی به شیشه داشت و رفتارهایش مثل شهرام شده بود.

چرا از آنها شکایت نکردی؟

چرا شکایت کردم، پنجم مردادماه بود که از او شکایت کردم. پرونده شکایتم در کلانتری یوسف‌آباد است. سه روز بازداشتگاه بود اما دلم راضی نشد. او را خیلی دوست داشتم. من حتی خانه‌ام در امیرآباد را به نام او کردم. حساب بانکی هم مشترک بود. من او را دوست داشتم، به همین دلیل رضایت دادم و از بازداشتگاه آزاد شد اما باز هم با من سرناسازگاری گذاشت. همان روز شروع به فحاشی و داد و بیداد کرد که چرا از او شکایت کرده‌ام. همان موقع بود که تصمیم گرفتم از دست او برای همیشه راحت شوم.

کی نقشه قتل شهرام و نسرین را کشیدی؟

همان روزهایی که رضایت دادم و او از بازداشتگاه آزاد شد. همسرم را به خانه خواهرم فرستادم. ساعت ١١ شب یکشنبه‌شب بود، هشتم مرداد. من اسلحه شکاری دارم. سه تا اسلحه با مجوز. یکی از آنها را برداشتم و زیر پتو قایم کردم. می‌خواستم در فرصت مناسب از اسلحه استفاده کنم و آنها را به قتل برسانم. شهرام و همسرش داشتند داخل آشپزخانه شیشه می‌کشیدند و به من فحاشی می‌کردند. شهرام ناگهان من را با اسلحه دید، ترسید. بلافاصله به سمت او شلیک کردم. به زیر چشمش خورد، فرار کرد و داخل اتاق زیر تخت پنهان شد. من هم دنبالش رفتم و یک گلوله هم به سرش شلیک کردم. نسرین را هم یک گلوله به شکم و یک گلوله به سرش شلیک کردم.

چرا سرها را جدا کردی؟

می‌خواستم ردی از آنها باقی نماند. شهرام قبلا نجاری می‌کرد. با اره برقی سر شهرام را جدا کردم و اعضای بدن او را داخل نایلون ریختم. فردای آن روز یعنی نهم بعدازظهر اعضای بدن شهرام را در سطل زباله انداختم، شب هم سرش را به زمین خاکی شیخ بهایی بردم. فردای آن روز هم همین کار را با بدن نسرین انجام دادم و سر او را هم سه‌شنبه نیمه‌های شب به همان‌جا بردم و آتش زدم. اگر می‌دانستم که این سرها باعث لو رفتن می‌شوند، آنها را زیر خاک دفن می‌کردم.

شهرام پسر واقعی شما نیست؟

نه، او پسرخوانده من است. ما بچه‌دار نمی‌شدیم اما زنم را عاشقانه دوست داشتم، به همین دلیل با هم زندگی کردیم. او پسر یکی از باجناق‌های من بود. خواهر زن من، زن دوم باجناقم بود. وقتی او شهرام را باردار بود، طلاقش داد، مدتی پیش ما زندگی کرد. وقتی شهرام را فارغ شد سرپرستی او را به ما داد. همسرم خیلی به بچه علاقه داشت. مشکل بچه‌دارنشدن از من بود اما حاضر نشد که از هم جدا شویم. ما از ‌سال ١٣٤٠ با هم آشنا شدیم. ٥‌ سال عاشق هم بودیم تا اینکه‌ سال ٤٥ با هم ازدواج کردیم و  شهرام را به پسرخواندگی قبول کردیم.

شغل شما چیست؟

من بازنشسته هستم. قبل از انقلاب در دفتر نخست‌وزیری کار می‌کردم. با نهاد امنیتی هم همکاری داشتم. مدتی هم مدیر بانک بودم. من ٤ تا لیسانس دارم. تا الان هم هیچ سابقه کیفری نداشتم.

شهرام از کی معتاد شد؟

می‌خواستم عصای دست من و همسرم شود اما اعتیاد او همه ما را بیچاره کرد. ١٥ سالش بود که همراه همسرم با او به مکه رفتیم. هر کاری کردم تا ششم دبستان بیشتر درس نخواند. بعد هم به دلیل تک‌فرزندبودن از خدمت سربازی معاف شد. با پیکان مسافرکشی می‌کرد، بعد هم در تاکسی فرودگاه مشغول کار شد. از همان موقع معتاد شد اما وقتی با نسرین آشنا شد، طرف شیشه رفت و اوضاع هر روز بدتر شد.

همسرت از این حادثه خبر دارد؟

نه، او هیچ اطلاعی از این ماجرا ندارد. در این مدت هم اصلا به خانه نیامد و متوجه ماجرا نشد.

اگر می‌خواستی لو نروی، چرا فرار نکردی؟

من تا ‌سال ٥٢ انگلیس زندگی می‌کردم. خیلی راحت می‌توانستم از کشور خارج شوم اما فکرش را هم نمی‌کردم این حادثه اینقدر خبرساز شود. من نه تلگرام دارم و نه اخبار را چک می‌کنم، به همین دلیل اصلا گمان نمی‌کردم دستگیر شوم.

از کارت پشیمان نیستی؟

شهرام را خیلی دوست داشتم اما او خیلی من و همسرم را اذیت کرد. من همه زندگی‌ام را به نام او زده بودم اما این‌گونه شد. الان هم تنها درخواستم اعدام است.

 
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱۶
انتشار یافته: ۱۰
از نگاه پدری قضیه رو بخوای ببینی بنده خدا حق داره . آدمی با این سابقه (4 تا لیسانس و بازنشسته دولتی و....) ،دیگه انتظار نداره بچه اش (فرزنده خوانده اش ) معتاد از آب دربیاد . اینش دردناکه . داغ اصلی اونجاست . ....
به نظرم قضیه این اقا خیلی پیچیدهتر از این حرفهاست... قتلی که ایشون کرده با قتلهایی مثل بنیتا و اتنا خیلی فرق داره....
چرا شهرام و عروسش با آنها زندگی می کردند ؟ چرا خانه جداگانه نداشتند ؟ قتل خیلی وحشتناکی بود پیرمرد اگر حرفهایش درست هم باشد باید آنها را از خانه اش بیرون می کرد نه این که آنها را بکشد .
چاره ای نداشت، جای سرزنش نداره، شهرام و زنش با وجود اون همه امکانات می تونستند بهتر زندگی کنند، لیاقت نداشتند، اگر کشته نمی شدند قطعا اون پیرمرد و پیر زن رو می کشتند.
چه دردهای بزرگی داره مثل مار زیر پوست جامعه هی بزرگ و بزرگ و بزرگ تر میشه... نمیگم این پدر حق داره ولی اون پسر هم بیراهه رفته... و چه پایان سیاهی برای یه خانواده... یه خانواده که اگه درست زندگی می کردن شاید امروز همه چیز برای خوشبختی داشتن...
ما احتیاج به درمان های اجتماعی بزرگی داریم... وقتی بچه هامون رو از در خونه هامون می دزدن و رها می کنند تا از تشنگی و گرسنگی بمیرن... وقتی بچه 1.5 ساله رو انقدر می زنند که دچار شکستگی بشه... وقتی پدر بچه ش رو برای بیمه عمر انقدر می کوبه توی دیوار تا بمیره... وقتی پدر پسرش رو برای دیه می ندازه جلوی ماشین... وقتی دخترای معصوم از کنار بساط پدر تا خونه امنیت ندارن.... همه اینها یعنی بلای بدی داره سر انسانیتمون میاد... یعنی یکی باید به داد جامعه مون برسه... به خدا ترس این همه بدبختی کم از ترس داعش نیست...
با توجه به شلیک گلوله در منزل و عدم توجه همسایگان باید احتمال استفاده از تفنگ خفیف رو داد که البته یک گلوله هم برای کشتن یک فرد کافی بود گلوله دوم به عنوان تیر خلاص استفاده شده . ولی معلوم نیست انگیزه قتل واقعا بحث اعتیاد بوده شاید مسایل مالی باشد برای پذیرش سرپرستی کودک ، سرپرست باید نیمی از اموال خود را بنام او بکند شاید این موضوع علت اصلی قتل باشد .
خدا رحم كنه جديدا اين جمله كه " تنها درخواستم اعدام است" داره رواج پيدا مي‌كنه! اگر خوب دقت بشه خيلي حرف خطرناكيه...
با این سبک کشتن حتما این پدر سابقه ی روانی داشته
مردم بیمار
متاسفانه جامعه هیچ حمایتی از بیماران روانی نمی کند وقتی فرزندت مشکل روانی دارد و دائم به پدر و مادر فحش می دهد و اگر بتواند کتکشان می زند خانواده واقعا وا می ماند که چکار کند.
در چنین مواقعی پدر از ته دل برای فرزندش آرزوی مرگ می کند و اگر فرزنداش به این حد از بدبختی رسیده باشد خود تصمیم می گیرد. البته این کار از روی دلسوزی پدری است اگر او اینها را حذف نمی کرد آنها وضع بسیار بدتری پیدا می کردند و باعث اذیت و آزار دیگران هم می شدند. این افراد را باید در بیمارستاهای روانی نگهداری کرد .
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی
آخرین اخبار