ماجرای عجیب فرو رفتن مداد در سر دانش آموز
یک لحظه خشم آقای معلم سبب شد 10 سانت از مداد تیز در سر دانش آموز 10 ساله فرو رود.
زمان آن رسید که معلم تکالیف دانش آموزان را ببیند. امیر حسین اما دفترش را در خانه جا گذاشته بود. باید پاسخ معلم را می داد. درسش تعریفی نداشت و معلم این بار هم گمان کرد که می خواهد از زیر درس و مشق فرار کند.
معلم به سمت او رفت تا تنبیهش کند. امیر حسین، همچنان مداد در دست، در گوشه ای کز کرده بود. دست آقای معلم که بالا رفت، ترس تمام وجودش را فرا گرفت. دستانش را به عقب برد تا برابر سیلی معلم از خود دفاع کند اما به یکباره مداد در پوست سرش که برای راضی کردن مسئولان مدرسه موهایش را به سبک سربازان صفر تراشیده بود، رفت.
مداد تیز حدود 10 سانت در داخل پوست سر دانش آموز رفت و معلم هراسان او را به درمانگاه شهر رودبار جنوب از توابع کرمان رساند. تجهیزات درمانگاه اما کافی نبود. به همین خاطر مجبور شدند دانش آموز را به درمانگاه مجهزتری در یکی از شهرستان های اطراف ببرند. پدر و مادر امیر حسین نیز خبر دار شدند تا فرزندشان را مداد در سر همراهی کنند.
دقایق بسیار دلهره آوری بود. پدر هر لحظه از این می ترسید که شاید مداد وارد جمجمه فرزندش شده باشد و امیر حسین نیز از درد زیاد تنها گریه می کرد.
خبرنگار برای بررسی وضعیت امیر حسین مرادی نیا، دانش آموز 10 ساله ای که در پایه سوم دبستان تحصیل می کند با امیر حمزه مرادی نیا، پدر این دانش آموز گفت و گویی داشته است.
وی در رابطه با روز حادثه می گوید: امیر حسین جزو آن دسته از دانش آموزان درس خوان به حساب نمی آید. او پایه اول دبستان را دوبار خواند و به همین خاطر اکنون در سن 10 سالگی کلاس سوم ابتدایی است. این طور که خودش تعریف می کند، روز حادثه دفتری که تکالیفش را در آن می نوشته را در خانه جا گذاشته و به همین خاطر با عصبانیت معلم مواجه می شود.
وی می افزاید: امیر حسین علاقه زیادی به تیز کردن مدادهایش دارد. همیشه در خانه مدادهایش را کامل تیز می کند تا در مدرسه مشکلی نداشته باشد. آن روز نیز او یک مداد در دست داشته و زمانی که معلم اقدام به زدن یک سیلی به او می کند گویا پس از برخورد دست معلم با دست امیر حسین که در پشت سرش قرار داشته، مداد وارد سر او می شود.
پدر این دانش آموز با اشاره به تماس مسئولان مدرسه با اعضای خانواده می گوید: پس از این حادثه، معلم مدرسه نیز به شدت ترسیده بود. بلافاصه از سوی مسئولان مدرسه با خانه ما تماس گرفته شد و به ما گفتند که در مدرسه برای امیر حسین اتفاقی افتاده است. آنها اعلام کردند که امیر حسین را به درمانگاه برده اند و ما نیز به آنجا برویم.
وی می افزاید: به درمانگاه که رسیدیم، پرستاران اعلام کردند که ممکن است وضعیت امیر حسین وخیم باشد و آنها قادر به انجام عمل در صورت نیاز نیستند. به همین خاطر با خودرو شخصی مان او را به درمانگاه مجهز تری در شهرستان کهنوج رساندیم.
پدر این دانش آموز از بی هوش کردن فرزندش جهت خارج کردن مداد از سر او خبر می دهد و می گوید: برای خارج کردن مداد از سر امیر حسین، پزشکان ابتدا او را بی هوش کردند. در نهایت نیز مداد را که حدود 10 سانت آن در داخل پوست سر فرزندم فرو رفته بود، خارج کردند.
وی می افزاید: پس از خارج کردن مداد، سر امیر حسین 10 بخیه خورد و پزشکان او را مرخص کردند.
پدر این دانش آموز با تاکید بر اینکه مراحل اداری شکایت از معلم را طی خواهیم کرد می گوید: مسئولان آموزش و پرورش شهرستان رودبار جنوب پس از این حادثه به دیدار فرزندم آمدند و اعلام کردند که خودشان پیگیر این تخلف خواهند بود. درخواست ما این است که این پیگیری صورت گیرد تا درس عبرتی برای سایر معلمان شود.
وی با اشاره به ملاقات های متعدد معلم از امیر حسین می گوید: امیر حسین پسر بازیگوشی است و این احتمال وجود دارد که او معلمش را به مرز عصبانیت رسانده باشد. پس از این حادثه، معلم چند بار با همسرش که او نیز فرهنگی است، به دیدار امیر حسین آمده و از او دلجویی کرده است.
پدر این دانش آموز می گوید: معلم مدرسه امیر حسین خانه اش تا مدرسه 400 کیلومتر فاصله دارد و برای کمک به دانش آموزان هر روز این فاصله را طی می کند اما ما نیز با هزار امید و آرزو دانش آموزانمان را به مدرسه می فرستیم و دوست نداریم که در مدرسه مورد ضرب و شتم قرار گیرند.
گزارش خطا
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۴۰
انتشار یافته: ۵۲
پاسخ ها
ناشناس
| ۱۰:۳۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۵
ناشناس
| ۱۰:۴۴ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۵
برخی از این افراد بی فرهنگ ترین انسان هایی هستند که من دیدم.کسی که خودش بویی از فرهنگ ارامش و کنترل درون نبرده چطوری میخواد بچه هایی که مدام در حال یادگیری از دور ورشون هستند رو آموزش بده..زندگی رو بهشون یاد بده..
در پاسخ
| ۱۱:۴۸ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۷
پاسخ ها
ناشناس
| ۱۳:۵۷ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۵
ناشناس
| ۱۴:۳۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۵
حالا بیچاره معلم باید دنبال رضایت گرفتن باشه
پاسخ ها
رضا
| ۱۰:۱۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۵
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….
چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
پاسخ ها
ناشناس
| ۱۴:۰۰ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۵
پاسخ ها
ناشناس
| ۱۱:۱۱ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۵
ناشناس
| ۱۴:۱۱ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۵
نظرسنجی
آیا به عنوان زن حاضرید با مهریه 14 سکه «بله» را بگویید؟






