بازدید 41386
۹
معاون وزیر وقت سپاه در گفت‌وگو با «تابناک»

اختلافات پشتیبانی جنگ با دولت برای چه بود؟

در حالی که کشورهای اروپایی به ما چیزی نمی‌فروختند، ما برخی از چیز‌ها را با روش‌هایی عجیب و با ‌کانال‌های مختلف و حیرت‌انگیز خریداری می‌کردیم و با دلالی برخی از شرکت‌ها و کشور‌ها و افراد خاص به دست می‌آوردیم و یا با لابی‌هایی که با برخی از کشورها‌ مانند شوروی شد، آن امکانات را می‌خریدیم.
کد خبر: ۴۳۷۹۶۰
تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۳ 28 September 2014

یکی از مهمترین و بعضا جنجالی‌ترین مباحث دوران دفاع مقدس، پشتیبانی و تدارکات جنگ است که شاید پرداخت به آن برای امروزمان نیز پندآموز باشد. ماجراهایی که یک نیرویی مثل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را از هیچ و واقعا صفر به قله‌های والایی رساند، که پس از جنگ تا امروز نیز دستاوردهایش باقی است و اگر آن روحیه و پشتکار و امید و اتکال به خدا هنوز زنده باشد، که هست، یقینا بر همه مستکبران عالم چیره خواهیم آمد.

آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی ویژه با دکتر احمدپور، معاون وزارت سپاه وقت است.

لطفاً خودتان را معرفی کنید؟

من محمود احمد پور دارياني متولد محله شهرآراي تهران براي تحصيل در رشته مهندسي مكانيك به دانشگاه منچستر  انگليس رفتم  كه برخورد كرد به حضور امام در نوفل لوشاتو و مسائل نهضت اسلامي. خدمت امام رفتم تا اينكه در ششم اسفند به ايران آمدم و تا پايان جنگ در جبهه بودم و فوق ليسانس مديريت صنايع و دكتراي مديريت را در دانشگاه تربيت مدرس خواندم. هم اکنون عضو هیات علمی دانشگاه تهران و رئیس کمیسیون کارآفرینی دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام هستم.

وضعیت سپاه خوزستان در آغاز جنگ چگونه بود و روز اول جنگ را چگونه دیدید؟


سپاه خوزستان در آغاز جنگ سپاهی نبود که برای حمله عراق آماده باشد. مثلا ما در سپاه خوزستان خمپاره نداشتیم، تنها چند ژ ۳ و تیربار ژ۳ داشتیم که از ارتش گرفته بودیم. یک کلاشینکف داشتیم که آن هم در اختیار آقای شمخانی بود.

ساعت حدود ۱۴ روز ۳۱ شهریور در اهواز بودیم و در کنار آقای شمخانی و علی افشاری بودیم که خود را به پشت بام رساندیم. عراق بمباران را شروع کرده بود. هواپیما‌ها را دیدیم که فرودگاه را بمباران کردند. من به سرعت، خودم را به فرودگاه رساندم و تا باند فرودگاه رفتم و چند چتر بمب را برداشتم و با خود به ستاد بحران سپاه در دفتر اطلاعات بردم که مسئولین سپاه از جمله سردار احمد غلامپور و شمخانی و کیانپور و مجید جعفری و شهید علی غیور اصلی و برخی دیگر از دوستان در آنجا جمع شده بودند. این ستاد زیر نظر آقا محسن بود که به کار‌ها رسیدگی می‌کرد. وقتی به ستاد رسیدم، دیدم که بچه‌ها دارند درباره حمله گسترده عراق و پیشروی‌اش به سمت شهر‌ها از خرمشهر و سوسنگرد و هویزه و کرخه و دیگر مناطق صحبت می‌کنند و بسیار نگرانند.

وقتی من وضعیت را دیدم که نیاز به وسیله نقلیه دارند، اعلام آمادگی کردم که من از شرکت نفت می‌گیرم. بلند شدم و به شرکت نفت رفتم و گفتم برای مقابله با پیشروی دشمن نیاز به خودرو داریم که همانجا پانزده خودرو گرفتم و آن‌ها را سریع‌ به ستاد فرستادم و بچه‌ها روحیه عجیبی گرفتند و کار‌ها تا حدودی سرو‌سامان گرفت، چون واقعا از نظر وسیله در حد «صفر» بودند.
 
خبر رسید که دشمن از سوسنگرد گذشته و دارد به طرف اهواز می‌آید و حدود بیست کیلومتری اهواز رسیده بود. من و شمخانی و علی افشاری نشستیم و به سرعت وصیتنامه‌هایمان را نوشتیم که می‌خواهیم برویم شهید شویم تا دشمن، جلو‌تر نیاید و اهواز سقوط نکند. آقای شمخانی به حسین علم الهدی گفت که برود و نیروهای مردمی در کوچه و خیابان و مساجد را سازماندهی و مرتب کند تا با وسایل ساده‌ای همچون کوکتل مولوتف بتوانند از اهواز دفاع کنند. من هم به آن‌ها کمک می‌کردم و از شرکت نفت وسیله می‌آوردم.

برای تدارک جنگ از چه منابعی استفاده می‌کردید؟

‌کمک‌های ما توسط آقای رفیق دوست و گروه‌هایی از بازاریان تهران و یا از طریق کمک‌های مردمی از تمام کشور به ما می‌رسید. برخی از چیز‌ها را هم می‌خریدیم و پس از مدتی با پیشروی و عملیات‌ خوبی که انجام شد، مقداری از این وسایل را از دشمن به غنیمت گرفتیم.

دیگر کم کم نیرو‌ها همدیگر را پیدا کردند. شمخانی و رحیم صفوی، غلامعلی رشید و حسن باقری بودند و با آقا محسن کار می‌کردند و لحظه به لحظه جبهه‌های جنوب را رصد می‌کردند. من هم در کار تدارکات و لجستیک در کنار آن‌ها بودم.

این جمع ساعت‌ها در مورد یک طرح بحث می‌کردند و من شاهد آن تبادل نظر‌ها و بحث‌ها بودم. نیرو‌ها زیاد شد و مردم به جبهه‌ها آمدند و عملیات‌ مختلف پیش آمد و کار ما وسیع‌تر شد. کم کم تیپ‌ها مرتب شدند و لشکر‌ها سر و سامان گرفتند و عملیات‌ موفق و پیروزی به دست آمد و جنگ، شکل دیگری گرفت که به فراخور آن تدارکات و لجستیک را تغییر می‌دادیم و ارتقا می‌بخشیدیم.

اختلافات در خصوص پشتیبانی جنگ با دولت برای چه بود؟


پس از مدتی قرارگاه کربلا راه‌اندازی شد و من مسئول تدارکات آن شدم. بعد‌ها به قرارگاه خاتم تبدیل شد و من‌‌ همان تدارکات قرارگاه خاتم شدم. پس از مدتی که آقای شمخانی قائم مقام آقا محسن در سپاه شد، از من خواست که به تهران بیایم و تدارکات سپاه را بر عهده بگیرم و من اطاعت کردم و آمدم تهران و کارم را در تهران ادامه دادم. 

در آن مدت معمولا با مسئولین کشوری و دولت جر و بحث داشتیم. ما وضع جنگ را می‌دیدیم که باید خواسته‌های تدارکاتی و لجستیک ما را فراهم کنند و آن‌ها هم استدلال می‌کردند که امکانات کشور بسیار کم است و به جز جنگ مایحتاج روزانه مردم را هم باید فراهم کنیم. آن‌ها نظر سوء نداشتند. هر یک از ما برای خودمان استدلال‌هایی داشتیم. حتی موضوع به حضرت امام (ره) هم کشیده شد که از سوی ایشان مرحوم حاج احمدآقا ما را نشاند و موضوع را پیگیری کرد و تصمیماتی گرفته شد که تا حدودی در روند کار‌ها مؤثر بود.

در زمانی که معاونت وزارت سپاه را بر عهده داشتید، پشتیبانی جنگ چگونه بود؟

‌در سال ۶۴ – ۶۵ بود که آقای غمخوار به جای من منصوب شد و مرا به تدارکات سپاه منتقل کردند و من معاون وزیر یعنی آقای رفیق دوست شدم و از آن زمان بود که با مدیریت آقای رفیق دوست چیزهای اساسی جنگ را توانستیم با چنگ و دندان و به طریق‌هایی که واقعا سخت بود و با زیرکی خریداری کنیم. مثلا اولین هواپیما‌ها را از برزیل خریدیم تا نیروی هوایی سپاه را بنیان‌گذاری کنیم. در حالی که کشورهای اروپایی به ما چیزی نمی‌فروختند و برخی از چیز‌ها را با روش‌هایی عجیب و با استفاده از کانال‌های مختلف و حیرت انگیز خریداری می‌کردیم و با دلالی برخی از شرکت‌ها و کشور‌ها و افراد خاص به دست می‌آوردیم و یا با لابی‌هایی که با برخی ‌کشورهایی مانند شوروی شد آن امکانات را خریدیم. با پایین آمدن قیمت نفت توسط غرب، در اداره جنگ دچار مشکل شدیم و در پایان منجر به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شد.

با توجه به تحریم‌ها و وضعیت کنونی کشور، چه تجربه‌ای از جنگ می‌تواند راهگشا باشد؟


ما در جنگ از هیچ چیز نمی‌ترسیدیم و هیچ گاه نگفتیم نمی‌توانیم. تلاش می‌کردیم و خدا کمک می‌کرد و ما با مدیریت جهادی که در جنگ تحمیلی حاکم بود، هیچ وقت دست از تلاش بر‌نداشتیم. بر اثر خلاقیت و جسارت و با انگیزه بالایی که داشتیم، مشکلات را حل می‌کردیم. بعد از جنگ هم در برخی از جا‌ها و مشکلات از همین روحیه جهادی استفاده شد و نتایج خوبی گرفتیم.

بچه‌های جنگ، سیاسی نبودند. دنبال دنیا و قدرت نبودند. سریع و دنبال هدف بودند. خلاقیت داشتند و تحولگرا بودند. سرعت و دقت آمیخته با اخلاص و روحیه جهادی و پشتکار رمز این توفیقات بود. امروز باید با‌‌ همان روحیه جهادی و با در نظر گرفتن مسائل خاص روز و زمان الان، به مبارزه با تحریم‌ها برویم و هرگز از تهدید‌ها‌ی دشمن نترسیم.

تعداد بازدید : 414

متن کامل گفت‌وگو را اینجا بخوانید.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۵
در انتظار بررسی: ۱۵
انتشار یافته: ۹
دمتون گرم اگه شماها نبودید شاید ماهم مثل افغانستان و عراق و سوریه می شدیم
سلام
کشورهایی مثل شوروی لطف میکردند هم به ما سلاح میدادند هم به عراق و مشخص هست که دنبال منفعت خودشون بودن و دلشون به حال ما نسوخته بود،
ر
معاون وزیر سپاه وقت، نه معاون وزیر وقت سپاه!
سلام و درود به روح پاك تمامي شهدا ، در عكس بالا چهره يكي از شهداي گرانقدر كه انصافاً خدمات ايشون در جنگ تحميلي 8 ساله و شجاعت بي نهايت ايشون رو هيچ وقت نميشه از ياد برد . نفر اول سمت راست حضرت امام روح الله سردار رشيد اسلام سرتيپ پاسدار شهيد حميد معينيان فرمانده اطلاعات و عمليات قرارگاه مركزي كربلا .
همسنگران روحتان شاد و راهتان پر رهرو
احتمالا" ايشان آن موقع كه معاون وزير بوده اند 10-12 ساله بوده اند.
با سلام، امیدوارم در مدیریت جدید بنیاد مستضعفان هرچه زودتر از خدمات انسان های وارسته ای همچون دکتر احمدپور همچون گذشته بهره برداری شود به امید آنروز
آقای احمد پور از نیروهای شجاع وتاثیر گذار بودند.
تابناک چرا نظرات را منتشر نمی کنی پس!!!!
با سلام و درود به ارواح طیبه شهداء جنگ تحمیلی، امیدواریم در مدیریت جدید بنیاد مستضعفان از افراد خدوم،دلسوز و با تدبیری همچون دکتر احمد پور بهره گرفته شود تا همچون گذشته از خدمات ارزنده این عزیزان در راستای اعتلای اهداف عالیه این نهاد انقلابی بهره برداری گردد. به امید آنروز
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل