بازدید 28848

کارگر کارخانه ذوب مس سرچشمه چه وصیتی برای قاتلش کرد؟

زندگی سردار شهید حاج علی محمدی‌پور، فرمانده گردان ۴۱۲ از لشکر ۴۱ ثارالله، سرشار از شگفتی‌هاست. یکی از این شگفتی‌ها این بود‌ که دوست داشت قاتل خود (آنکه با تیر او شهید می‌شود) را پیدا کند! و در وصیت‌نامه خود نیز نوشته است:‌ در روز قیامت به دنبال او خواهم گشت، تا...
کد خبر: ۳۹۷۱۵۰
تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۱ 01 May 2014
کارگر کارخانه ذوب مس سرچشمه چه وصیتی برای قاتلش کرد؟امروز که مصادف است با روز جهانی کار و کارگر، بر آن شدیم تا نمونه‌ای از کارگرانی را که با آغاز جنگ تحمیلی محل کارش را ترک گفت و به ندای هل من ناصر ینصرنی امام خویش لبیک گفت، برایتان بیان نماییم تا ‌جهانیان بدانند در این مرز و بوم کارگرانی بوده‌اند و هستند که کار را عبادت می‌انگارند و در ورای همه تعلقات زندگی‌شان، آنگاه که قرار بر انجام تکلیفی بالاتر گرفته باشد، چنان عاشقانه پا در رکاب می‌شوند که دیگران به گرد پایشان هم نخواهند رسید. 

شهید حاج علی محمدی‌پور، فرزند جواد به سال ۱۳۳۸ در روستای دقوق آباد از توابع نوق رفسنجان دیده به جهان گشود. از سال‌های جوانی به مبارزات مردمی ‌علیه رژیم ستم شاهی پیوست و در سازماندهی تظاهرات و مبارزات مردمی، نقشی بسیار پر رنگ و حضوری مؤثر داشت. وی که همواره تحت تعقیب مأموران ساواک و نیروهای امنیتی رژیم پهلوی بود، بیشتر به زندگی مخفیانه و ادامه مبارزه حتی در سایر استان‌ها و شهرهای کشور می‌پرداخت و با توجه به شجاعت ذاتی و اعتقادی که داشت، مبارزه مستقیم با مزدوران و عوامل رژیم را سرلوحه کار خود قرار داده بود.

شهید محمدی‌پور در سال ۱۳۶۱ به استخدام شرکت ملی صنایع مس ایران در‌آمد و در امور ذوب مجتمع مس سرچشمه مشغول به کار شد؛ اما همزمان با سال‌های آغازین جنگ تحمیلی، دست از کار شست و به سوی جبهه‌ها شتافت و در این سال‌ها با مسئولیت‌پذیری و شجاعتی که داشت، به فرماندهی گردان ۴۱۲ لشکر پیروز ثارالله منصوب شد.

این سردار رشید سپاه اسلام پس از سال‌ها تلاش و تحمل ترکش‌ها و زخم‌های فراوان در ‌۱۹‌/ ۱۰/ ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه به خیل عظیم هم‌رزمان شهیدش پیوست و دعوت حق را لبیک گفت.

زندگی سردار شهید حاج علی محمدی‌پور، سرشار از شگفتی‌هاست؛ یکی از این شگفتی‌ها این بود‌ که دوست داشت قاتل خود‌ (آنکه با تیر او شهید می‌شود) را پیدا کند! و در وصیت نامه خود نیز نوشته است: در روز قیامت به دنبال او خواهم گشت، تا... .

آیا می‌توانید حدس بزنید برای چه به دنبال او بود، یا در قیامت با او چه خواهد داشت؟! بعید است بتوانید حدس بزنید. به اشاره باید گفت برخی روح‌ها و شخصیت‌ها آنقدر بزرگند و به قدری اوج می‌گیرند که رفتار آنان با قاتل خود نیز جز از سر کرامت و بزرگواری نمی‌تواند باشد. اینان در حقیقت‌ به مولای خود امیرمومنان علی (ع) اقتدا کرده‌اند که چنان سفارش قاتل خود را به فرزندان خویش می‌کرد، که گویی برای میهمان محترم و بزرگواری سفارش می‌کند که مبادا به او بد بگذرد! آیا اکنون می‌توانید حدس بزنید شهید علی محمدی‌پور چرا به دنبال قاتل خود می‌گشت و او را «برادر» خطاب می‌کرد‌ و در قیامت با او چه کار دارد؟

آنچه در ادامه می‌خوانید، پاسخی شیرین به ‌این پرسش‌هاست.

فرازهایی از مناجات‌نامه و وصیت نامه شهید حاج علی محمدی‌پور


خدایا ما ادعای یاری کردن دینت را نداریم. چرا که لیاقت آن را نداریم، ولی دلمان به این خوش است که پرچم اسلام به دست روح الله است و ما زیر این پرچم در حرکتیم. خدایا شهیدمان کن. رسوامان مکن. شهیدمان کن، شرمنده و روسیاه‌مان مکن. خدایا به نصرت تو شکی ندارم، ولی به اعتقاد ضعیفم شک دارم که رسوا گردم. خدایا عاشورایی سخت در پیش است. جنگی عاشقانه در پیش است. یارانی با وفا به وفای یاران حسین جان در طبق اخلاق نهاده‌اند. قصد سفر به سوی تو کردند. و تو ای دشمن خدا بدان که ما برای شهادت آمده‌ایم و شما‌ ای توپ‌ها،‌ ای تانک‌ها،‌ ای موشک‌ها، با ریخته شدن خون ما اسلام یاری می‌شود، ما برای به خاک و خون افتادن آماده‌ایم.

خدایا خودت خوب می‌دانی که زندگی تلخ‌ترین چیز برایم شده از همه چیز دنیا استعفا داده‌ام. لحظه‌ای‌ نیست که مرگ از نظرم دور شود. نزدیک بودنش را احساس می‌کنم اما یک دلهره‌ای دارم از اینکه کشته شوم و شهید نباشم؛ وای بر من!
    
خداوندا بار‌ها آمدم و برگشتم اما به حق خودت و رسولت و علی و فاطمه‌ات و همهٔ ائمه قسمت می‌دهم که حالا دیگر با من آشتی کن. می‌دانم بندهٔ بدی بودم. می‌دانم ولی تو خوبی، تو بزرگی، تو کریمی، تو رحمان و رحیمی. با عدالت با من رفتار مکن، بلکه با فضلت رفتار کن. اگر با ریخته شدن خون ما اسلام حاکم می‌گردد، پس‌ ای دژخیمان کافر با گلوله‌های خود ما را نقش زمین سازید. ‌ای توپ‌ها، خمپاره‌ها، ای موشک‌ها آمادهٔ به خون غلتیدنیم. اسلام بالا‌تر است. ‌ای دنیاییان نادان و منحرف آگاه باشید که ما سرباز خمینی بزرگیم. ما کفن شهادت که کفن شهادت‌‌ همان لباس بسیجی است، پوشیده‌ایم و در دریای خون شنا می‌کنیم تا به ساحل آزادی برسیم.

و به شما ‌ای مردم سست عنصر و از خدا بی‌خبر که هرگز رو به جبهه نکرده‌اید می‌گویم: اگر همه در خانه‌ها و شهر‌ها بمانید و در کانون گرم خانواده خود باشید و من تا زمانی که خمینی دستور جهاد بدهد در جبهه خواهم ماند. این بزرگ‌ترین افتخار من است و بدانید که روزگاری روزگار حساب است. ادعای مسلمانی ساده است. در عمل باید مردانه بود و بدانید شهادت آرزوی ماست.

و تو ای دشمن خدا بدان که ما برای شهادت آمده‌ایم و شما‌ ای توپ‌ها،‌ ای تانک‌ها،‌ ای موشک‌ها، با ریخته شدن خون ما اسلام یاری می‌شود، ما برای به خاک و خون افتادن آماده‌ایم. شما ‌ای دوستان،‌ ای برادران! بدانید قیامتی هست. گناه نکنید. نافرمانی نکنید. حساب و کتابی است. خدایا به خودت قسم، به امام زمانت قسم، به علی و فاطمه، به رسولت قسم، این بار دست از دنیا شسته‌ام و برای دیدار تو به خوزستان می‌آیم.

برادرم،‌ ای قاتلم!

اما تو ‌ای برادر عراقی، اگر چه تو مأموری و قاتل جان من، اما من تو را برادر خودم می‌دانم. از تو خواهم گذشت. اگر خدا اجازه بدهد اولین کسی را که شفاعت کنم تو هستی. آماده باش و غمی به دل راه مده. وحشتی نداشته باش. سینه من آماده است. تو تفنگ را آماده کن. تو خون مرا خواهی ریخت، اما من امیدوارم با ریخته شدن خونم گناهانم بخشیده شود.

راویت دردناک سرلشکر حاج قاسم سلیمانی از نحوه شهادت ایشان

در کربلای پنج که عملیات پایانی حاج علی بود و شهید شد، ایشان سه بار رفت و منطقه را بازدید نمود. آبی که در منطقه بود، آب زلالی بود و هیچ عارضه‌ای در منطقه وجود نداشت. فاصله ما هم با دشمن چندین کیلومتر بود حالا چندین کیلومتر می‌گویم، برای این است که یادم نیست، شاید زیاد بگویم. حداقل کمترین آن ۳ تا ۵ کیلومتر بود.

زمان شروع عملیات ساعت ۱۲ بود. گردان نیم ساعت زود‌تر به نقطه رهایی رسیده بود. وضعیت بدی شده بود. آب یخ بود. از طرفی این آب سرد وارد لباس غواصی بچه‌ها شده بود و مثل مشک سنگینی می‌کرد. راه رفتن در آب با این وضعیت و کوله سنگین پر از مهمات در پشت هر یک از بچه‌ها واقعا کار را سخت کرده بود. از طرفی جاهای حساس بدن بچه‌ها هم دچار یخ زدگی شده بود. حالا این رزمنده با این وضعیت باید در این آب پیش برود و بجنگند. خدا رحمت کند حاج علی محمدی را. با من تماس گرفت. ما یک خط تلفن کشیده بودیم و همراه گردان تلفن بود تا نقطه درگیری. از این تلفن‌های جنگی که یک سرش دست من بود و یک سرش دست حاجی علی. او گفت: بچه‌ها دارند یخ می‌زنند. باید زود‌تر کاری بکنیم.

از بس آب یخ بود صدای آرواره‌های حاج علی محمدی را از پشت تلفن می‌شنیدم. تو همین وضع بود که جناح سمت چپمان لشکر ۳۱ عاشورا درگیر شد؛ یعنی یک ساعت زود‌تر از زمان موعد درگیر شد. طبیعتا با این وضعیت منطقه دچار مشکل می‌شد، لذا بچه‌ها حرکت کردند به سمت دشمن و درگیری آغاز شد.

بلافاصله هم هواپیماهای دشمن آمدند و منور انداختند و تمام منطقه را مثل روز روشن کردند و این در حالی بود که همه این بچه‌ها پشت سیم خاردار در مقابل دشمن بودند؛ آن هم دشمنی با تیر بارهای سنگین. اینجا هم حاج علی ابتکار به خرج داد. یک بخشی از میدان خنثی شده بود، یک بخشی از میدان هم باقی مانده بود. او به خاطر اینکه خط را به سرعت بشکند با گروهان اول وارد شد. معاونش با گروهان دوم بود و معاون سومش هم با گروهان سوم. او موفق شد و خط را شکست و خواست از دژ بالا برود که روی دژ در حالی که نصف بدنش داخل آب بود و نصف بدنش بیرون آب و دست‌هایش آویزان، شهید شد. صحنه عبور این گردان اول صبح زمانی که هوا روشن شد دیدنی بود. واقعا دیدنی بود. من همیشه می‌گویم هیچ چیز نمی‌تواند این صحنه دردناک را به تصویر بکشد. جز این آیه قرآن: «یومئذ یصدر و الناس اشتاتا لیروا اعمالهم» پیکر حاج علی گرفته بود به تمام این سیم خاردار‌ها و تکه‌های آهن و به هر کدام از این‌ها بخشی از بدن آویزان بود. او از چنین میدانی عبور کرد و خط کربلای پنج را شکست؛ یعنی ما اگر رسیدیم به قطعنامه ۵۹۸ و آن را یک پیروزی برای جنگ می‌بینیم، حاج علی محمدی یکی از محورهای اصلی این پیروزی بود.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس