بازدید 12530
سید محمد بهشتی:

صدا و سیما مخاطب خود را اشتباه گرفته است

کد خبر: ۳۷۹۸۰۵
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۱:۲۱ 18 February 2014

سینمای دهه شصت یک انقلاب بود. انقلابی اسلامی که فیلم های حرفه ای را از حاشیه به متن منتقل کرد. به گفته سید محمد بهشتی آنچه که سینمای دهه شصت را از سینمای سال های پیش از انقلاب متمایز می کرد، تفاوت معیارهای ساخت فیلم بود. بسیاری از مفسران برجسته سینما در این باره اتفاق نظر دارند که سینمای دهه 60، همچنان پرافتخارترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را در خود جای داده است. 

با بهشتی گفت و گوهای بسیاری درباره سینمای این دهه صورت گرفته است. سابقه درخشان او در بنیاد فارابی دهه 60، تصویر یکی از موفقترین مدیران سینمایی در تاریخ سینمای ایران به جای گذاشته است. اما او چند سال پیش از ورود به سینما، در صدا و سیما مسئولیت هایی همچون پخش شبکه اول، تولید سیمای جمهوری اسلامی و مدیریت گروه فیلم و سریال شبکه یک را برعهده داشته است.

گفت و گوی جماران با بهشتی درباره تجربه او در صدا و سیما انجام گرفته است. او در این گفت و گو از داستان بازآفرینی صداو سیما و از جوش و خروشی میگوید که با شکلگیری پرسشهایی جدید در آغاز انقلاب، دلهره و سرگیجه ای شیرین را بدل به تجربههای بزرگ در تاریخ هنر و سینمای ایران کرد.

او خاطراتی جالب از امام خمینی نقل میکند که اگر در کنار خاطرات محمد هاشمی قرار گیرد؛ میتواند نشان دهد؛ راهبردهای امام خمینی در مواجهه با دنیای هنر و رسانه و نقش این راهبردها در شکل گیری سینما و صدای و سیمای دهه 60 چه بوده است.

سکوت امام خمینی در مواجه با انبوه نقدها و انتقادات از قطبزاده، این که امام خمینی به هیأت خرید تنها سفارش کرد مراقب مقدسنماها باشید و ...نکاتی است که تأمل در آن میتواند خطوط پراهمیتی را در رویکردهای امام خمینی آشکار سازد.

بهشتی که معتقد است بهترین سریال های تلویزیونی در همان سال ها ساخته شده اند، سریال های تلویزیونی سال های اخیر را گاه مروج بی بند و باری و کلاهبرداری می داند. او معتقد است صدا و سیما اکنون مخاطب اصلی برنامه ها را کارفرمایان خود می داند و به همین دلیل توجهی به سلایق مردم ندارد.  


جناب بهشتی سابقه ای که پیش از انقلاب از شما سراغ داریم بیشتر سینمایی و تئاتری است، چطور شد که بعد از انقلاب وارد صدا و سیما شدید؟


البته رشته من معماری بود و به واسطه علاقه ای که به رشته های مختلف هنری داشتم، در هر کدام به شکل آماتور فعالیت می کردم. در فیلمسازی، عکاسی و شعر کوشش هایی می کردم. حضور من در صدا و سیما به دلیل درخواست مهندس میرحسین موسوی بود. ایشان 25 بهمن سال 1357 ، یعنی دو سه روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی با من تماس گرفتند و من هم قبول کردم. از آن زمان در صدا و سیما فعالیت داشتم تا سال 1362 که به وزارت ارشاد رفتم.


در طول این سال ها حتما دیدارهایی با امام خمینی (س) هم داشتید، هیچ یک از آنها را به یاد می آورید؟
اولین دیداری که با امام داشتم در سال 1358 بود که با برخی دوستان که به طور مستقیم یا غیر مستقیم با صدا و سیما همکاری داشتند، مثل آقای محمدتقی انوار، محمدعلی نجفی، مصطفی هاشمی طباء و مهدی حجت خدمت امام رسیدیم تا انتقادات خودمان نسبت به عملکرد صادق قطب زاده را به اطلاع ایشان برسانیم.


چه انتقاداتی را مطرح کردید؟
الان دقیقا خاطرم نیست که چه صحبتهایی رد و بدل شد. من هم جوان بودم و چندان در این دیدارها صحبت نمی کردم، اجازه می دادم بزرگترها صحبت کنند. اما موضوع کلی این بود که در آن زمان شرایط صدا و سیما شرایط به هم ریخته ای بود و کسانی که به تازگی وارد این سازمان می شدند انسجام لازم را پیدا نکرده بودند. در آن زمان ما که تازه انقلاب کرده بودیم انتظار رخ دادن تحولی عمیق را در صدا و سیما داشتیم. اما با توجه به گرایش سیاسی متفاوتی که در مدیریت صدا و سیما وجود داشت، میدان محدودی به نگاه ما داده می شد. در واقع ما، در آقای قطب زاده انگیزه ای برای تغییر در صدا و سیما نمی دیدیم. مشکل ما با ایشان این بود که چندان تمایلی به تحول در صدا و سیما نداشت و این مسئله را هم به طور واضح و صریح به ما اعلام نمی کرد. در حالی که ما توقع داشتیم اگر مخالف نظر ماست باید نظر خودش را ابراز کند.


امام در آن دیدار چه گفتند؟
اتفاقا امام سکوت کردند و چیزی نگفتند.


یکی از مسائلی که صدا و سیما در ابتدای آغاز فعالیت خود با آن درگیر بود، حضور کارکنان پیش از انقلاب بود. برخی  تأکیداتی درباره تصفیه صدا و سیما داشتند، خود امام هم متذکر می شدند کسانی که فساد میکردند و بر ضد ملت سخن یا نمایشی داشتند؛ باید از صدا و سیما تصفیه شوند. (صحیفه امام، ج‏6، ص: 399) اما مسئله این است که آیا تنها افراد فاسد یا ضد ملت از صدا و سیما اخراج شدند؟ شما خاطرتان هست چه کسانی رفتند و چه کسانی ماندند؟
من در شورایی که به آن پاکسازی می گفتند حضور نداشتم. بنابراین از جزئیات آن نیز بی خبرم. اما هم خود امام هم فضای عمومی کشور اقتضا می کرد که چهره تلویزیون عوض شود. کسانی که به وجه نمادین یادآور شرایط قبل از انقلاب بودند، نمی توانستند در تلویزیون جمهوری اسلامی حضور داشته باشند. در واقع انقلاب رخ داده بود و بایستی تصویر رسمی جمهوری اسلامی در صدا و سیما انعکاس پیدا می کرد. بدیهی بود که در خروجی نهایی صدا و سیما تغییراتی صورت گرفت.  ملاحظه ما این بود که باید چهره جدیدی که با فضای انقلاب متناسب باشد در صدا و سیما نمایش پیدا کند. بنابراین از لحاظ سلبی یکی از نکاتی که مدنظر بود این بود که تصویری که یادآور شرایط پیش از انقلاب است حضوری در صدا و سیما نداشته باشد. جامعه چنین چیزی را نمی پذیرفت. از لحاظ ایجابی نیز باید حرفها و نکاتی طرح می شد که پیش از این کمتر سابقه داشت. شما از نوع برنامه هایی که در صدا و سیما پخش می شد این را می فهمید که تأکید ما بر فرهنگ خودمان بود. برای مثال اگر قرار بود سریال داستانی بسازیم، «سربداران» می ساختیم. حتی اگر سریال غیرجدی هم می ساختیم نتیجه کارمان سریال «مثل آباد» می شد که رجوع به ادبیات و تمثیل های فارسی بود. به این معنی که در کارهای ما نوعی بازگشت به خویش را می توان دید. بنابراین روحیه حاکم بر صدا و سیما توجه به فرهنگ ایرانی بود. همین تجربه ها بعدها راهنمای ما در سینما شد.


یعنی کارکنان بخش تولید اخراج نشدند؟
من خاطرم نیست که در بخش تولید ما کسی را کنار گذاشته باشیم. بسیاری از کسانی که از قدیم فعال بودند ماندند و مشکلی هم با هم نداشتیم.
برخی از این افراد در حال حاضر جزو سینماگران برجسته کشورمان هستند، برای مثال آقای بزرگ نیا، رخشان بنی اعتماد و پوران درخشنده که آن زمان در گروه کارگردانی فعال بودند. همه این افراد زمینه را برای فعالیت فراهم دیدند و کار خودشان را ادامه دادند.
البته افرادی کنار گذاشته شدند؛ اما به شکل نمادین، کسانی که چهره شان نمایانگر فضای قبل از انقلاب بود؛ مثلا طرف مجری بود که با تحولات شکل گرفته؛ طبعا نمیتوانست در صدا و سیما حضور داشته باشد. بسیاری از این افراد خودشان صدا و سیما را ترک کردند.


یادتان هست اولین برنامه ای که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی تولید شد چه بود؟
من در سال های ابتدایی حضور در صدا و سیما در گروه پخش بودم. خاطرم هست که تا ماه ها در تلویزیون تولیدی صورت نمی گرفت. در واقع ما دچار سرگیجه بودیم. بنابراین، بیشتر برنامه هایی که پخش می کردیم، زنده و بیشتر هم سخنرانی هایی بود که در مکان های دیگر صورت می گرفت. بعد از مدتی گروه کوچکی تشکیل دادیم که از تصاویر موجود و موسیقی برنامه هایی را تولید می کرد. بعد از آنکه گروه تولید شکل گرفت، بخش های مختلفی از جمله اقتصاد، سیاست، ایرانشناسی، سرگرمی و کودک شکل گرفتند. هر گروهی برنامه ریزی هایی داشت و به مرور بر تعداد تولیدات صدا و سیما می افزود. یادم هست که برای مثال گروه کودک کار خود را با کارتون هایی که موجود بود آغاز کرد و برنامه زنده ای هم داشت. اما به تدریج خودش سراغ تولید رفت و یکی از اولین تولیدات این گروه «محله برو بیا» بود. در گروه فیلم و سریال نیز «مثل آباد» را داشتیم.یکی از تولیدات قابل افتخار صدا و سیما در آن دوران سریال طنز «خانه آقای حقدوست» بود، فیلمی سیاه و سفید و صامت که به کارگردانی و نویسندگی «محمود سمیعی» تولید شد. به تدریج گروه سیاسی برنامه های هفتگی را آغاز کرد و گروه سرگرمی نیز اولین مسابقات بعد از انقلاب را نمایش داد.


شما از سرگیجه صحبت کردید. آیا این سرگیجه به دلیل نبود افراد کارشناس در تولید برنامه های تلویزیونی بود؟
صدا و سیما از لحاظ بدنه قوت بسیاری داشت. یعنی افراد متخصصی که پیش از انقلاب پرسنل صدا و سیما بودند تجربیات بسیار ارزشمندی داشتند که به فعالیت خود ادامه دادند. علاوه بر این افراد، گروه دیگری از نیروهای جوان از بیرون صدا وسیما با سابقه سینمای آزاد یا جوان مثل کیومرث پوراحمد و کیانوش عیاری این فرصت را مغتنم شمردند و برای تولید فیلم وارد صدا و سیما شدند. برخی جوانان هم سابقه ای نداشتند. خاطرم هست که به همت محمدتقی انوار دوره هایی در «تل فیلم» برای آموزش فیلمسازی برگزار شد تا دانشجویانی که علاقمند به فعالیت بودند آموزش ببینند. از بین شرکت کنندگان آن دوره ها هم، فیلمسازان بزرگی مثل کمال تبریزی شکل گرفتند. در واقع جوش و خروشی شکل گرفته بود اما در عین حال برایش روشن نبود که باید چه کند؟ همه ما نیازمند آزمون و تجربه بودیم. ما باید زبان بیان حرفهای تازه را می آموختیم و در این راه نیز نیازمند تمرین بودیم. همین مسئله منجر به سرگیجگی میشد. بسیاری از افراد حرفه ای نیز در این دوره مثل آماتورها رفتار میکردند چرا که وارد عرصه جدیدی شده بودند. این سرگیجه سرگیجه خوبی بود چرا که ما با پرسشی مواجه بودیم که برای رسیدن به جواب آن تشنه بودیم. بنابراین ناچار بودیم برای رسیدن به آب به مکان های مختلفی سر بکشیم.


به جز دیداری که به آن اشاره کردید، دیدار دیگری هم با امام داشتید؟
بله بعدها که در پخش شبکه اول و تولید فیلم و سریال مشغول بودم ملاقات هایی با امام داشتیم. یکی از دیدارهای خصوصی من با امام در سال 1361 و در زمان ریاست آقای محمد هاشمی رخ داد. در آن زمان ما در گروه فیلم و سریال تصمیم گرفته بودیم تیمی را برای خرید فیلم به خارج از کشور بفرستیم. آقای هاشمی توضیحاتی در این باره به امام داد و بعد از امام خواست اگر نکته ای مدنظرشان است بفرمایند که تیم موردنظر رعایت کنند. امام فرمودند نکته ای نیست، فقط حواستان به مقدسین باشد.


منظور ایشان از مقدسین، برخی از روحانیون منتقد صدا و سیما بود؟
نه فقط! منظورشان این بود که چیزهایی که مقدسین روی آنها حساسیت دارند در فیلمها نباشد. به این معنی که از جانب خودشان حساسیتی نداشتند.


امام مصداق چیزهایی را که مقدسین نسبت به آنها حساسیت نشان می دادند برای شما مشخص کردند؟
نه خیلی کلی صحبت کردند.


انتقاداتی که به صداو سیما می شد، چه تأثیری بر برنامه ها داشت. چطور نظارت بر پخش شکل گرفت و صدا و سیما چطور راه خودش را در پخش پیدا کرد؟
بسیاری از افراد در آن زمان صدا و سیما را حرام می دانستند و فقط اخبار را نگاه می کردند. اما در بین آرای فقهی آنچه که برای ما اهمیت داشت، نظر امام بود. اما برخی موارد وجود داشت که برای ما مسئله ساز میشد. مثلا فردی از قول امام عنوان کرده بود که موسیقی حرام است. همین مسئله برای ما چالش بزرگی شد که اگر موسیقی حرام است در صدا و سیما چه کنیم؟ باید سکوت برقرار کنیم؟ آقای صانعی برای توضیح فتوای امام به صدا و سیما آمدند و توضیحاتی درباره تفاوت مصداق موسیقی حرام و غیر حرام از نظر امام دادند که مشکل را برای ما حل کرد. اما اعتراض به تلویزیون به همین بحث ها محدود نبود. یکی از مشکلات ما اعتراض های سیاسی بود. خاطرم هست که در ماه های ابتدایی فعالیت بنده در صدا و سیما همه گروههای سیاسی توقع داشتند صدا و سیما برنامه های آنها را ضبط کند و نمایش دهد. این درحالی بود که صدا و سیما واحدهای سیار کمی داشت و به طور کلی این توانایی را نداشت. اگر در صدا و سیما حرفی زده میشد که به مذاق یکی از گروههای سیاسی خوش نمی آمد، اعتراض ها صدا و سیما را تحت فشار قرار می داد. در واقع روزی نبود که ما نسبت به یک برنامه سیاسی انتقاد و اعتراض نداشته باشیم.


یکی از مسائلی که امام نیز بسیار بر آن تأکید داشتند، آموزنده بودن برنامه های صدا و سیما و تأکید ایشان بر دانشگاه بودن این سازمان است. آیا این تأکید، منجر به این نمی شد که به سرگرم کننده و جذاب بودن برنامه ها توجه کمتری صورت گیرد و آیا بر سر سرگرم کننده بودن برنامه ها هم انتقاداتی نسبت به عملکرد صدا و سیما وجود داشت؟
در عالم واقع این مسئله برای ما یک چالش بود. یک عده صدا و سیما را با منبر اشتباه گرفته بودند و معتقد بودند اگر ما فقط مباحث دینی را در صدا و سیما مدنظر قرار دهیم، بسیار موفق خواهیم بود. عده ای دیگر نیز صدا و سیما را تنها در جهت ایجاد سرگرمی می دیدند و نقش دیگری برای آن قائل نبودند. صدا و سیما در حقیقت هیچ یک از این ها نیست و همه این ها هست. یعنی تلویزیون و رادیو، هم باید جذابیت داشته باشند و بتوانند مخاطبان مختلف را بدون اینکه اجباری داشته باشند، پای خود بنشاند؛ و هم این که آموزنده باشند و ته کیسه بیننده و شنونده چیزی بگذارد. ترکیب این دو با یکدیگر کار مشکلی بود. در گیرودار کشمکش میان گروه هایی که طرفدار تعلیمی بودن صدا و سیما بودند و کسانی که روی سرگرم کننده بودن تأکید داشتند؛ کار کردن و راضی کردن این دو گروه کار سختی بود. در مورد تأکید امام بر آموزنده بودن هم باید بگویم که در سالهای اول صدا و سیما مرتبا با صدا و سیمای قبل از انقلاب مقایسه می شد.


در مورد تأکید امام بر آموزنده بودن برنامه ها و نسبتی که بر این اساس بین سرگرم کننده بودن برنامه ها و آموزنده بودن آن ها برقرار کردید چطور؟
تأکیدات امام در مقابل فضایی که پیش از انقلاب در صدا و سیما وجود داشت شکل می گرفت و به این دلیل بود که صدا و سیمای پیش از انقلاب اهمیتی برای مسائل آموزنده قائل نبود. بالاخره صدا و سیما ده سال در زمان حیات امام کار می کرد و اگر مغایرت جدی ای با نظرات ایشان وجود داشت، ابراز می کردند. حتی در مواردی، برخی نظر امام را تفسیر به رأی می کردند، اما امام می گفتند نظر من این نیست. برای مثال در مورد سریال پاییز صحرا که نسبت به نوع پوشش خانم ها ایراد گرفتند، در حالی که امام گفتند پخش سریال مسئله ای ندارد. به خصوص که ما می دانستیم امام شنونده و بیننده برنامه ها هستند و اگر خطایی بود انعکاس می دادند. خاطرم نیست که امام در آن سال ها چیز غیرمتعارفی از صدا وسیما مطالبه کنند، در حالی که ما از بیرون با نظراتی مواجه می شدیم که ما را مستأصل میکرد. مثلا به پخش مسابقات فوتبال و کشتی ایراد می گرفتند. همان موقع من به شوخی به دوستان می گفتم اگر بخواهیم اینگونه پیش برویم مستند حیوانات هم نباید پخش کنیم، چرا که حیوانات عریان هستند. اما امکانی که برای ما در صداوسیما فراهم بود حضور امام بود. برای این که ما به سرعت این موارد را به امام ارجاع می دادیم و مسئله را حل می کردیم.


این تعادل بالاخره برقرار شد یا خیر؟
همیشه این قاعده وجود دارد که زمانی که رهبران یک کشور مطلبی را می گویند؛ یک عده سعی میکنند عمیق حرف او را بفهمند و سرلوحه کار خود قرار دهند، اما گروهی دیگر با این مسئله سطحی برخورد می کنند. در این شرایط است که جوامع دچار افراط و تفریط می شوند. در آن روزگار هم، نوع نسبت فعالان صدا و سیما با امام نسبت بسیار صمیمانه ای بود و همه تلاش می کردند که حرف امام را بفهمند. نکته ای در این جا به نظرم می رسد که باید بگویم. زمانی ما متوجه این هستیم که ما رسانه ای داریم که مخاطب آن مردم هستند. پس مردم باید به آن اعتماد کنند، پای آن بنشینند و تحت تأثیر ان قرار گیرند. اگر چنین دیدی نسبت به رسانه داشته باشیم؛ متعادل عمل می کنیم. اما زمانی که مسئله مهم یک رسانه موجودیت خودش باشد، مخاطب رسانه را کارفرما می داند. بنابراین به دنبال آن است که کارفرمایان خود را راضی نگه دارد، نه مردم را. یعنی فکر می کنند با برداشت افراط و تفریطی از سخنان مقام معظم رهبری یا دیگران کار خود را خوب انجام دهند در حالی که اساسا مخاطب را جا به جا کردند. به همین دلیل برایشان علی السویه است که مردم تلویزیون تماشا کنند یا نکنند، می خواهند کسانی را که می توانند با ایرادهایی که به برنامه ها می گیرند، موقعیت مدیریتیشان را متزلزل کنند راضی نگه دارند. در آن زمان اما به مخیله ما خطور نمیکرد که مخاطب ما امام هستند.


اینکه امام خودشان مخاطب رادیو و تلویزیون بودند مانعی در برابر کار شما به حساب نمی آمد؟
تجربه من در صدا و سیما کمتر در حوزه سیاسی بود. می دانم که امام نسبت به برخی اخبار و تحلیل ها اگر خطایی را می دیدند تذکر می دادند، اما در حوزه خودم که هنری بود تذکری را به یاد ندارم. ما همیشه دلمان می خواست نظر امام را بدانیم اما هیچوقت واکنش منفی ای از ایشان دریافت نکردیم.


چه چیزی شما را به سینما کشاند؟
من در آن زمان در صدا و سیما مسوولیتی نداشتم. آقای خاتمی از من دعوت کردند و خواستند که مسئولیت معاونت سینمایی را برعهده بگیرم. من به ایشان گفتم که از خودم بهتر را برای این کار سراغ دارم و مهندس انوار را به ایشان معرفی کردم. پس از اینکه مهندس انوار این مسئولیت را قبول کردند، من و گروهی رفتیم ارشاد و فعالیت خودمان را در عرصه سینمایی آغاز کردیم.


در سال هایی که شما وارد معاونت سینمایی شدید، سینمایی به آن صورت وجود نداشت. جشنواره فیلم فجر تنها یک دوره برگزار شده بود و تعداد انگشت شماری فیلم نیز در آن به نمایش درآمده بود. اولین کاری که شما و دوستانتان پس از ورود به معاونت سینمایی انجام دادید چه بود؟
زمانی که آقای انوار به معاونت سینمایی آمدند حدود پنج شش ماه جلساتی برای برنامه­ ریزی امور سینمایی کشور برگزار کردیم. از دل همان جلسات قرار گذاشتیم که بنیاد فارابی را تأسیس کنیم. در همان مقطع بحث­ هایی نیز درباره جشنواره فجر مطرح کردیم. ما در دنیا چند نوع جشنواره داریم. کشورهایی هستند که صاحب سینما نیستند ولی صاحب جشنواره­ های هنری­ اند، مثل سوئیس، دوبی و سوریه. یک نوع جشنواره هم در کشورهایی برگزار می­شود که خودشان صاحب سینمایند. جشنواره­ای که یک دوره پیش از ورود ما به معاونت سینمایی برگزار شده­ بود، در ادامه جشنواره فیلم پیش از انقلاب در ایران قرار داشت. اگرچه تفاوت ماهوی بسیاری میان این دو جشنواره وجود داشت، اما هر دو در این مسئله یکسان بودند، که ما هنوز سینما نداشتیم ولی جشنواره برگزار می­ کردیم. جشنواره تهران به این شکل بود که هرقدر تولیدات داخلی سینمایی ما افول پیدا می­ کرد، جشنواره تهران باشکوه­ تر برگزار می­شد. جشنواره اول هم با چنین رویکردی آغاز به کار کرده­ بود،بنابراین چندان معطل این که ما سینما داریم یا نداریم نمانده­ بود. در صورتی که ما به این نتیجه رسیده­ بودیم که جشنواره زمانی معنا دارد که ما خودمان صاحب سینما باشیم. بنابراین می­ خواستیم جشنواره مروری بر فعالیت سینمایی کشور در طول یک سال باشد و هر دوره از جشنواره کارنامه یک دوره سینمایی به حساب آید. با همین رویکرد در سال اولی که ما آمدیم فیلم­ های جدیدی تولید شدند و در جشنواره به نمایش درآمدند.


اسامی فیلم­ها را یادتان است؟
«دیار عاشقان» به کارگردانی حسن کاربخش و «هیولای درون» به کارگردانی خسرو سینایی از جمله فیلم­ هایی بودند که در این جشنواره حضور پیدا کردند. البته تعداد فیلم­ها زیاد نبود، شاید 18 تا. اما از جشنواره سوم به بعد حضور فیلم­ ها چشمگیرتر شد تا اینکه بالاخره از سال 65 به بعد جشنواره فجر جایگاه خود را پیدا کرد و سینمای ما به سرعت قدم در مسیر ارتقای کیفیت گذاشت.


یکی از مسائلی که درباره جشنواره مطرح می­ شود این است که هدف از برگزاری آن، جهت دادن به سینمای کشورمان در بهترین حالت بوده­ است. البته برخی نیز همین ویژگی را منفی می­ دانند و از سینمای دهه شصت به عنوان سینمای دولتی یاد می­ کنند. آیا جشنواره حرکتی نمادین به منظور القای مطالبه دولت در زمینه سینما به سینماگران بود؟
نکته­ ای که ما از همان ابتدا متوجه بودیم این بود که دولت­ ها نمی­ توانند مطالبه­ ای از سینماگران داشته­ باشند. دولت در نهایت می­تواند ترجیح خود را نشان دهد و بابت آن هزینه کند. مطالبه کننده اصلی در سینما جامعه است و اگر فیلم­سازی فیلمی بسازد که به این مطالبات پاسخ دهد، از فیلم او استقبال می­شود. البته این را هم نباید فراموش کنیم که حرف ما این بود که استقبال از فیلم کافی نیست، بلکه هر فیلم باید حرف تازه­ ای نیز داشته­ باشد و محتوای غنی سینما نیز مد نظر ما بود. یکی از اهداف ما نیز همین بود که سینماگران را ترغیب کنیم که به ورطه ابتذال و عوام گرایی نیفتند. ضمن اینکه این مسئله را فراموش نکرده­ بودیم که تماشاگر به قصد درس گرفتن به سینما نمی­ رود و هنر سینماگر اینست که در عین درنظر گرفتن مطالبات مخاطبان، درسی نیز به او بدهد. بهترین فیلم­های دنیا هم نه تنها سرگرم­کننده هستند، بلکه حرف­های جدی­ای نیز دارند.


آیا بنیاد فارابی هم برای حمایت مالی از فیلم­های مورد پسند دولت و معاونت سینمایی تأسیس شد؟
ما به واقع دنبال این نبودیم که بگوییم چه حرفی را و چه فیلمی را دوست داریم، آنچه که مد نظر ما قرار داشت اعتلای سینما در سه محور کیفیت فنی، بیان هنری و محتوای فرهنگی بود و طبیعتا هر فیلمی که در این مسیر قرار می­ گرفت، مورد حمایت مالی قرار می­ گرفت.
جناب بهشتی جشنواره فجر و تأسیس بنیاد فارابی دو اتفاق مهمی هستند که همه ما آنها را به عنوان تعیین کنندگان سرنوشت سینمای دهه شصت می­ شناسیم. بد نیست به تلاش­ های دیگری بپردازیم که در جهت اعتلای سینمای کشورمان صورت گرفته، اما حرفی از آن ها به میان نیامده­ است.
شرایط سینمای قبل از انقلاب به گونه­ ای بود که فیلم­های جدی سینمای ایران که امروز هم از آن ها یاد می­کنیم مثل «رگبار» بهرام بیضایی و «گاو» داریوش مهرجویی، در حاشیه سینما قرار می­ گرفتند.


منظورتان فیلم هایی است که روشنفکرانه به حساب می­ آمدند؟
من چندان موافق این واژه­ ها نیستم. مهم این است که ما یک متن داشتیم و یک حاشیه. فیلم­ های حاشیه در سرنوشت سینمای کشور تأثیر چندانی نداشتند و محصول طبیعی شرایط سینمایی کشور نبودند، یعنی سینمای کشور برای ساخته شدن چنین فیلم­ هایی باید دوپینگ می­کرد. مثلا کانون پرورش فکری، وزارت فرهنگ و هنر یا تل فیلم برای ساخته­ شدن فیلمی توسط یک کارگردان از او پشتیبانی تمام قد می­ کردند. در حالی که در متن سینمای ایران خبری از چنین فیلم­ های جدی­ ای نبود. یکی از کارهایی که در سال­ های دهه شصت مورد تأکید ما قرار گرفت، آوردن این حاشیه به متن بود. ما می­ دانستیم بازی اصلی همیشه در متن اتفاق می­افتد و هرکس بخواهد در حوزه سینما فعالیت کند، ابتدا به معیارهای متن توجه می­ کند. مثلا تفاوتی که سینمای دهه شصت با سینمای پیش از انقلاب پیدا کرد، اهمیت نقش مؤلفان بود. در مقایسه با سینمای پیش از انقلاب که متن ما متنی نسبتا مبتذل بود و آنچه که روی پرده سینماها نقش می­ بست، نام هنرپیشه­ ها بود. در واقع کسی نمی­ پرسید کارگردان و نویسنده این فیلم چه کسی است. در حالی که در پلاکاردهای سینما دهه شصت مرسوم شد که بنویسند:« فیلمی از فلان کارگردان» هنرپیشه­ هایی هم که اهمیت پیدا می­ کردند، نقش تألیفی داشتند، مثل عزت الله انتظامی، فاطمه معتمدآریا و علی نصیریان. در واقع حضور بازیگران و اهمیت آنان هم دیگر وابسته به زیبایی آنها نبود، بلکه هنر آنها تعیین کننده می­ نمود. این تفاوت، فضایی را ایجاد کرد که فیلم­های حاشیه به متن منتقل شدند، در نتیجه کسانی که در آن سال­ها فیلم ساختند، معیارهای متن را که تخصص و هنرمندی بود رعایت می­ کردند. بسیاری از فیلمسازان ما بهترین فیلم­ هایشان را در همین سال­ ها ساختند.  این چیزی بود که ما در آن بی تقصیر نبودیم.


این کار بسیار مشکلی است، چطور توانستید این حاشیه را به متن بیاورید؟
این مسئله را در مصاحبه­ های زیادی توضیح داده­ ام. اما اتفاقی که در سال­ های دهه شصت افتاد در نتیجه گفت و گوهای طولانی­ ای بود که با سینماگران و مؤلفان صورت گرفت. ما هرم منزلتی­ ای را که در سینما فروریخته­ بود، براساس مؤلفان تنظیم کردیم و سینماگرانی را که نقش مؤلف داشتند، بالای مجلس نشاندیم. رفتار ما بسیار می­ توانست در تعیین رأس و قاعده این هرم مؤثر باشد و البته تأثیر خود را نیز گذاشت.


یکی از مسائلی که سینمای پس از انقلاب در سال­ های ابتدایی با آن مواجه بود، مناقشات بنیاد هنری مستضعفان و سازمان تبلیغات اسلامی با معاونت سینمایی بود که بعضا تولیدات سینمایی آن سال­ ها را ضد اسلامی می­ دانستند. آیا امام خمینی (س) در این مناقشات و درگیری­ ها موضع­گیری مشخصی داشتند؟
امام وارد این جزئیات نمی­ شدند و کسی هم از ایشان توقع نداشت. صدا و سیما هم شرایط متفاوتی با سینما داشت، اگر می­ بینید که امام درباره صدا و سیما وارد جزئیات می­ شدند به این علت بود که هر شب سی و پنج میلیون نفر بیننده داشت، در حالی که سینما با تعداد مخاطب کمتری مواجه بود و به همین دلیل نیازی به ابراز حساسیت وجود نداشت. این مناقشات هم، درون خانواده­ ای بود و در سال­ های آخر هم بیشتر رنگ و بوی کشمکش­ های سیاسی پیدا کرد. دو گروه با هم دعوا داشتند و سینما شده­ بود خروس عزا و عروسی. چنانچه بعدها هم دعوا به نفع یک گروه پایان یافت و زمانی که روی کارآمدند اتفاق قابل توجهی در سینما نیفتاد. سینما بهتر نشد که بدتر شد. نتیجه همه حرف­هایی که برای پیاده­ کردن اسلام و صدور انقلاب اسلامی می­ زدند، چه شد؟ هیچ کدام از این اتفاق­ ها نیافتاد. بنابراین این مناقشات از نظر بنده جنگ زرگری بود و ماهیت فرهنگی نداشت. ماهیت اصلی این درگیری­ها سیاسی بود، منتها در زمین سینما اتفاق افتاد و بدترین ضربه­ ها را نیز به سینما زد.


آیا این مسئله که سینما چندان حساسیت برانگیز نبود، به استقلال سینما کمک نکرد؟
ببینید همین اتفاق­ های خوبی که در دهه شصت برای سینما افتاد، در سال­ های ابتدایی در صدا و سیما که شدیدا هم حساسیت برانگیز بود رخ داد. اگر شما پنج سریال خوب را بتوانید در صدا و سیمای پس از انقلاب نام ببرید، چهارتای آنها در سال­ های اول انقلاب ساخته شد. مردم ما هنوز سریال سربداران، هزاردستان و محله برو بیا را به یاد دارند. در دهه شصت هم سریال­های خوبی در صدا و سیما ساخته می­ شد و به جرئت می­توانم بگویم که ریشه سریال­ های خوبی که امروز نیز ساخته می­ شوند، در همان سال هاست.


به نظر شما چرا این اتفاق­ها بعد از سال­های دهه شصت در صدا و سیما نیفتاد؟
به این دلیل که در صدا و سیمای امروز ما تولید برنامه چندان جدی گرفته نمی­ شود. صدا و سیمای ما دائما به سینما فشار می­ آورد که چرا سیاه­ نمایی می­ کند در حالی که سیاه ­نماترین سریال­ ها را صدا و سیما نشان می­ دهد. در سریال­ های صدا و سیما همه کلاه هم را برمی­ دارند و در صدا و سیما لمپنیسم تشویق می­شود. متأسفانه نگاه صدا و سیما به سینما هم سیاسی است، نگاه فرهنگی و هنری نیست. دعوا اینست که چه کسی با من است و چه کسی با من نیست؟ هر کس که با من است هراشتباهی انجام دهد مهم نیست.


سؤال آخر اینکه بعد از گذشت سی و چهار سال از انقلاب اسلامی، چرا هنوز که هنوز است سینمای دهه شصت موجب افتخار ماست و مدعی هستیم که هر چه امروز در زمینه سینما داریم مدیون سال­ های پس از انقلابیم، اما در سایر حوزه­ ها نمی­ توانیم چنین تحول و دوران اعتلایی را ببینیم؟
زمانی که ما انقلاب کردیم، توقع داشتیم تحولی که بعدها در سینما صورت گرفت، در تمام عرصه­ ها رخ دهد. به نظر من هیچ عرصه­ ای به اندازه سینما به آرمان­ های انقلاب نزدیک نشد. چرا ما سینما را با عالم هپروت مقایسه می­ کنیم. بیاییم سینما را با آموزش عالی، کشاورزی و خودرو سازی­ مان مقایسه کنیم. هیچ عرصه­ ای به اندازه سینما در راستای آرمان­ های انقلاب تلاش نکرد و هیچ عرصه­ ای هم به اندازه سینما از دیگران چوب نخورد. سینمای ما قله­ های بسیار رفیعی را فتح کرده­ است. سینمای ما مثل یک انسان است که در دوره­ هایی دچار دل­پیچه شده­ است. این دل­پیچه­ ها تأثیری در ارزیابی ما از شخصیت این فرد ندارد. درست است که این سینما در دوران دل­پیچه شعر فاخری نگفته­ است، اما همه ما شعرهای فاخر و شیرین او را در دورانی که سرپا بوده­ است، به یاد داریم. بنابراین در جمع بندی سینمای ما قابل افتخار است.


تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار