پنجه در پنجه خاک در پی گنجهای پنهان
تابناک، مهدی خرم دل؛ «پس از بیست و چند سال که از پسر جوانشان که مفقودالاثر بود، خبری نداشتند. تازه خبر آوردند که جنازه مطهرش پیدا شده است. پدر و مادر پیر دعوت شده بودند که پیکر فرزندشان را ببینند. سه، چهار کیلو استخوان در کیسه ای درون تابوت بود. مادر طاقت نیاورد و های های گریه را سر داد. پدر اما چون کوهی استوار بغض را در گلو نگه داشت و رو به مادر کرد و گفت: «چرا بی تابی می کنی؟ صبور باش! درست به همان وزن و اندازه ای است که موقع تولدش خداوند به ما عطا کرد. یادت می آید موقع تولد هم سه کیلو و نیم وزن داشت» و مادر قدری آرام گرفت.
چه بسیار خونها ریخته شد، چه بسیار پسران رشید این مملکت که مطلوب نگاری بودند، سینههایشان را سپر کردند و از همه دلبستگی ها گذشتند و سپس گمنام دهه ها زیر تل خاک آسودند. چه مادران و پدران و همسرانی که هنوز امید دارند شاید در گوشه ای از نوار مرزی و در خاک عراق، پیکر شهیدشان از خاک بیرون آید و این گنجهای پنهان به صاحبانش بازگردد و چه بسیار مردانی که همچنان پنجه در پنجه خاک برده اند تا شاید خانوادهای را از انتظار سی ساله برهانند.
این نشانی اگر یک تکه استخوان با یک پلاک، یک سربند و یا یک انگشتر باشد، کفایت میکند. مادرش دلش آرام میگیرد که عزیزش بار دیگر به کنارش بازگشته و پس از سی سال، بغض فروخفتهاش خواهد ترکید و تو چه دانی مادری که به قدر جوانی ات، برای دیدار رخسار جوانش صبوری کرده و حال تمام وجودش را اینچنین در دست میگیرد، با چه صبری حیاتش باقی است؟
آیا نشنیدی قول مشهور را که اگر داغ اولاد بر کوه نازل گردد، کوه فرو میریزد و هر داغی بر بنی آدم وارد میآید، طاقتش نیز همراهش می آید؟ و آیا نشنیدی که بسیاری از مادران شهدا، این صبر کفایتشان نکرد و وقتی دریافتند، جانانشان اسیر نشده و استخوانهایش را تحویل گرفتند تا واپسین روزهای عمر، دق کردند و روحشان نحیفتر از حفظ این تن خاکی شد؟ آیا به قدر ذرهای در عظمت شجاعتی که این جوانان به خرج دادند و صبر عظمایی که پدر و مادرانشان داشتند، اندیشه کردهایم؟
دقایقی با تصاویر ایشان که بیشک تازگی دارد، همراه شوید. مستندی تکان دهنده و بسیار قدیمی و نایاب از تفحص شهدای قهرمان و سربلند دوران دفاع مقدس را برای نخستین بار در «تابناک» مشاهده میکنید که با نوای چابک سواران استاد شهرام ناظری حماسه سرای کشورمان همراه شده است.بیـــدادگـــری شیــوه دیــرینه تـــــــــــوست
ای خــــــاک اگـــــر سینـــــه تـــو بشکافنـد
بس گــــوهـــر قیمتی در سینـــــــه تــوسـت
این کــــوزه چـــون من عاشق زاری بوده ست
در بنــــــد سر زلـــف نگـــــــاری بـــوده ست
این دسته کـــه برگـــردن او می بینـــــــــــــی
دستی است که بر گـــردن یـــاری بـــوده ست
شهادت از جمله مفاهیم والایى است که ویژۀ قیامها و انقلابهاى مکتبى و الهى است. انقلاب ما نیز از این قاعده مستثنا نبوده، بلکه با بهرهگیرى از فرهنگ غنى و متعالى اسلام، شهادت را که مىرفت به دست فراموشى سپرده شود، روح و حیاتى تازه بخشید. به فرمودۀ حضرت امام خمینى(س) مقام شهادت، اوج بندگى و سیر و سلوک در عالم معناست و نهایت ایمان، همانا ایمان عاشقانه است شهادت ارثى است که از اولیا به ما مىرسد. شهید خورشیدى است که بر انقلاب پرتو مىافکند و شهادت چراغ هدایت ملتهاست. این ملت با عشق به شهادت، پیش رفت و این نهضت را به پیروزى رساند. اینکه ملت شهادت را خواست و گرایش به زندگى دنیوى را کنار گذاشت، تحولى بود فرخنده که همواره باید آن را پاس داشت و نگذاشت با سرد و کمرنگ شدن شعله فروزان عشق و شهادت، علایق دنیوى و مادى آنها را مسخ کرده، از این سستى و فتور، خونهاى پاک شهدا هدر رود
خوشا آنان که با شهادت رفتند.
اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک، فوفق لنا
فقط تــرانه ســرودیم، نـان درآوردیـــــم
بـــرای ایــنکــه بگوییــم با شما بودیـم
چقـــدر از خـــودمان داستـان درآوردیـم
و آبــــــهای جــهان تا از آسیـــاب افتـاد
قلم به دست شدیم و زبان درآوردیم ...





