روایت محسن رضایی از کسانی که در جبهه اختلاف ایجاد میکردند + ویدیو


محسن رضایی به مناسبت هفته تاریخی دفاع مقدس در گفت و گو با «تابناک»، پیرامون خلأ حضور فرماندهان جنگ در این دوران یادآور شد: این روزها بارها به خودم می گویم که حالا آن محیط جغرافیایی جنگ نیست که ما بتوانیم آن مسیر فرمانده سازی یا مدیر سازی را ادامه بدهیم، ولی آیا حالا که فضای چامعه و کشور، جهادی نیست آیا هیچ راه دیگری هم نیست که با تجربه های آن دوران به موفقیت های دست پیدا کنیم؟ می بینم جای چند تا فرمانده خالی است؛ یعنی اگر شهید باقری، احمد متوسلیان و حسین خرازی بودند مطمئن باشید به یاری آنها و امثال این عزیزان اداره کشور را به همان فضا و تلاش دوران جهادی بر می گرداندیم. بعد به این نقطه که می رسیدم افسوس می خوردم که ای کاش چند تا از این بچه ها کنار من می ماندند. برخی از اوقات با خودم زمزمه می کنم: کو باقری ها؟ کو همت ها؟ کو احمد متوسلیان ها؟ بارها و بارها مخصوصأ در شانزده سال اخیر آمدم که راهی باز کنم که ریل کشور را بیندازم بر روی ریل جهادی ولی نشد.
او در بخشی دیگر از این گفتوگو در پاسخ به این پرسش که شنیده ایم شما بارها برای شناسایی تا عمق خاک دشمن و گویا تا چند قدمی اسارت نیز پیش رفته اید، گفت: در سالهای دفاع مقدس، سه بار نزدیک بود اسیر شوم. اولین بار در سال ۱۳۶۱ قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود که من و برادران شهید حسن باقری و علی هاشمی سوار یک بلم شدیم و بدون محافظ از داخل آبهای هورالهویزه از مرز عبور کردیم و رفتیم. ساعتها طول کشید، به طوری که از بعضی مقرهای عراقی هم رد شدیم. خلاصه خیلی جلو رفتیم تا اینکه به یک نقطهای رسیدیم و اصرار این دو برادر، مرا وادار کرد که قبول کنم که دیگر جلوتر نرویم.

وی ادامه داد: دومین حادثهای که در چند قدمی اسارت بودم در سال ۶۶ مربوط به عملیات والفجر ۱۰ بود. در آنجا در جلوی لشکر ۲۵ کربلا که بچههای رزمنده استان مازندان بودند، سنگر کمینی وجود داشت که اجازه نمیداد شناسایی کنیم و ببینیم پشت کمین آیا پرتگاه است یا نه؟ آنجا ناچار شدم با دو سه نفر دیگر از بچههای شناسایی و بدون محافظ از خط خودمان عبور کردیم تا جایی که ممکن بود پیش رفتیم و نزدیک شدیم به کمین. موقعیت خیلی خطرناکی بود و هر لحظه امکان داشت دشمن متوجه ما شود و اسیر شویم. به دقت مسیر رزمندگان را بررسی کردیم و برگشتیم.
رضایی افزود: سومین شناسایی که نزدیک بود اسیر شوم در منطقهی پیرانشهر بود که از مرز عبور کردیم و از سمت اشنویه وارد خاک عراق شدیم. مسافت از راه هوایی حدود ۴۰ کیلومتر میشد که مجبور شدیم این مسافت را تقریبا ۲۴ ساعت پیاده برویم. داخل خاک عراق بودیم که آقای هاشمی رفسنجانی که نگران شده بودند با ما تماس گرفتند و گفتند: شما چرا جلو رفته اید؟ گفتم: بعدا برایتان توضیح میدهم. در آن زمان مجبور بودیم که این کار را بکنیم. علت آن هم این بود که به دنبال عملیاتی بودیم که طی آن برادران اسیرمان در اردوگاه موصل عراق را آزاد کنیم.
فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس همچنین در پاسخ به اینکه در دوران جنگ تحمیلی، در معرض شهادت قرار گرفته اید، با بیان یک حادثه که منجر به مجروحیت پیش از عملیات قرار گرفته، به یک مورد حادتر اشاره کرد که عملیات منافقین برای ضربه به سپاه اسلام بود. رضایی در این باره به صورت خلاصه گفت: یک بار در سال ۱۳۶۰ و دورانی که ترور در تهران زیاد بود، چندین آرپی جی هفت به سمت ساختمانی که من داخلش بودم شلیک کردند، ولی خواست خدا این نبود که شهید شوم.
محسن رضایی در پاسخ به این پرسش که فضای جامعه ما از نظر ارتباطی که نسلهای پس از جنگ با ارزشهای آن دوران دارند را چگونه ارزیابی میکنید، خاطرنشان کرد: در دوران جنگ تحمیلی در نیروها یک دوگانگی وجود داشت که این دوگانگی در عرصههای سیاست و اجتماعی باعث کنار رفتن نیروهای رزمنده و انقلابی از صحنهی ادارهی کشور بود. به جرأت میتوانم بگویم که ما کشور را در دوران جنگ اداره میکردیم از دولت و نخست وزیری گرفته تا خود ادارهی جنگ و تا مسائل بسیاری از امورات جنگی که یا مستقیم توسط خودمان اداره میشد یا غیر مستقیم تحث تأثیر ما بود، مثلأ سیاست خارجی در اختیار ما نبود بلکه در اختیار آقای دکتر ولایتی و وزارت امور خارجه و نیز آقای هاشمی رفسنجانی بود که با حضرت امام (ره) در رفت و آمد بیشتری بودند. اما همان سیاست خارجی -به نحوی- تحت ثأثیر ما قرار داشت و ادارهی کشور تحت تأثیر حضور رزمندگان ما در دفاع مقدس بود. در آن زمان گروههای دیگر به دلیل در حاشیه بودن، ناراحت بودند که چرا نمیتوانند کاری بکنند مثلأ یک بار جلسهای به نام جلسهی عقلا تشکیل دادند که حضرت امام نصیحت کردند و فرمودند: دست بردارید از این کارها یا تلاشهایی میکردند و مشکلاتی به وجود میآوردند یا عدهای را تحریک میکردند که محور آنها افرادی سیاسی مانند اکبر گنجی و مهدی هاشمی (برادر داماد آیت الله منتظری) بودند.
رضایی تصریح نمود: در اثر این حاشیه رفتن ما، خلأیی در سطح نیروهای اداره ی کشور ایجاد شد و در این میان نسل بعد از ما با نسل قبل از ما با هم ارتباط برقرار کردند ولی همدیگر را درک نمی کردند؛ یعنی نسل سومی ها که با ما بودند، با نسل اولی ها که قبل از ما بودند، نتوانستند با هم ارتباط درستی بگیرند. اگر ارتباط هم می گرفتند ادبیات و فرهنگی که ساخته می شد از جنس جهاد و انقلاب و دفاع مقدس نبود و کم کم گفتمان نسل ما کم فروغ شد و در پادگان ها ماند. نمی خواهم بگویم در موزه رفت و یا در موزه گذاشته شد، ولی به حاشیه رفت، به گونه ای که از تأثیرگذاری های که در دهه ی اول انقلاب داشتیم روز به روز کاهش یافت.
فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس با بیان اینکه در ادامه گروههایی از جمله رزمندگان یا گروه های حزب الهی درست شدند و در سطح جامعه، تلاشهایی کردند و خواستند فضا را تحت تأثیر خودشان قرار دهند، به دو اشکالی که مانع از تصمیم گیری آنها شد، چنین اشاره کرد: یکی اینکه اولا آنها جمعیتهای اصلی دفاع مقدس نبودند. ثانیأ تلاشهایی که آنها میکردند، تلاشهای مدون و قوی نبود بلکه تلاشهای ضعیفی بود که تأثیر چندانی نداشت؛ لذا آرام آرام یک شکاف فرهنگی و گفتمانی اثر خودش را در جامعه به جا گذاشت و بعد از آن تحول عظیمی که در جوانهای کشور شد و در جهاد و دفاع مقدس ما جلوه کرد، شاهد بروز فرهنگ جدیدی شدیم که کم کم این فرهنگ جدید تحت تأثیر غرب قرار گرفت؛ یعنی نسل اول انقلاب نتوانستند دیگر آن فرهنگ سازی را انجام بدهند، چون ما که مهمترین عوامل آنها در پیوند نسل اول (پیشکسوتان انقلاب و نهضت) و سوم (جوانان و نوجوانان دوران دفاع مقدس) بودیم، خود به خود کنار رفته بودیم و کاری نمیتوانسیم انجام بدهیم؛ لذا امروز باید اعلام کنم یک انقطاع فرهنگی بین نسل دوم و نسل سوم و قاعدتأ نسل چهارم شکل گرفت که من آن را معلول آن دو گانگی میدانم که در دوران امام و جنگ تحمیلی شکل گرفت.
او درباره کیفیت دوگانگی دوران جنگ تحمیلی گفت: نیروهای انقلاب که زیر سی سال بودند و نیروهای وفادار به نظام که در صحنههای جنگ حضور نداشتند و خیلی از آنها یک روز هم در جنگ نبودند، ولی بیشتر اینها نیروهای سیاسی انقلاب بودند. این نیروها عمدتأ بالای ۳۰، ۳۵ سال بودند. بعد از رحلت امام نسلی که بالای ۳۵ سال بودند عمدتأ در متن آمدند و گروه معتقد به جهاد و دفاع مقدس در حاشیه قرار گرفتند و یک انقطاع فرهنگی صورت گرفت و متأسفانه آن سازندگی معنوی و فرهنگی (که در جامعهی ما داشت شتاب میگرفت و به گستردگی وسیعی میرسید) دچار یک انقطاع شد و شکاف بیشتر و بیشتر شد تا زمانی که فضای ایرانی، فضای جهادی نشود و از تجارب نیروهای انقلاب و جهادی در دههی اول انقلاب استفاده نشود این فاصله پر نمیشود.
رضایی نگرانی کنونی اش را درباره آینده کشور و نسل مدیریتی که در آینده باید مسائل کلان کشور را به دست گیرد، نپوشاند و متذکر شد: بالاخره با چالشهای فرهنگی روبه رو میشویم و از آنجا که نسل دوم هم دارند از صحنه بیرون میروند؛ یعنی ده سال دیگر نسل اول و دوم دیگر حتی اگر بخواهند، شاید نتوانند کاری انجام دهند، چون دیگر سنی و عمری از آنها نمانده لذا میتوانم بگویم که یک ده سال گرانبهایی داریم که ظاهرأ قرار نیست، از این زمان استفاده بشود. به سرعت دارد این زمانها سپری میشود. ایدههای خیلی زیادی وجود دارد که یکی همین اقتصاد مقاومتی است. یکی دیگر جهاد علمی است که ما این جهاد علمی را بیش از بیست سال است که در دانشگاه امام حسین (ع) مطرح کردیم. اقتصاد مقاومتی که مقام معظم رهبری الان دو سه سال است این را مطرح میکنند، راهکارهای بسیاری دارد، اما اینها باید صحنهی عمل پیدا کند.
فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس تصریح نمود: صحنهی عمل هم از حکومت و دولت شروع میشود و تا زمانی که صحنه عمل فراهم نشود، بسیاری از این ایدهها در کتابها میآید، حتی در سیاست هم میآید. ما همین سیاست گذاری را متأثر از همین ادبیات کردیم؛ مانند سیاست اصل ۴۴، سیاست جهاد اقتصادی، سیاست مقاومتی که الان دارد تنظیم میشود، سیاست شهرسازی در ایران، نظام خانواده، سبک زندگی و... حتی ایدهها تا سطح سیاستگذاری هم میآید، اما از آن جا به پایین برای تبدیل شدنش به برنامه و اجرا و صحنههای عملی دیگر ما با مشکل مواجه میشویم. امیدوارم که بیش از این فرصت را از دست ندهیم و با به کارگیری تمام نیروهای انقلابی و دلسوز و متعهد و در سایهی وحدت و ولایت به اهداف انقلاب برسیم و روز به روز در ساختن ایرانی آباد و مستقل و سرافراز موفقتر باشیم.




