
تنها در سال ۲۰۰۰ میلادی بود که سرانجام، انسان به فکر حفظ بزرگترین میراث بشری خویشتن افتاد؛ میراثی که در قرون اخیر، به تاراج اصحاب نسلکشی و نژادپرستی رفته است.
۲۱فوریه را روز جهانی زبانمادری نام نهادهاند، تنها ۱۲سال از آن روز بزرگ تاریخی در سازمان ملل میگذرد. در این ۱۲سال، صدها جلد کتاب و هزاران مقاله درباره حقوق زبانی و زبانمادری نوشته شده است و صدافسوس که حتی یک از این هزاران به زبانهای مردم ایران ترجمه نشده است.
روز جهانی زبانمادری بیش از هر جای دیگری، متوجه کشورهایی است که دارای تنوع زبانی گستردهای هستند؛ تنوعی که به گفته کاتلین هوگ، نشاندهنده ثروت و دارایی کشور است. این گفتوگو، بهانهای است برای زنهاری کوتاه بر این نکته که پاسداشت میراث ایرانیاسلامی، تنها در حفظ کتیبهها و نسخهها و سنگقبرها نیست، در حفظ میراث زندهای به نام زبانمادری همه مردمان ایران و همه زبانهای رایج در آن از جمله فارسی، ترکی، کردی، عربی، بلوچی و... نیز است.
کاتلین هوگ، زبانشناس و متخصص سیاستهای زبانی در دوران پسااستعمار است. او علاوهبر انجام تحقیقات بسیار، پروژههای زیادی برای حفظ زبانمادری اقوام مختلف در هند و کشورهای مختلف آفریقایی با همکاری دانشگاههای کیپ تاون و جواهر لعلنهرو انجام داده است. کاتلین هوگ دراین گفتوگوی اختصاصی، ضمن شرح اهمیت آموزش و تحصیل به زبانمادری، گفت که بدون مهارت در زبانمادری، زندگی عقلانی دچار مشکل میشود.
وی با اشاره به سیاست یکسانسازی زبانی در کشورهای مختلف، این رفتارها را از منظر سازمان ملل، غیرقانونی عنوان میکند و درباره آموزش زبانمادری و مساله امنیت ملی میگوید: «هیچ مدرکی وجود ندارد گواه بر اینکه آموزش به زبانمادری، امنیت را به خطر انداخته و تخلف و تخطی از قانون محسوب میشود. حتی بیشتر کشورهای آفریقایی اذعان میکنند که تنوع زبانی یک واقعیت است و وحدت ملی نیازمند بهرسمیت شناختن همه زبانها و افراد متکم بدانهاست.» وی در پایان با اشاره به تجربه موفق اتیوپی درباره تنوع زبانی میگوید: «اگر حل مساله زبان در کشور بسیار فقیری چون اتیوپی ممکن شده است، پس چرا نتوان آن را در کشورهای دیگر نیز ممکن کرد؟»
فلسفه تنوع زبانی چیست؟ چرا اینقدر بر زبانمادری تاکید میشود؟
شناسایی و بررسی زبانهایی که افراد به آنها تکلم میکنند، از اهمیت والایی برخوردار است، به این جهت که هر زبانی دارای ویژگیهای منحصربهفردی است که دربرگیرنده تاریخ، رسوم و دانش جامعه متکلم آن زبان است. وقتی زبانی به دلایلی از بین میرود یا حوزه کاربرد آن کاهش مییابد، بهتبع آن، تاریخ و رسوم و دانش جامعه متکلم نیز از بین میرود. یافتههای دانشمندان حاکی از آن است که انسان تنها با استفاده از زبان خود میتواند، دانش پرارزش و گرانبهای خود را از نسلی به نسل دیگر منتقل کند. اما زمانی که مجبور به استفاده از زبانی قدرتمندتر از زبانمادری خود شود، توانایی انتقال اطلاعات به نسلهای دیگر را نخواهد داشت.
برای مثال، میدانیم که در کشورهای آفریقایی، اطلاعات مربوط به ارزش دارویی گیاهان خاص، بخشی از دانش ارزشمند این ملت را دربرمیگیرد و افراد طرز تهیه این داروها را تنها میتوانند به زبان خود و با استفاده از واژگان تخصصی خود که سالهاست به کار بردهاند، بیان کنند. برخی مواقع، ترجمه اسامی گیاهان و داروها به زبان دیگر به سادگی امکانپذیر نیست.
اهمیت آموزش زبانمادری و تحصیل به آن زبان چیست؟
مطالعات انجام گرفته در بسیاری از کشورهای آفریقایی نشان میدهند که در جوامع نیازمند و ضعیف و در شرایطی که آموزش رسمی در میان بزرگسالان بهویژه زنان در سطح پایین قرار دارد، نیاز مبرم آموزش کودکان به زبانمادری در مدارس احساس میشود. از طرف دیگر، آموزش به یک زبان محلی یا ملی یا یک زبان بینالمللی نیز موردنیاز است. بنابراین امروزه بیشتر کودکان در سراسر جهان نیازمند یادگیری سه زبانمادری، محلی یا ملی و بینالمللی در مدرسه هستند.
بدیهی است که برای آموزش هر چه بهتر دانش و بهخصوص علوم ریاضی به دانشآموزان، لازم است حداقل شش الی هشت سال موارد درسی آنها به زبانمادریشان تدریس شود. در طی این مدت نیز میتوان زبانهای دیگر را که در سطوح بالاتر مورد استفاده قرار خواهد گرفت، به آنها آموزش داد. زبانمادری باید توسط یک متخصص زبان تدریس شود تا دانشآموزان بتوانند آن را به خوبی یاد گرفته و از طریق آن علوم دیگر را نیز بیاموزند.
نسبت زبانمادری و هویت در چیست؟ زبانمادری چگونه پیوندی با هویت آدمی دارد؟
زبان تکلم شخص در خانه و جامعه، نشاندهنده اساس و بنیان هویت وی است. اما در این میان، افراد زیادی نیز هستند که دو زبانه یا چند زبانه بوده و در نتیجه دارای هویت چندبعدی هستند. بیشتر افرادی که در شرایط چند زبانگی به سر میبرند، دایما بین زبانهای مختلفی که یاد گرفتهاند و بهتبع آن هویتهای متفاوتی که پیدا کردهاند، سردرگم هستند. این بخشی از دنیای واقعی است. فرد لزوما با زبانمادری خود تعریف نمیشود بلکه با زبانمادری به همراه زبانهای دیگری که قادر به تکلم آنهاست، شناخته میشود اما زبانمادری در این میان، اهمیت و اولویت بسیاری دارد.
نقش زبانمادری در ارتباطات انسانی یک فرد چقدر مهم است؟
میدانیم افراد برای درک جهان و احساس امنیت در شرایط و موقعیتهای مختلف به زبانمادری خود اتکا میکنند؛ چه در جوامع کوچک محلی در آمریکایشمالی، یا سامیهای (Saami) ساکن در مناطق شمالی اسکاندیناوی، یا سانهای (San) ساکن در مناطق بیابانی آفریقایجنوبی یا بومیان استرالیا، افراد به زبانمادری خود بهویژه به هنگام بیماری یا طغیان احساسات به یک اندازه وابسته هستند. اغلب این مساله برای افراد مسنتر از اهمیت خاصی برخوردار است. فرد هنگام دلداری، تسکین دیگران یا لطیفهگویی و شوخی، احساسات خود را به زبانمادری بهتر از زبان دوم بیان میکند زیرا در زبان دوم احساس راحتی کمتری میکند.
جایگاه زبان در تفکر و زیست فکری انسان کجاست؟
اکهارد وولف (Ekkehard Wolff)، دانشمند آلمانی ساکن در شهر لیپزیک چند سال پیش چنین گفت: «در آموزش، زبان همه چیز نیست اما بدون زبان همه چیز در آموزش بیاهمیت است.» این بهترین پاسخ میتواند برای پرسش شما باشد. هر فرد برای نیل به اهداف آموزشی خاص نیازمند دستیابی به مهارت زیاد در زبانمادری است و بدون آن، زندگی عقلانی وی دچار محدودیتهای زیادی میشود. استفاده از زبانمادری تقریبا در آموزش همه کودکان جهان ضروری است. کسانی که در آموزش زبانی غیر از زبانمادری خود موفق هستند جزو افرادی هستند که از خانوادههای مرفه بوده و والدینشان در خانه با آنها به یکی از زبانهای قدرتمند بینالمللی مانند انگلیسی صحبت میکنند.
انسانی که زبانمادری از او دریغ شده است، با چه مشکلاتی در زندگی و رشد شخصیتی خود روبهرو میشود؟
کسانی که نمیتوانند از زبانمادری خود بهعنوان ابزار ارتباطی در امر آموزش استفاده کنند، معمولا بعدها در زندگی با مشکلات زیادی روبهرو میشوند. مثلا آنها کسب موفقیت در آموزش را کاری بسی سخت میدانند. این به آن معناست که فرصتهای آنها برای ارتقای سطح سواد خود و ورود به دانشگاه بهشدت محدود میشود و بعدها ممکن است به جای دستیابی به فرصتهای شغلی بهتر، به شغلهای کمدرآمد روی بیاورند. حتی ممکن است یافتن شغلی مناسب با درآمد کافی برای آنها امری سخت به نظر رسد. این مساله میتواند به نارضایتی آنها از جامعه و در برخی موارد، روی آوردن آنها به جنایت و بزهکاری منجر شود.
زبانمادری در حوزه روانشناختی چه جایگاهی دارد؟ انسانی که از زبانمادری خود محروم است، در زندگی عاطفی و مثلا در عشق ورزیدن با چه مشکلاتی مواجه است؟
از آنجایی که تاکنون هیچگونه مطالعهای در مورد این مساله نداشتهام و کسی را نیز نمیشناسم که تحقیقاتی در این زمینه انجام داده باشد، نمیتوانم پاسخی برای این سوال داشته باشم. اما همانطور که گفتم؛ فرد هنگام دلداری، تسکین دیگران یا لطیفهگویی و شوخی احساسات خود را به زبانمادری بهتر از زبان دوم بیان میکند زیرا در زبان دوم احساس راحتی کمتری میکند.
سیاست یکسانسازی زبانی، چه تاثیری بر زبانهای مادری ملتها میگذارد؟
آسیمیلاسیون و یکسانسازی زبانی در بیشتر کشورها اتفاق افتاده است؛ به عنوان مثال اتحادیه جماهیر شوروی اصرار داشت تمام آموزشها به زبان روسی باشد؛ در چین همه آموزشها به زبانهای پوتونگووایی یا کانتونی صورت میگیرد؛ در مستعمرات پیشین فرانسه و پرتغال در آفریقا، آموزش به جای استفاده از زبانهای بومی به زبانهای فرانسوی و پرتغالی صورت میگرفت. بخش وسیعی از آموزش در کشور هند با زبانهایی ارایه میشود که زبان اصلی کودکان آنجا نیست. این روشی غلط است. امروزه تحولات قابل ملاحظهای در روند مهاجرتها در سطح جهانی شکل گرفته است. بیشتر کسانی که به کشورهایی همچون انگلستان، ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و غیره مهاجرت میکنند از کشورهایی هستند که زبانمادری آنها در روند آموزشی کشورشان مورد استفاده قرار نمیگیرد. تحقیق در هر یک از این زمینهها نشان میدهد کودکانی که در مدرسه با زبانی غیر از زبانمادری خود مجبور به تحصیل هستند، معمولا عملکرد خوبی در یادگیری ندارند. این تنها ظاهر مساله آسیمیلاسیون (یکسانسازی زبانی) است. اما آنچه که در اصل اتفاق میافتد، این است که این افراد ضعیف قشر آسیبپذیر جامعه را تشکیل میدهند. آنها فقیرترین و ضعیفترین افراد جامعه هستند، کمدرآمدترین شغلها را دارند، فرزندانشان ضعفهای زیادی در یادگیری دارند و نهایتا نسل بعد از آنها وضعیت چندان خوبی نسبت به نسل حاضر نخواهد داشت.
نژادپرستها و ناسیونالیستهای افراطی جهان در طول تاریخ تلاش زیادی برای از بین بردن زبانمادری اقوام دیگر داشتهاند، به نظر شما چگونه باید از این سیاستها جلوگیری کرد؟
در سالهای اخیر، بیانیههای چندی از طرف سازمان ملل صادر شده است که چنین رفتارهایی را غیرقانونی میداند. با این وجود، متاسفانه این روند ادامه یافته و سازمان ملل اساسا نیرویی برای مقابله با این رفتارها ندارد. به اعتقاد من، محققان باید به دولتها ثابت کنند که ارایه آموزش به زبانمادری افراد و حمایت از طرح توسعه زبان بومی به نفع خود دولتهاست. تحقیقی در حال انجام است که نشان میدهد تنوع زبانی جداکننده افراد از یکدیگر نیست بلکه پشتوانهای برای وحدت ملی محسوب میشود، (به بیان دیگر، «وحدت در عین کثرت»). زمانی دبی پراسانا پاتانایاک (Debi Prasanna Pattanayak)، دانشمند مشهور هندی، زبانهای هندی را به گلبرگهای گل نیلوفر زیبا تشبیه کرده بود. تکتک این گلبرگها (یا همان «زبانها») برای زیباتر دیده شدن گل نیلوفر لازم هستند. جایی برای نگرانی دولتها درباره تنوع زبانی وجود ندارد.
آیا از منظر حقوقی، جلوگیری از آموزش زبانمادری پیگرد دارد؟
این موضوع به مجموعه قوانین و مقررات هر کشور بستگی دارد. با اینکه سازمان ملل بیانیههایی را درباره حقوق بشر صادر کرده است اما متاسفانه اجرای آن کار آسان نیست.
چگونه میتوان اعلامیه جهانی حقوق زبانی را در همه دنیا به خصوص کشورهایی که دارای تنوع زبانی گسترده هستند، پیاده و اجرا کرد؟
حقیقت امر این است همانطور که گفتم، متاسفانه اجرای کامل این بیانیهها کار دشواری بوده و پذیرفته شدن آنها توسط دولتها غیرمحتمل به نظر میرسد.
برخیها، آموزش زبانمادری را با مخاطرات امنیت ملی و مرزی، پیوند میدهند، آیا واقعا آموزش به زبانمادری، توسط گروههای قومی درون یک کشور، امنیت کشورها را به خطر میاندازد؟
مدرکی برای تایید این انگاره وجود ندارد که آموزش به زبانمادری، امنیت را به خطر انداخته و تخلف و تخطی از قانون محسوب میشود. بیشتر کشورهای آفریقایی اذعان میکنند که تنوع زبانی یک واقعیت است و وحدت ملی نیازمند به رسمیت شناختن همه زبانها و افراد متکلم به آنهاست. بنابراین فکر میکنم این مساله میتواند اصل و قاعده مناسبی در زمینههای دیگر نیز باشد.
بسیاری از زبانهای مادری در جهان، در حال نابودی هستند، برای حفظ و ارتقای زبانمادری چه باید کرد؟ راهکار شما چیست؟ دولتها و روشنفکران جوامع در اینباره چه وظایفی دارند؟
هم دولتها، هم متفکران و اندیشمندان باید ویژگیهای منحصر به فرد هر زبان و متکلمان آن را شناسایی کنند. تعدد زبانی در یک کشور نه تهدید است و نه مشکل بلکه نشاندهنده ثروت و دارایی آن کشور است. آنچه که اتیوپی از سال ۱۹۹۴ به بعد طی ۱۰ الی ۱۵ سال کسب کرد، نمونه بارزی از چند زبانگی در سطح بینالمللی محسوب میشود. در اتیوپی این تنوع زبانی است که مشخصه تعیینکننده است، نه برتری یک زبان واحد یا یکسانسازی زبانی و تبدیل یک زبان به زبانی دیگر. از حدود صد سال پیش، دولتهای روی کارآمده در اتیوپی به فکر اتخاذ سیاست تکزبانه کردن این کشور افتاده و زبان امحاری را به عنوان زبان اصلی در آموزش رسمی، قانونگذاری، بهداشت و موارد امنیتی برگزیدند. اما از سال ۱۹۹۴، این سیاست متحول شد به این صورت که دولت، مسوولان ذیصلاح خود را به ۱۱ منطقه مختلف فرستاد که هر یک، وظیفه توسعه زبانهای بومی هر منطقه و استفاده از آنها به عنوان زبان رسمی مدارس همان مناطق را بر عهده داشت. این سیاست بسیار خوب پیش رفت و هزینههای مالی کمتری در پی داشت. گروهها با هم مشارکت همگانی داشته و موسسات زیادی به منظور چاپ کتاب و ارایه خدمات ترجمه به وجود آمدند. اگر حل مساله زبان در کشور بسیار فقیری چون اتیوپی ممکن شده است، پس چرا نتوان آن را در کشورهای دیگر نیز ممکن کرد؟
منبع: شرق