دوجوان كه يكي ناپدري و ديگري دايي خود را به قتل رساندهاند در آستانه قصاص قرار گرفتند.
متهم پرونده اول رضاست كه دو سال قبل ناپدري خود اسد را به چوب از پا درآورد. پليس وقتي از ماجرا با خبر شد كه مادر رضا با 110 تماس گرفته واز رويارو شدن با جسد خون آلود شوهرش خبر داد: براي خريد از منزل خارج شده بودم اما ساعتي بعد كه برگشتم با صحنه فجيعي مواجه شدم.جنازه غرق در خون شوهرم اسد در گوشهاي از خانه افتاده بود و همه چيز حكايت از درگير شدن وي با باقاتل داشت. تحقيقات پليسي با اين شكايت آغاز و ماموران در حين بازرسي از خانه مقتول چوبي خونآلود را از داخل كانال كولر پيدا كردند. ماموران كه در تحقيقات محلي خود به پسر اين زن به نام رضا مشكوك شده بودند وي را بازداشت كرده و مورد بازجويي قرار دادند: من با ناپدريام اختلاف داشتم و زياد هم با يكديگر دعوا ميكرديم اما اينكه خواسته باشم وي را بكشم واقعيت ندارد.
ولي وقتي چوب خون آلودي كه داخل كولر پيدا شده بود مقابل وي قرار گرفت و مشخص شد چوب متعلق به وي است رضا لب به اقرار باز كرد: ناپدريام را كشتم چون از تحقيرهاي مدام او خسته شده بودم. اسد مرتب و به عناوين مختلف مرا سرزنش ميكرد. او همه جا مرا تحقير ميكرد چه در خانه چه در بيرون و باعث سرافكندگي من جلوي عام و خاص شده بود. من از مادرم خواستم از او طلاق بگيرد و چند بار نيز بر اين پيشنهاد پافشاري كردم اما مادرم حاضر به اين كار نشد. روز حادثه از نبود مادرم در خانه استفاده كرده و وقتي وي دوباره به من گير داده با وي گلاويز شدم. ديگر نفهميدم چه شد فقط خودم را ديدم كه با چوب به جان وي افتاده و آنقدر زدمش تا مرد. بعد هم چوب را در كانال كولر انداختم و فرار كردم.
متهم پس از بازسازي صحنه جرم در شعبه 113 دادگاه كيفري استان تهران محاكمه و با درخواست اولياي دم به مرگ محكوم شد. اين حكم اخيرا در شعبه 16 ديوانعالي كشور مورد تاييد قرار گرفته و پرونده براي اجرا به دادسراي جنايي تهران ارسال شد.
حرفهاي تاثيرگذار زندايي در دادگاه محكوم ديگري كه با تاييد حكمش در ديوانعالي كشور در نوبت اعدام قرار گرفت جواني بود كه مدعي بود دايياش را به خاطر نصيحت كردن زيادش از پا درآورده است.
ماجرا 30 دي ماه سال 89 به ماموران پليس رباط كريم اطلاع داده شد. ماموران بلافاصله به محل حادثه رفته و جواني به نام سعيد را كه هنوز چاقو در دست داشته و با تهديد قصد فرار داشت دستگير كردند.
وي بلافاصله بعد از دستگيري به قتل دايياش اقرار كرد: عيوض ( مقتول) مدام مرا نصيحت ميكرد و اين كار را آنقدر انجام ميداد تا طاقتم طاق شود. وي كه مدتي پيش از من پول قرض گرفته بود حتي وقتي ميخواستم اين مبلغ را از وي پس بگيرم شروع به بيان اين جملات ميكرد كه اينقدر مادرت را اذيت نكن، درست نيست.
روز قبل از حادثه پولم را از وي خواستم ولي او پاسخ درستي نداد. آنشب ما در خانه دايي كوچكم مهمان بوديم. صبح سر سفره صبحانه باز شروع به نصيحت كردن من كرد كه خونم دوباره به جوش آمد. در يك لحظه وقتي او به سمت حياط حركت كرد تعقيبش كرده و با چاقو او را غافلگير كرده و كشتم.
متهم با اين اعترافات روانه شعبه 113 دادگاه كيفري استان تهران شده و همين حرفها را آنجا هم تكرار كرد. اما زن دايي وي ( همسر مقتول) سعيد را پسري شر خوانده و گفت: سعيد مدام مادرش را اذيت ميكرد و جان او را به عناوين مختلف به لب ميرساند. شوهرم هم براي همين وي را نصيحت ميكرد و از او ميخواست دست از اين رفتارهايش بردارد ولي وي گوشش به اين حرفها بدهكار نبود. روز حادثه من فقط صداي قهقهه سعيد را از داخل حياط شنيدم. صحنه آنقدر وحشتناك بود كه من از ترس از خانه بيرون رفته و همسايهها را خبر كردم. دادگاه با درخواست قصاص اولاي دم متهم را به مرگ محكوم كرده و اين حكم در شعبه 11 ديوانعالي كشور مورد تاييد قرار گرفته و براي اجرا به دادسراي جنايي تهران ارسال شد.
منبع: تهران امروز